حفظ کرامت انسان؛ حق تکلیف‌آور/ کرامت ذاتی انسان تکوینی و بالقوه است
کد خبر: 3827194
تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱۳۹۸ - ۰۹:۲۸

حفظ کرامت انسان؛ حق تکلیف‌آور/ کرامت ذاتی انسان تکوینی و بالقوه است

گروه معارف ــ یک قرآن‌پژوه با بیان اینکه کرامت انسان یک حق و هرحقی تکلیف‌آور است، گفت: حق و تکلیف لازم و ملزوم یکدیگرند؛ در نتیجه، رعایت کرامت انسان از سوی انسان‌ها نسبت به هم ضروری است.

حفظ کرامت انسان؛ حق تکلبف‌آور

کرامت انسان بیش از هر چیز منبع الهی دارد، یعنی خداوند بیش از تدوین و تصویب هر نوع اعلامیه و اسنادی با عنوان حقوق بشر آن هم از سوی انسان‌ها به تبیین اهمیت کرامت انسان در نظام آفرینش پرداخته و بر حفظ آن تأکید کرده است. انسان به تعبیر آموزه‌های قرآن، اشرف مخلوقات است که بر اساس آن باید حقوق طبیعی و انسانی‌اش محفوظ بماند که ‌نمونه بارز آن حفظ شأن و کرامت اوست.

خبرگزاری ایکنا اصفهان، درباره معنا و مفهوم کرامت انسان در قرآن، رابطه و نسبت آن با مفهوم حق و همچنین نسبت آن با حقوق بشر، گفت‌وگویی‌ با مریم حسین‌گلزار، مؤلف، قرآن‌پژوه داشته است که متن آن را در ادامه می‌خوانید:


ایکنا ــ قرآن چه تعریف و تفسیری از مفهوم کرامت انسانی ارائه داده است؟
قبل از ورود به مبحث «کرامت انسان» در قرآن و پاسخ به پرسش شما، مایلم دو مقدمه را یادآوری کنم. نخست، ضرورت طرح این بحث، و دوم، نگاه قرآن کریم به «انسان». در خصوص ضرورت طرح این بحث باید بگویم، بحث کرامت انسان یکی از آموزه‌های مهم قرآن در شناساندن انسان و یکی از مباحث مهم انسان‌شناختی در علوم مختلف از جمله علم اخلاق و عرفان اسلامی نیز محسوب می‌شود تا جایی که مولانا، حافظ و سعدی در اشعار خود به کرامت ذاتی انسان اشاره کرده و رساله‌های فراوانی در باب کرامت انسان نوشته شده‌اند. این نگاه و توجه از سوی عالمان علوم مختلف و تألیفات بسیار در این حوزه، اهمیت این موضوع را نشان می‌دهد. همچنین، از آنجا که در سده‌های اخیر، مقوله کرامت انسان با مباحث حقوق بشر ارتباط یافته؛ ضرورتِ تبیین و تحلیل آن از منظر قرآن حائز اهمیت است.

در اشاره به نگاه قرآن کریم به «انسان»؛ در آیه 4 سوره تین آمده است :«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيم»؛ و نیز آیه¬29 سوره حجر: «نَفَخْتُ‏ فِيهِ مِنْ رُوحِي‏‏»؛ نشان می‌دهد که ساختار وجودی انسان، بهترین ساختار آفرینش است؛ چون خود خداوند فرموده که از روح خودم در انسان دمیدم و انسان را به بهترین شکل خلق کردم؛ سپس به سبب خلق انسان، خداوند به خود «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِين‏» (مؤمنون/14) می‌گوید. اینکه مراد از دمیدن روح چیست؛ تفاسیر مختلف به آن پرداخته‌اند که در اینجا قصد تکرار آن‌ها را ندارم.

کرامت، که لئامت یا دنائت متضاد آن است؛ از سوی فرهنگ‌نویسان، معادل کریم، بخشنده، سخاوتمند، بزرگوار و گرامی، ارزش، شرافت و غیره معنا شده است. در ميان عرب معمول بوده است وقتى مى‏‌خواستند شخص يا چيزى را غيرمفيد معرفى كنند، مى‏‌گفتند: «لا كرامة فيه»، یعنی در آن فایده‌ای نیست. خود واژه «كرامة» عیناً در قرآن نیامده؛ ولی ریشه «کرم» 47 بار در ساخت‌های دستوری مختلف آمده است. صفت مشبهه پر بسامدترین حالت «کرم» 27 بار؛ و افعل تفضیل «کرم»، کم کاربردترین است. چرایی این موضوع نیز نیاز به بررسی دارد.

«بَنِي آدَمَ‏» شايستگى خطاب و كرامت‏ انتساب را مى‏‌رساند؛ و هفت مرتبه‌ای که «بنی آدم» در قرآن آمده، بیشتر حامل بار مثبت در خطاب‌های انسانی است؛ در حالى كه «انسان» معمولاً با صفاتى همچون ظلوم، جهول، هلوع، ناسپاس و غیره توصيف شده است

حال در پاسخ به پرسش مطرح شده، جالب است بدانیم قرآن کریم در آیاتی از لسان «جلَّ جلاله»، از زبان ابلیس و از زبان خود انسان، به کرامت انسان اشاره کرده که ابتدا آیات لسان «جل جلاله» را توضیح می‌دهم. خدا در آیه 70 سوره الإسراء می‌فرماید: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلا»؛ چند سوال در این آیه ذهن مرا به خود مشغول کرده است: سول اول این است که خداوند چه وقت یا کجا بنی‌آدم را تکریم کرد؟

در برخی تفاسیر ذیل معانى دو اسم «احمد» و «محمّد» و مناسبت بين افعال پيامبر و اخلاق آن حضرت، آمده است که اختصاص يافتن كرامت‏ خدا به حضرت رسول و بهره‌مندی از برخی مقامات، قبل از پيدايش او، براى تكريم و براى تصديق أمر آنحضرت پيش‏بينى شده بود. و قبل از محمد(ص)، عیسی و موسی(ع) و قبل از آنان نیز انبیای سلف تا به آدم(ع) ظاهراً چنین بوده است. با توجه به اینکه در برخی تفاسیر آمده که انسان قبل از وجود مادی پیدا کردن در عالم هستی، از دو مرحله گذشته است؛ چه بسا، مکان این تکریم الهی در عوالم آفرینش همچون عالم اشباح و ارواح، ذرّ و اَلست بوده باشد. به‌ نظر می‌رسد باید نظریه طرفداران تکامل در آیه «و لقد خلقناکم و صوَّرناکم...» و نیز نظریه ثبات انواع را موشکافی کرد، شاید بتوان چراغ راهی پیدا کرد.

دومین سؤال این است که چرا خدا در این آیه لفظ« بنی‌آدم» به کار برده و از الفاظ «انسان» یا «بشر» استفاده نکرده است؟ چون «بَنِي آدَمَ‏» شايستگى خطاب و كرامت‏ انتساب را مى‌‏رساند؛ و هفت مرتبه‌ای که «بنی آدم» در قرآن آمده، بیشتر حامل بار مثبت در خطاب‌های انسانی است؛ در حالى كه «انسان» معمولاً با صفاتى همچون ظلوم، جهول، هلوع، ناسپاس و غیره توصيف شده است و آیات مرتبط با «بشر» نیز 36 بار و «بَشَرینِ» یک بار مجموعاً 37 مرتبه در قرآن به کار رفته که مقایسه این سه واژه در قرآن، خود پژوهشی مفید و در خور خواهد بود؛ هرچند مطالبی نگاشته شده که کافی و جامع به‌نظر نمی‌رسد. سومین سؤال مهم و اساسی هم این است که مگر چه شاخصه‌ای در بنی‌آدم وجود دارد که خدا از بین مخلوقاتش او را برتری داده است؟

نفس انسانی متشکل از قوای متعدد نباتی، حیوانی و انسانی است. در انسان قوایی وجود دارد که در بقیه موجودات دارای نفس نیست؛ یکی از آنها قوه عقل است. البته من مطالعه بیشتر در این خصوص را که نشان از اختلاف دیدگاه فلاسفه درباره قوه عاقله است به مخاطبان واگذار می‌کنم. انسان به واسطه بهره‌مندی از قوه عقل می‌تواند راه صحیح و ناصحیح را تشخیص داده و با قوه اراده و اختیار( کهف/29)، مسیر کمال یا شقاوت را انتخاب نماید؛ همچنین موجودی است که قوه نطق و سخن گفتن دارد و به واسطه تعلیم بیان به او (الرحمن/4)، و نیز تعلیم اسماء‌الهی (بقره/31-33) از سایر موجودات برتری یافته است. خلیفة‌اللهی انسان(بقره/30)؛ امانتدار الهی بودن او (احزاب/72)؛ مسجود فرشتگان بودن (اعراف/11)؛ تسخیر جهان آفرینش برای انسان (ابراهیم/32-33؛ جاثیه/13)؛ دمیدن روح خدا در انسان (حجر/29؛ سجده/9)؛ همگی نیز کرامت ذاتی انسان را برای ما مسلّم و حتمی کرده‌اند.

خدا در آیه 70 الاسراء، برتری دادن را دوبار با «فَضَّلْناهُمْ» و مفعول مطلق نوعی یعنی «تَفْضِيلا» یادآوری کرده است. آنجا که خداوند از کرَّمنا استفاده کرده، انسان را بما هو انسان، تکریم کرده است، نه در مقایسه با مخلوقات دیگر؛ ولی در ادامه آیه وقتی از «فَضَّلْنا» استفاده کرده در مقام مقایسه بر آمده و قصد نشان دادن برتری انسان نسبت به سایر مخلوقات را داشته است. اخیراً از محقق فرهیخته، دکتر مرتضی کریمی‌نیا شنیدم که مترجم قرآن زعفرانی، نسخه قرآن موجود در موزه رضا عباسی تهران، به تاریخ کتابت 546 هجری، ذیل آیه 29 سوره حدید آیه «... اِنَّ فضل الله بیدالله» را «افزونی کرامت به حکم خداست» ترجمه کرده است. چرا یک مترجم قرآن حدود قرن 6 هجری در ترجمه کهن فارسی خود از قرآن، «فضل» را «کرامت» ترجمه کرده است؛ ولی مترجمان دیگر و معاصر- البته تا آنجا که من دیده‌ام - فضل را به رحمت یا معانی دیگر ترجمه کرده‌اند؛ به‌نظر می‌رسد مقایسه ترجمه‌های فارسی کهن و معاصر قرآن در خصوص این واژه و مشتقات آن مفید باشد.

ابلیس نیز در آیاتی از قرآن به کرامت انسان اشاره کرده است؛ به طور مثال، در آیه 61 و 62 سوره الإسراء آنجا که به فرشتگان دستور داده می‌شود بر انسان سجده کنند؛ همگی، به جز ابلیس سجده می‌کنند؛ ابلیس در ادامه می‌گوید: آیا سجده کنم بر انسانی که آن را از گِل آفریدی؟ باز ابلیس در ادامه می‌گوید: «قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ‏ عَلَي‏....» به عبارتی، ابلیس نیز به برتری انسان بر خودش در دیالوگ با خداوند سبحان اعتراف کرده است.

کرامت ذاتی، کرامتی است تکوینی و بالقوه در انسان؛ یا به عبارتی کرامتی عمومی و همگانی است که از سوی خداوند متعال به همه آدمیان اعطا شده و انسان به طور غیرارادی به خواست و اراده حضرت حق به آن دست یافته است

در بعضی آیات هم انسان به برتری و کرامت خود اشاره کرده است؛ مثلاً در آیه 15 سوره فجر آمده است:« فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن‏». در اینجا أمّا، حرف تفصیل است. « فامّا الانسان ....»، یعنی خدا قصد توصیف انسان را دارد: «اما حال انسان چنین است که هرگاه پروردگارش او را بیازماید، پس خدا او را گرامی داشته و نعمتش دهد؛ در اینجاست که انسان(مغرور گشته) و می‌گوید: فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن، یعنی پروردگارم مرا گرامی داشته است». حال سؤال این است که در آیه فوق چه وقت خداوند متعال انسان را گرامی می‌دارد و نعمت می‌دهد؟ قرآن می‌فرماید: وقتی انسان به درجه ابتلا و آزمایش برسد؛ خدا او را گرامی می‌دارد و نعمت می‌دهد؛ به عبارتی جمله «ابْتَلاهُ»؛ رسيدن انسان به مقام امتحان و کرامت اکتسابی است. مقام امتحان از جمله در بقره/ 155؛انعام/ 165؛ اعراف/ 168 و انبیاء/ 35؛ آمده است. خداوند در این آیات فرموده انسان را با نیکی و بدی، ترس، گرسنگی، مال، جان، فرزندان و خیر و شر می‌آزماید و در ادامه بعضی از این آیات پیش‌گفته، فرموده تقوا پیشه کنید و جالب‌تر اینکه، به برتری بعضی بر بعضی دیگر و همچنین خلیفه‌اللهی انسان که یکی از دلایل برتری کرامت ذاتی انسان بر سایر موجودات است، اشاره کرده است. در آیه 15 فجر، دو بار اکرمه و اکرمن آمده است، بار اول، خدا انسان را اکرام می‌کند و نعمت می‌دهد و مرتبه دوم، انسان به سبب نعمات خدادادی خود را مورد اکرام خدا می‌بیند و چنان مى‏پندارد كه مقرب درگاه خدا شده است. حال آنکه، این گرامی داشته شدن به واسطه اعطای نعمات الهی، نوعی آزمایش الهی است؛ همانطور که گاهی نقمات و به تعبیر قرآن اَهانَن در آیه بعدی، آزمایش الهی است و ملاک گرامی داشته شدن، نزد خداوند متعال نه رزق و نه تنگ شدن روزی است؛ بلکه، ملاک گرامی بودن، «أتقاکم» است یعنی باتقواتر بودن(حجرات/13).

اما اینکه چرا تقوا ملاک برتری است؟ چه ارتباطی بین تقوا و کرامت است و تقوا چیست که خداوند آن را شاخصه برتری می‌داند؟ همگی سؤالاتی است که باید در مجال مفصل دیگری به آن پرداخت. من فقط در این خصوص به یک نکته اشاره می‌کنم. نگاهی به آیه 177 بقره «...أَنْ‏ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ‏ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِين» نشان می‌دهد که جهاد با مال و جان که مرحله‌ای از ابتلا انسان و زمینه گرامی داشته شدن اوست؛ یکی از نشانه‌های متقین شمرده شده است و این آیات بی ارتباط با یکدیگر نیستند.

ایکنا ــ ذاتی یا اکتسابی بودن کرامت انسان به چه معناست؟

آنچه از آیات برمی‌آید این است که بخشی از کرامت انسان، ذاتی و فراگیر است و بخشی دیگر، اکتسابی است و هر کس با توجه به تلاش خود از آن بهره‌مند می‌شود؛ کرامت ذاتی، کرامتی است تکوینی و بالقوه در انسان؛ یا به عبارتی کرامتی عمومی و همگانی است که از سوی خداوند متعال به همه آدمیان اعطا شده و انسان به طور غیرارادی به خواست و اراده حضرت حق به آن دست یافته است. وقتی خداوند می‌فرماید: «و لقد کرَّمنا بنی آدم...» و نمی‌فرماید مثلاً «کرَّمنا مسلمون یا مؤمنون» یا نفرموده «کرّمنا رجالٌ یا نساءٌ»، کرامت ذاتی را در بر می‌گیرد و شامل هر بنده‌ای از بندگان خدا می‌شود؛ فارغ از هر دین و ملّیتی؛ و آنجا که خداوند در آیه 13حجرات می‌فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَ‏ أَكْرَمَكُمْ‏ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» بحث کرامت اکتسابی یا ارزشی جلوه می‌نماید؛ یعنی قطعاً گرامی‌ترین افراد نزد خداوند متعال، باتقواترین ایشان هستند؛ نتیجه اینکه کرامت اکتسابی ارادی و اختیاری است و با به فعلیت در آمدن در پرتو ایمان، عمل صالح، پرهیزگاری و تقوا می‌توان به آن رسید.

ایکنا ــ چه رابطه و نسبتی میان مفاهیم کرامت انسان و حق وجود دارد؟

به‌نظر من، مفهوم حق یک مفهوم «نسبی» است؛ از این حیث که ممکن است یک فرد «حق» را یک چیز تصور کند و فرد دیگر، مراد از حق را، چیز دیگری بداند و هم از این حیث، که این واژه معانی لغوی و اصطلاحی فراوانی در علوم گوناگون دارد. معنای حق در اصطلاح علم کلام و فقه، در اصطلاح حقوقی، اخلاقی و نیز از منظر قرآن کریم با یکدیگر متفاوت است. در قرآن کریم 60 بار از واژه «حق» و مشتقات آن استفاده شده است که غالباً به معنای درستی، حقیقت و واقعیت آمده‌اند. در لغت، مفهوم حق به معنای واقعیت و راستی، نقیض باطل، نامی برای خدا، قانون، سلطنت و غیره معنا شده است.

پاسخ به این پرسش هم، پاسخی نسبی خواهد بود. اگر مراد شما از مفهوم حق در این پرسش، معنای حقوقی آن است؛ به نظر من، رابطه مفهوم کرامت انسان و مفهوم حق، نسبت عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی کرامت انسانی یک حق محسوب می‌شود؛ ولی هر حقی، کرامت انسانی نیست. با این توضیح می‌توان گفت حق در اصطلاح حقوقی، مفهومی اعتباری است و در ارتباط با افعال انسان مطرح می‌شود و انسان‌ها از آنجا که قوه اختیار دارند، ملزم به رعایت یکسری بایدها و نبایدها هستند؛ و همین بایدها و نبایدهای حاکم بر رفتار انسان، سبب اعتبار بخشی حق و تکلیف می‌شود. بنابراین، کرامت انسان یک حق است و هرحقی، تکلیف‌آور است؛ پس حق و تکلیف لازم و ملزوم یکدیگرند؛ در نتیجه، رعایت کرامت انسان از سوی افراد دیگر ضروری است و توجه نکردن به اصل کرامت انسانی و التزام عملی نداشتن به آن، ارزش‌هایی همچون عدالت، امنیت، آزادی و صلح را در روابط داخلی یا بین‌المللی می‌تواند با مشکل مواجه کند و زمینه‌ساز ظلم، تبعیض، بی عدالتی و خشونت شود. مروری بر مسائل روز دنیا و تعدی و ظلم‌های فراوان بر مردم مظلوم فلسطین، یمن و غیره؛ گویای این حقیقت است که کرامت انسان به معنای واقعی کلمه، و به عنوان یک حقِ ذاتی، نادیده گرفته شده است و به طور کامل در عرصه بین‌المللی رعایت نمی‌شود.

کرامت انسان یک حق است و هرحقی، تکلیف‌آور است؛ پس حق و تکلیف لازم و ملزوم یکدیگرند؛ در نتیجه، رعایت کرامت انسان از سوی افراد دیگر ضروری است و توجه نکردن به اصل کرامت انسانی و التزام عملی نداشتن به آن، ارزش‌هایی همچون عدالت، امنیت، آزادی و صلح را در روابط داخلی یا بین‌المللی می‌تواند با مشکل مواجه کند و زمینه‌ساز ظلم، تبعیض، بی‌عدالتی و خشونت شود

ایکنا ــ با توجه به ذاتی و اکتسابی بودن کرامت، چه عوامل و زمینه‌هایی می‌تواند کرامت انسانی را دستخوش تغییر قرار دهد؛ یا باعث تقویت و در عین حال از بین بردن آن شود؟

قرآن کریم در آیه 13 سوره حجرات، نشانه گرامی بودن را تقوا، آن هم از نوع افضل آن، بیان کرده است. در نهج‌البلاغه نیز آمده است:«لا کریم کالتقوی». یا در خطبه 191همین کتاب، امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «عباد الله، اوصیکم بالتقوی الله فاِنَّها حق الله علیکم و الموجبة علی الله حقکم...»، یعنی بندگان خدا، شما را به تقوای الهی سفارش می‌کنم؛ زیرا تقوا حق خدا بر شماست و سبب حق شما بر خداست. پس کسب تقوا در گرو چیست؟ یا به عبارتی، متقین چه ویژگی‌هایی دارند؟ آموزه‌های قرآنی و روایی در این خصوص فراوان‌اند و من به موارد اندکی بسنده می‌کنم.

کسانی که ایمان به غیب دارند، اقامه نماز و انفاق می‌کنند (بقره/2-3)، زکات می‌پردازند و وفای به عهد دارند(بقره/177؛ آل عمران/76؛ مؤمنون/8؛ معارج/32)، وصیت می‌کنند (بقره/180). برخی از نشانه‌های متقین هستند؛ البته این نشانه‌ها به تنهایی برای گرامی‌تر شدن نزد پروردگار، کافی نیست.

شناخت اهل بیت(ع) و سپاسگزاری از حضرت حق؛ از جمله در فرازهایی از زیارت عاشورا: «فأسال الله الذی اَکرَمَنِی بِمعرِفَتِکُم و معرفة اولیائِکم» یا دعای امام حسین(ع) در شب عاشورا: «اللهم إنِّی أَحمَدُکَ عَلَی أن أکرَمتَنا بالنبوةِ و عَلَّمتَنا القرآن و فَقَّهتنا فی الدّین» گوشزدی برای ما بندگان عادی خداوند است و مصادیق بارز کرامت و تقویت آن هستند که حتی ولیّ خدا با وجود دارا بودن مقام ولایت و امامت، شاکر ربّ خویش بوده است. افزون بر این، حضرت علی(ع) در حکمت213 نهج البلاغه فرموده است: «مَن اَشرَفَ اَفعالِ الکریم غفلته عَمّا یَعلَم»، یعنی چشم پوشی و وانمود کردن به بی‍‌خبری از آنچه درباره دیگران می‌دانیم، از بهترین کارهای فرد کریم و بزرگوار است؛ نتیجه اینکه، همه فضایل اخلاقی و بسیاری از آموزه‌های قرآنی، ما را به سوی کسب کرامت ارزشی هدایت می‌کنند و در مقابل، همه رذایل اخلاقی که قرآن نیز به برخی از آن‌ها اشاره کرده است؛ قادرند انسان را از مسیر کرامت اکتسابی بسیار دور یا رسیدن به آن را ناممکن کنند.

ایکنا ــ وجوه تشابه و تمایز دیدگاه اسلام و اسناد حقوق بشر در رابطه با کرامت انسانی و حفظ آن چیست؟

مطالعه من در خصوص اسناد حقوق بشر و رابطه آن با کرامت انسانی، صرفاً محدود به مطالعه و خوانش مقالات می‌شود و «پژوهش مستقلی» درباره اسناد حقوق بشر انجام نداده‌ام؛ لذا آنچه را در پاسخ به این پرسش بیان می‌کنم؛ ماحصل پژوهش‌های پیشین نویسندگان دیگر است.

اصطلاح حقوق بشر پس از جنگ جهانی دوم و تأسیس سازمان ملل متحد در 1945 وارد محاورات روزمره و جایگزین اصطلاح «حقوق طبیعی» یا «حقوق انسان» شد. بسیاری از ایده‌های حقوق بشر در پاریس از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد در 1948 طرح و شکل گرفت و اعلامیه جهانی، ظاهراً حاوی یک مقدمه و سی ماده است. از باب نمونه در مقدمه و ماده یک اعلامیه جهانی حقوق بشر، آمده است: «از آنجایی که به رسمیت شناختن منزلت ذاتی همه بشریت، در گرو آزادی، عدالت و صلح جهانی است؛ همه ابنای بشر آزاد به دنیا آمده‌اند و از لحاظ منزلت و حقوق با هم برابرند».

از منظر آیات و روایات حق حیات، حق کرامت، حق تعلیم و تربیت، حق آزادی، حق مساوات و عدالت؛ حقوق بشر شمرده شده‌اند. گفته شده در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز، حق حیات، حق کرامت ذاتی انسان‌ها، حق آزادی، حق برابری و چند بند مشترک دیگر دیده می‌شود؛ ولی باید گفت از آنجا که خاستگاه اعلامیه حقوق بشر غرب است و فرهنگ حاکم بر غرب متفاوت از فرهنگ دینی مسلمانان است در جزییات همین بندهای مشترک نیز تفاوت‌هایی نهفته است. برای مثال، حق آزادی در اسلام و حقوق بشر به یک معنا نیستند؛ در غرب آزادی بی حد و حصر و مطلق حاکم است؛ اما در اسلام آزادی چارچوب دارد. آیه 64 سوره آل‌عمران به آزادی انسان در مقابل غیرخدا اشاره کرده است؛ یا حق کرامت از یک وجه، یعنی ذاتی بودن آن مورد توجه اسلام و حقوق بشر است؛ ولی حقوق بشر عقیده‌ای به کرامت اکتسابی و ارزشی انسان ندارد؛ چون شناخت او از روح انسان و حقیقت وجودی انسان ناکافی است. همچنین رعایت حقوقی که در قرآن کریم به آن اشاره شده، در اسلام الزامی است؛ ولی حقوق بشر جهانی ضمانت اجرایی ندارد و این تفاوت‌ها در حقوق بشر از منظر دین مبین اسلام و حقوق بشر جهانی، تفاوت‌هایی اساسی که نمی‌شود آن را نادیده گرفت.

انتهای پیام

captcha