به گزارش ایکنا از اصفهان، نشست ششم و پایانی «شبهای عاشوراپژوهی» با محوریت کتاب «تحول گفتمان در گزارش واقعه کربلا» نوشته سیدهرقیه میرابوالقاسمی در انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، شب گذشته، ۲۰ مردادماه به همت مؤسسه فرهنگی آیه در خانه حکمت اصفهان برگزار شد.
میرابوالقاسمی مبنای این کتاب را تغییر و تحول در رویکرد نویسندگان به واقعه کربلا خواند و اظهار کرد: نگاه من به تغییر، به شکل یک رویداد مثبت یا منفی نیست و تغییر میتواند پیامدهای مثبت یا منفی داشته باشد. به علاوه، اینکه تغییر چگونه و در چه بافتی رخ میدهد، تأثیر زیادی بر نتیجهای که از آن حاصل میشود، میگذارد.
وی افزود: مباحثی که در کتاب مطرح شده است، به این معنا نیست که با گزارههای عاطفی واقعه کربلا موافق نیستم. این گزارهها در جای خودش ارزشمند است و کتاب در واقع، تحولی را بررسی میکند که نتایجی به دنبال داشته است.
این نویسنده و پژوهشگر تاریخ اسلام با بیان اینکه نقطه آغاز کتاب به مقالهای دانشگاهی درباره مقتلهای واقعه کربلا برمیگردد، اضافه کرد: هر چند این مقاله با متون محدودی سروکار داشت، ولی متوجه شدم در این متون تغییراتی رخ داده است و این سؤال در ذهنم شکل گرفت که علت این تغییرات چیست؟ میتوان گفت فرآیندی طی شده تا به این تغییرات رسیده است و من دنبال یافتن این فرآیند بودم که از کجا شروع شده و چه پیامدهایی داشته است.
وی ادامه داد: عوامل مختلفی بر رویکردها به گزارش واقعه کربلا تأثیرگذار بوده که تمرکز ما بر سه عاملی است که تأثیرگذاری بیشتری نسبت به عوامل دیگر داشتهاند. از طرف دیگر، تمرکز کتاب معطوف به آثار فارسی است، چون در بازه زمانی پژوهش که از قرن چهارم تا دهم هجری قمری، یعنی تا پیش از صفویه را در بر میگیرد، گستره زیادی از فارسینویسی وجود داشت و قدیمیترین آثار فارسی که اتفاقاً در آنها به واقعه کربلا پرداخته شده، بیش از هزار سال قدمت دارند و خوشبختانه به دست ما رسیدهاند. لذا، این گستره فارسینویسی را نمیتوان نادیده گرفت. در پاسخ به اینکه چرا بازه زمانی پژوهش تا پیش از صفویه در نظر گرفته شده است، باید گفت با رسمیت یافتن تشیع در این دوره، سیاستها کاملاً متفاوت شد و نوع نگاه به مسائل فرهنگی تغییر کرد. پژوهشگران در خصوص دوره صفوی به بعد، آثار خوبی ارائه دادهاند، ولی خلأ پیش از صفویه احساس میشد. علاوه بر این، در تدوین کتاب، لزوماً بر مقتلها تمرکز نشده و از تمام آثاری که به نوعی نگاهی به واقعه کربلا داشتهاند، استفاده شده است.
میرابوالقاسمی افزود: مجموع آثاری که به آنها مراجعه شد، بیش از ۴۰۰ اثر در بازه زمانی سه ساله بود و از میان آنها، ۱۸۰ اثر بهعنوان جمعیت نمونه انتخاب شدند، چون در تدوین این اثر، کار آماری انجام شد و کتاب در واقع، اثری میانرشتهای بین تاریخ و علوم اجتماعی با روش تحلیل محتواست؛ به این صورت که بسامدشماری شده و آماری از تغییر و تحولات مورد نظر به دست آمده است. سه شاخص زمان، مذهب و پایگاه اجتماعی پدیدآورندگان و نوع اثر در نظر گرفته شد و فراوانی آنها مورد سنجش قرار گرفت. مهمترین اثر این کمیسازی این بود که ادعای کتاب مبنی بر تغییر و تحول را بهصورت مستند نشان داده است.
وی بیان کرد: ۱۸۰ اثری که بهعنوان جمعیت نمونه مبنای کار قرار گرفت، سه عامل تأثیرگذار در این تغییر و تحول را مشخص کرد. این عوامل عبارتند از تودهگرایی تشیع امامیه، گسترش تصوف و تقدس جایگاه اهل بیت(ع). البته این نکته را باید یادآوری کرد که هیچ آماری مطلق نیست، چون احتمال خطا در آن وجود دارد و از طرف دیگر، چون با کمیسازی آثار تاریخی مواجه بودیم، کار دشواری داشتیم و این خود، احتمال خطا را از جهات دیگری افزایش میدهد. تلاش کردیم درصد خطا را کاهش دهیم، ولی قطعاً بدون عیب و نقص نیست و از طرف دیگر، با توجه به اینکه بازه زمانی پژوهش کوتاه بود، دسترسی به همه آثار فارسی ممکن نبود و همه آنها در اختیار من قرار نگرفت. بنابراین، آمارها صرفاً معطوف به آثاری است که در کتاب بررسی شدهاند.
این نویسنده و پژوهشگر تاریخ اسلام تصریح کرد: آمارها نشان میدهد که هر چه از سال ۶۱ هجری قمری فاصله میگیریم، جنبه تاریخی واقعه کربلا کمرنگ میشود و کمکم به نقطهای میرسیم که حضور تاریخی حضرت سیدالشهداء(ع) پیش از واقعه کربلا کاملاً نادیده گرفته میشود. یعنی با آثاری مواجه میشویم که وقایع قبل و بعد از روز ۱۰ محرم در آنها وجود ندارد و فقط وقایع همان روز بدون پرداختن به چرایی این واقعه گزارش شده و برای مخاطب نیز به جز خود واقعه، قبل و بعد و چرایی آن اهمیت نداشته است.
وی با بیان اینکه در پژوهش حاضر، ایران فرهنگی مدنظر بوده است، نه ایران با جغرافیای کنونی، گفت: در این جغرافیای فارسیزبان، نوعی تحول مذهبی تدریجی اتفاق افتاد، به این صورت که با فتح این سرزمینها به دست اعراب مسلمان و تشکیل حکومتهای اسلامی در این مناطق، عمده حکومتها سنیمذهب بودند، ولی بهتدریج با پدیده گرایش به شیعه امامیه در این حکومتها مواجه میشویم و این تحول مذهبی از قرن چهارم تا دهم اتفاق افتاد. در واقع، اقلیتی از شیعه امامیه که به لحاظ فکری و فرهنگی، فعال و پویا بود، از همان قرون اول در بعضی از نقاط این جغرافیا حضور داشت که با وجود مشکلات و چالشهای بسیار، بهدلیل بنیانهای فکری و اعتقادی قوی خود توانست ماندگار شود و طی چند قرن، اکثریت را به خود اختصاص دهد.
میرابوالقاسمی ادامه داد: در قرون میانه، تعدادی از حکومتهای سنیمذهب با وجود سیاستهای فرهنگی سفت و سختی که داشتند، فضا را برای شیعیان محدود نکردند، حتی در کادر حکومتی خود، از وزیر، دبیر و منشی شیعه استفاده میکردند و این افراد بر این حکومتها تأثیر میگذاشتند. با حمله مغولان و سرنگونی خلافت عباسی، خلأ قدرتی در جهان اهل سنت شکل گرفت و فضا را برای دیگرانی فراهم کرد که بهدلایل مذهبی یا سیاسی، خلافت عباسی را قبول نداشتند، از جمله شیعیان امامیه، بهخصوص اینکه مغولان با وجود خونخوار و سفاک بودن، تساهل و تسامح مذهبی داشتند و بهتدریج مسلمان و سپس شیعه شدند. تیموریان نیز سنی حنفی بودند و بسیار به اهل بیت(ع) ارادت داشتند. در واقع، فضا بهگونهای تغییر یافت و تشیع امامیه آنقدر گسترش پیدا کرد که وقتی صفویه به قدرت رسید، زمینه برای رسمیت یافتن مذهب تشیع کاملاً آماده بود. میتوان گفت تشیع امامیه عمومیتی پیدا کرد که چه بسا حکومت را ناگزیر میساخت تا آن را بهعنوان مذهب رسمی اعلام کند و به نوعی خواست عمومی بود.
وی به گسترش تصوف بهعنوان عامل بعدی در تغییر رویکرد به گزارش واقعه کربلا اشاره کرد و گفت: اهل عرفان و تصوف رویکردهای خاص خودشان را دارند، معمولاً وارد مباحث اجتماعی نمیشوند، معنویت حرف اول را در رویکردهای آنها میزند و اگر هم در جایی بروز و ظهور اجتماعی داشته باشند، با حفظ همان جنبه معنوی است. قرنها با اهل سنت متصوفهای مواجه بودیم که این رویکردهای معنوی را داشتند و بیشترین نزدیکی آنها با شیعه امامیه این بود که خرقه خود را به یک امام شیعی و از طریق او، به پیامبر(ص) نسبت میدادند و این نشان میدهد که جایگاه اهل بیت(ع) برای آنها اهمیت داشته و در آثارشان منعکس شده است. این نگاه بهتدریج پررنگتر شد تا اینکه در قرن هشتم، با پدیده صوفیان بزرگ و برجسته مواجه شدیم که آثار عرفانیشان را با تجلیل از دوازده امام شیعه آغاز میکردند. اینها ذوقی و سلیقهای نبود و انعکاس آن در آثار متعدد حاکی از یک اتفاق بود. بررسیهای آماری نشان میدهد که بهتدریج از قرون میانه به بعد، بعضی از مفاهیم صوفیانه به مفاهیم شیعی نزدیک شد، مثل «قطب» که میتوان آن را به مفهوم «انسان کامل» در آموزههای شیعه نزدیک دانست. بهتدریج، جریان صوفیانه به چهرههایی در شیعه امامیه رسید که به مفاهیم مورد نظر آنها بسیار نزدیک بودند و برجستهترین آنها، امیرالمؤمنین(ع) بود. بنابراین، تا قرن ۱۰ با گسترهای از تصوف مواجهیم که بسیاری از بزرگان آن کاملاً به گزارههای شیعی و مشخصا، اهل بیت(ع) متمایل بودند و خود تصوف چون در میان عامه مردم بسیار تأثیرگذار بود، در تمایل آنها به تشیع امامیه نیز مؤثر واقع شد.
این نویسنده و پژوهشگر تاریخ اسلام درباره عامل سوم، یعنی جایگاه قدسی اهل بیت(ع)، اظهار کرد: این جایگاه ساخته و پرداخته هیچ کس نیست؛ در قرآن، صراحتا به آن اشاره شده است، پیامبر(ص) نیز در احادیث کاملاً معتبر، بر این جایگاه تأکید داشت و مسلمانان از ابتدا نسبت به آن آگاهی داشتند و برایشان کاملاً شناخته شده بود. شیعیان کاملاً به این جایگاه اعتقاد داشتند و در میان اهل سنت نیز بهعنوان سلاله پیامبر(ص)، کاملاً مورد پذیرش و احترام بود. بهتدریج در میان اهل سنت، متفکرانی ظهور کردند که عموماً از اهل تصوف بودند و جایگاه اهل بیت(ع) برایشان برجستهتر و در آثارشان منعکس شد.
وی تصریح کرد: همه این عوامل، زمینهای فراهم کرد تا رویکردها به واقعه کربلا از نگاه تاریخی و گزارشگونه به این واقعه، به یک واقعیت کاملاً ماورایی با ابعاد معنوی گسترده و بدون گزارههای تاریخی تبدیل شود. این تغییر نگاه، یک نتیجهگیری به دنبال داشت و آن اینکه، بیشترین تاثیرگذاری در این خصوص به متفکران اهل سنت برمیگردد؛ چون اولاً تا آن زمان، اکثریت مردم و بالطبع، متفکران، سنیمذهب بودند. دوماً، حکومتها نیز به اهل سنت اختصاص داشت و سوما، اهل سنت در این ادوار، نگاه سیاسی به واقعه کربلا را برنمیتابیدند. از نظر شیعیان امامیه، واقعه کربلا ماهیتی کاملاً سیاسی داشت، ولی اهل سنت چنین دیدگاهی نداشتند. بنابراین، سعی کردند به ابعاد تاریخی این واقعه نپردازند، چون ناچارا باید به ابعاد سیاسی آن نیز میپرداختند.
محبوبه فرهنگ
انتهای پیام