پلورالیسم فرهنگی؛ فرصت یا تهدید
کد خبر: 3828326
تاریخ انتشار : ۳۰ تير ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۲
در میزگرد تخصصی ایکنا مطرح شد؛

پلورالیسم فرهنگی؛ فرصت یا تهدید

گروه فرهنگی ــ برخی پلورالیسم فرهنگی را برنمی‎تابند و درصدد انکار آن هستند. برخی نیز آن را به عنوان یک واقعیت امروزی مورد توجه قرار می‌دهند و معتقدند که تکثرگرایی فرهنگی امر مذمومی نیست، بلکه از اقتضائات دنیای مدرن است.

پلورالیسم فرهنگی؛ فرصت یا تهدید

ما ایرانی‌ها در این برهه از تاریخ واجد سه فرهنگ هستیم؛ فرهنگ ایرانی، فرهنگی اسلامی و فرهنگ مدرن که این نوع فرهنگ به سبب پیشرفت‌ تکنولوژی و تعاملات جهانی به جامعه ما نیز رسوخ کرده که البته ابعاد مثبت و منفی دارد.

رویارویی و مواجهه این سه فرهنگ، زمینه‌ای را برای بحث تکثرگرایی فرهنگی و به تعبیری پلورالیسم فرهنگی ایجاد کرده که در این زمینه برخی پلورالیسم فرهنگی را برنمی‎تابند و درصدد انکار آن هستند. برخی نیز آن را به عنوان یک واقعیت امروزی مورد توجه قرار می‌دهند و معتقدند که تکثرگرایی فرهنگی امر مذمومی نیست، بلکه از اقتضائات دنیای مدرن است.

خبرگزاری ایکنا اصفهان، در میزگردی با حضور رضا اسماعیلی، عضو هیئت‌علمی گروه مدیریت فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی اصفهان، سعید شریفی، عضو هیئت‌علمی گروه مدیریت و برنامه‌ریزی ‌فرهنگی دانشگاه آزاد اصفهان؛ حجت‌الاسلام محمد سلطانی، عضو هیئت‌علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان و داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان به بررسی ابعاد مختلف پلورالیسم فرهنگی پرداخته است که قسمت اول این میزگرد را در ادامه می‌خوانید: 

ایکنا ــ فرهنگ به چه معناست و منظور از هویت فرهنگی چیست؟

اسماعیلی: اگر بخواهیم در این زمینه کوتاه صحبت کنیم، باید به فرهنگ در عرصه لغت‌شناسی و فرهنگ در عرصه اصطلاح و تعریف بپردازیم. آنچه در زمینه فرهنگ‌شناسی اتفاق نظر وجود دارد، این است که فرهنگ از مفاهیم سهل و ممتنع و بسیار دشوار محسوب می‌شود. سهل و ممتنع از این بابت که همه درباره فرهنگ صحبت کرده و تغییر و تحولات فرهنگی را مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهند. از طرف دیگر، فرهنگ حوزه‌ای تخصصی و یکی از واژگانی به شمار می‌رود که دشواری درباره آن بسیار فراوان است، به طوری که ویلیامز، فرهنگ‌شناس انگلیسی، فرهنگ را یکی از سه واژه بسیار دشوار در اصطلاحات قرن بیستم معرفی می‌کند.

تعاریف متعددی از این واژه مطرح شده است که می‌توان آنها را در دو دسته طبقه‌بندی کرد. عده‌ای بر این اعتقادند که فرهنگ همه دستاوردهای مادی و معنوی انسان در طول زندگی اجتماعی را تشکیل می‌دهد و هر آنچه انسان به واسطه خلاقیت ذهنی و آفرینشگری فکری خود بتواند خلق کرده و در طبیعت تغییر دهد، یا معنای جدیدی خلق کند، اصطلاحاً فرهنگ نامیده می‌شود. عده‌ای دیگر بر این باورند که فرهنگ اساساً معنوی است و بخش‌های مادی در قلمرو تمدنی مورد بحث و گفت‌و‌گو قرار می‌گیرد. به‌زعم این دسته، فرهنگ چیزی جز معانی نیست، معانی‌ای که در پی هر رفتار و عملی وجود دارد. در این حالت، فرهنگ بیشتر بعد ذهنی دارد و دارای ابعاد ارزشی، احساسی، نگرشی و شناختی است؛ از این لحاظ فرهنگ عبارت است از معانی مشترکی که افراد آن را پذیرفته‌اند و مبنای عمل و رفتارشان واقع می‌شود. دسته دوم که فرهنگ را ترکیبی از ابعاد مادی و معنوی تلقی می‌کنند، هر چیزی که انسان در طول زندگی خلق کرده یا تغییری در اشیا و اجسام طبیعی به وجود آورد، فرهنگ می‌نامند، مثلاً درخت یک شی طبیعی است، اما دری که از آن ساخته شده یا پارچه‌ای که از آن بافته می‌شود، اصطلاحاً در قلمرو فرهنگ قرار می‌گیرد.

فرهنگ رابطه‌ای دو سویه با خرده‌نظام‌های دینی، سیاسی و تاریخ دارد. نزدیک‌ترین تعبیر قرآنی به واژه فرهنگ، کلمه «شاکله» است که یک بار در قرآن آمده، آنجا که خداوند می‌فرماید: «قل کل یعمل علی شاکلته...؛ هر انسانی بر پایه شاکله خویش رفتار می‌کند...» (اسراء/ 84)

با توجه به تعاریف وسیعی که از فرهنگ مطرح شده، اجماعی که در این خصوص وجود دارد، همان معانی‌ است که درباره آن اتفاق نظر داریم و راه و روش زندگی ما را تعیین می‌کند؛ به طوری که مثلاً یونسکو در تعاریف پایانی‌ که از فرهنگ مطرح می‌کند، فرهنگ را بیشتر آن معنی می‌داند که مبنای زیست و زندگی اجتماعی ما واقع می‌شود، گرچه در دهه 1980، یونسکو در کنفرانس مکزیکوسیتی بحث‌های مفصلی میان فرهنگ‌شناسان مطرح و به توافقی ضمنی نیز در این زمینه دست پیدا کرد که آن را کلیت تامی از ابعاد فکری، مادی، معنوی و احساسی تعریف می‌کند که در زندگی حاصل شده و شامل نظامات اساسی حقوق بشر، آداب و رسوم و عقایدی است که زندگی ما را جهت می‌بخشد. اخیراً ساده‌ترین تعریفی که از حوزه فرهنگ شده است، همان معانی‌ است که نحوه و روش زیست ما را مشخص می‌کند.

هویت فرهنگی این است که چیستی فرهنگ مشخص می‌کند از چه عناصر و اجزایی تشکیل شده و آنچه به افراد، گروه‌های اجتماعی و یک جامعه تشخص بخشیده و آنها را از سایر حوزه‌های فرهنگی متفاوت می‌کند، اصطلاحاً هویت فرهنگی اطلاق می‌شود و مهمترین مؤلفه‌های هویت فرهنگی را زبان و ادبیات، هنر، اعتقادات و دین، تاریخ و آنچه در حوزه‌های تمدنی از یک فرهنگ به جای مانده است، تشکیل می‌دهد؛ برای مثال هویت فرهنگی مصر در اهرام ثلاثه و هویت فرهنگی صفویه در آثار و بناهای تمدنی است که در این دوره در اصفهان خلق شده و آنچه به اصفهان هویت فرهنگی می‌بخشد، بخشی از آن به آثار تمدنی برمی‌گردد؛ ولی به طور کلی هنر، ادبیات، زبان و تاریخ مشترک و هر آنچه انسان‌ها بر اساس تجربه زندگی، در پاسخ به سؤالات و ابهامات مختلف به راه‌حلی دست یافته‌اند و تجلی عینی پیدا کرده یا در ذهنیت است، اصطلاحاً هویت فرهنگی اطلاق می‌شود.

سلطانی: تعریفی که از فرهنگ در نظر من جای گرفته، تعریفی عام است، یعنی آنچه رفتارهای آدمیان را پشتیبانی می‌کند و منظور از رفتار، کردارهای اختیاری آنها است، بنابراین فرهنگ گستره بزرگی را شامل می‌شود که پوشاک، خوراک و رفتارهای خانوادگی، سیاسی، اجتماعی و ... ما را دربرمی‌گیرد، اینکه چگونه لباس بپوشیم، چگونه در خیابان راه برویم و چگونه با دیگران رفتار کنیم. فرهنگ رابطه‌ای دو سویه با خرده نظام‌های دینی، سیاسی و تاریخ دارد. نزدیک‌ترین تعبیر قرآنی به واژه فرهنگ، کلمه «شاکله» است که یک بار در قرآن آمده، آنجا که خداوند می‌فرماید: «قل کل یعمل علی شاکلته...؛ هر انسانی بر پایه شاکله خویش رفتار می‌کند...» (اسراء/ 84). به نظر می‌رسد شاکله در اینجا، مجموع خرده نظام‌ها است که ما به آن فرهنگ می‌گوییم.

اینکه جامعه ما در مرحله اسکیزوفرنی فرهنگی قرار دارد، به این معنا نیست که دچار ابهام و گم‌گشتگی فرهنگی شده و اساساً مسیر خود را تشخیص نمی‌دهد

به عقیده من، هویت فرهنگی برآمد عناصر و المان‌های برگرفته از تاریخ، هنر، سیاست و ... در یک واحد است، اعم از واحد بزرگ مثل یک سرزمین و واحدهای کوچک محلی که ویژگی‌های مشترک و البته تفاوت‌های فرهنگی دارند و برای هر کدام هویت کوچک یا بزرگی تعریف می‌شود.

ایکنا ــ همان‌طور که می‌دانید پلورالیسم و تکثرگرایی به موضوعات و زمینه‌های مختلفی اطلاق می‌شود. می‌خواهیم ببینیم معنا و مفهوم پلورالیسم چیست و نسبت آن با فرهنگ چگونه تعریف می‌شود؟ وقتی از پلورالیسم فرهنگی صحبت می‌کنیم، با توجه به معنای خاص پلورالیسم و فرهنگ، این دو در کنار هم چه معنایی پیدا می‌کنند؟

اسماعیلی: یکی از مفاهیم پلورالیسم یا ترجمه بسیار مناسب آن در حوزه ادبیات جامعه خودمان یعنی کثرت‌گرایی فرهنگی، تکثر فرهنگی و تنوع فرهنگی است. اگر نیم‌نگاهی به پیرامون خود در حوزه طبیعت و هستی، اجتماع و زندگی داشته باشیم، شاهد تنوع وسیعی هستیم، مثلاً در حوزه طبیعت، تنوع موجودات زیستی اعم از گیاهی و جانوری را می‌بینیم. به بیان دیگر، ایده اصلی که در این زمینه وجود دارد، این است که تنوع و تکثر واقعیتی محسوب می‌شود که در نظام آفرینش وجود دارد. در حوزه اجتماع، جوامع بسیار متفاوت با زبان‌ها و گویش‌های بسیار گوناگون و شیوه‌های بسیار متفاوت در حوزه زندگی را شاهد هستیم.

ابعادی از پلورالیسم در حوزه سیاست وجود دارد که در حوزه‌های هستی‌شناسی و مباحث کلام اسلامی، در بحث کثرت در عین وحدت مفصل راجع به آن بحث شده است، همین‌طور پلورالیسم در حوزه دین و دین‌شناسی که در مباحث کلامی نیم قرن اخیر به شدت مورد توجه واقع شده و نیز پلورالیسم از منظر روش‌شناختی، یکی از مباحثی است که در حوزه‌های متفاوتی رویکرد روشی نسبت به آن وجود دارد، مثل تنوع روشی در مباحث مربوط به رویکردهای کمی، کیفی و تلفیقی.

ما برای شناخت نیز از تنوع روشی استفاده می‌کنیم. در عرصه معرفت‌شناسی، تنوع معرفتی و قلمروهای مختلف معرفتی با منابع و شیوه‌های متفاوت شناخت مورد بحث است. ما در جهانی پر از تنوع و سرشار از تکثر در همه ابعاد حیات زندگی می‌کنیم، واقعیتی که به هیچ عنوان قابل انکار نیست. اگر اختلافی وجود دارد، در این زمینه است که از میان این تنوعات، کدام بر دیگری ارجح است و وقتی به بحث داوری ورود می‌کنیم، دچار اختلاف می‌شویم، ولی از نظر اصطلاحی آنچه در حوزه تنوع فرهنگی وجود دارد، این است که فرهنگ‌های مختلفی وجود دارد و هر کدام از آنها مؤلفه‌های خاص خودشان را دارند. وقتی از بنیادهای نظری در حوزه تنوع فرهنگی صحبت می‌کنیم، باید اصولی را تعیین کرده و بر آن توافق کنیم. اگر تنوع و تکثر فرهنگی را در محیطی بپذیریم، یعنی آن اصول و چارچوب‌های نظری که برای پلورالیسم فرهنگی وجود دارد. یک مورد اینکه تفاوت‌های موجود در محیط زندگی اجتماعی را به عنوان یک واقعیت بپذیریم و دوم اینکه این فرهنگ‌ها قابل مقایسه و داوری در درون و اجزای خود نیست.

ایکنا ــ اسکیزوفرنی فرهنگی چه نسبتی با پلورالیسم فرهنگی دارد؟ آیا زاییده پلورالیسم فرهنگی است؟

اسماعیلی: اساساً معتقد نیستم که جامعه ما در مرحله اسکیزوفرنی فرهنگی قرار دارد، ما جامعه‌ای هستیم با پیشینه فرهنگی بسیار طولانی که در ادوار مختلف تاریخی محل تلاقی و تقاطع بسیاری از فرهنگ‌ها بوده، آمیزش‌ها و آمیختگی‌های فرهنگی در آن به وجود آمده و بر اساس مدار زمان به پیش می‌رود. اگر منظور از اسکیزوفرنی نوعی روان‌گسیختگی فرهنگی در این تنوع و ترکیب است که تکلیف ما در این زمان مشخص نیست، یا اگر منظور مفهوم روان‌شناختی‌ به نام آمیختگی خیال و واقعیت است و افرادی که در این زمینه فاقد تشخیص هستند، اساساً فرهنگ ما با توجه به پیشینه تاریخی‌اش فاقد اسکیزوفرنی فرهنگی است، یعنی جامعه ما ترکیبی از برش‌های ایران باستان، دوره اسلامی و بخشی از برش‌های مدرنی است که به واسطه تکنولوژی در حوزه فرهنگ جامعه ما وارد شده و ترکیب این موارد اساسا فرهنگ جامعه ایران را تشکیل می‌دهد، البته نه به این معنا که این ترکیب در همه ابعاد و عناصر وجود داشته و در این در هم آمیختگی اشکالات و ابهاماتی وجود ندارد و برخوردهایی ایجاد نمی‌شود.

پلورالیسم فرهنگی؛ فرصت یا تهدید
یک مثال ساده زمین‌شناسی می‌آورم، صفحه‌های تکتونیک که در زمین وجود دارد، ممکن است برخوردهایی با هم داشته باشند و حتی انرژی‌هایی از این برخورد آزاد شود که ممکن است بخشی از یک فرهنگ را به حاشیه ببرد، یا حتی ویران کند و یا در هم آمیختگی جدیدی به وجود آورد. اینکه جامعه ما در مرحله اسکیزوفرنی فرهنگی قرار دارد، به این معنا نیست که دچار ابهام و گم‌گشتگی فرهنگی شده و اساساً مسیر خود را تشخیص نمی‌دهد. من به این مسئله معتقد نیستم، یعنی اگر دکتر شایگان از مفهومی با عنوان هویت چهل تکه صحبت می‌کند، در واقع این‌طور نیست، چون اساساً چهل تکه‌ای مفهومی عامیانه است که وارد مجموعه ما شده، مثل اینکه پیرهن چهل تکه داشته باشیم. اساساً اگر بخواهیم تکه‌های فرهنگی اصلی جامعه ایران را برشماری کنیم، بخشی از آن هویت ایران باستان، بخشی دیگر هویت اسلامی و بخشی نیز هویت مدرنی است که به واسطه گسترش و پیشرفت فناوری گرفته شده و اساسا جامعه ما در مرحله اسکیزوفرنی فرهنگی نیست.

ایکنا ــ آقای سلطانی، نظر شما در مورد پلورالیسم فرهنگی چیست؟ اصلا پلورالیسم فرهنگی به چه معناست وآیا به این مقوله با دید مثبت نگاه می‌کنید یا دید منفی؟ طبق گفته آقای اسماعیلی، جامعه ما را نمی‌توان دارای اسکیزوفرنی به معنای سرگشتگی یا در هم آمیختگی مبهم فرهنگی دانست. نظر شما در این خصوص چیست؟

سلطانی: من در درجه اول با اینکه نسبت به تکثر فرهنگی داوری شود، نظر مثبتی ندارم، یعنی اصولاً نمی‌توانیم یک واقعیت خارجی را خوب یا بد بدانیم، این یک واقعیت خارجی هست. مثل اینکه با پدیده‌ای مثل فضای مجازی روبه‌رو هستیم و نمی‌توانیم در مورد خوب یا بد بودن آن داوری کنیم، فضای مجازی وجود دارد و هست، من از تکثر و تنوع که وجود خارجی دارد و در عرصه فرهنگ داخلی، با همان سه سرچشمه ایران باستان، اسلام و تمدن غرب روبه‌رو هستیم، می‌خواهم به طور ویژه به تأثیر و تأثر این محیط متکثر بپردازم. این که این موضوع وجود دارد، واقعیتی غیرقابل انکار است و نمی‌توان آن را نفی یا از آن جلوگیری کرد، ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم یکی از این سه بخش را محکوم، زندانی و محبوس کنیم و یا به فرض، فرزندانمان را از یکی از این سه سرچشمه باز داریم، این موارد وجود دارد و مسئله تأثیر و تأثر است.

پلورالیسم فرهنگی؛ فرصت یا تهدید
من از مبنای فکری دکتر شایگان بی‌اطلاع هستم و نمی‌دانم چه برداشتی از اسکیزوفرنی فرهنگی دارند، ولی مسئله سردرگمی، چند شخصیتی و شخصیت چند قطبی دقیقاً بحران و اتفاقی است که امکان رخ دادن آن وجود دارد و انکار آسیب، آن آسیب را برطرف نمی‌کند، موضوعات مختلف مثل بیماری ایدز و تن‌فروشی را یک مدت انکار کردیم و بعد مجبور به گفتن واقعیت شدیم. نادیده گرفتن آسیب و بحران فقط زمینه را برای گسترش آن فراهم می‌کند. قصد داوری یک جانبه و سراسری را ندارم، یعنی نه آن را انکار می‌کنم و نه آن را فرا گیر می‌دانم، این موضوع باید در پروژه‌ای اجتماعی تعریف شود، برای مثال آیا جوانان دانشگاه اصفهان در این ورطه قرار گرفته‌اند یا شخصیت فرهنگی خود را پیدا کرده‌اند؟

این نکته قابل گفتن است که یکی از عواملی که باعث می‌شود از سردرگمی بیرون بیاییم و شخصیت فرهنگی خود را پیدا کنیم، وجود حافظه تاریخی است، یعنی آن پیشینه تاریخی که دکتر اسماعیلی می‌گویند، مبتنی بر حافظه تاریخی است. زمانی می‌توانیم شخصیتی یگانه یا برابری صحیحی از این عناصر فرهنگی به دست آوریم که حافظه تاریخی داشته باشیم و این حافظه تاریخی از منابع معتبر سرچشمه گرفته باشد، مثلاً نسل جوان باید تاریخ کشور را بداند نه صرفاً برای پاس کردن واحد درسی خود، بلکه برای دانستن رویدادهای مهم تاریخی تا داوری درست و آگاهی دقیقی داشته باشد. قیاس فرهنگ و زمین‌شناسی قیاس نادرستی است، در زمین‌شناسی کلاً در حرکت‌های طبیعی یک حرکت جبری وجود دارد، صفحه‌های تکتونیک حرکت کرده و به اتفاق نوینی می‌انجامند که حاصل آن کوه، زلزله و یا دشت است. در این مورد حرکت جبری وجود دارد، ولی جامعه و فرهنگ با حرکت اختیاری شکل می‌گیرد، یعنی یک فرد ایرانی در میان سه سرچشمه ملیت، دین و جهان غرب، با چشم باز و با اختیار بتواند برآمد متوازنی ایجاد کند، این برآمد متوازن با جبر به خودی خود پدیدار نمی‌شود، از برخورد این سه مورد ممکن است حاصلی پدید نیاید و امکان دارد به چند شخصیتی، تحیر و شخصیت چند قطبی برسیم، مثلا شب عاشورا با شب ولنتاین ما فرق کند که حاصل آن، چند شخصیتی خواهد بود.

داریوش اسماعیلی: در مورد چندهویتی و فرهنگ‌های مختلف گفته شده که سه سرچشمه ملیت و ایرانیت، اسلامیت و مدرنیته وجود دارد. علاوه بر این سه مورد، بعد چهارمی نیز وجود دارد و آن فضای مجازی است. این مقوله برای خود دنیای جدیدی را ایجاد کرده و مؤلفه چهارمی نیز به این فضا اضافه شده که سازوکار خود را دارد. فضای مجازی وسیله‌ای است که به عنوان سرمنشأ عمل کرده و فرهنگ خاص خود را ارائه می‌دهد. نکته دیگر اینکه آیا این چند پارچگی و پلورالیسم، مسئله امروز ماست و یا مسئله چیز دیگری است. این تنوع و تکثر فی نفسه مورد بدی نیست، خصوصاً در عرصه فرهنگ، چون فرهنگ متأثر از اندیشه‌ها و نوع زندگی انسان است، نوع مواجهه و پاسخ‌های مختلفی که انسان به زندگی و طبیعت می‌دهد.

اگر ما مبنای اعتقادی خود را این‌طور پذیرفته باشیم که خداوند اسمای خود را در انسان گذاشت و در زمان خلقت خیر و شر را به آن آموخت، به هر حال انسان در مواجهه با مسائل مختلف چه بسا حقایقی را در فرهنگ‌های مختلف کشف کند. این‌طور نیست که یک فرهنگ به طور یک سره باطل باشد و فرهنگ دیگر به طور یک سره حق، این فرهنگ‌ها متأثر از انسان‌ها هستند که در درونشان انتخاب خیر و شر وجود دارد، چه بسا توانسته‌اند در یک فرهنگ که دور هم هست، مبانی‌ای از حقیقت را دارا باشند و آن را در زندگی خود جریان دهند. بنابراین امکان وجود حقیقت را در هر فرهنگی می‌توانیم محتمل دانسته و به طور کلی آن فرهنگ را باطل ندانیم و امکان گفت‌‌وگو را به وجود آوریم. اگر ما فرهنگ‌های دیگر را به‌طور کلی باطل بدانیم، امکان گفت‌وگو و همزیستی خلق نمی‌شود.

از این مبنا که امکان دستیابی به حقیقت را ایجاد می‌کند بگذریم، این چند فرهنگی نوعی زیبایی به زندگی بشر می‌دهد، همان‌طور که در کشور خودمان قالب‌های مختلف فرهنگی‌ می‌بینیم که جلوه بدی ندارد و این تکثر، زیبایی‌هایی را ایجاد می‌کند، رنگ‌آمیزی به نوع زندگی بشر می‌دهد و از یکنواختی خارج می‌کند. امروزه بیشتر از اینکه مسئله پلورالیسم فرهنگی باشد، مسئله مونوپولیسم فرهنگی است، یعنی اولین اتفاقی که می‌افتد، این است که فرهنگ‌های متکثر رنگارنگ زیبایی که در نقاط دنیا وجود دارد و در بطن خود حاوی زیبایی‌های هویتی و حقایقی است، از بین می‌رود و به فرهنگ مسلطی تبدیل می‌شود که در صنعت و سرمایه وجود دارد و سعی می‌کند فرهنگ خود را غالب ساخته و فرهنگ‌های بومی را از بین ببرد. امروز مسئله ما بیش از اینکه پلورالیسم فرهنگی باشد، در واقع مونوپولیسم است. رکن چهارمی که اضافه شده به تعبیری دیگر فرهنگ‌های بومی را نابود می‌کند.

نوعی درهم آمیختگی جدی در حوزه فرهنگی وجود دارد و این آمیختگی ناشی از انتخاب کنشگری است که قضاوت نمی‌کند، بلکه می‌خواهد انتخاب کند. زمانی که بخواهد قضاوت کند با مقوله تکثرگرایی فرهنگی مواجه می‌شویم، چون هر کنشی خود را حق می‌داند و اگر حقانیت همه خوانش‌ها را پذیرفتیم تکثرگرا هستیم

ایکنا ــ نظر شما در مورد پلورالیسم فرهنگی چیست؟ این واژه را چه طور معنا می‌کنید؟ واژه فرهنگ با معنای خاص خود در کنار پلورالیسم فرهنگی چه معانی گسترده‌ای به همراه دارد؟

شریفی: اگر بخواهم به این سؤالات جواب دهم، باید خود را در چند نقطه قرار دهم، به عنوان کارشناس، مشاور سیاست‌گذاری و به عنوان شهروند، در هر کدام از این نقش‌ها پاسخ متفاوت است، ولی اگر بخواهم در جایگاه خودم به عنوان کارشناس فرهنگی پاسخ بدهم، نگاه را به این سمت می‌برم که سیاست تکثرگرایی به چه دلیل به وجود آمد. سیاست تکثرگرایی از اینجا نشئت گرفت که در واقع بدیل‌های متعددی را جعل کند، تا خوانش مسلط را از اریکه قدرت به زیر بکشد، سیاست تکثرگرایی این است. اگر ما به عمق و درون تکثرگرایی نگاه کنیم، باید نگاه محض ببینیم، یعنی همه خوانش‌های تکثرگرا در درون خود گرایش جدی به وحدت‌گرایی دارند. به طور معمول سه خرده فرهنگ‌ و کلان فرهنگ داریم؛ ایرانی، اسلامی و غربی و این‌ها با هم مجادله دارند و این عامل تکثرگرایی است. می‌خواهم بگویم اینها در حوزه معرفتی و در سطح شناختی و در بعدی که بین ما مناقشه ایجاد کند، با هم نزاع دارند، ولی در حوزه عملی با هم نزاع ندارند، چون یک عامل کنشگر اجتماعی این مسائل را نه از بعد آگاهی، بلکه از بعد زیباشناسی انتخاب می‌کند و همین عامل باعث می‌شود هیچ‌گاه قضاوت نکند. اگر ما بخواهیم قضاوت کنیم، نیاز داریم بگوییم که کدام درست و کدام غلط است. در درون این شعبه از تکثرگرایی همه این صداها به این سمت می‌رود که من درست می‌گویم و صراط‌‌های مستقیم ما مستقیم‌تر است، ولی واقعیت اصلی این است که کنشگران اجتماعی این‌طور نگاه نمی‌کنند، به همین دلیل می‌بینید که در جامعه ما اگر تکثرگرایی وجود دارد، تنوع‌طلبی و تنوع فرهنگی است، چون فردی که آن را انتخاب می‌کند، شاید به قضاوت اخلاقی در مورد آن توجه نداشته باشد، ولی زمانی که پای قضاوت به میان بیاید، منابع متعدد مثل قرارداد اجتماعی، دین و قانون به صحنه می‌آیند تا درست یا غلط بودن قضاوت را به ما متذکر شوند؛ بنابراین تکثرگرایی مسئله جامعه ایران نیست، ولی مسئله صاحبان نظر در حوزه جامعه‌شناسی، دین و سیاست محسوب می‌شود.

پلورالیسم فرهنگی؛ فرصت یا تهدید
نکته بعدی این است که تکثرگرایی نوعی سیاست است، برای اینکه وحدت‌گرایی غالب را خنثی کند، در واقع می‌توان گفت یک مدینه فاضله عریان است، چون خودش اصلاً نمی‌تواند محقق شود، برای همین سیاستی است که می‌تواند برای سیاست غالب جعل بدیل کند؛ یعنی در واقع نوعی ابزار است که خودش عملاً نمی‌تواند هیچ‌گاه محقق شود، مضاف بر اینکه امکان قضاوت ندارد، اگر بخواهیم در موردش قضاوت کنیم، در واقع آن را رد کره‌ایم، چون اصل آن پذیرش همه چیز است. جامعه امروز به سمت تنوع‌طلبی پیش رفته و می‌توانیم بگوییم اصلاً مسئله جامعه ما پلورالیسم و تکثرگرایی فرهنگی نیست.

اگر ما این را بپذیریم که دارای یک خوانش مسلط هستیم، ابهاماتی به وجود می‌آید که نمی‌توانیم به آن پاسخ دهیم، مثل اینکه اگر این‌گونه باشد، روایت‌های چند پارگی در مورد فرهنگ را چگونه پاسخ دهیم، آیا فرهنگ صرفاً در بعد معرفت‌شناسی خلاصه می‌شود یا در بعد انتخاب هم خلاصه می‌شود؟ اگر در بعد معرفت‌شناسی خلاصه می‌شود و یا انتخاب‌های ما در مورد مناسک از آن مجزاست، چگونه می‌توانیم امروز خوانش‌های دوران زایش منابع اولیه را مطرح کنیم، مثل اینکه بگوییم گفتمان ایران باستان تاریخ تولدی دارد و این تاریخ تولد ابعاد معرفت‌شناسی، ارزش‌شناسی و انسان‌شناسی دارد که باید همه این‌ها را در نظر بگیریم، با جمیع این‌ها امروز باید بعد مناسکی ما را پاسخ دهد.

اگر دین را به مثابه یک فرهنگ نبینیم، دچار سکولاریزم فرهنگی می‌شویم. اسلام را باید به عنوان یک فرهنگ ببینیم. ما اسلام را به عنوان یک دین اجتماعی می‌بینیم که نکته مهمی است، اگر اسلام را فقط به عنوان یک بعد ایدئولوژیک ببینیم، آن را به بعد فرهنگ محدود می‌کنیم، که در اینجا سیاست و قدرت می‌تواند دخالت کند، ولی دین به مثابه یک فرهنگ در واقع نوعی نرم‌افزار ذهنی و اجتماعی است

در بعد اسلامی نیز همین‌طور است، آیا مناسکی که امروز در جامعه ایران انجام می‌شود، همان مناسکی است که در ابتدای تاریخ اسلام اجرا می‌شده یا تحولاتی را پذیرفته است؟ حتی در مورد مدرنیته و غرب نیز همین‌گونه است، آیا ما مانند غربی‌ها زندگی می‌کنیم؟ این‌ها سؤال‌هایی است که باید پاسخ داده شود. نوعی درهم آمیختگی جدی در حوزه فرهنگی وجود دارد و این آمیختگی ناشی از انتخاب کنشگری است که قضاوت نمی‌کند، بلکه می‌خواهد انتخاب کند. زمانی که بخواهد قضاوت کند با مقوله تکثرگرایی فرهنگی مواجه می‌شویم، چون هر کنشی خود را حق می‌داند و اگر حقانیت همه خوانش‌ها را پذیرفتیم تکثرگرا هستیم. اگر در درون خودمان پذیرفتیم که فرض کنید اسلام خوانش مسلط و غالب است و خوانش‌‌های دیگر را هم می‌پذیرد، در این جا ما دیگر تکثرگرا نیستیم، در واقع تسامح و رواداری می‌کنیم. این را در اسلام می‌پذیریم، در حال حاضر نیز خوانش مسلط ما همین است، چون لباسی که پوشیده‌ایم غربی است، محاسنی که داریم، متعلق به ایران باستان بوده و ظهر هم به مناسک دین اسلام نماز می‌خوانیم.

ایکنا ــ در مورد بحثی که مرحوم دکتر شایگان در مورد اسکیزوفرنی فرهنگی و تعهد تاریخی مطرح کردند، مبنی بر اینکه ما ایرانیان در اسکیزوفرنی به سر می‌بریم، یک پا در غرب، پای دیگر در سنت و با نوعی آشفتگی فرهنگی مواجه هستیم، چه نظری دارید؟

شریفی: دکتر شایگان برای تحلیل مقوله انقلاب این موضوع را مطرح کرد. اگر آقای شایگان را تحلیل کنیم، می‌بینیم که وی به دلیل زمینه تربیتی‌اش احترام و کنش جدی نسبت به غرب دارد، من با فرمایش آقای اسماعیلی در این زمینه کاملاً موافق هستم. اگر ما اصالت هر فرهنگی را بپذیریم، اسلام امروزه یک دین اصیل، فرهنگ ایرانی امروزه یک فرهنگ اصیل و همچنین غرب امروزه یک فرهنگ اصیل است، با این رویکرد می‌توانیم بگوییم که ما دچار اسکیزوفرنی فرهنگی هستیم، ولی من فکر نمی‌کنم که چنین اتفاقی افتاده باشد، چون ما نمی‌توانیم فقط اسلام را در بعد فرهنگی یا معرفت‌شناسی خلاصه کنیم، یعنی ما باید امروزه به سبک زندگی مسلمان صدر اسلام مثلاً لباس بپوشیم یا غذا بخوریم. اگر این را بپذیریم و همچنین در مورد غرب هم همین رویکرد را داشته باشیم، اگر دین به مثابه یک فرهنگ، نه دین به مثابه یک دین را بپذیریم، می‌توانیم بگوییم که چندپاره شده‌ایم، ولی من می‌گویم فرهنگ‌ها اصیل نیستند، بلکه وامدار یکدیگرند و به همین دلیل نمی‌توانیم برای آن‌ها اصالت تعیین کنیم. اصالت این چایی که می‌خوریم شرقی است، اصالت قهوه‌ای که چند سال پیش می‌خوردیم غربی بود، ولی امروزه فقط مصرف می‌کنیم و قضاوتی انجام نمی‌دهیم، چون کارکرد آن مهم‌تر از زادگاه و اصالت آن است.

ایکنا ــ ما اسلام را به مثابه یک دین می‌بینیم یا به مثابه یک فرهنگ؟

شریفی: اگر دین را به مثابه یک فرهنگ نبینیم، دچار سکولاریزم فرهنگی می‌شویم. اسلام را باید به عنوان یک فرهنگ ببینیم. ما اسلام را به عنوان یک دین اجتماعی می‌بینیم که نکته مهمی است، اگر اسلام را فقط به عنوان یک بعد ایدئولوژیک ببینیم، آن را به بعد فرهنگ محدود می‌کنیم، که در اینجا سیاست و قدرت می‌تواند دخالت کند، ولی دین به مثابه یک فرهنگ در واقع نوعی نرم‌افزار ذهنی و اجتماعی است.

ادامه دارد

انتهای پیام 

captcha