به گزارش ایکنا، نگارنده برخی مغالطات رایج در آثار فلسفی را در بهکارگیری مفهوم بینهایت به ویژه در ابطال تسلسل علل مورد شرح و بسط قرار داده و همانگونه که وی در مقدمه اشاره کرده است، هدف از نگارش این رساله نگاه گسترش انتقادی به تفکرات فلسفی در آثار فلاسفه است؛ امری که در عصر کنونی کمتر به آن پرداخته میشود. برای آشنایی با مضمون کتاب حاضر، مقدمه نگارنده در این اثر را به شرح ذیل بخوانید؛
مفاهیمی چون بینهایت یا نامتناهی از دوران یونان باستان تاکنون در فلسفه، ریاضیات، فیزیک و کیهانشناسی به کار برده شده و از آنجایی که در مفهوم بینهایت ابهامی نهفته است، بسیاری از اندیشمندان و فیلسوفان در تبیین نظریات خود دچار چالشهای متعددی شدهاند و بسیاری از خوانندگان با پاردوکسهای زینون الئائی در متون فلسفی آشنا میباشند.
مفهوم بینهایت در برهان ریاضیات نه تنها مورد پذیرش قرار گرفته و بر همین اساس بسیاری از پارادوکسهای مرتبط با آن، چون مسابقه آشیل و لاکپشت و پارادوکس تیر و کمان و مانند آنها حلّ ریاضیاتی داشتهاند، بلکه از مفهوم بینهایت با نماد ∞ در براهین ریاضیاتی نیز بهره گرفته میشود. با چنین رویکردی، بهکارگیری بینهایت در فلسفه اسلامی و ابطال تسلسل که مبتنی بر محال بودن سلسله بینهایت میباشد، قابل قبول نیست و باید در ابطال تسلسل علل و معلولات به مفاهیمی دیگر به جز بینهایت متوسل شد. تعدادی از برهانهای فلسفی در نفی تسلسل علل نیز با مفهوم نامتناهی پیوند خورده و فیلسوفانی، چون فارابی، ابن سینا و بالاخره صدرالمتألهین شیرازی در ردّ سلسله نامتناهی علل و معلولات دلایلی ارائه کردهاند که در این رساله کوچک به نقد کشیده شدهاند.
بر اساس دلایلی که ارائه نمودهام، «برهان اسد و اخصر» و «برهان تطبیق»، هر دو از فارابی متضمن مغالطات ترکیب و ابهام است و بدین ترتیب بنیانهای فلسفی یکی از مهمترین براهین که فارابی آن را «محکمترین و کوتاهترین» نامیده و فلاسفه پس از او نیز در ردّ تسلسل علل به آن تمسّک کردهاند، فرو میریزد. از دیگر مباحث این رساله، برهان آحاد و الوف و برهان قریب المأخذ و برهان تضایف و نقد آنها است که فلاسفهای چون سعدالدین تفتازانی آنها را در کتاب شرح المقاصد خود جهت ابطال تسلسل علل تقریر کرده است.
تحلیل مقدمات این براهین بیانگر ماهیت ریاضیّاتی آن براهین است که فیلسوفان اسلامی برای اهداف فلسفی خود از آن بهره بردهاند و کوشیدهاند که تسلسل را در سلسله اعضای مترتب بر یکدیگر، چون علل و معلولات و حتی اعداد محال و مستلزم تناقض بدانند. از آنجایی که براهین مذکور ماهیتی ریاضیاتی دارند ریاضیدانانی، چون کانتور به حلّ پارادوکسهای مزبور پرداختهاند. نکته مهم در این مباحث بکارگیری پارادوکسهای ریاضی در فلسفه اسلامی است که بر اساس نظریات جدید ریاضیات، این پارادوکسها حلّ شدهاند و برخی از این براهین نیز خود مستلزم مغالطات فلسفی میباشند و به آنها در این رساله پرداختهایم.
مفهوم ریاضیاتی بینهایت تحت عنوان لایتناهی و عدم تناهی کاربردهای فراوانی در فلسفه اسلامی دارد که باید در بازنویسی و نقد فلسفه اسلامی مورد بازنگری و اصلاح قرار گیرند. فلاسفه اسلامی از مفهوم بینهایت کوچک که از تقسیم نامحدود یک مقدار مشخص پدید میآید در مواردی، چون ابطال جزء لا یتجزی یا جوهر فرد استفاده کردهاند.
هدف از تحریر این رساله، توجه دادن خوانندگان و علاقمندان به مباحث فلسفی است که براهین فیلسوفان را بدون بحث و بررسی و نقد نپذیرند و علی رغم ضرورت احترام به پیشینیان و بزرگان علم و فلسفه، باید ذهن نسلهای آینده با نقد فلسفی آشنا شود و جوانان ما فلسفه را که از دوران ملاصدرا تاکنون سیر نزولی داشته و بیشتر بزرگان ما در گذشته و حال عمر خویش را به شرح و بسط دیدگاههای فلاسفه مشاء و حکمت متعالیه صرف نمودهاند، از حالت رکود خارج کرده و به مناقشات عقلی رونقی دیگر بخشند.
کنکاشهای عقلی همواره با خطاهای منطقی و فلسفی روبرو بوده است و اگر چنین نمیبود، هرگز شاهد تنوع و تلوّن در تبیین مسائل فلسفی نمیبودیم و رشد و تعالی مباحث عقلی از حرکت میایستاد، به همین علت است که نقد فلسفی باید از همان اوائل دوران کودکی آغاز گردد تا کودکان با جستجو و پژوهش و کنکاش به فراخور استعداد و توان خویش با سؤالات مهم زندگی روبرو شوند و در مراحل بلوغ فکری و پس از آن به خود جرئت دهند که سخنان پر زرق و برق فلاسفه را مورد نقد و بررسی قرار دهند، و البته هر نقدی خود نیازمند نقدی دیگر است و بدون این نقادیها هرگز در راه علم و دانش ره به جائی نخواهیم برد.
دانشمندان و فیلسوفان بزرگ در آثار خود به محدودیتهای علمی و نواقص کار خود برای درک حقایق علمی اشاره کردهاند و این وظیفه نسلهای آینده است که به علت پیشرفت علوم و تکنولوژی و امکان دسترسی به بسیاری از آثار علمی گذشتگان بتوانند با انصاف به داوری نظریات ما قبل خود برخاسته و نقاط ضعف و قوت آنها را تبیین کنند.
بسیاری از مؤمنان به ادیان آسمانی در حوزه علوم دینی مسلک تقلید را راحتترین روش برای نیل به سعادت دانسته و ذهن خود را با مناقشات فلسفی و عقلانی مشغول نکرده و با خیالی راحت نسبت به آینده خود در این دنیا و آخرت مینگرند و همچون غزالی که از شیر درنده میگریزد از مباحث عقلی دوری میگزینند، غافل از آن که باید حساب مقدسات دینی را از مسائل فلسفی جدا نمود و با ذهنی آزاد و بدور از تعصب به بحث و کنکاش در مهمترین مسائل بشری در حیطه عقلانی پرداخت و باید بدانیم که اگر غرب در علوم و تکنولوژی از دیگر کشورهای جهان سوّم جلوتر رفته است، به علت چند قرن بحث و نقد علمی در همه حیطهها و از جمله فلسفه بوده است و این در حالی است که در مشرق زمین و بویژه ایران مباحث فلسفی از دایره نیازهای فکری به حاشیه رفته و یا در حال فراموشی است و آن قدر که به شعر و ادبیات و رمان و تخیلات شاعرانه پرداخته میشود به مباحث مهم فکری و فلسفی حتی در میان روشنفکران دینی پرداخته نمیشود.
نگارنده در این رساله مختصر به نقد برهان تطبیق و برهان اسد اخصر فارابی به عنوان دو نمونه از محکمترین براهین فلسفی از عصر فارابی تا کنون و برهان آحاد و الوف و برهان تضایف و برهان قریب المأخذ به عنوان یک ورزش فکری پرداخته و ادعا نیز نمیکند که در همه این مباحث به خطا نرفته است و هدف او از مطرح کردن چنین چالشهای فلسفی به نقد کشیدن مباحث فلسفه و علوم عقلی به عنوان مهمترین ارکان تمدنی ایران و اسلام جهت توسعه دامنههای فکری نسلهای آینده است. همان گونه که میدانیم نفی تسلسل علل یا ابطال تسلسل علل و معلولات تا بینهایت یکی از مهمترین ارکان فلسفی در فلسفه مشاء است و بسیاری از براهین فلسفی خود با استناد به این اصل اعتبار یافته و با نفی آن نیز براهین مذکور از درجه اعتبار ساقط میشوند.
یکی از وظایف مهم فیلسوفان در هر عصری آن بوده است که باورهای اعتقادی مردم به حقایق هستی را بر اساس برهانهای عقلی استوار سازند و اگر فلاسفه قبلی در اندیشه خود دچار مغالطه و یا اشتباهی شدهاند آن را تصحیح و راه درست را به طالبان حقیقت نشان دهند، بنابراین کار فیلسوف در طول تاریخ جستجوی حقیقت و پالایش تفکر از مغالطات و خطاهای فکری است و اگر فیلسوف در عصری از عصور به این وظایف خود عمل ننماید، بیشک و تردید باید مردمان آن عصر را قربانی خرافات و سحر و جادو و اندیشههای مغالطهآمیز و گاه جنونآمیز بدانیم.
ابن سینا در الهیات شفا میگوید که تنبیه غافل و تبکیت مغالطهکننده وظیفه فیلسوف است. ملاصدرا میگوید: تبکیت سوفسطایی که هدفش جدال است و نیز متحیری که رهایی از حیرت را میخواهد، برعهده فیلسوف است، زیرا این دو در حالی از احوال موجود بما هو موجود نزاع میکنند. در این رساله تسلسل علل و معلولات را به اثبات نرساندهایم، بلکه استدلال فارابی و فلاسفه پس از وی در ابطال تسلسل را ردّ کردهایم، بنابراین ردّ کردن استدلال فارابی به معنای قبول تسلسل علل نیست و همانگونه که اشاره شد، تسلسل بینهایت در ذات خود دارای ابهام مفهومی بوده و بکارگیری این مفهوم در براهین فلسفی سبب بروز مغالطات عقلی میگردد و تعداد زیادی از براهین کلامی و فلسفی بر همین اصل محال بودن تسلسل علل و معلولات استوار میباشند که باید در آنها نیز تجدید نظر شود.
هدف از تحریر این رساله، کنکاشی فلسفی درباره یافتههای فلاسفه و به چالش کشیدن تفکرات آنان در مباحث مهم عقلی است و ادامه این روند نقادانه میتواند زمینه را برای مباحثات علمی و رشد و تعالی علوم عقلی فراهم نماید. فیلسوف قرن بیست و یکم بینیاز از ریاضیات، علوم مدرنی، چون کوانتوم برای شناخت خواص ذرات زیراتمی و علوم اخترشناسی برای فهم دقیق از نوع تعاملات ستارگان و کهکشانها در مقادیر کهکشانی نیست، زیرا اگر در مشاهده سطحی از عالم طبیعت به نوعی نظم طبیعی و قوانین ثابت نیوتنی برمیخوریم، در ابعاد کوانتومی با یک درهمریختگی در روابط میان ذرات یک گاز روبرو هستیم و تعریف ما از نظم طبیعت در ابعاد کوه و دشت و دریاها و درهم ریختگی در ذرات زیر اتمی و کهکشانها متفاوت است.
فیلسوف در فلسفه علوم شناختی نیاز مبرم به شناخت قوانین و اصول علمی و کاربردی رایانه و شناخت نظام بیولوژی مغز دارد، همچنان که فیلسوف دین در قرن کنونی بی نیاز از علومی، چون عصبشناسی و حتی علم ژنتیک و تکامل انواع نیست. امیدوارم این رساله مختصر گامی به جلو برای جستجوی حقایق فلسفی و معرفتی بوده باشد.
انتهای پیام