حسین روحانی صدر، کارشناس ارشد تاریخ ایران دوره اسلامی، در یادداشتی که به مناسبت شهادت امام کاظم(ع) در اختیار ایکنا قرار داده نوشته است؛
تمدنی که مسلمانان در طی قرنها آن را توسعه دادند، در قرن چهارم و پنجم هجری به اوج خود رسید و پس از آن به دلایلی که جای بحث آن در این مجال نیست، رو به افول نهاد. برای پژوهش در مورد این تمدن شاید بتوان گفت هر آنچه از آن دوره باقی مانده منبعی مهم برای بررسی اوضاع فرهنگی و تمدنی محسوب میشود. البته گروهی از این منابع که اطلاعات مفصلی درباره فرهنگ و تمدن اسلامی در اختیار ما میگذارند و منبعی مهم برای شناخت این فرهنگ و تمدن به شمار میروند، منابع مکتوباند.
این منابع را مسلمانان در طول تاریخ اسلام و در حوزههای مختلف تدوین کردهاند که با وجود ناملایمات و نابسامانی-های فراوان در طول تاریخ، بسیاری از آنها برای ما باقی مانده و به ما در شناخت تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی یاری رساندهاند. منابع مکتوب در حوزههائی مثل سیره، مغازی، جغرافیا، سفرنامه، تاریخ، تفسیر، فرق، دیوانسالاری و ... تدوین شدهاند که همه آنها در شناخت فرهنگ و تمدن اسلامی مفید و سودمند هستند.
با تسلط مسلمانان بر عموم سرزمینهای مشرق زمین بزرگترین امپراطوری یکپارچه تشکیل گردید اگر چه یکپارچگی آن طولی نپایید و در نقاط مختلف این پهنه گسترده قدرتهای محلی توانستند با استقلال نسبی از میزان نفوذ خلافت بکاهند از اواسط قرن دوم هجری پایتخت این امپراطوری که چهل سال نخست خود را در مدینه و حدود 5 سال در کوفه و نزدیک یک قرن در دمشق استقرار داشت برای 5 قرن در بغداد دوام یافت و اگر حمله مغول خاتمهای بر آن نمیشد شاید عمرش طولانیتر نیز میگردید.
نکته مهم آنکه دارالخلافه بغداد با تاسیس حکومت عباسیان مرکز تحولات داخلی و خارجی مسلمانان گردید. مهمترین موضوع مدنظر این حکمرانان اثبات حقانیتشان نسبت به جانشینی پیامبر و تداوم موضع اعتقادی خلافت برای حفظ یکپارچگی قلمروشان بود آنان که ضعف حکمرانان بنی امیه و بنی مروان را فرصت مناسبی برای به دست آوردن قدرت دانستند امام باقر(ع) از نوادگان دختری پیامبر و چهارمین خلیفه را به عنوان خلیفه و حکمران جهان اسلام معرفی کردند. آنان چه خود بر عدم همسوئی این امام آگاهی کامل داشتند مدینه پایتخت نخستین اسلام را رها ساخته و اداره آن را به خاندان بنی هاشم سپردند تا به واسطه آنها از موقعیت این امام برای کسب مشروعیت خود استفاده نموده و با خیالی آسوده رقبا و مدعیان خلافت را از سر راه خود بردارند این تلاشها تا آنجائی پیش رفت که حتی امام باقر را خلیفه خواندند و وقتی ایشان در کشمکشهای قدرت طلبانه خویشتنداری نمود و از هیچ یک حمایت ننمود با مسموم ساختنشان، ایشان را از صحنه سیاسی و اعتقادی حذف کردند.
از آن زمان به بعد ترس حکمرانان نسبت به این خاندان مستقر در مدینه جدیتر شد و نفوذ افکار و افزایش پیروان و ارادتمندان به آنان خطر را دو چندان نمود تا آنجا که سقوط خود را به دست امامان شیعه قطعی دانستند. به همین دلیل اختلاف اندازی و حمایت از فرقه گرائی و تضعیف برخی آیات و روایات در دستور کار مردان سیاسی و گردانندگان خلافت بغداد قرار گرفت. متاسفانه در این خصوص منابع تمدنی سکوت کرده و نگارندگان از طرح ابعاد آن چشم پوشی نموده و ذهن مخاطبان را با افسانه نگاری همچون داستانهای هزار و یک شب بغداد پر میکنند. و اختلاف امامان شیعه با خلافت بغداد را در قالب چشم اندازهای دنیوی مورد نقد و بررسی قرار دادند. و به این وسیله رفتار خلافت بغداد را توجیه پذیر تقلی نمودند. یکی از منابع ارزشمند حساس تاریخی کتاب عیون اخبارالرضا از تالیفات ارزشمند شیخ صدوق است. وی دو بخش از این کتاب را به شرح رویدادهای دوران امامت هفتمین امام شیعیان و مواجهه وی با چهار حکمران عباسی منصور، هادی، مهدی و هارون الرشید سومین خلیفه عباسی که شاید در این مقطع خورشید در سرزمینهای خلافت وی غروب نداشت. البته که این خود یک تعبیر غیر واقعی است اما به هر صورت این دوره اوج خلافت اسلامی تلقی شده از مجموع روایتهای تجمیع شده در اثر به جا مانده از شیخ صدوق میتوان آن را در قالب بحثهای تخصصی تاریخ نگاری به خصوص موضوع نگاری به سبک تاریخ شفاهی استفاده نمود.
طبق این نگارش شهر مدینه جایگاه سابق خود را از دست داده و تنها پایگاه حضور و نفوذ بنی هاشم گردیده که آنان نیز پس از آسیبهای فراوان به جا مانده از حادثه کربلا و مواضع انتقام جویانه به بهانه خون خواهی امام حسین(ع) برخی از این خاندان آسیب جدی دیدند و به نوعی در حال ترمیم دستاوردهای سابقشان بودند. البته مواضع امامان شیعه با دیگر اعضای بنی هاشم متفاوت بود، ولی ماجراجوئی بنی هاشم موجب افزایش نگرانی حکمرانان نسبت به این خانواده شد تا آنجا که صدوق روایت میکند باید بارها هارون الرشید به بهانه سفر حج از بغداد به حجاز آمده باشد. حتی مامون را پنجمین خلیفه عباسی و فرزند هارون را شیعه شده توسط پدرش یعنی خلیفه در یکی از همین سفرها در دست بوسیشان از این امام دانسته، به استناد عیون اخبارالرضا وضع معیشتی سادات هاشمی ساکن در مدینه خوب نبود و از این فقر حاکمیت برای تسلط بر آنها استفاده میکرد. در ادامه به تقویت بنیه اقتصادی این جمعیت به واسطه ارسال وجوهات شرعی به خصوص خمس با مشارکت وکلای امام کاظم آمده تا آنجا که برای ایشان در مدینه خزائن مالی ادعا گردیده در حالی که شاید موضع امام اعتقادی بوده باشد و باز به تصریح همین اثر ایشان بارها بیخطری خود را به هارون تذکر داد. خلافت عباسی اصرار ویژهای در احیای سنتهای عربی یا به قولی جاهلی داشتند. که این موضع خلاف مشی کتاب و سنت از سوی بازماندگان پیامبر به ویژه امامان شیعی هر دورهای بود.
بنابراین در هر مجلس و محفلی چه خلیفه به دنبال زیر سوال بردن مقام و موقعیت معنوی ایشان برآمدند آنان با استعانت آیاتی همچون «وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ»، «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»، «فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنْبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ»، «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ»، «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»، «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»، «هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»، «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ».
مندرج در باب هفتم عیون اخبار الرضا به اثبات فضائل حسبی و نسبیشان پرداختند. اگر پرسیده شود ویژگی دیگر این اثر در شناخت تاریخ اعتقادات آن دوره چیست باید به زیر سوال بردن تداوم امامت از سوی برخی شیعیان در آن مقطع را منحصر به فرد دانست. از 30 مورد مطالعه استناد در این موضوع چهار نفر نه تنها منکر امامت بعد از ایشان شدند بلکه اموال تحت تصرفشان را نه به ایشان برگرداندند نه به امام هشتم اقبال نمودند. شاید بتوان بیثباتی فکری شیعیان آن مقطع را نکته بارز این اثر دانست چرا که صفحات زیادی به خیانت آنان و سعایتشان در نزد خلیفه تصریح دارد. یکی از ظرافتهای ویژه طرح شده در این اثر رقابت میان دیوانسالاران سنی و شیعه با یکدیگر است. به ادعای صدوق، یحیای برمکی وزیر متنفذ هارون و اداره کننده دارالخلافه بغداد از جانشینی محمد پسر هارون، تربیت یافته شیعیان، نگران شده و همه تلاش خود را برای سرکوبی آنان به ویژه قضات و دیوانیان متمایل به امامت شیعه معطوف گرداند. بنابراین با تطمیع برخی از اقوام امام آنان را در این سعایت با خود همراه نمود.
از سوی دیگر عموم مخالفین خلافت عباسی هم خود را متمایل به امام کاظم نشان داده از این رو دست مایههای تخریب موقعیت ایشان را صد چندان نمود. صدوق بارها شواهدی در تاکید امام به عدم تمایلش به این جریانها و اثبات جانشینی بزرگترین فرزندش نمود اما با همه این تلاشها بخشی از شیعیان خود را از اطاعت ایشان خارج کردند و زمینههای ترک اجباری مدینه را رقم زدند. از این زمان به بعد دیگر گردانندگان سرزمینهای خلافت شرقی حضور فرزندان این امام را در مدینه به صلاح اداره امور ندانسته و آنان را در عراق عرب و عجم مستقر نمودند و پایگاه شیعیان تا امروز در مدینه کم فروغ مانده است.
انتهای پیام