به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، «اخلاق در جامعه پسا سنتی» عنوان میزگردی بود که خبرگزاری ایکنا شعبه اصفهان آن را با حضور محمود مراثی، رییس جهاد دانشگاهی واحد اصفهان، داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان و مرتضی فلاح، پژوهشگر اخلاق و عرفان اسلامی برگزار کرد. بخش اول این میزگرد نیز روزهای گذشته در این رسانه با عناوین«اخلاق، عشق و عقل گوهر اصلی سازنده وجود انسان است » و « آسیبهای نگاه از زاویه عقلانیت مدرن به دین و اخلاق» منتشر شد و اینک بخش پایانی آن را از نظر میگذرانید:
ایکنا: جامعه امروزه با انواع و اقسام بحرانها و نابسامانیهای اجتماعی و مسائل مختلف مواجه است و شبکههای اجتماعی هم سبکی از زندگی را به ما تحمیل کردهاند، اندیشه و آگاهی را از ما گرفتهاند و آگاهیای اگر وجود دارد، کاذب و تقلیدی است؛ در واقع با یک سری مشکلات این چنینی مواجه و شاهد گسست روابط هستیم و به نوعی از معنویت دور شدهایم؛ حال در این شرایط چگونه میتوان اخلاق را نهادینه کرد و نشان داد در جامعه مدرن نیز میتوان با اخلاق زیست و اخلاقمدار بود؟
فلاح: عرض کردم دیدگاه من همان اصالت است. من در تمام موارد اصالت را بازگشت به خویشتن، منتهی نه به مفهوم بازگشت به گذشته میدانم. محور این اصالت گذشته و سنت نیست. بسیاری از افراد از اصیل استنباط سنتی بودن میکنند. منظور من از اصیل، سنتی نیست، کاملا در تعارض با سنت است. اصیل یعنی خود و مبتنی بر عقل خود، نه مبتنی بر مفروضات و چارچوب سنتی خود، بلکه مبتنی بر عقل خود و اینکه تمام آن مفروضات و مبانی را مورد واشکافی قرار دهیم.
اگر ما در نگاه سنتی، کلیتی را میپذیریم و بعد چون آن کل را پذیرفتیم، تمام اجزایش را نیز قبول میکنیم، این اشکال دارد. راه ما پرسشگری است، همان چیزی که مدرنیته به ما یاد میدهد، اما اینکه از چه چیز و چگونه پرسش کنیم و چگونه بفهمیم، اینها درد جامعه ماست که اخلاق نیز بر همین اساس حل میشود. اخلاقی که فکر میکنم باید به آن پرداخته شود که متأسفانه هیچکدام از نهادهای فرهنگی به آن توجه نمیکنند، اخلاق مبتنی بر اصالت، شخصیت انسانی و وجود اخلاقی است، یعنی اخلاق فضیلتگرا. اگر اخلاق دینی را که مبتنی بر نگاه عاقبتاندیشی است، ملاک قرار دهیم، اخلاق فایدهگرا است. اگر اخلاقی را که مبتنی بر تکلیف بوده و مسئولیت انسان در قبال خدا است، ملاک قرار دهیم، آن بخش خداآگاهی را عرض میکنم، به اخلاق تکلیفگرا و اخلاق کانت تبدیل میشود. عقیده من این است که ما به فضیلت و ارزش نیاز داریم، یعنی به جامعه ما باید یاد داده شود که ارزشها و فضائل در زندگی موضوعیت دارد. آن چیزی که موضوعیت دارد، فقط دین نیست. اتفاقی که اکنون در جامعه ما رخ داده، این است که هر کاری بخواهیم انجام دهیم، با این نگاه صورت میگیرد که جامعه مطلوب، جامعه دینی است؛ پس فرض را بر این میگذاریم که جامعه مطلوب جامعه موجود است و راه حل ارائه میدهیم. یعنی راه حل دادن برای جامعه دینی، جامعهای که وجود ندارد، یعنی جامعه دین آگاه که وجود ندارد. افراد دیندار هستند، ولی آن دین آگاهی که بتواند مبنای زندگی اخلاقی قرار گیرد، وجود ندارد.
بازگشت به خویشتن یعنی که ما به اصالت و کرامت انسانی برگردیم
به اعتقاد من، ما باید اصالت را محور قرار دهیم، بنابراین راه این است که ما به اصالت و کرامت انسانی برگردیم؛ یعنی آن حالتی که اگر کار ناپسندی انجام میدهم، در مقابل شخصیت خودم سرافکنده میشوم که مبنای اخلاق فضیلتگرا است. آن چیزی که من از خودم خجالت میکشم، نه صرفا برای بهجا آوردن اعمال و احکامی که در دین مشخص شده است، آن جای خود دارد و متعالیترین نوع اخلاق است، اما پرداختن به این نوع اخلاق، یعنی اخلاقی که شخص هویت اخلاقی خود را ببیند و اخلاق آگاه باشد، باید در مورد آن کار فرهنگی و تبلیغاتی صورت گیرد که ما به این نوع اخلاق نیاز داریم، یعنی اخلاقی که مبتنی بر شخصیت، فضیلت و وجود انسانی باشد.
اسماعیلی: به سخن علامه طباطبایی ذیل آیه هدی للمتقین اشاره شد که ایشان میگویند این تقوا، تقوای پیش از دینی است، یعنی اینکه این کتاب، هدایت است، منتهی برای کسانی که به نوعی پرهیزکاری پیش از دینی دست یافتهاند. مثلا یک سری فضائل اخلاقی دارد، در مقابل حق تسلیم است یا فرد رحیم و مهربانی است و ... این ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی و انسانی را داراست، حال قرآن برای چنین انسانی کتاب هدایت است. مثل بارانی است که به زمینی حاصلخیز میبارد، اما اگر همین باران به یک زمین شوره زار ببارد، هیچ چیز به وجود نمیآید. در واقع تقوا را به تقوای پیش از دینی و پس از دینی تقسیم میکنند. و این امر فکر میکنم بین مبانی انسانی و دینی تلفیقی ایجاد میکند. دین در یک انسان اخلاقی جواب میدهد. در واقع دین مثل نرمافزاری است که یک سختافزار را اجرا میکند و یک سری چیزها باید در آن سختافزار فعال شده باشد، منتهی نرمافزار آن را فعالتر کرده، ارتباطات را منظمتر و حفظ میکند. بسیاری از آداب فقهی و شرعی برای حفظ همین وجوه اخلاقی است، یعنی مثلا می گوید فلان کار را انجام نده تا عقلت زایل نشود یا به مسکین و یتیم نوازش کن تا حس ترحم در تو زایل نگردد و ...
فلاح: .... وَهُوَ خَیرٌ لَکم چند بار در قرآن آمده، یکی دو بار نیست.
اسماعیلی: اسماعیلی: بله، دین برای حفظ همینها آمده است. قرآن میگوید: «فَالهَمَها فُجوُرها وَ تَقواها»، در واقع همان موقع که انسان خلق شد، به طور سختافزاری یا بگوییم فطری در وجود او قرار داده شد که فجور و تقوا چیست و در واقع همان اتفاقی است که شما میگویید. همان خصایل انسانی است که در وجود ما گذاشته شده و مبنای الهی دارد. نکتهای که غیر از این موضوع میخواستم اشاره کنم، البته از صحبتهای شما بدبینی نسبت به اخلاقی شدن جامعه برداشت نکردم، ولی من نسبت به این موضوع خوشبین هستم.
فلاح: من واقعا خوشبین هم نیستم.
اخلاق آگاهی ناخودآگاه در جامعه جریان دارد
اسماعیلی: من تا حدودی خوشبینم که جامعه ما میتواند اخلاقی باشد. بعضی از نمونههایش را اخیرا دیدیم. قضیه گورخوابها که چه عکسالعملی ناگهان در جامعه به وجود آمد؛ در حالی که ممکن است مثلا همین اتفاق در جامعهای غربی رخ دهد و افراد زیادی جان خود را از دست دهند و اصلا کسی اعتنا نکند، نسبت به مشکلات یکدیگر دغدغه ندارند، به اصطلاح مهربانی در آن جوامع شاید کمتر است؛ ولی در جامعه ما چنین اتفاقی رخ میدهد و ناگهان کل جامعه حساس شده و به حرکت میافتند. این نشاندهنده یک ویژگی است که فکر میکنم همان ویژگی اخلاق آگاهی که فرمودید، نه به شکل خودآگاه، بلکه به صورت ناخودآگاه جریان دارد، یعنی اخلاق آگاهی در ضمیر جامعه ما وجود دارد، اما به شکل ناخودآگاه و گاهی اوقات بروز میکند. علتش را فکر میکنم در همین مسیری است که جامعه طی کرده. زمانی یک جامعه به قول شما در مسیر سنتی است و با تمام اجزای سنت، آن را پیش میبرند. نحوه زندگی را سنت به او دیکته میکند، اصلا فکر نمیکند که چه کاری انجام دهد، تکلیف همه چیز مشخص است، ارتباط فرد با همه چیز و همه کس مشخص بوده و همه چیز تعریف شده است و اصلا نیاز به فکر کردن نیست، همه چیز آن نقشهایی است که جامعه به ما میدهد و همه را ناخودآگاه انجام میدهیم.
در نگاه جوامعی که در فضای مدرن و متجدد قرار گرفتهاند، برای آنها نیز به قول شما یک نوع سنت جدید شکل گرفته است. برای آنها نیز نوع زندگی و نحوه ارتباط و تعامل تعریف شده است و آنها نیز بدون فکر پیش میروند. من فکر میکنم جامعه ما که اکنون به مرزی رسیده که یک سری از المانهای قبلی را دارد و نیم نگاهی نیز به مقولات جدید دارد و در این مرز واقع شده که بگوییم گذر یا نه، اما به هر حال به المانهای سنتی و مدرن هر دو دسترسی دارد، گاهی اوقات میتواند روی سکوی مدرن بایستد و گذشته خود را ببیند، گاهی اوقات این طرف بیاید و آن سمت را ببیند و نقد کند، گاهی اوقات تلفیقی از اینها را گرفته و نوع دیگری میبیند. در واقع امکان انتخابهای مختلف برای جامعه فراهم شده، یعنی جامعه به حدی از خودآگاهی رسیده و شعور یا به اصطلاح هوش انتخابگر برایش ایجاد شده که موقعیتهای انتخاب گوناگون پیدا کرده و این موقعیتهای انتخابهای گوناگون، او را از اینکه چشم بسته در این مسیر حرکت کند، خارج کرده است. بنابراین نوعی خودآگاهی پیدا کرده شاهد، اصطلاحا واگویه های درونی Inner Conversation این امر واگویههای درونی است که مردم دارند.
کجا بروم ؟چه بخورم؟چه بپوشم و ...؛ قبلا این سؤالات مطرح نبود، ولی اکنون انواع و اقسام انتخابها پیشروی ما قرار دارد و ما در انتخاب آنها دچار تردید هستیم، یعنی از یک طرف، سرگشتگی و از طرف دیگر، هوشیاری و این هوشیاری به نظر من مفید است، یعنی همان خودآگاهی و التفاتی که شما میگویید، برای این نسل امکانپذیر است و به همین دلیل، هنگام مواجه شدن با یک اتفاق غیر اخلاقی نسبت به آن حساسیت نشان میدهند. از طرف دیگر نقد در جامعه زیاد شده و زمینه انتقاد فراوان شده است در زمینههای مختلف هنری یا سیاسی یا اجتماعی و ... که نوعا هم واجد نگاه سنتی یا جدید یا فرا مدرن یا ورا سنتی به مسائل هستند و طیفی ازرنگهای فکری و انتخابها بسته به جایگاهی که فرد یا دسته در آن قرار گرفته، بوجود آمده است که اینها منجر به دسته بندیهای مختلف اجتماعی نیز شده است. اینها همه نشانه سلایق مختلف و بر آمده از امکان انتخابهای گوناگون و نشان دهنده وضع جامعه در مسیر گذار است. من فکر میکنم این موقعیت تاریخی که جامعه ما در بحث میان سنت و مدرنیته و امکان انتخابهای مختلف به آن دست یافته، آن را در سطحی از هوشیاری قرار داده که این سطح هوشیاری را در گذشته نداشتهایم و اگر جلو برویم و در این مسیر حرکت کنیم، در آینده نیز نخواهیم داشت، بلکه اکنون آن را داریم و این اتفاقا فرصت مناسبی است تا اصالت را سوار بر این مجموعه کنیم، یعنی در واقع این نهاد آگاه هوشیار با اصالت نیز همراه شود.
من تا حدودی نگاه مثبت دارم و فکر میکنم در یک فرصت تاریخی قرار داریم که از یک طرف خطر بوده و از طرف دیگر نیز فرصت خوبی است. شاید بعدا این فرصت از دست برود. زمانی که جامعه با تمام سنتهایش خداحافظی کرد، دیگر این امکان برایش وجود ندارد و اخلاق آگاهی برایش رخ نمیدهد، یعنی به اصطلاح دچار «کرخ شدگی آگاهی» میشود. همه اتفاقاتی که رخ داده و جامعه به آنها حساسیت نشان میدهد. این مسائل نکات ظریف اخلاقی است که قبلا دیده نمیشد، ولی اکنون این جزییات و موارد ریز، حساسیت اخلاقی جامعه را به همراه دارد. من تا حدودی امیدوارم.
جامعه امروز، حقوقآگاه است تا تکلیفآگاه
فلاح: درست است. کاش من هم مثل شما امیدوار بودم. ببینید تفاوتی وجود دارد. در رابطه با مواردی که شما مثال زدید، جامعه، حقوق آگاه است، نه تکلیف آگاه و موارد مذکور به جهت همان حساسیت نسبت به حقوق است، نه نسبت به تکالیف فردی و اخلاقی. جامعه ما نسبت به اخلاق واقعا دچار نوعی کرخ شدگی است. یعنی تک تک افراد جامعه دیگر چشم اخلاقی ندارند، مسائل را از موضع اخلاق و تکلیف نگاه نمیکنند. مواردی که شما ذکر کردید، کاملا درست است. کاش من هم مثل شما خوشبین بودم و میتوانستم اینها را تسری بدهم.
نکته دیگری را عرض کنم که شاید جالب باشد. دو اصطلاح Individuality به معنای فردیت و Individualism به معنای تفرد را در نظر بگیرید. «کیرکگارد»، پدر فلسفه اگزیستانسیالیسم بر فردیت بسیار تأکید میکند که نوعی توجه به خود و جنبههای اصیل و درونی خویش است و دریافتن اینکه جدای از ارتباطات و تعاملات من با جامعه، خودی نیز در درون من است، فردیت یعنی پیدا کردن آن. از طرف دیگر، بسیاری از افراد انتقاد میکنند که با وجودIndividualism فراگیری که در غرب وجود دارد و در کنار Individuality قرار میگیرد، منفی تلقی شده و این یکی مثبت، آن چیزی که به صورت گسترده وجود دارد و بهتر است تفرد ترجمه کنیم و در ایران هر دو را فردیت ترجمه میکنند، این است که من خود را حول و حوش حقوق و خواستههای مشروع و نامشروع خودم تعریف میکنم و بریدگی از جامعه به آن مفهومی که در اخلاق انتظار داریم، یعنی ما در اخلاق به دنبال نوعی ارتباط با جامعه هستیم که ارتباط آگاهدهی است و مبتنی بر نیکوکاری و احسان و دوست داشتن دیگران است. متأسفانه چنین نیست. یعنی در جامعه غربی، هر شخص جزیرهای مجزاست. در جامعه امروز ایران نیز همینطور است. هرکس یک جزیره مجزا و بریده از جامعه است، به این مفهوم که خودش نسبت به دیگران ارجحیت دارد. اگر با دیگران اصطکاک منافع پیدا کند، برایش معنای وجودی ندارند، بلکه خود اوست که معنا دارد.
این نوع Individualism، یعنی از جامعه بریدگیای که حول نفس و هویت اجتماعی، یعنی شخص برای حفظ اینکه من، من هستم و در عرصه اجتماع من چه کسی هستم، هر کاری انجام میدهد، به معنای این است که خود را حول Individualism سامان داده و معنا میکند. این اتفاقا کاملا منفی است، یعنی زمانی که خود را با این حقوق یعنی حقوق نفس، حقوق غریزی و اینها معنی کنیم، با حقوقی که جامعه با عنوان آزادیهایی مثل آزادی بیان به اشتباه به ما میدهد که ما بتوانیم به اسم آزادی بیان به یک پیغمبر هم توهین کنیم، اینها حقوق است. این به نظر من مسئلهای متفاوت است از اینکه ماIndividuality ، یعنی آن خود اصیل و الهی و آسمانی را در خود پیدا کنیم و آن را مبنای وجودی خود قرار دهیم. اگر این کار را انجام دهیم و به جامعه وصلش کنیم، تکلیف ما نسبت به جامعه مشخص میشود، یعنی اخلاق اجتماعی؛ اگر به خداوند وصل کنیم، به دستورات عبادی وصل میشود، یعنی در مقابل خداوند مسئول هستیم، اگر به خودمان وصل کنیم، یعنی دادن حق بخش استعلایی وجودمان. آن بخش از وجود من که علاقههایی غیر از علایق غریزی دارد، مثل علاقه به مطالعه و علاقه به خوب بودن. اتفاقا در غرب افراد نسبت به این نوع مسائل بسیار حساس هستند که فرض بفرمایید اگر در گوشهای اتفاقی رخ دهد، خیلی زود نسبت به آن واکنش نشان میدهند و حتی خیریههای بسیار فعالی دارند. یا مثلا در مورد نکات اخلاقی مثل راستگویی، ببینید زمانی که کلینتون پای خود را از حریم اخلاق خانودگی بیرون میگذارد، عمل زشتی انجام میدهد و جامعه او را سرزنش میکند، به او نمیگوید چرا این کار را انجام دادی و به خانوادهات خیانت کردی، بلکه میگوید چرا دروغ گفتی. نسبت به دروغ بسیار حساس هستند. در فیلمها، البته من نسبت به فیلمهایشان نقد زیادی دارم، شما که میفهمید سیگار کشیدن را نباید در فیلمها نشان دهید، پس چطور این همه صحنههای مستهجن نشان میدهید، یعنی اینها ربطی به آزادی و حقوق ندارد. بخشهایی مثل هالیوود واقعا این مسائل را ترویج میکنند. من نمیدانم چه کسی این هزینهها را تقبل میکند، یعنی صحنههایی را نشان میدهند که واقعا برای شما مسلم است پولهای زیادی برای اینها هزینه میشود، صحنههایی که در هر خانوادهای، انسان را مشمئز میکند. مشخص است که عدهای برای ترویج این بیاخلاقیها کار میکنند، اما در عین حال مثلا تعهد به راستگویی را بسیار تبلیغ میکنند، در فیلمهای مختلف زیاد دیدهام و میبینم که روی این مسئله سرمایهگذاری میکنند یا مثلا کمک به دیگران را بسیار مثبت میدانند.
اسماعیلی: وجه اخلاقیاش زیاد نیست. بیشتر از این جهت است که سیستم اداره جامعه را مختل میکند
فلاح: آن هم بله، شاید.
اسماعیلی: دروغ نگفتن و خیانت نکردن بیشتر از اینکه یک فضیلت اخلاقی محسوب شود، شاید به خاطر این است که آن سیستم و نظام را به هم میریزد.
فلاح: شاید، ولی این بسیار مهم است که میبینم شما خوشبین هستید، خوشحال میشوم. یعنی شما آینده را خوب تصور میکنید.
اسماعیلی: نه. من میگویم ما در شرایط تاریخی خوبی قرار گرفتهایم، از این جهت که قدرت انتخاب داریم و اکنون این حس انتقاد، آگاهی، نگاه کردن و انتخاب کردن در ما وجود دارد. بعد از گذشت مدتی، ما دیگر انتخاب نمیکنیم، در واقع انتخاب میشویم و در این مسیر قرار میگیریم. جامعه اکنون در مرحلهای است که میتواند المانهای مختلفی را ببیند و انتخاب کند و همین ویژگی نوع انتخابگری، زمینه مثبتی است که میتواند جامعه را برگردانده تا فضیلتها را نیز انتخاب کند.
فلاح: از نظر من جامعه ما شجاعت ندارد و حتی اگر آن دو عنصر ؛ یعنی فضیلت جویی را بپذیریم که بنده حقیقتا روی نظر حضرت عالی شک دارم و آگاهی را قبول می کنم ، آگاهی به آن مفهوم که حق انتخاب داریم نه به آن مفهوم که در کانون توجه است.خوب بودن هزینه دارد و شجاعت می خواهد.هیچ خوب بودنی وجود ندارد که بتوان بدون هزینه به آن رسید. و با توجه به این آیه " لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون" ، انسان باید چیزی از نفس یا مال خود جدا کند .پس خوب بودن بها دارد و این هست که می گویم بدون شجاعت و فقط با صرف آگاهی، این آگاهی ممکن است آدم را شیطان کند. این ها باید با هم باشد یعنی شجاعت ستون اخلاق است و جامعه ما از نظر بنده آمادگی پرداخت بها برای اخلاق را ندارد گذشته از اینکه آن حس را ندارد ،مثل پرنده ای که هنگام خوردن آب شور کور می شود و به قول مولانا که می گوید: «ما چو کشتی ها به هم بر میزنیم تیره چشمیم و در آب روشنم /ای تو در کشتی تن رفته به خواب آب را دیدی نگر در آب آب » .جامعه حکم کشتی هایی را دارد که ناخداهای آن همه کور هستند. همچنین مثل این است که مردم ایران بازی رگبی انجام می دهند، در این بازی برخلاف مسابقه دو که هرکسی سرعت خودش مطرح است ، هر کسی حق این را دارد که دیگری را به عقب بکشد.یعنی فرهنگ رقابتی است.به طور مثال در رانندگی به شدت رقابتی عمل می کنیم و آن را میدان مسابقه می دانیم، ولی در غرب تعاملی است و بلافاصله وقتی متوجه می شوند که کمک نیاز دارید و راه می خواهید سرعت خود را کم می کنند. یا فرهنگ راه دادن به عابر پیاده خیلی متفاوت با ایران است و در جامعه ای که ممکن است یک سری چیزهای نامطلوب داشته باشد، چنین چیزهایی هم وجود دارد.
اسماعیلی: اکنون با رفتن در یک کشور دیگراین فرصت بر قرار شده که آقای فلاح هم وجوه مثبت مدرن را ببیند و هم وجوه ضعف خود را به عنوان یک انسان شرقی ببیند و امکان انتخاب و آگاهی پیدا کند که این ضعف در نگاه سنتی وجود دارد یا برخی ضعفهای اخلاقی آن جوامع را حس کند چون نگاه اخلاقی و معنویت اسلامی را همراه خود و در انبان دارد.
این یعنی آگاهی به ضعف خود ، به مشکل خود.این که روی سکویی رفته و گذشته خود را ببینی و بتوانی خود را ببینی وقتی که از خود خارج شوی و هنگامی که در جایی قرار بگیری که سکوهای دیگری خارج ما وجود داشته باشد این امکان بوجود می آید.از نظر من شرایط تاریخی امروز ما این فرصت را برای ما ایجاد کرده است.لزوما نمی گویم که این اتفاق می افتد ، ولی این زمینه و بستر موجود است و این بخش خوب آن است و باید در این بستر مناسب فعالیت کرد.باید طوری کارکرد که وجوه مناسب و نگاه به خود اتفاق بیافتد و انتقاد را از بیرون به خودمان باز گردانیم و از خود خارج شویم و خود را ببینیم و وجوه ضعف زندگی مدرن را نقد کنیم یا برعکس بتوانیم ضعفهای زندگی سنتی مان را متوجه شویم . از نظر بنده این بستر و زمینه اکنون مهیا است و ممکن است این بستر 20 یا 40 سال دیگر برقرار نباشد.
فلاح: مجموعههای فرهنگی که در سطوح مختلف در کشور متولی هستند باید به این مسئله به طور جدی توجه کنند و این پرچم را بلند کنند و باید پذیرفت که جامعه ما بی اخلاق شده است. مشکلی که ما داریم این است که همیشه بر روی برخی مسائل سرپوش میگذاریم. باید گفته شود که جامعه موجود با جامعه مطلوب فاصله زیادی دارد و گفتن این مشکل، گناه نیست. جوانان ما در مقابل مسائل مختلف واقعا بی سپر و بی حفاظ هستند و این مسئولیت جدی برای پدر و مادرها و بخشهای فرهنگی است. مسئولیت جدی که باید گفته شود جوانان باید به چیزی مسلط شوند و برای آنها باید حفاظی ایجاد کرد و به آنها یاد داده شود که این مسائل را میشود، تبعی ندید و میشود از غربیها تبعیت نکرد و اصالت خود را حفظ نمود. شما وقتی اخلاق محمدی را مطالعه کنید، متوجه میشوید که چقدر با ریشههای دینی خود و نگاهی که پر از عطوفت و مهربانی و پر از تساهل و تسامح بوده است، فاصله گرفتهایم.
اسماعیلی: در مورد اخلاق پیامبر آمده است که: ماه رمضان بوده و پیامبر برای اقامه نماز با اصحاب به مسجد رفته بودند، خدمتکار ایشان هم در خانه مشغول تهیه غذا بوده و کارهای منزل را انجام میداده و منتظر آمدن پیامبر(ص) بوده .به دلیل اینکه آمدن پیامبر به خانه دیر میشود، او فکر میکند که پیامبر به خانه اصحاب رفته و مهمان شده است، بنابراین به تنهایی افطار می کند. پس از اینکه پیامبر به خانه میآیند، متوجه میشوند که غذا خورده شده و چیزی باقی نمانده است، ایشان به آن فرد چیزی نمیگوید و میخوابند. بعدها این شخص متوجه میشود که پیامبرآن شب چیزی نخورده و شب را بدون افطار تا سحر طی کردهاند و تا آخرعمرشان هم آن را بازگو نکردند. اینها در زمان عرب جاهلی منفعت طلب و خشن، روح لطیف و اخلاق متعالی پیامبر را نشان میدهد که حتی به شرم فردهم راضی نمیشدند.
فلاح: گرویدن به اسلام به خاطر وجود حضرت محمد(ص) است .شاید فکر کنیم پیغمبر را به خاطر خدا قبول کردهاند، ولی از نظر من، مسلمانان خدا را به خاطر پیغمبر(ص) قبول کردند. به خاطر وجود مهربان و با عطوفت ایشان بوده و بارها گفته شده که شخص به محض دیدن این حضرت بلافاصله شهادتین میداد. وجود ایشان بسیار نورانی بوده وگرنه اثبات و استدلال وتوجیحی نبوده است. این حضرت اسوه اخلاق، خوبی و پاکی بوده است. استدعایی دارم که روی بحث مبانی اخلاق تا جایی که توان هست کار شود و برای این مسئلله در سطح دانشگاه سمینار و پروژه تعریف شود و ابعاد مسئله اخلاق مستقل دیده و ریشهیابی شود. فکر نمیکنم تاکنون کار جدی صورت گرفته باشد و سیاست این است روی مشکلات سرپوش گذاشته شود و این مسئله بسیار دامنگیر و عمیق شده است.
اسماعیلی: اسوههای اخلاقی هم بسیار کم شده است، کسانی که عامل باشند و فقط در حد زبان نباشند، کم شدهاند.
فلاح: باید در بخش آکادمیک و فرهنگی منعکس شود و روی اخلاق باید کارکرد و تا این حد نباید به هم دروغ بگوییم و خود و شخصیت خود را نباید در هر عمل غیر اخلاقی منکر شد.