سیدعلیرضا واسعی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، در گفتوگو با ایکنا از خراسان رضوی، در خصوص چرایی عدم قیام امام صادق(ع) در دوران گذار سیاسی و خلا قدرت پدید آمده، اظهار کرد: اینگونه پرسشها که چرا امام صادق(ع) یا دیگر ائمه(ع) وارد عرصههای سیاسی به معنای جدال با نظامهای حاکم برای تصدی حکومت نشدند یا برای رسیدن به قدرت قیام نکردند و حتی از فرصتهای پیش آمده بهره نگرفتند، تابع دو پیش فرض است که به نظر میرسد نیازمند تامل اند.
وی افزود: نخست این که امام یا پیشوا عهدهدار راهنمایی و هدایت مردم است و اساسا برای چنین مأموریتی نشان شده است. این امر روشنی است که کسی که به عنوان امام است، باید مردم را به سوی زندگی متعالی و حیات برتر هدایت و پیشوایی کند. پیش فرض دوم آن است که اگر امام بخواهد چنین نقشی را ایفا کند، باید حکومت را در اختیار گیرد و بر رأس حاکمیت سیاسی جامعه قرار گیرد.
واسعی در ادامه افزود: برخی با این پیشفرضها به سوی توجیه رفتار ائمه(ع) حرکت میکنند، اما با نگاهی به زندگی جعفرابنمحمد(ع) این سوال ذهن آدمی را درگیر میکند که چرا امامی که وظیفه پیشوایی جامعه را دارد، برای به دست گرفتن قدرت تلاشی نداشته است؟ به ویژه وقتی در مراجعه به تاریخ مشاهده میشود که گاهی نه تنها زمینههای حکومتگری برای ایشان فراهم بود، بلکه عدهای درصدد پذیرش حاکمیت وی پیشنهادهایی داشتند، ولی وارد این عرصه نشد. این پرسش در کنار یک باور کاملا مذهبی که اعتقاد دارد کار امام در هر حال درست است و هیچگاه در انجام وظیفه اشتباه نمیکند، ذهن انسان را بیش از پیش درگیر میسازد و تناقضی را پدیدار میسازد، چون از یک سو انتظار سیاستورزی از معصوم میرود و از دیگر سو کنارهگیری امام را مشاهده میکند. به بیان روشنتر، اگر حاکمیت حق یا لازمه امامت است، چرا آن حضرت در این راستا اقدام روشنی نداشته است.
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با اشاره به برخی دیدگاهها برای رفع چنین تناقض گوییهایی گفت: عموما با برخی پاسخها تلاش میشود تا این تناقض توجیه شود. مثلا گفته میشود امام زمانی موظف به ورود در چنین عرصهای است که نیروی لازم وجود داشته باشد، همراهان مومن و پایبندی اعلام آمادگی کنند که تا پای جان با او باشند. یا گفته میشود دستگاه حاکم فشارهای زیادی را بر این امامان اعمال و محدودیتهایی ایجاد میکرد که با وجود آنها نمیتوانستند کاری از پیش برند. یا بیان میشود که نیروهای دشمن، خبرچینان، نفوذیها و جاسوسانی اطراف آن حضرت یا دیگر ائمه(ع) بوده و پیوسته آنان را می پاییدند و طبعا با چنین شرایطی امام صادق(ع) نمیتوانست وارد این عرصه بشود. اینها ادلهای است که سعی دارد تناقض موجود را پاسخ دهد. چنان که روشن است، همه این توجیهها مبتنی بر پذیرش اصل ضرورت تصدی قدرت سیاسی و وجود موانع سیاسی یا اجتماعی یا فرهنگی است، اما شاید بتوان به گونه دیگری به فلسفه امامت نگاه کرد.
سیاست در تعابیر گذشته به معنای تربیت و مواخذه مردم بوده است
وی تصریح کرد: اما اگر کمی در پیش فرض دوم تعمق کنیم، به ویژه بر پایه آن چه متکلمان پیشین و علمای شیعی در قرون گذشته گفتهاند، میبینیم شاید ناسازگاری پیش گفته، بنیاد درستی نداشته باشد. آنها عموما برای امام سه شان مهم قائل بودند؛ یک شان بیان دین و تفسیر قرآن و آشناسازی مردم با شریعت و دیانت اسلامی بود. شان دوم این بود که امام به مثابه داور و قاضی در میان مردم عمل میکند تا اگر مشکلی برای مردم پدید آمد به حکمیت برخیزد و در جهت حل مشکل پدیدآمده اقدام کند. این مشکل میتواند در امور شخصی یا اجتماعی باشد و سه دیگر سیاست بندگان است. در تعریف سیاست تا حدی چالشی وجود دارد که مراد از آن چیست؟ به نظر میرسد سیاست در تعابیر گذشته به معنای تربیت و مواخذه مردم بوده است.
واسعی اضافه کرد: اگر این سه شان را برای امام ذکر کنیم، پیش فرض دوم اندکی تعدیل میشود. در این حالت این دغدغه که چرا امام برای ورود به عرصه حکومت تلاشی نکرد، سوالی جدی نخواهد بود و این فرض صحیحتر است که امام وظایف دیگری بر عهده دارد که عمل به آن نیازی به اینکه لزوما در راس قدرت باشد، ندارد.
وی در ادامه بر این نکته تاکید کرد که البته در عین تعدیل در پیش فرض دوم که معطوف به حاکمیت یا عدم حاکمیت سیاسی است، این پرسش هم چنان جای طرح دارد که آیا معصوم میتواند در مقابل ظلم، ستم و تجاوز دیگران ساکت بماند؟ چگونه ممکن است امام در مقابل بیدادگری و تضییع حقوق مردم سکوت کند؟ این پرسش بسیار اهمیت دارد و اختصاص به امام نیز ندارد. به نظر میرسد این پرسش با مطالعه تاریخ، پاسخ درخوری می یابد. با توجه به زندگی ائمه(ع) متوجه میشویم که تا آنجایی که برای ایشان مقدور بوده، در مقابل مظالم مشهود وارد عمل می شدند و در حد توان به تکلیف خود در برابر ظلم ورود میکردند. بنابراین آن نگاه مسئولانه و متعهدانه به جامعه که یک انسان آگاه و دغدغهمند باید از آن برخوردار باشد، در ائمه(ع) و امام صادق(ع) وجود داشته است و در این صورت نمیتوان در برابر کنش گریهای امام، این پرسش را مطرح کرد که آیا وی کوتاهی کرد یا چرا اقدامی عملی برای به دست گرفتن قدرت نکرده یا به کار فرهنگی اکتفا کرده است؟
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی بیان کرد: از این منظر در پاسخ به این سوال که آیا امام وظیفه امامتی خود را به درستی انجام داده، میتوان گفت عملکرد امام درخور، شایسته و گرهگشا بوده است. آن امام به خوبی در عرصه رهبری نقش برجستهای داشتهاند. بزرگان شیعه و دانشمندان بزرگ اهل سنت در خصوص امام صادق(ع) به بیان نکاتی پرداخته اند که آشکارا نشاندهنده نقشآفرینی درخور و شایسته آن حضرت است. در حقیقت امام برای نیازهای فکری مسلمانان تلاش پیوستهای داشته است. در تحلیل و فهم صحیح این مدعا باید روی ارزشگذاری فعالیتها تامل کرد. برای اصلاح جامعه، تربیت انسانها و متمدن کردن آدمیان، اندیشهها و تفکرها و بنیادهای فکری است که اثرگذار است و اگر کسی بتواند تاثیر فکری، علمی و بنیادین بر جامعه گذارد، چنین کاری کارآمدی و ارزش زیادی خواهد داشت نه اینکه صرفا به دنبال قدرت و تصدی آن باشد. قدرت گرچه برای یک فرد دامنه نفوذ ایجاد بیشتری میکند، اما این دامنه نفوذ بیشتر امری ظاهری است نه حقیقی و این چه بسا با فلسفه امامت همیشه همسویی نداشته باشد.
بسیاری از قدرتمندان نقشی غیرتمدنی و ضدانسانی داشتهاند
واسعی افزود: بسیاری از قدرتمندان نقشی غیرتمدنی و ضدانسانی داشتهاند و این امر شگفتی نیست، چون امارت و حاکمیت امری مدیریتی و اجرایی است و به شایستگیهای انسانی چندان پیوند ندارد. به نظر میرسد امام، همچون وظیفهای که برای پیامبر(ص) بود، تلاش داشت تا انسان بسازد و بتواند نیازهای فکری و ضرروتهای اصلی آدمیان را برطرف کند. خوب اگر زمینهای برای حضور امام در راس قدرت باشد، موقعیت خوبی است، اما هدف اصلی این نبوده و فلسفه امامت نیز این نیست. در واقع تامین نیازهای فکری و معنوی مسلمانان که بنیادی ترین عمل انسانی است،یکی از تلاشهای امام بوده است. پس اولین کاری که امام صادق (ع) به دوش کشید، رفع نیازهای فکری و تبیین صحیح اندیشه دینی بود.
شبهه؛ برهم زننده آرامش انسان
وی با بیان اینکه دومین کاری که امام صورت داد، رفع شبهات و اندیشههای بیپایه رواج یافته بود، اظهار کرد: امروز دانشمندان و علمای جامعهشناسی به این نکته توجه دارند، آنچه که انسانی را از پای در میآورد، فقر یا ناداری امکانات آسایشی نیست، بلکه بحرانهای فکری، عدم ثبات درونی و آرامشی فرد است. یکی از مسائلی که آرامش یک فرد را بر هم میزند، شبهههاست. شبهه یعنی خلط و درآمیختگی حقیقت و ناراستی. مثلا خلط میان تقدیر و جبر یا ظلم و صبر که گویی ظلم پذیری،صبوری ارزشمند است در حالی که چنین نیست. البته اشاره به این نکته داشته باشم که مراد من این نیست که مقوله فقر اهمیت ندارد، چرا بسیار مهم است، اما بی گمان از آن گزنده تر و غیر پذیرفتنی، تبعیض است که یک مقوله فکری است. شبهه هم، همینگونه است. شبهه پایههای فکر انسانی را متزلزل میکند.
واسعی عنوان کرد: اقدام مهم دیگر امام پاسخ به پرسشهایی بود که در زمان او پیش آمده بود. پرسشهایی که در حوزههای عقیدتی، جامعهشناختی و هستیشناسی وجود داشت.
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ادامه داد: ثمره دیگر تلاشهای امام جعفر صادق(ع) مبارزه با غالیان و کسانی بود که بنیادگرایی افراطی داشتند. با مراجعه به تاریخ مشخص میشود که چه عوارش بدی درآن دوران گذاشته شده بود که یک فردی مانند امام می توانست به مبارزه با آن بپردازد. برخی کجاندیشیها در دنیای امروز هم وجود دارد که کسانی که تصدی پیشوایی دینی را عهدهدارند، از آن قدرت برای پاسخگویی برخوردار نیستند و نمیتوانند به مبارزه با آنها بپردازند. پس فردی مثل امام برای مقابله با غلو لازم است و این وظیفه کوچکی نیست.
خرافهزدایی؛ یکی از تلاشهای امام صادق(ع) در حیات خود
واسعی خرافهزدایی را یکی دیگر از نتایج تلاشهای امام جعفرصادق(ع) در دوره حیات خویش برشمرد و گفت: باید توجه داشت جامعه بشری بیش از آنکه نیاز به حاکمی مقتدر و عالم تجربی و طبیعی داشته باشد، به یک انسان اخلاقی و یک مربی دانا، آگاه و بزرگ نیازمند است.
وی در جمع بندی مدعای خویش با اشاره به حدیثی از حضرت علی(ع) در وصف پیامبر(ع) اظهار کرد: امام علی(ع) در حدیثی حضرت محمد(ص) را طبیبی دوار، به معنای دوره گرد و جویای حال مردم توصیف کرد. ما نیازمند یک طبیب دوار هستیم که جز کسی که متخلق به اخلاق فکری بوده و به کمال رسیده باشد و همچنین آشنا به حقیقت اسلامی باشد، نمیتواند چنین نقشی ایفا کند.
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی تصریح کرد: امام صادق(ع) در دوران خود از این نقش برخوردار بود. ایفای این نقش خیلی بالاتر از حکومتگری است. حکومتگری نه تنها کار بزرگ و پر اهمیتی نیست، بلکه در تاریخ نمونههای بسیاری وجود دارد که به خوبی نشانگر عدم اهمیت حاکمیت است. گاهی یک نوزاد یا فردی که از حداقل عقلانیت و شعور اجتماعی برخوردار نبود، به حکومت میرسید و تمشیت امور آدمیان را به دوش می گرفت، اما در تاریخ نداریم فردی اینچنینی عهدهدار مسئولیت اخلاقی و مدیریت معنوی و هدایت گری جامعه باشد و این بهترین دلیل است برای پذیرش برتری هدایت بر حاکمیت و اینکه باور کنیم یک فرد برای هدایت جامعه باید از بالاترین سطح ارزشی، دانایی و اخلاقی برخوردار باشد.
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در ادامه تصریح کرد: برخی به استناد کلام حضرت امیرالمونین(ع) که میفرماید: «جامعه انسانی به ضرورت به امیری نیاز دارد»، خواستند نتیجه بگیرند که شأن امام آن است که به این عرصه وارد شود، ولی این سخن، اتفاقا حاکی از آن است که نیاز جامعه به امیر، بالضروره معطوف به شخص برتر یا وارسته نیست، بلکه میتواند فاجر هم باشد، زیرا امارت و حاکمیت سیاسی کار سختی نیست، اما هیچ روایتی یافت نمیشود که بگوید یک معلم میتواند فاجر باشد. یک معلم لزوما باید فردی اخلاقی، پارسامنش و خودساخته باشد و امام صادق(ع) به اذعان دوست و غیردوست، دارای شخصیتی اخلاقی و از دانشمندان متبحر زمان خود و نیز فردی مسئول نسبت زمانه خویش بود. اسد حیدر در کتاب الامام الصادق و المذاهب الاربعه، بزرگی علمی، معنوی و تاثیرگذاری فکری انسانی آن حضرت در زمانه خویش و جهان دانشی را نشان می دهد.
انتهای پیام