به گزارش ایکنا؛ بخش نخست از گفتوگو با عباس منوچهری، استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، با عنوان «اصلاح فکری؛ مهمترین پروژه شریعتی» منتشر شد که در آن بخش منوچهری با اشاره به ابعاد مختلف زندگی شریعتی اصلاح فکر را مهمترین پروژه او دانست و بیان کرد که شریعتی در جایگاه یک متفکر نه فقط در ایران و سطح منطقه، بلکه در سطح جهانی مطرح است. اکنون بخش دوم و پایانی این مصاحبه از نظر میگذرد؛
ایکنا؛ در صحبتهایی که داشتید شریعتی را به عنوان متفکری معرفی کردید که دغدغهاش اصلاح تفکر بوده و اندیشههای او نیز به دیگر کشورها صادر شده است اما مطلبی که شاید قدری ذهن را درگیر میکند این است که چرا گاه با او مخالفتهایی میشود؟ تا جایی که حتی به او لقب التقاطی هم میدهند، اما اگر بخواهیم در مورد مطهری که همدوره شریعتی بوده صحبت کنیم اصلاً چنین نقدهایی مطرح نیست.
اکنون ما در انتهای مسیر نشستهایم و میبینیم که شریعتی از ابتدا تا انتهای زندگیاش چه گفته است. همچنین مجموعه آثار او نیز در اختیار ماست، ولی پرداختن به شرایط تاریخی، در مورد آرا و افکار امری ضروری است. اکنون در حوزه اندیشهشناسی که چطور بفهمیم متفکری چه گفت و منظورش چه بود، مکتبی روشی داریم که در سطح دنیا به صورت جدی مطرح است و در این زمینه کمکهای زیادی میکند. البته اکنون به بحثهای تکنیکی آن کاری ندارم، اما به هر صورت یک وجه از این روش در ارتباط با این بحث است که اگر میخواهید بفهمید مثلاً یک متفکر در قرن هفده چه آرایی داشته، باید ببینید که مجادلات فکری موجود در آن جامعه بر سر چه چیزی بوده و مختصات آن مجادلات چه چیزی بوده است و طبیعتاً مجادلات فکری بر سر قدرت نیست.
باید دید مجادلات فکری چیست و متفکر مورد نظر در ارتباط با آن محل منازعه چه رابطهای دارد. اگر میخواهیم ببینیم متفکر چه گفته، باید ببینیم کسانی که درگیر آن مجادلات بودند میخواستند از گفتههای این متفکر چه چیزی را بفهمند. به هر حال شریعتی در زمانهای زیست کرده که مجادلات و جریانهای فکری وجود داشتند و نسل جوان را نیز به سمت خود ترغیب میکردند. البته علیرغم تلاشهایی که برای دینزدایی میشد، جامعه همچنان دینی بود؛ بنابراین مجادلات فکری در مقاطع مختلف بسیار زیاد بود و از آستانه مشروطه تاکنون، این مجادلات بخشی از واقعیت تاریخی و اجتماعی زندگی ایرانیان را تشکیل داده است. در دهههای ۳۰ و ۴۰ شریعتی وارد فضای این مجادلات میشود و جریانهای فکری دینی و غیردینی براساس معیارهای سیاسی و یا شخصیشان حرفهای او را قبول نمیکردند، چه اینکه صاحبنظران حوزه دین نیز به نقد او پرداختند.
البته در اینکه شریعتی در بحثهایی به نقد رادیکال گفتارهای مسلط میپرداخته و چیزهایی را زیر سؤال میبرده است، شکی نیست. حتی خود او میگوید که یکبار که برای رفتن به حسینیه ارشاد زمان گذشته بود با یک وانت به حسینیه رفتم، از زمانی که سوار وانت شدم تا رسیدن به حسینیه، راننده به شریعتی بد و بیراه میگفته است. همچنان که میبینید در آن زمان به وهابیگری، غالیگری، التقاطی بودن و یا رادیکال بودن در امر دین متهم میشود که اینها با یکدیگر قابل جمع نیستند.
در هر صورت شریعتی در چنین فضایی وارد شد. البته نباید تصور کرد که بحثهای او به هیچ وجه قابل نقد نیست و دیگران اشتباه گفتهاند و فقط شریعتی درست گفته است، بحث اصلی درباره این است که نقد با مخالفت تفاوت دارد؛ یعنی اینکه بین یک نفر حرفهای او را به شعار و ... تقلیل دهد با کسی که بخواهد به نوشتههای او به صورت علمی و درست نقد وارد کند تفاوت وجود دارد؛ بنابراین در آن زمان جریانهای مختلف فکری وجود داشتهاند و مسائلی که جامعه با آنها مواجه بود میطلبید که اصلاح فکری و اجتماعی صورت گیرد. در هر صورت نقد شریعتی نیز به این معنا نیست که غِنا و محتوای فکری او نفی شود. همچنین، اینکه بین آرا و افکار یک نفر با بقیه ابعاد حیات انسانی ارتباط برقرار است شکی نیست، اما تقلیل دادن آن به خُلقوخو و یا خاستگاهی که داشته کار پسندیدهای نیست.
نکته دیگر این است که اینکه مثلاً میگویند شریعتی آمده و به صورت آگاهانه وهابیگری کرده، باید ببینید که مخالفان او چه کسانی هستند و فکرشان چه چیزی است، چه اینکه اگر فکری دارند باید ارائه کنند، اما اینکه صرفاً شریعتی را با این عنوان خطاب کنند و یا حرفهای او را به شعار تقلیل دهند کار پسندیدهای نیست. در حال حاضر افرادی هستند که به صورت علمی و روشمند نظرات شریعتی را نقد میکنند که به کار آنها اشکالی وارد نیست، اما در زمان شریعتی کمتر این نوع نقادی را میبینید؛ بنابراین نقد و نقادی یک امر ضروری است و در حال حاضر کسی نمیتواند مدعی باشد که شریعتی تمام حرفهایش درست بوده، اما به شرط اینکه نقد او درست باشد. شاهد بودیم که در دهه هفتاد عدهای جریانی را به وجود آوردند و میگفتند که شریعتی فاشیسم را ترویج میکرد یا اینکه میگویند او خوب بود، اما فقط برای زمان خودش خوب بود و دیگر تمام شده است که البته این حرفها بسیار سادهلوحانه است.
معروف است که «وایتهد» میگوید که تاریخ فکر غرب شرح افلاطون است و به همین معنا وقتی که متفکران را مشاهده میکنید، میبینید که عدهای از آنها تنها در دورهای مطرح بوده و بعداً به حاشیه رفتهاند، اما برخی دیگر از متفکران نیز احیا شدهاند و در قالب پسوند «نو» مجدداً اندیشههای آنان مورد توجه قرار گرفته است. مثلاً میگویند که اکنون عصر نوارسطویی است، اما این مسئله بدین معنا نیست که همه ارسطویی شوند، اما باید توجه داشت که رابطه فکر و زمان یک رابطه بسیار پیچیده و مهمی است.
فکر با هر سه زمان گذشته، حال و آینده مرتبت است. هیچ متفکری را در طول تاریخ نمیتوانید پیدا کنید که با خودش شروع کند، بلکه حتماً با مکاتب قبل از خود شروع کرده است. تفکر، به ویژه اندیشه مدنی و اجتماعی عموما با مسائل زمان خود در ارتباط است و معطوف به آینده هم میشود، چون ممکن است که در آیندگان اثر بگذارد و و در آینده تکمیل و بازسازی شود.
اما اینکه بگوییم شریعتی فقط برای زمان خود بوده حرف درستی نیست. اینطور نیست که بگوییم اندیشه در اختیار ماست، بلکه اندیشه فراتر از زمان خود حرکت میکند. البته ممکن است بُرد یک اندیشه طوری باشد که محدود به زمان خودش شود، اما یک اندیشه برای نسلهای بعد نیز اثرگذار باشد، اما به هر صورت نمیتوانید بگویید که اندیشه را به فراموشی بسپارید. مثلاً یک کتاب ۲۰۰ سال قبل نوشته شده، اما در حال حاضر هم حرف برای گفتن دارد؛ بنابراین شریعتی منتقدانی داشته و دارد، اما علاقهمندانی هم دارد و تعداد پایاننامههایی که با محور اندیشههای او نگاشته شده گویای این مسئله است و نشان میدهد که افکار او هرگز به دانشجو و ... تحمیل نشده است. همچنین یک بحث دیگر نیز این است که مسائل امروز ما با مسائلی که شریعتی در زمانه خود با آنها درگیر بوده متفاوت است، اما باید توجه کنیم که وقتی او از رهایی و یا مقاومت در مقابل ظلم و ستم یا رابطه با خدا و ... صحبت میکند، این موضوعات هنوز هم تغییر نکرده و وجود دارد، گرچه که ممکن است شکل آن تغییر پیدا کرده باشد.
در جمعبندی این بخش از صحبتهایم باید بگویم که نقد و نقادی ایرادی ندارد، اما اینکه بگوییم شریعتی به زمان خود مربوط بود صحیح نیست. در آن زمان چیزهایی که به او اطلاق میشد به میزان محدودی با آن چیزی که میگفت مرتبط بود و بیشتر نتیجه آن چیزی که مطرح میکرد مایه نگرانی بود و با آن مخالفت میشد.
ایکنا؛ اکنون که از تأثیرگذاری یک متفکر در زمانه خود و بعد از زمانه زیستش سخن به میان آمد، خوب است که در مورد نسبت امروز ما با شریعتی نیز صحبت کنیم.
به هر حال، چون دغدغهها و موضوعاتی که شریعتی بدانها میپرداخت، مسائل انسانی بوده و به رابطه آموزههای دینی و معنای زندگی و ... توجه میکرده به همین دلیل در این زمینه به خیلیها کمک کرده و همچنان میتواند کمک کند یعنی آثار او میتواند راهگشا باشد و بسیاری از افراد هستند که در حال حاضر از تجربههای شخصی خود سخن میگویند. انسانهای زیادی را داریم که با خواندن آثار شریعتی زندگیشان متحول شده و مشکل اصلی آنان نیز همان مشکل هویت معنوی بوده است و امروزه نیز در دنیا مسئله پوچگرایی تبدیل به یک معضل بشری شده و شریعتی برای این مسائل حرفهایی برای گفتن دارد؛ بنابراین اندیشههای شریعتی برای کسی که ممکن است دغدغه دین و دینشناسی داشته باشد و به دنبال راههای ارتباط با خدا باشد مؤثر است، چراکه در این زمینهها تأملات و اندیشههای اثرگذاری دارد.
ایکنا؛ در زمینه بازخوانی اندیشهها و آثار شریعتی چه نظری دارید؟
ببینید، بازخوانی یک مسئله انتخابی نیست و این طور نیست که تصمیم بگیرید که بازخوانی کنید یا نکنید. اگر متفکر دارای اندیشه اثرگذاری باشد و اصطلاحاً اندیشه او مایههای لازم را داشته باشد، اندیشههای او مورد بازخوانی قرار میگیرد، اما اگر این گونه نباشد این بازخوانی هم منتفی است؛ بنابراین میتوان از ضرورت بازخوانی صحبت کرد که مواجهه مستمر با آثار و اندیشهها است. در حال حاضر نیز برخی از کسانی که خود را شاگرد فکری شریعتی میدانند آثار او را مورد توجه قرار میدهند و ممکن است به نظریات او نقدهایی نیز وارد کنند و یا بگویند که اکنون جایی برای فلان نظر شریعتی نیست و یا او به فلان موضوع به درستی نپرداخته است؛ بنابراین این مسئله به صورت خودبهخود در حال رخ دادن است و جریان نوشریعتی از همین جنس است.
ایکنا؛ بسیار ممنون از اینکه با حوصله به تمام سؤالات ما پاسخ دادید، هرچند که برای طرح این مباحث فرصت ما کافی نبود و باید در جلسات متعدد در این محورها به گفتوگو پرداخت. در پایان اگر نکتهای باقی مانده بفرمایید.
من هم از دوستانی که این گفتوگو را تدارک دیدند تشکر میکنم و این بحث برای من نیز آموزنده بود. بخشی از حرفه ما به عنوان کار دانشگاهی پرداختن به همین موضوعات است، اما در اینجا باید به یک نکته خیلی مهم اشاره شود و آن هم اینکه متاسفانه به یک معنا، به نخبگان و فرهیختگان بهای لازم داده نمیشود تا اندیشهها و مباحث فکری و نظری خود را مطرح کنند که این مسئله برای جامعه آسیبزا است؛ لذا پرداختن به اندیشه فقط یک حرفه نیست و با شخص شریعتی کاری نداریم، بلکه با آرا و افکارش کار داریم. مهم اهمیت توجه به چیزی است که تحت عنوان اندیشه و اندیشه سیاسی شناخته شده است، اما شاید بتوان به کسانی که به این مسائل بها نمیدهند حق داد، چون سیاسی را به آن معنایی که در ابتدا اشاره کردیم گرفتهاند، اما این اندیشه، مدنی است که مدنی هم واژه ترجمهای نیست، چه از مدینه باشد و چه اینکه کسی مانند فارابی در قرن چهارم میگوید این دانش، فلسفه مدنی و علم مدنی است؛ بنابراین بد نیست به این مسئله توجه شود که موضوع اندیشه سیاسی مبارزه برای قدرت نیست و یک نفر که کار اندیشه سیاسی میکند، نمیخواهد به این مقوله بپردازد.
یکی از مسائل عمده کشور ما در مسائل توسعه است و یکی از ضعفهای عمده توسعه در ایران فقدان مبانی فکری است؛ یعنی توسعه یک کار تکنیکی شده است، اما توسعه این نیست. تفکر مدنی و علم سیاست به معنایی که گفته شد، برای زندگی خوب و عادلانه بوده است و توسعه مدعی بهتر کردن شرایط زندگی است. اما اینکه چطور خوب زندگی کنیم نیازمند مبانی فکری است و متفکرانی مانند شریعتی در حال حاضر دارند روی اخلاق توسعه کار میکنند که البته متألهین وارد بحث توسعه شدهاند؛ بنابراین بحث روی این است که امروز نیاز داریم که به اندیشههای شریعتی توجه کنیم، چراکه میتواند به ما کمک کند.
گفتوگو از مرتضی اوحدی
انتهای پیام