به گزارش ایکنا، سیدشاهین حسینی، مدرس دانشکده موسیقی دانشگاه هنر، 14 تیرماه در نشست علمی «فلسفه موسیقی در سنت اسلامی» با بیان اینکه فلسفه موسیقی در سنت ما در ذیل ریاضیات پدید آمده است، گفت: فلسفه موسیقی سنتی ما هم تک صدایی نیست و هم از انسجام لازم برخوردار است و آراء مختلفی درباره آن داریم. ما در این نشست در مورد موسیقی اسلامی سخن نمیگوییم و البته میتوانیم در این باره که آیا موسیقی اسلامی وجود دارد یا خیر بحث کنیم.
وی با بیان اینکه از طرف دیگر فلسفه موسیقی به عنوان شاخه مستقل در فلسفه بحث نشده است ولی به معنای نبود آراء منسجم نیست، افزود: عنوان سنت اسلامی به این معناست که ما فلسفه را محدود به برخی شاخههای آن یعنی مشاء و اشراق و ... نمیکنیم و افراد بیرون از آن را هم به بحث میگذاریم، به شرط اینکه در آراء آنها این انسجام مدنظر وجود داشته باشد.
حسینی با بیان اینکه براساس این پیش فرض که ما فلسفه موسیقی منسجم و مکاتب مختلفی در سنت داریم، تصریح کرد: موسیقی همراه ریاضیات و نجوم وارد سنت ما شده است. در اواخر قرن دوم اصطلاح موسیقی، موسیقا و موسیقار که ترجمه واژههای یونانی هستند، وارد ادبیات ما شدند. امروز واژه موسیقی جامع نظر و عمل و شامل عمل موسیقی و علم به آن هنر یعنی شنیدن و ساخت آن هم هست ولی وقتی موسیقی وارد سنت ما شد، بیشتر معطوف به بخش تئوری موسیقی بود.
وی اضافه کرد: وقتی موسیقی وارد سنت ما شد، صرفا علم بود ولی از قرن دوم به بعد اصحاب موسیقی که البته عمدتا ریاضیدان و فلاسفه بودند ظهور کردند، کسانی که خودشان ساز نزدهاند. اینها موسیقیشناس هستند ولی چون با موسیقی عملی آشنا نیستند یا علم آنها قابل اجرا نیست یا با سنت عملی ما مرتبط نبود.
مدرس دانشگاه هنر بیان کرد: شروع فلسفه موسیقی به لحاظ تاریخی مربوط به یونان است و دقیقا با تولد فلسفه زاده شده است و آراء کندی در این میان برجسته هست که او هم از فیثاغورث فرا گرفته است. فارابی هم از کندی و فیثاغورث یاد و آراء آنها را نقد کرده و بعد از او اخوان الصفا، آرائی در موسیقی ارائه کرد.
وی تصریح کرد: در مکتب فیثاغورث، علم موسیقی تفاوتی با جهانشناسی ندارد و موسیقی بازنمودی از موسیقی طبیعت است و ساختارهای طبیعت را بازنمایی میکند. در حقیقت موسیقی در این مکتب، پیوند جهان محسوس با عالم برین است که ما نسبت به آن شناختی نداریم، موسیقی به عنوان یک صناعت نیمه جسمانی و نیمه روحانی مطرح است و پیوند بین دنیا و آخرت و جسم و نفس ایجاد میکند.
حسینی افزود: این موسیقی که ساختار پیشینی جهان را نشان میدهد، وقتی میخواهد به موسیقی عملی برسد، خوشآهنگی آن در نسبت با حقیقت پیشینی جهان قیاس میشود، بنابراین موسیقیای زیباست که با ساختارهای طبیعت هماهنگی داشته باشد.
وی بیان کرد: گام فیثاغورثی در موسیقی با نگاه به ستارگان و فواصل نجومی ایجاد میشود و با حقیقت ارتباط دارد و در سنت عملی هم با خیر و شر ارتباط مییابد، یعنی موسیقی حقیقی و زیبا تأثیر خیر و موسیقی نازیبا و ناخوشایند تأثیر شر خواهد داشت.
مدرس دانشگاه هنر گفت: این امر قبل از آنکه تجربه شود، به عنوان یک باور پیشینی در وجود موسیقیدان پذیرفته شده است؛ در مکتب فیثاغورثی محور اصلی همین تأثیرگذاری بر انسان است که هم جنبه جسمانی و هم نفسانی دارد و این تأثیر هم از طریق طبایع چهارگانه انسان تبیین و تشریح میشود. موسیقی میتواند به توازن بین طبایع بپردازد یا این توازن را بهم بریزد.
وی افزود: کندی و اخوانالصفا معتقدند موسیقی پیوندی رمزآلود با نفس انسان دارد و هرقدر موسیقی طبیعیتر باشد، تأثیر آن بر نفس و پاکی آن بیشتر خواهد شد. در این مکتب، موسیقی عملی وابسته به نظری هست و موسیقی نظری هم از دل طبیعت برآمده است و موسیقی عملی هم مبتنی بر موسیقی نظری است. انسان در برابر این موسیقی منفعل و موسیقی بدون توجه به ادارک انسان بر نفس او مؤثر است.
مدرس دانشگاه هنر تصریح کرد: در اواخر قرن سوم فارابی ظهور میکند که تا امروز در اقصی نقاط جهان اثر گذاشته است. وی در کتاب «موسیقی کبیر»، آراء گذشتگان را ذکر کرده، به دلیل اینکه یا اشتباه بوده و یا کمبودهایی داشته است. او موسیقی عملی و نظری را تفکیک کرده و برای هر دو نام موسیقی میگذارد. او بنیاد موسیقی عملی را بر تجربه بنا مینهد و معتقد است قرار نیست موسیقی نظری از دل ریاضی و نگاه به طبیعت و ستاره کشف شود.
وی افزود: وی در حقیقت موسیقی را از آسمان به زمین میآورد و پایه موسیقی عملی را در تجربه قرار میدهد. خیلیها تعجب کردهاند که فارابی چرا در موسیقی کبیر، سخن از تجربه میگوید ولی علتش همین است که ذکر شد. از اینجا قطع ارتباط با آسمان و ساختارهای پیشینی حاکم بر موسیقی را در تفکر فارابی شاهد هستیم.
وی ادامه داد: ملاک خوشآهنگی در نظر فارابی، انسان و ادراک او و گوش او هست نه حقیقت بیرونی بنابراین ملاک خوشآهنگی، فرهنگ است لذا از انسان با فرهنگ نام برده است که دارای گوش و هوش موسیقیایی است.
حسینی بیان کرد: فارابی معتقد است که تأثیر موسیقی پس از ادراک آن رخ میدهد، او همچنین معتقد است موسیقی متخیله و خیال انسان را تحریک میکند و خیال در انسان، منفعل نیست بلکه فعال است؛ بنابراین انسان در برابر موسیقی منفعل نیست و فعال است و انسان به صورت فعالانه موسیقی را درک کرده و از آن اثر میگیرد.
وی با بیان اینکه این دو مکتب بدنه اصلی فلسفه موسیقی سنتی ما را شکل میدهند، افزود: حال اگر ما فلسفه را محدود به چند شاخه معروف آن نکنیم، کسانی مانند عرفا هم در موسیقی سخن گفتهاند و مکتوباتی در سنت صوفیه از آنها باقی مانده است که سماعنامهها شاهدی بر این مدعاست. سماعنامهها تا حدی اهمیت یافتند که غزالی سماع را از آداب مسلمانی میدانست. در اینجا تمرکز موسیقی بر آداب سماع استوار بود و بحثی نظری از موسیقی وجود نداشت.
وی گفت: در این تفکر، موسیقی پدیدهای نیمه مجرد و نیمه محسوس است که ریشه در عالم معنا دارد و وقتی میخواهند به اصل سماع بازگردند معمولا به اصل آفرینش بازگشت میدهند، یا عرفا در آیه 15روم، واژه «یحبرون» را به سماع در بهشت تفسیر کردهاند. در این مکتب، ریشه سماع به ابتدای خلقت برگشت دارد و در تمام موجودات جاری است یعنی تمامی موجودات با تسبیح خود، سماع دارند و عارف کسی است که سماع همه موجودات را ابتدا به زبان انسانی و در نهایت به زبان خود آنها بشنود.
مدرس دانشگاه هنر گفت: عرفا به جای توجه به موسیقی به مستمع توجه دارند و به جای تقسیمبندی انواع موسیقی، انواع مستمعان را تقسیم میکنند و مخاطب موسیقی برای آنها مراتب دارد. کما اینکه قرآن باطن اندر باطن دارد و هرقدر معرفت فرد عمیقتر باشد، درک او از موسیقی هم بیشتر است از این رو بنده نام این رویکرد را مخاطبمحوری گذاشتهام.
وی افزود: مخاطب یا عام و یا خاص است و سالک میتواند واصل یا در راه باشد. موسیقی در اینجا ابزاری برای کشف و شهود و برطرف کننده حجابهای معنوی و روحانی برای سالک است. موسیقی سبب میشود توجه نفس از محسوس کم شده و او را به عالم غیرمحسوس سوق دهد.
حسینی با تأکید بر شناخت بستر فلسفی که موسیقی در آن پدید آمده است، گفت: دغدغه افلاطون حفظ سنت گذشته در موسیقی یونان و دغدغه ارسطو کنار گذاشتن سنت فیثاغورثی است ولی فلسفه فارابی در جایی با موسیقی سر و کار دارد که سنت جاافتادهای از ایران و عرب وجود دارد که اصطلاحات سنت یونان و موسیقی آن را نمیشناسد.
وی با بیان اینکه در سنت شفاهی موسیقی سینه به سینه آموزش داده میشود، افزود: بعدها که آموزش به صورت مکتوب شد، در این نوشتنها با نحوهای از موسیقی روبرو شدیم که در دل فرهنگ معنا مییابد؛ موسیقی تاریخی دارد کما اینکه برای ادیان میتوان تاریخ تعیین کرد. تاریخ موسیقی از دل اسطورهها بیرون میآید.
مدرس دانشگاه هنر با بیان اینکه موسیقی، تجربه زیستی موسیقیدان است، گفت: آن چیزی که ما در فقه در مورد موسیقی میشنویم، در گفتمان شفاهی تعریف شده است. فقهای ما اصطلاحات موسیقی نظری را به کار نمیبرند و بنای فلسفی موسیقی نظری را ندارند و زبانشان، زبان عرف است و دائما به عرف ارجاع میدهند. موسیقی در فقه تاریخمند است و این تاریخ اختراع را در احادیث میبینید که میگویند موسیقی از سوی شیطان برای آدم اختراع و متجلی شد.
وی بیان کرد: در دل مباحث فقهی، موسیقی چیزی غیر از عمل نیست و حکم هم ناظر به عمل مسلمانان است و نه نظر آنها، در گفتمان فقهی اساسا ارتباط موسیقی با منطق و زبان و ساختارهای پیشینی جهان وجود ندارد و تفسیر موسیقی به عنوان درمان و کشف در مباحث فقهی ما وجود ندارد زیرا پایه خود را از گفتمان شفاهی گرفته است.
حسینی تأکید کرد: امروز هم وقتی سخن از موسیقی در فقه به کار رود، آن را به معنای غنا میگیرند، در صورتی که موسیقی جامع نظر و عمل است. امروز در فقه سخن از این است که اجرای فلان موسیقی تشبه به کفار و فاسقان است؛ این همان تفسیر موسیقی بر اساس قومیت و فرهنگ است کما اینکه گفته میشود یک موسیقی در یک مناسبت جایز و در مناسبت دیگر جایز نیست، یعنی حکم ربطی به ساختار موسیقی ندارد.
وی تصریح کرد: باید توجه کنیم معنای غنا که خیلی گسترده است و مدام هم به عرف در کتب فقهی ارجاع داده میشود، در قرن دوم و سوم به معنای یک مجلس با آداب خاص بوده است و بسیاری از احادیث در حرمت آن هم ناظر به این معناست.
انتهای پیام