به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) یکسالگی برجام فرصت خوبی است که با روشن شدن ابعاد و جوانب مختلف این توافق به درکی آگاهانهتر و دقیقتر از آن دست یافت و با پرهیز از دخالت دادن نگاههای سیاسی و جریانی و تقلیل برجام به ابزاری برای دعواها و بحثهای خرد جناحی، با نگاهی کاملا مبتنی بر منافع ملی در گفتوگو با کارشناسان و اساتید دانشگاهی به تحلیل و واکاوی آن پرداخت.
در این راستا مهدی مطهرنیا، آیندهپژوه و تحلیلگر مسائل سیاسی ـ بینالمللی در گفتوگویی با
ایکنا به بررسی ابعاد مختلف این توافق و نقاط قوت و ضعف برجام در یکسالگی آن پرداخته است که متن آن به شرح ذیل است:
سؤال ـ آقای دکتر امروز که یکسال از دستیابی به توافق برجام میگذرد میتوان گفت که زوایا و ابعاد مختلف آن به خوبی روشن شده است و میتوان با توجه به تحولات رخ داده بر اثر برجام در فضای داخلی، منطقهای و بینالمللی تحلیل صحیحتری از این پدیده ارائه داد. به اعتقاد شما نقاط قوت برجام با گذشت این یکسال و ثمرات آن برای کشور چه بوده است؟
ـ برجام باید به مثابه یک کنش گفتمانی مورد مطالعه قرار گیرد. در تجزیه و تحلیل برجام باید این نکته مورد توجه باشد که برجام با تولد یافتن و بروز و ظهور بیرونی خود پس از توافقنامه ژنو نتایج خاصی را به دنبال داشت که مورد توجه محافل گوناگون قرار نمیگیرد یا کمتر به آن توجه میشود.
در مرحله نخست برجام توانست جامعه ایران در بخش نخبگان حکومتی و تودههای مردم را به سمت و سوی یک آرامش معنادار جهت گریز از بالغ بر یک دهه فشار بینالمللی از منظر تخاصم هستهای ایران با بازیگران و کنشگران اصلی نظام بینالملل خارج کند. به هر تقدیر باید پذیرفت که برجام نه یک انتخاب کامل که ناشی از اجباری بود که در محیط پیرامونی به دلیل تلاشهای ایران برای استقلال از بیرون شکل گرفت و ایران پذیرش اقتدارآمیز یک جبر را به نمایش گذاشت.
به بیان دیگر ایران در پرتو تحریمهای فلجکننده قرار داشت، اجماع بینالمللی و منطقهای براساس قدرت هوشمند آمریکا توسط اوباما علیه ایران فراهم آمده بود و از طرف دیگر اولتیماتومهای نیمهپنهان و نیمهآشکار حمله نظامی به ایران خود را آرام آرام بیش از گذشته به نمایش میگذاشت؛ لذا ورود اقتدارآمیز ایران به پرونده هستهای برای گریز از این جبر، اولین نتیجه برجام بود که به صورت کنش گفتمانی آن را بروز و ظهور بخشید.
این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که از طرف دیگر هم در واشنگتن الزامی برای حل و فصل پرونده هستهای به وجود آمده بود و همین تلاقی الزام و اجبار با یکدیگر، ایران و آمریکا را در عمان در دوره دولت دهم و با مجوز رهبر انقلاب رو در روی هم نشاند. در حالی که عناصر دولت در آن مذاکرات حضور نداشتند و این هیئت حاکمه و نهادهای فرادستی بودند که با مجوز رهبری مذاکرات با ایالات متحده آمریکا را در حل و فصل پرونده هستهای آغاز و این پرونده در بخش تاکتیک و تکنیک از شورای عالی امنیت ملی گرفته و به وزارت امور خارجه سپرده شد.
لذا اینکه بگوییم برجام را دولت روحانی شروع کرد یا برجام تصمیمی است که در دولت جمهوری اسلامی ایران گرفته شد قابل پذیرش نیست؛ چرا که هم از منظر منطقی و هم براساس اسناد موجود، برجام یک تصمیم حکومتی و ورود اقتدارآمیز برای رفع یک جبر بیش از یک دههای بود. پس اولین و مهمترین نتیجه برجام گریز از این جبر تاریخی و خروجیها و پیامدهای ناشی از آن بود.
پذیرش برجام در جامعه ما اگرچه نتوانست به فوریت نان را بر سر سفره مردم بیاورد و ادعای حسن روحانی برای چرخش همزمان چرخ سانتریفیوژها و چرخ اقتصاد کشور با سرعت مناسب با یکدیگر را تحقق بخشد اما لایههای مختلف مردم چه در حیات اقتصادی و چه در حیات سیاسی خود از برجام و پذیرش آن احساس رضایتی مبتنی بر یک آرامش معنادار به واسطه گریز از یک وضعیت بدتر را دارند که هنوز هم ادامه دارد.
در حقیقت اگرچه پذیرش برجام نتوانست به سرعت رکود اقتصادی را از متن به حاشیه ببرد، اما توانست تا حدود زیادی موجب امیدواری به آینده، کنترل تورم به عنوان یک شاخص مهم در اقتصاد و آمادهسازی زمینههای مثبت در جهت گسترش تجارت با نظام بینالملل برای خروج از رکود در آینده شود؛ فلذا نمیتوانیم این معنا را نیز از نظر دور بداریم.
جمهوری اسلامی برای پرداخت هزینه کارمندان خود و مسائل جاری خویش با ادامه یافتن تحریمها در ماههای بعدی آن، قبل از پذیرش برجام، با مشکلات بسیار عمدهای روبرو بود و به اذعان بسیاری از مسئولان آگاه و مطلع خزانه مملکت خالی بود؛ براین اساس پذیرش برجام گریزگاهی برای ایجاد فضای مثبت در جهت فرار از این جبر تاریخی شد و امید را به جامعه ایران تا حدود زیادی برگرداند.
سومین نکته مثبت برجام دستیابی به انرژی هستهای صلحآمیز بود. هدف فعالیتهای هستهای در ایران، دستیابی به انرژی هستهای صلحآمیز بود و برجام تضمین حقوقی و قانونی آن و مشروعیت دستیابی به انرژی هستهای صلحآمیز را برای ایران تا ابد فراهم کرد؛ مگر اینکه برجام زیر پا گذاشته شود یا اینکه شگفتی دیگری آن را مختل نماید.
امتیاز دیگری که نهفته در برجام این است که برجام نه تنها دستیابی به انرژی هستهای صلحآمیز را فراهم کرد بلکه آن را همراه با حق غنیسازی اورانیوم در داخل کشور فراهم ساخت.
دیگر جنبه مثبت برجام، دستیابی ایران به فرار از تحریمهای موجود در پرونده هستهای بود. بسیاری بر این نکته پافشاری میکنند که همه تحریمها علیه ایران برداشته نشد. پاسخ این است که از ابتدا هم قرار نبود در برجام همه تحریمها علیه ایران برداشته شود. برجام و توافقنامه ژنو مبایعهنامه و سندی بود که در آن اعلام شده بود ایران از نفوذ تحریمهای مربوط به پرونده هستهای خارج خواهد شد. در مقام تمثیل باید گفت نمیتوان یک اتومبیل معامله کرد و سند آن را به نام زد و از طرف مقابل درخواست سند زدن ویلا و منزل مسکونی مورد نظر خریدار را هم کرد. در ارتباط با برجام بارها نظام و شخص رهبر معظم انقلاب تأکید کردند که وزارت امور خارجه و دیپلماتهای ما تنها و تنها میتوانند در ارتباط با پرونده هستهای با طرفهای مقابل مذاکره کنند. پس چگونه میتوان در ارتباط با پرونده هستهای با طرفهای مقابل مذاکره کرد و طرفهای مقابل را هم حداقل در یک وزن یکسان با قدرت ایران دید نه وزن بالاتر، و توقع این را داشت که تمام تحریمهای مربوط به ایران در زمینههای دیگر بعد از موفقیت دیپلماسی هستهای برداشته شود. این تا حدود زیادی دور از منطق سیاسی است.
مزیت دیگری که برجام برای کشور ایجاد کرد باز شدن دریچهای به سوی تعامل سازنده و مؤثر برای ایران با نظام بینالملل بود. نباید فراموش کرد که «تعامل سازنده و مؤثر» در سال 1382 در قالب سند چشمانداز بیستساله از طرف رهبری نظام جمهوری اسلامی به ارکان گوناگون نظام ابلاغ شد تا اجرایی شود و حال از سوی حسن روحانی با برجام عملیاتی شد و دریچهای جدید را بین ایران و نظام بینالملل بازگشود؛ دریچهای که توانست در نظام بینالمللی و نظم منطقهای تأثیر خاص خود را بگذارد. به نحوی که باعث نارضایتی زیاد ریاض و تلآویو در منطقه و بسیاری از کنشگران فعال در نظام بینالملل که خواهان محدودسازی قدرت ایران در منطقه خاورمیانه بودند، شد.
سؤال ـ چه انتقاداتی را به برجام وارد میدانید که طی یکسال گذشته اجرای آن را با برخی مشکلات مواجه کرده است؟انتقادات وارده بر برجام نه نقد بر خود برجام بلکه نقد بر فضای گفتمانی بعد از حصول برجام است. در وهله اول پس از توافق برجام، دولت به دوران پسابرجام اشاره کرد. در حالی که با امضای برجام، دوره پسابرجام بلافاصله به تبع آن آغاز نشد. درست است که برجام یک کنش گفتمانی بود که با تولد خود نتایجی را به همراه داشت اما با تولد خود تکامل پیدا نکرد و نمیتوان گفت به محض تولد برجام باید شاهد آخرین مرحله تکامل و عملیاتی شدن آن بود؛ لذا با به کار بردن دانشواژه «پسابرجام» توقعات فزاینده در میان تودههای مردم ایجاد شد و برداشتهای بسیار موسع و گسترده از برجام با همین واژه در جامعه گسترش پیدا کرد به نحوی که گویی پس از پذیرش برجام باید به فوریت مانند ماجرای گلستانشدن آتش بر حضرت ابراهیم(ع)، شاهد آن باشیم که ناگهان همه وضعیت حاکم بر ایران، روابط ایران در نظام بینالملل، مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی حل و فصل و به تعبیر خودمانی شرایط «گل و بلبل» شود. این مهمترین نقد بر تصویر ارائه شده به جامعه از پذیرش برجام است که دولت به وجود آورد.
به عقیده من به جای دوران پسابرجام باید به دوران «درونبرجام» توجه میشد و حد واصلی بین دوران پیشابرجام و پسابرجام در دوران درونبرجامی ایجاد میشد تا توقعات به صورت فزاینده رشد نکند.
دومین نقد، مغلوب شدن در برابر فضای داخلی بود که در آخرین مورد میتوان به قانون تمدید داماتو یا «آیسا» توجه کرد. داماتو ارتباطات چندانی با برجام نداشت به جز آنکه در بند 26 برجام آمده بود که نفت و فرآوردههای نفتی باید از تحریم برداشته میشد که طبق دستور رئیس جمهور آمریکا و اجرایی شدن آن توسط جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا، و بندهایی از داماتو که در ارتباط با برجام قرار میگرفت تعلیق شد.
جمهوری اسلامی ایران با مطرح شدن ترامپ به عنوان رئیسجمهور جدید آمریکا و جمله تهاجمی وی مبنی بر پاره کردن برجام تلاش کرد از داماتو و آیسا به عنوان یک مسئله اساسی در جهت اعلام نگرانی خود از عملکرد آینده رئیسجمهور امریکا وارد عمل شود و حسن روحانی هم در ارتباط با این معنا زمینههای استفاده از آن را در یک نوع عملیات روانی بر ضد واشنگتن پیش از ورود ترامپ به کاخ سفید، مورد توجه قرار داد ولی در عمل در داخل کشور به سرعت از آن به عنوان یک شاخصه ضد برجامی استفاده شد و آنچه که ظریف در مجلس در رابطه با داماتو گفت از طرف یکی از نمایندگان مجلس به کل برجام تعمیم داده شد و یک ضربه درونی به افکار عمومی در ارتباط با برجام وارد شد.
از این نظر همانطور که گفته شد آنچه که بیشتر موجب نقد برجام میشود متوجه خود برجام نیست، که خود برجام بهترین اقدام در بدترین فضای ممکن بود که این فضا را نه دولت یازدهم که در دهه گذشته بازیگران دیگر پرونده هستهای در ایران و آمریکا فراهم کرده بودند. اما اجرای برجام و فضای رسانهای حاکم بر برجام پس از امضای آن از دست وزارت امور خارجه کشور خارج شد و این موجب شد تا مفاهیمی مانند پسابرجام، عدم اطمینان به اجرای برجام از طرف آمریکا و ... در ایران نهادینه شود.
نقد سوم وارده در یکسالگی برجام، فقدان آمادگی نهادهای مسئول در پیادهسازی برجام به ویژه بانکها برای ارتباط جستن با بانکهای سایر نقاط دنیا جهت تسهیل اجرایی شدن برجام در داخل بود. باید پذیرفت که بانکهای ایران بانک نیستند بلکه بنگاههای اقتصادی هستند. ایران فاقد بانک به معنای واقعی کلمه است و لذا نمیتواند ارتباط معناداری با نظام پولی و بانکی بینالمللی در قالب تخصصی بانک داشته باشد و اگر هم قسمتهایی از آن را فراهم کرده باشد به هیچ وجه کامل نیست و بانکهای ایران دارای نقاط ضعف بسیار زیادی هستند. براین اساس دولت باید آمادگی کامل برای ورود به این تعامل مالی و اقتصادی بینالمللی بعد از برجام را میداشت و ایجاد میکرد.
آخرین نقد به برجام به نوع عملکرد آمریکا در ارتباط با آن بازمیگردد. عدم اطمینان به آمریکا یک گزاره بدیهی است. در نظام بینالملل هیچ کنشگر و بازیگری به طور صد در صد به کنشگر و بازیگر دیگری اطمینان ندارد. فضای گفتمانی حاکم بر نظام بینالملل، این است که «همه چیز مشکوک است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود». لذا مشکوک بودن در نظام بینالملل نه فقط آمریکا، بلکه روسیه، انگلیس، اسرائیل و همه دولتهای جهان را شامل میشود و از این لحاظ مشکوک بودن به سایر بازیگران در بازی سیاسی در نظام بینالملل یک امر پذیرفته شده و بدیهی تلقی میشود. اما مسئله این است که برای برخورد با ایالات متحده آمریکا به عنوان یک بازیگر نامطمئن باید برنامه جدی وجود میداشت.
رهبری نظام جمهوری اسلامی همواره با بیان این گزاره که من به آمریکاییها اطمینان ندارم و آنها به تعهدات خود عمل نمیکنند اهرم فشاری را آماده کردند و لازم بود از این اهرم فشار به صورت مبسوط و در عین حال برنامهریزی شده استفاده شود. اینکه بقیه مسئولان نیز این گزاره رهبری نظام را تکرار کنند مشکلی را حل نمیکند. زمانی میتوان از این اهرم به خوبی استفاده کرد که ساختارهای مناسب درون اجرایی شدن برجام را برای بالا بردن تضمین عملیاتی اجرای تعهدات آمریکا فراهم ساخت و این امر هم جنبههای داخلی، منطقهای، بینالمللی و برنامهریزی در هر یک از این حوزهها را در حوزه استراتژیک طلب میکرد.
به نظر میرسد مجامع استراتژیک مربوط به برجام در این زمینه برنامه مدونی نداشتند لذا در سطح کلان دو انتقاد مهم بر برجام وجود دارد؛ فقدان پیوست رسانهای برای برجام پس از امضای آن و دیگری فقدان یک تعریف عملیاتی و اقدام براساس آن برای ایجاد یک ساختار مناسب و ریلگذاری متناسب با آن در جهت تحمیل بیشتر اراده ایران بر عملکرد ایالات متحده آمریکا.
سؤال ـ در صورت آماده نشدن این زمینهها به نظر میرسد اجرای برجام بسیار سختتر خواهد شد. آیا میتوان در این شرایط از فاصله ایجاد شده میان ترامپ و دولتهای اروپایی برای اجرای بهتر برجام استفاده کرد؟
ـ بله صد در صد اجرای برجام در دوره ترامپ سختتر خواهد شد. ایران هیچگاه نمیتواند از فاصله میان اروپا و آمریکا به طور صد در صد استفاده کند زیرا فاصله میان اروپا و آمریکا یک فاصله «اعوجاجی» است. محور معیار میان روابط اروپا و آمریکا آنقدر پر رنگ است که این اعوجاجها تنها میتواند یک فضای تنفسی و زنگ تفریحی را برای سایر بازیگران فراهم کند، اما نمیتواند به عنوان یک تکیهگاه مورد استفاده قرار بگیرد.
میان اروپا و آمریکا در سال اول ریاست جمهوری ترامپ، امکان این اعوجاج وجود دارد اما در سال دوم آنها با همدیگر هماهنگ میشوند چرا که منافع آنها در درازمدت در هماهنگی با یکدیگر است و به عبارتی این هماهنگی به آنها دیکته میشود و ایران تنها حدود یکسال فرصت دارد که از این فضای تنفسی استفاده کند و این فضا، ریه سیاست بینالمللی ایران را از هوای اروپا تا حدود زیادی پر کند و هرچه ایران بیشتر از این فرصت استفاده کند موفقتر خواهد بود.