به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، انقلاب اسلامی مبتنی برشعار محوری استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود، در طول چهاردهه گذشته قرائتها و خوانشهای مختلفی از استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی مطرح شده، اما اکنون باید دید این شعار محوری تا چه اندازه تحقق پیدا کرده است و اگر تحقق پیدا نکرده، چه عواملی مانع تحقق آن شده است، در این رابطه برخی معتقدند که بروز نوعی تفکرات انقباضی و بسته به مسئله دین، مردم سالاری دینی، دموکراسی، آزادی و استقلال، میتواند این شعارها و آرمانهای محوری را دچار آسیبهای جدی بکند. در همین رابطه خبرگزاری ایکنا گفتوگویی با مرتضی مبلغ، فعال سیاسی و معاون سیاسی وزیر کشور در دولت هشتم داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید، با این توضیح که دیدگاهها و موضوعات مورد اشاره در این گفتوگو تنها نقطه نظرات مصاحبه شوندگان گرامی است و ایکنا در صدد تأیید و یا رد هیچ کدام از این مطالب نیست.
ایکنا: کدام یک از عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در سال 57 در جامعه ایران باعث بروز انقلاب اسلامی شد و اینکه اصلا چرا انقلاب کردیم؟
مبلغ: عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زیادی در بروز این انقلاب نقش داشتند که البته عوامل سیاسی در راس آنها بود. در آن زمان استبدادی عمیق، مزمن و گسترده توسط رژیم شاه در ایران شکل گرفته بود که روز به روز شدت بیشتری مییافت. رژیم به وسیله ساواک و با سیاستهایی خاص، کار را به جایی رسانده بود که هیچ روزنهای برای اظهار عقاید مردم و آزادی بیان وجود نداشت. اوضاع به گونهای بود که حتی شاه رسما اعلام کرد هرکس برنامههای من را قبول ندارد، از کشور برود. یا حتی حزب رستاخیز را به عنوان تنها حزبی تشکیل داد که همه ملزم به عضویت در آن بودند و اگر کسی عضو آن نمیشد، دستگیر و زندانی و یا مجبور به ترک کشور میشد. از طرف دیگر ایران وابستگی تحقیرکنندهای به کشورهای دیگر داشت و مستشاران آنها و به ویژه مستشاران آمریکایی در کشور ما یکه تازی میکردند که این تحقیر، جامعه ایران را زجر میداد. آنها در تمام شئون کشور دخالت کرده و مقدرات را رقم میزدند و عوامل حکومتی داخلی تنها عوامل اجرایی جریانات خارجی بودند.
شرایط اقتصادی نیز به گونهای بود که اقتصاد ایران مسیر توسعه را طی میکرد، اما این حرکت اقتصادی دو مشکل اصلی داشت؛ اول اینکه این توسعه اقتصادی شکاف طبقاتی میان ملت را عمیقتر کرده و موجب ناهنجاریها و نارضایتیهای فراوانی شده بود و دوم اینکه، این اقتصاد درونزا، پایدار و واقعی نبود، بلکه عمدتا اقتصادی وابسته، غیرمولد و غیرواقعی بود که بیشتر براساس مونتاژ و امثال آن کار میکرد. از طرفی کشور با ورود به توسعه صنعتی، از توسعه کشاورزی نیز فاصله گرفته بود و مشکلات زیادی را برای جامعه ایران که در آن زمان بخش کشاورزی آن بر بخشهای دیگر غلبه داشت، به وجود آورده بود.
گذشته از همه اینها در بخش اعتقادی و فرهنگی، رژیم طوری عمل میکرد که با باورهای عمومی جامعه تعارضات جدی داشت. جامعه ایران، جامعهای اسلامی با مردمی مسلمان بود که رژیم به شدت از آن فاصله گرفت و به اسم گذر از دروازههای تمدن و ارتباط با جامعه جهانی، باورهای مردم را نادیده میگرفت و تحقیر میکرد. از آخرین نمونههای آن میتوان جشنهای 2500 ساله را نام برد که شاه قصد داشت در قبال تحقیر باورهای مردم، گذشته ایران را نیز احیا کند، به صورتی که مردم احساس میکردند شاه در حال اهانت به باورها و فرهنگ آنهاست .به بیان عمیقتر و از منظر جامعهشناختی، رژیم وارد نوعی توسعه اقتصادی غیردرونزا شد که به موازات آن ساختارهای مناسب برای چنین توسعهای را در بخشهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی فراهم نکرد. یعنی قصد داشت با روشی اقتدارگرایانه، توسعه اقتصادی را پیش ببرد و اجازه ندهد سایر جنبههای ساختاری حاکمیت، اصلاحات لازم را داشته باشد. یعنی از یک طرف، استبدادی مزمن بر جامعه حاکم کرد و از طرف دیگر، سعی کرد جامعه را توسعه اقتصادی دهد. از نظر فرهنگی هم به شدت انقباضی عمل میشد و این در تعارض با باورها و ارزشهای دینی مردم بود.
رفتارهای انجام شده با فرهنگ جامعه تناسب نداشت و باعث تعارض میشد. در واقع تعارض بسیار گسترده و عمیق میان توسعه اقتصادی و سایر ابعاد توسعه، جامعه را دچار چالشهایی جدی و اعتراضاتی عمیق کرده بود و رژیم به تدریج به گونهای عمل کرد که تمام فرصتهای اصلاح را از دست داد. در واقع از همان سالهای منجر به کودتای سال 32 که اصلاحگران و نیروهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی کشور سعی کردند جامعه را به نحوی به سمت اصلاح پیش ببرند، رژیم سرکوبشان کرد. در فاصله سالهای 35 تا 42 نیز چنین اتفاقی تکرار شد و هرگونه حرکت مردمی و نهضتهای مختلف سرکوب میشد. رژیم به هیچ عنوان نمیتوانست گشایشهایی واقعی در جامعه پدیدآورد به گونهای که موجب رضایتمندی مردم شود. وضعیت به گونهای پیش رفت که مردم گمان کردند رژیم هیچ روزنه و راه برون رفتی ندارد و اصلاحپذیر نیست.
اگر وضعیت هر جامعه به جایی برسد که مردم احساس کنند راهی برای اصلاح ندارند و از طرف دیگر نیازهای گسترده اجتماعی در جامعه وجود داشته باشد، تنها راه باقی مانده، انقلاب کردن است، همانطور که این اتفاق در جامعه ما افتاد.
ایکنا: کدام یک از این عوامل نقش پررنگتری داشت و یا اینکه همه این عوامل به طور یکسان در بروز انقلاب نقش داشت؟
مبلغ: همه این عوامل در بروز انقلاب نقش داشت، بهطوری که نمیتوان تقدم و تاخری برای هیچکدام آن قائل شد. مثلا بحث مستشاران خارجی، وابستگی، استبداد بسیار سهمگین حاکم بر جامعه، شکاف عمیق میان توسعه اقتصادی -که آن هم واقعی نبود- با سایر عوامل توسعه، جامعه را به شدت مختل میکرد که این عوامل همه دست به دست هم داد و باعث انقلاب شد. حال اگر بخواهیم این عوامل را الویتبندی کنیم، استبداد به دلیل تخریب مستقیم وجدان جامعه، نقش پررنگتری نسبت به سایر عوامل داشت.
ایکنا: اهداف و آرمانهای انقلاب چه بود و در حال حاضر و با گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب، چقدر این اهداف و آرمانها تحقق پیدا کرده است؟
مبلغ: فکر میکنم عصاره اهداف و آرمانهای انقلاب همان شعار معروف «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» است؛ مردم خواهان آزادی بودند، آزادی یک آموزه چندوجهی است، مردم نه تنها خواهان رهایی از ستم ساواک بودند، بلکه آزادی بیان، آزادی انتخاب، آزادی تعیین سرنوشت، آزادی سبک زندگی نیز از اهداف و خواستههای آنان بود. آزادی مجموعهای از آموزهها است که ساختارها و رفتارهای خاص خود را دارد و به نام دموکراسی از آن یاد میشود.
استقلال نیز به معنای درست کلمه، یعنی کشور بهطور واقعی به کشورهای دیگر وابسته نباشد، روی پای خود بایستد، اتکا بهنفس داشته و خودکفا باشد. در مورد استقلال همواره بحثهای بسیار جدی و در عین حال نگاه افراط و تفریطی وجود داشته و دارد؛ بهطور مثال بعضی حتی هر نوع ارتباط با کشورهای خارجی و یا غرب را وابستگی میدانند و بعضی فکر میکنند که مثل دوران گذشته همه چیز باید وابسته به کشورهای دیگر باشد. جمهوری اسلامی نیز به این معنا که حاکمیت ارزشهای انسانی و اسلامی با حفظ آزادیها و مردمسالاری حاکم بر جامعه وجود داشته باشد، درست است. خواستههای دیگر مردم از این انقلاب مواردی نظیر حاکمیت اخلاق، خدمت به جامعه، زندگی شرافتمندانه، پیشرفت و تعالی کشور، اقتصاد پویا و درونزا و امثال این موارد بوده و هست. بعد از انقلاب اقدامات بزرگی صورت گرفت و جامعه وارد دنیای جدیدی شد؛ به صورتی که همه نهادهای حاکمیتی جامعه از طریق انتخابات برگزیده شدند، مردم سرنوشتشان را خودشان انتخاب کردند و کشور از وابستگیهای تحقیرکننده نجات پیدا کرد و دیگر کسی از بیرون سرنوشت آنها را تعیین نکرد و خواستههای بزرگ مردم که حاکمیت ارزشهای انسانی، مردمسالاری و آموزههای دینی بود، محقق شد.
البته متاسفانه در کنار این جریانات اتفاقات معکوسی نیز رخ داد؛ دلیل این مسئله نیز این است که مفاهیمی مانند آزادی و استقلال، دموکراسی و مردمسالاری به اقتضائات، نهادها و ساختارهایی نیاز دارد. در بحث مردمسالاری دینی نیز موضوع اسلامیت باید به درستی تعریف شود. البته ساختارهای نهادهای مربوط به آزادی یا مردمسالاری تا حدودی اتفاق افتاده است؛ همین که قانون اساسی بلافاصله نوشته شد و به وسیله رفراندوم به تایید مردم رسید، گواه این مسئله است. البته در ادامه آن نهادها و ضرورتهایی که بتواند به این مردمسالاری قوام ببخشد، متاسفانه شکل نگرفت و ما همچنان بعد از گذشت حدود 40 سال، سامان سیاسی لازم را در کشور نداریم و نتوانستهایم قواعد رقابتی که به پیشرفت و تعالی کشور منجر میشود را به درستی ترسیم کنیم، یعنی امروزه رقابتهای ما به شدت مخرب است. رقابت باید همافزا باشد و منجر به تعالی و پیشرفت شود، اما متاسفانه اکنون وضعیت بهگونهای است که جناحها و جریانات به شدت یکدیگر را تخریب میکنند و از این طریق میخواهند به قدرت برسند.
استقلال، تعاریف مختلفی دارد؛ بعضی استقلال را به گونهای تعریف میکنند که ما باید با کل دنیا قطع رابطه کنیم و همه چیز را در درون خودمان درست کنیم. این مسئله تا به حال آسیبهای جدی به جامعه وارد کرده و میکند و باعث به وجود آمدن واکنشهایی منفی و تعارضاتی جدی در بخشهای مختلف کشور شده است. در بخش دموکراسی دینی نیز نکته مهم این است که چگونه باید حاکمیت دینی را به وجود بیاوریم که در این زمینه نیز متاسفانه از همان ابتدای انقلاب، نگاههایی انقباضی و تنگنظرانه وجود داشت، یعنی از همان ابتدای انقلاب، شاهد این بودیم که جریاناتی که نگاهی سنتی و بسته به دین داشتند، نفوذی روزافزون پیدا کردند. یادمان باشد که امام خمینی(ره) در تمام سالهای حضور در انقلاب، به کرات نسبت به اسلام آمریکایی و شاهنشاهی و اسلام ارتجاعی هشدارهایی بسیار جدی داده و جامعه را از خطر آنها برحذر داشتند. در واقع از منظر امام بزرگترین خطر برای جامعه افرادی هستند که با نگاهی انقباضی و بسته به اسلام در قدرت نفوذ میکنند.
در بخش ارزشهای دینی و اسلامی میبینیم که بداخلاقیهای بسیار گستردهای وجود دارد؛ بداخلاقیهایی نظیر فحاشی، تهمت، افترا، دروغگویی، سوء استفاده از ارزشها و استفاده ابزاری از دین و باورهای مردم و امثال آن امر رایجی در بخشهایی از جامعه شده است و وجدان جامعه را به تدریج تخریب کرده است. یعنی در کنار اقدامات سازنده و مفید در جامعه و افراد مبارز و دلسوزی که دل در گرو ایران و اسلام و نظام دارند، افکار و جریاناتی آسیبهایی به جامعه وارد کردهاند.
البته به نظر من نماد تعالی، پیشرفت و آرمانها و ارزشهای جمهوری اسلامی همان جریان اصلاح طلب به معنای عام کلمه است. امروزه جریانات دیگری نیز با نام اصولگرا وجود دارند، اما در واقع اصلاحطلب هستند. مهم این است که آموزهها و گفتمان اصلاح طلبی امروز نجات بخش کشور است. حال جریانی افراطی و تندرو و نیروهای انقباضی و بسته چالشهای عدیدهای برای جامعه ایجاد کردهاند که در شان و تراز آرمانهای جمهوری اسلامی نبوده و نیست، در مقابل آن قرار دارد.
ایکنا: در صحبتهای خود به مردم سالاری دینی اشاره کردید و فرمودید که هنوز تعریف درستی از آن وجود ندارد. میشود در این خصوص توضیح بیشتری دهید که مردمسالاری دینی به چه معناست و چه تفاوتی با دموکراسی دارد؟
مبلغ: دموکراسی و دین قرائتهای متفاوتی دارند، مثلا هم از نظر شکل و هم از نظر محتوا، دموکراسی انواع مختلفی دارد؛ برای نمونه دموکراسی پارلمانی یا ریاستی یا تلفیقی که ترکیبی از این دو نوع است، یا دموکراسیای که به شکل جمهوری، مشروطه و یا سلطنت مشروطه خود را نشان میدهند نیز از اشکال مختلف آن است. از نظر محتوا هم دموکراسی لیبرال را داریم. خود دموکراسی با دیگر ایدئولوژیها تلفیق شده و نوعی سازگاری میان این ایدئولوژیها و دموکراسی به وجود میآورد. همانطور که میدانید اساس دموکراسی، مردم و رای آنها است. اخیرا تفکرات فلسفیای که روی دموکراسی صورت گرفته، بحث دموکراسی گفتوگویی را مطرح کرده است، یعنی دموکراسیها باید براساس گفتوگو مطرح شده و نهادهایی براساس گفتوگو شکل بگیرد.
امروزه قرائتهای مختلفی از اسلام وجود دارد؛ بهطور مثال قرائتی داریم به نام اسلام خلافتی یا اسلامی که امروزه به نام اسلام طالبان یا داعش شناخته شده است. این نوع اسلام هیچ ارتباطی با دموکراسی ندارد و حتی برضد آن است. این نوع اسلام سرشار از خشونت است و با این خشونت کار خود را به پیش میبرد. عدهای دیگر هم اعتقاد اسلامی دارند، ولی به هیچ عنوان جایگاهی برای آن در بخش اجتماعی قائل نیستند و نگاهی کاملا شخصی به اسلام دارند و معتقدند که اسلام هیچ ارتباطی به بخش اجتماعی یا سیاسی ندارد.
بنابراین زمانی که جمهوری اسلامی یا مردمسالاری دینی را مطرح میکنیم، هم باید مشخص کنیم که چه نوع دموکراسی را میخواهیم و هم اینکه مشخص کنیم، قرائتمان از دین، باید چه نوع قرائتی باشد، تا بتواند با دموکراسی سازگاری پیدا کند. زیرا بعضی قرائتها از دین به گونهای است که با مردمسالاری تعارض کامل دارد، یعنی اصلا برای دین شانی قائل نیست که اجازه دهد وارد عرصه علوم و سیاست شده و مردمسالاری دینی نام بگیرد. پس مهم این است که ما یک دموکراسی متناسب با اقتضائات جامعه ایران به وجود بیاوریم که این شکل آن در قانون اساسی مشخص شده است. یعنی ابتدا در قانون اساسی دموکراسی تلفیقی داشتیم که پس از اصلاح قانون اساسی، بیشتر به صورت دموکراسی ریاستی درآمد که تفاوتهایی با سایر دموکراسیها دارد؛ مثلا ما در جمهوری اسلامی نهاد رهبری داریم که در سایر دموکراسیها وجود ندارد. از نظر محتوا هم، نه دموکراسی لیبرال داریم و نه دموکراسی سوسیال، بلکه نام آن را دموکراسی دینی گذاشتهایم؛ به این معنا که این دموکراسی با نوعی ایدئولوژی که آموزههای اسلامی میباشد، سازگار شده است. در بخش دین نیز نکته اساسی این است که ما باید قرائتی از اسلام را در نظر بگیریم که با دموکراسی ملایم و سازگار باشد. قرائتی از اسلام که در تعارض با دموکراسی یا حق مردم باشد نمیتواند دموکراسی دینی نام بگیرد.
در یک جمعبندی، بهطور کلی میتوانیم چهار نسبت میان دین و دموکراسی قائل شویم؛ اولی نگاهی است که دین و دموکراسی را غیر قابل جمع میداند که این دیدگاه توسط دو طیف مطرح میشود؛ طیفی افراطی که دین را خلافتی میدانند و برای آن ارزشی قائل نیستند و طیفی دیگر که اصلا شانی برای دین قائل نیستند که بخواهند وارد حوزه عمومی شود. نگاه دوم نگاه، تلفیقی است؛ بعضی معتقدند که میتوان دین و دموکراسی را کنار هم گذاشت و با هم پیش برد و هرکجا هم میان این دو تعارض وجود داشت، دموکراسی را به نفع دین کنار میگذاریم. در نگاه سوم، بعضی معتقدند مردمسالاری و دموکراسی بر دین غلبه دارد و در تعارضات، دین باید به نفع دموکراسی کنار برود. دیدگاه چهارم معتقد است باید میان دموکراسی و دین سازگاری وجود داشته باشد و لازمه آن این است که قرائتی از دین داشته باشیم که منافاتی با اصول اساسی دموکراسی نداشته باشد. جمهوری اسلامی همواره بر این دیدگاه چهارم تاکید داشته است. در نگاه اول معمولا دموکراسی دینی وجود نداشته و در دیدگاههای دوم و سوم گاهی مسائل قربانی یکدیگر میشوند که تعارضات جدی در جامعه به وجود میآورد. تنها اگر قرائت چهارم به صورت دقیق ترسیم شود، میتواند دموکراسی دینی را به معنای واقعی کلمه ایجاد کند. امروزه چالش بزرگ ما در جامعه این است که از یک طرف جریانهایی قدرتمند با نگاهی غیر مردمسالاری با دین وجود دارند. گروهی هم شانی برای دین در جامعه قائل نیستند. ما باید تلاش کنیم تا این قرائت سازنده و درست و واقعی از اسلام را که با دموکراسی سازگاری داشته باشد، تقویت کنیم تا جمهوری اسلامی حفظ شده و از آسیبها در امان بماند.
ایکنا: تفاوتهای انقلاب اسلامی ایران به لحاظ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و در مجموع ایدئولوژیک با دیگر انقلابهای دنیا چه بود؟
مبلغ: انقلاب اسلامی ایران با دیگر انقلابهای جهان چهار تفاوت داشت؛ اولین تفاوت آن این است که انقلاب ما اولین انقلابی بود که به معنای واقعی کلمه مدنی و نرم انجام شد. انقلاب اسلامی ایران، برخلاف دیگر انقلابها که نوعی خشونت را در بطن خود دارد، انقلابی آرام و غیرخشن بود. درست است که رژیم به خشونت متوسل شده بود، اما انقلابیون این کار را نکردند. در تمام انقلابهای قبل از آن، انقلابیون تصور میکردند که توسل به خشونت و درگیریهای مسلحانه با رژیم تنها راه آنها است. حتی پس از آن که انقلاب اکتبر روسیه به موفقیت رسید، تئوریهای انقلابی ساخته شد و اینطور بر جهان غالب شد که برای غلبه بر رژیمهای فاسد و مستبد باید از طریق آن تئوریها عمل کرد. پس از آن نیز نهضتهای آزادیبخش براساس آن تئوریها شکل گرفت و مبارزین در قالب آن نهضتها، برای عملیاتهای مسلحانه و چریکی اقدام کرده و نهایتا ارتش آزادی بخشی را تشکیل میدادند که بتواند با ارتش آن رژیم مستبد مبارزه کند و انقلاب را به پیروزی برساند. البته این مسئله سوای کودتا است. انقلاب اسلامی اولین انقلاب مردمی و غیر خشن بود؛ مردم بدون هیچ ابزاری در مقابل ارتش سهمگین شاه ایستادند و حتی به این ارتش گل تقدیم کردند. شعارهای مردم نیز شعارهایی مدنی بود. تا به حال به این مسئله خیلی کم پرداخته شده و این مسئله خود میتواند تئوری جدیدی در انقلابها باشد.
تفاوت دوم انقلاب اسلامی ایران، گستره مردمی بودن آن است. همه انقلابها مردمی هستند، یعنی تا انقلابی مردمی نشود به پیروزی نمیرسد. تا قبل از انقلاب ما، هیچ انقلابی نبود که همه اقشار مردم در آن حضور فعال داشته باشند؛ حتی در انقلاب فرانسه که بسیار معروف است یا انقلاب روسیه نیز چنین چیزی وجود نداشت و تنها قشری خاص از مردم در انقلاب حضور داشتند. اما اگر توجه کنید، در سال 57 و در ماههای منتهی به انقلاب حتی همه روستاهای کشور و همه اقشار مردم در این انقلاب حضور داشتند. در واقع انقلاب ما مردمی بود.
تفاوت سوم این است که نهادهای مردمسالاری که همان قانون اساسی و نهادهای آن است در اولین فرصت و بلافاصله پس از پیروزی انقلاب از طریق نمایندگان منتخب مردم و به وسیله رفراندوم تدوین و تشکیل شد و در عرض کمتر از یک سال تمام نهادهای قانون اساسی مانند رئیس جمهور، وزرا و نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان شکل گرفت. چنین چیزی در انقلابهای دیگر وجود نداشت. دیگر انقلابها پس از پیروزی تا سالها حکومت انقلابی تشکیل میدادند و خبری از نهادهای دموکراسی در آنها نبود. اما در انقلاب اسلامی ایران، اینطور نشد، چراکه امام خمینی اعتقاد داشت، هرچه زودتر باید این اتفاق بیفتد تا از حاشیههایی که اصل انقلاب را تهدید میکردند در امان بمانیم. آخرین تفاوت این است که انقلاب اسلامی نوعی از دموکراسی و جمهوریت را مطرح کرد که با دین سازگار باشد، انقلاب اسلامی نظامی را تاسیس کرد که جمهوری اسلامی باشد.
ایکنا: با توجه به اینکه هر نهضت و انقلابی در طول حیات خود با فراز و فرودها و آسیبهایی مواجه است، انقلاب اسلامی ایران چقدر توانسته خود را بازیابی و احیا کند؟ از طرف دیگر با توجه به تئوریهای movement و institution در جامعه شناسی که معتقد است نهضت ها در دوران استقرار و تاسیس، تحرک و پویایی خود را از دست داده، وجه محافظه کاری می یابند و با هرگونه تغییری مخالفت می کنند، به نظر شما آیا این مسئله می تواند در رابطه با انقلاب اسلامی ایران هم صدق کند؟
مبلغ: اینکه گفته میشود انقلابها پس از استقرار حالت محافظه کاری پیدا میکنند و این یک امر منفی است، حرف کاملا درستی نیست. به هرحال انقلاب قبل از پیروزی و استقرار نظام، اقتضائاتی دارد و هیجان و حرکات پویشی و نهضتی در آن غالب است. پس از پیروزی و استقرار انقلاب که نمیتوان انقلابی دیگر ایجاد کرد و حرکات نهضتی انجام داد. پس از انقلاب شرایط جامعه متفاوت است. نکته مهم این است که روح و آرمانهایی که مردم به خاطر آن انقلاب میکنند باید در دوران تاسیس، عملیاتی و اجرائی شود. یعنی ساختارها، رفتارها و نهادها به گونهای باشد که آن آرمانها را به تدریج محقق کند. اما اینکه بخواهیم بعد از تاسیس نظام همچنان با همان رفتارها و ساختارهای انقلابیگری عمل کنیم، نقض انقلاب و پیروزی است. مهم این است که در دوران تاسیس، محافظهکاری به گونهای حاکم نباشد که آن آرمانها و اهداف انقلاب فراموش شود.
در انقلاب اسلامی ایران هم تاکنون، در بعضی جاها کارهای بسیار خوبی انجام شده و میشود، اما به موازات آن به دلیل تفکرات انقباضی و بسته که نقطه مقابل مردمسالاری است و یا با تفکراتی که به خصوص در دو دهه اول انقلاب وجود داشت و با حضور دین موافق نبود و در ادامه کسانی که با دموکراسی و مردمسالاری روی خوشی نداشتند، به انقلاب آسیبهایی جدی وارد شد و میشود.