به گزارش ایکنا از اصفهان، روشنفکری دینی بیش از آنکه یک جریان خاص باشد، یک نوع رویکرد به دین برای فهم و تفسیرنو از دین، آن هم در عصر مدرن است. اما همه کسانی که چنین رویکردی به دین داشتهاند، ولی بهطور مطلق فهم و قرائت مشترکی از دین پیدا نکردهاند، در واقع اگر روزی روشنفکری دینی در ایران منادی بازگشت به قرآن بود، اما امروز برخی روشنفکران بهگونهای به متن نظر کردهاند که خوانش و فهم آنان کاملا متفاوت با روشنفکران متقدم است. در همین رابطه خبرگزاری ایکنا، گفتوگویی با محسن آرمین، محقق و پژوهشگر قرآن داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید. با این توضیح که دیدگاهها و موضوعات مورد اشاره در این گفتوگو تنها نقطه نظرات مصاحبه شوندگان گرامی است و ایکنا در صدد تأیید و یا رد هیچ کدام از این مطالب نیست.
ایکنا: روشنفکری دینی به چه معناست و به کدام جریان فکری، اطلاق میشود؟
آرمین: درباره روشنفکری دینی و معنا و مفهوم آن دیدگاههای مختلفی وجود دارد. صاحبان اندیشه سکولار، مفهوم روشنفکری دینی را مفهومی تناقضنما دانسته و در انکار آن میکوشند و سنت گرایان در نفی آن به عنوان خطری برای دین تردید به خود راه نمیدهند. به رغم این، جریان روشنفکری در تاریخ معاصر ما یک واقعیت است. واقعیتی که چه در سطح تحولات اندیشه دینی و چه در سطح تحولات سیاسی-اجتماعی کشورهای مسلمان از جمله ایران، نقش و سهم بهسزایی ایفا کرده است.
تعاریف مختلفی از روشنفکر دینی ارائه شده و اختلاف این تعاریف از دو جهت است. اول از حیث چیستی مفهوم روشنفکری و دوم از حیث نسبت آن با دین. این تعاریف عمدتا در یک چیز مشترکند و آن اینکه روشنفکری دینی را ذاتا پدیدهای مدرن و مربوط به دنیای جدید معرفی میکنند. مطابق این تعاریف، روشنفکری محصول جوامع در حال گذار بوده که ذیل گفتمان سنت و تجدد شکل گرفته است. در واقع روشنفکری دینی جریانی است که میکوشد به تضاد سنت و مدرنیته پاسخ دهد، به گونهای که هم ضرورتهای دنیای مدرن به رسمیت شناخته شده و هم کیان دین حفظ شود؛ یا به تعبیری بهتر، خوانشی از دین ارائه دهد که پاسخگوی نیازهای انسان مدرن باشد و ... . این تعاریف البته سهمی از حقیقت دارند و من قصد نفی آن را ندارم، اما به گمان من به پدیده روشنفکری دینی و کارکرد آن، باید از منظری عامتر نگریست.
روشنفکری دینی در پی اصالت و معاصرت دین است
روشنفکری دینی از منظر عام رویکردی به دین است که سودای اصلاح دین دارد، آنگونه که اولا زنگار تحریف و خرافه را از چهره دین بزداید و ثانیا آن را متناسب با دوران جدید و نیازهای برخاسته از آن روزآمد و توانمند کند. وجه نخست ناظر به اصالت دین و وجه دوم ناظر به کارآمدی آن است، از این رو میتوان در یک تعریف عام، روشنفکری دینی را جریانی دانست که در پی اصالت و معاصرت دین است. مطابق این تعریف، روشنفکری دینی در شرایطی پدید میآید و یا نقشآفرینی میکند که از یک سو اندیشه دینی دچار رکود و رخوت شده، گوهر دین در زیر انبوه متورم ظواهر و فرمهای مناسکی که عمدتا خاستگاهی فرهنگی دارند و نه دینی، دچار اختناق شده است و نمودها و ظواهر جای حقیقت دین نشستهاند و از سویی دیگر به علل مختلف اجتماعی، اقتصادی و ... بنیادها و مناسبات اجتماعی دستخوش تغییر و دگرگونی قرار گرفته، شرایط نوینی پدید آمده و مسائل، معضلات و مشکلات جدیدی رخ نموده، آنگونه که دین و یا بهتر بگوییم گفتمان دینی رسمی موجود، نحیفتر و ضعیفتر از آن است که قادر به مواجهه و حل آنها باشد. اگر از این منظر به جریان روشنفکری دینی بنگریم، روشنفکری دینی لازمه هر دینی و بلکه روشنفکری لازمه هر منظومه فکری است. ظهور ادیان و رسالتهای جدید که در طول تاریخ در پی انحراف و تحریف حقیقت تعالیم پیامبر گذشته پدید آمدهاند و نیز کلیه حرکتهای معطوف به اصلاح و نوسازی اندیشه دینی که در شرایط خاص تاریخی و اجتماعی در بستر یک دین ظهور میکنند، مصادیق روشنفکری دینی به شمار میآیند.
جریان روشنفکری دینی معاصر نیز یکی از این مصادیق است که در جریان مواجهه جوامع مسلمان با دنیای مدرن و بحرانهای فکری، فرهنگی و اجتماعی ناشی از آن پدید آمد. به رغم گذشت بیش از یک قرن و تحولات قابل توجه سیاسی و اجتماعی، متأسفانه جوامع مسلمان به علل و عواملی که بررسی آنها مجالی دیگر میطلبد، همچنان دست به گریبان بحرانها و معضلات فکری، فرهنگی و سیاسی ناشی از این مواجهه هستند، از این رو جریان روشنفکری دینی معاصر نیز به مثابه یک ضرورت همچنان به حیات خود ادامه میدهد.
روشنفکری دینی ناظر بر نیاز دین به مقارنت همیشگی با هدف خویش است
میدانم کسانی که روشنفکری دینی را پدیدهای متعلق به دنیای جدید و محصول تعارض سنت و مدرنیته در جوامع در حال گذار میدانند، با این تعریف همدلی ندارند. آنها اعتراض خواهند کرد که روشنفکری محصول دوران مدرن و نظام آموزشی جدید است و نسبتی با عقلانیت مدرن دارد، بنابراین تعمیم آن به جنبشهای نوسازی اندیشه دینی در دوران ماقبل مدرن پذیرفته نیست. آری هرگاه آن تعاریف را بپذیریم، این نقدها نیز منطقی جلوه خواهد کرد؛ اما اشکال آن تعاریف این است که در نسبت میان روشنفکری و دین دچار مشکلات اساسی هستند. مطابق آن تعاریف، روشنفکری دینی ترکیبی از دو حقیقت مستقل از یکدیگرند که با مقید کردن یکی به دیگری میکوشیم میان آنها سازگاری ایجاد کنیم. گاه این تلاش ناموفق خواهد بود، زیرا ناگزیر از تأکید بر یکی از دو طرف ترکیب، یعنی روشنفکری و دین و در نتیجه تنازل از یک طرف به سود طرف دیگر خواهیم بود؛ اما در رویکرد پیشنهادی من روشنفکری دینی مفهومی یکپارچه و ناظر به نیاز ذاتی دین به مثابه هدایت الهی به مقارنت همیشگی با هدف خویش است. این هدف چیزی جز توانمندسازی و بسط ظرفیتهای وجودی انسان برای تعامل با دنیا و زندگی در هر شرایطی، در پرتو باور به توحید و حیات جاودانه نیست. شرایط متغیر، ظرفیتهای وجودی متفاوتی را اقتضا میکند و دین جاویدان بنابر پیشفرضی که پیروان آن بدان باور دارند، از توانایی و غنای لازم برای تعامل تعالیبخش انسان با شرایط متحول برخوردار بوده و صد البته که روشنفکری دینی معاصر نیازمند شناخت دنیای مدرن و مقتضیات آن است. با این رویکرد به مقوله روشنفکری دینی است که میتوان سید جمالالدین اسدآبادی را پایهگذار جریان روشنفکری دینی دانست و امثال شیخ محمد عبده، شیخ امین الخولی و ... در مصر و نائینی، طالقانی، بازرگان، مطهری و شریعتی را در ایران، چهرههای برجسته روشنفکری دینی به شمار آورد، در حالی که اکثر آنان فاقد اوصافی از جمله التزام کامل به مقتضیات عقل مدرن بوده و برآمده از نظام آموزشی مدرن نیستند.
البته طی سالیان اخیر تلاشهایی برای تدقیق مفهوم روشنفکری دینی صورت گرفته است. از جمله برخی تمایز میان روشنفکری دینی و نواندیشی دینی را پیشنهاد میکنند که در جای خود قابل تأمل است. نکته دیگر اینکه در درون جریان روشنفکری دینی به ویژه پس از انقلاب، نحلهها و گرایشهای مختلفی قابل تمییز و تفکیک است. برخی ضمن موضع انتقادی به سنت، میکوشند از موضع سنت، به مدرنیته و اقتضائات آن بنگرند و برخی برعکس، از موضع مدرنیته به سنت مینگرند و به پالایش سنت میپردازند. برخی بر وجه اصالت دین تأکید دارند و برخی بر معاصرت و توانمندی آن اصرار میورزند.
ایکنا: به نظر شما روشنفکران دینی به خصوص در جامعه ایران از ابتدا بر اساس چه رویکرد، پیشفهم و انتظاراتی به متن قرآن مراجعه کردند؟ از طرف دیگر، ایدههایی نظیر قرآنگرایی و بازگشت به قرآن که در ادبیات روشنفکران دینی ما مثل سید جمالالدین اسدآبادی، شریعت سنگلجی، آیتالله طالقانی، دکتر شریعتی، مهندس بازرگان و... وجود داشت، به چه معنا و مفهومی بوده و به نظر شما چقدر خواسته و دغدغه فکری این روشنفکران درباره قرآن و قرآنگرایی و به تعبیری بازگشت به قرآن تحقق پیدا کرد؟
آرمین: جریان روشنفکری دینی فرزند زمانه خویش است، بدین معنا که میکوشد به اصلیترین مشکلات و معضلاتی که ذیل پارادایم حاکم در هر مقطع مطرح است، پاسخ دهد. با مراجعه به آثار و گفتار پایهگذاران جریان روشنفکری دینی معاصر، یعنی سید جمال، شیخ محمد عبده و ... به روشنی میتوان میان دو دسته از اهداف عام و خاص تفکیک قائل شد. آنان مبارزه با خرافه و جمود، تقدیرگرایی منفی و انکار دانش جدید را به مثابه اهداف عام و مبانی بازسازی اندیشه دینی وجهه همت خود قرار دادند و شرط توفیق در این مبارزه را بازگشت به قرآن و بازسازی اندیشه دینی برمبنای آن میدانستند. از این رو، رجوع به قرآن به مثابه تنها مرجع دینی اصیل و مصون از تحریف را وجه مشترک چهرههای شاخص این جریان تا دوران پیش از انقلاب مییابیم. در مسیر تحقق اهداف عام مذکور تلاشهای نظریه پردازانهای نظیر جبر و اختیار، رابطه علم و دین، عقل و ایمان، دین و دنیا، اسلام و دنیای معاصر و ... از همان آغاز در دستور کار جریان روشنفکری دینی قرار داشت.
اما جریان روشنفکری دینی معاصر فقط با فرهنگ و تفکر مدرن مواجه نبود. این فرهنگ و تفکر در قالب جنگ و اشغال نظامی و سلطه سیاسی برای مسلمانان چهره نموده بود. اولین مواجهات جوامع مسلمان با دنیای مدرن غرب چه در ایران و چه در شبه قاره هند و چه در مصر و جهان عرب، در جریان تهاجمات نظامی قدرتهای استعماری غرب و تحمل شکستهای سنگین صورت گرفته بود. آن شکستهای خفتبار، موجب بیداری جوامع مسلمان از خواب گران چند قرنه شده بود. اولین پرسشها البته این بود که علل و عوامل پیشرفت آنها و عقب ماندگی ما چیست؟ اما سلطه نظامی-سیاسی قدرتهای استعماری غربی و استبداد وابسته داخلی به مثابه ابزاری برای غارت منابع جوامع مسلمان، واقعیتها و بلکه موانعی بودند که جریان روشنفکری دینی در نیل به اهداف خود با آن مواجه بود. از این رو مبارزه با استعمار و استبداد به مثابه پدیدهای ذاتا متضاد با توحید در صدر اولویتهای جریان روشنفکری دینی قرار گرفت.
اسلام سیاسی، راهکار روشنفکری دینی برای مبارزه با استعمار و استبداد
این مبارزه ضمن اینکه از تجربیات جنبشهای ضد استعماری جهان بهره میبرد، از موضع دین صورت میگرفت. بنابر اصل اولیه، لازمه توفیق در چنین مبارزهای، برخورداری از یک ایدئولوژی دینی بود که دارای دیدگاههای مشخصی در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد، تا از موضع آن بتوان نسخههای استعماری و استبدادی در این حوزهها را نقد و نفی و مبارزه با استبداد و استعمار را ممکن سازد. در نتیجه تأکید بر جنبههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دین و به عبارت بهتر، اسلام سیاسی یک ضرورت محسوب میشد و مشکلات و معضلات پارابلماتیک مطرح شده ذیل پارادایم اسلام سیاسی و ضرورت یافتن پاسخهای روشن دینی بدانها، مضمون رجوع به قرآن را تشکیل و تلاشهای نظریه پردازانهای نظیر حکومت در اسلام، سیاست در اسلام، اقتصاد در اسلام و ... بخش مهمی از اهتمامات جریان روشنفکری دینی را به خود اختصاص میداد. هر چه استعمار خارجی بیشتر چهرهنمایی میکرد و بر حرص و طمع خود در غارت منابع و تخریب بنیادهای فرهنگی و ملی میافزود و هر چه استبداد داخلی وابسته به تأمین منافع استعمار بیشتر ملتزم میشد، تأکید روشنفکری دینی بر این حوزه پررنگتر میگشت، تا بدانجا که جریانهای جدید رادیکالی سربرمیآورد که حساب خود را از جریان روشنفکری دینی جدا میکرد. کسانی نظیر ابوالاعلی مودودی در شبه قاره و سید قطب در مصر، پرچمدار گرایشهای رادیکال اسلام سیاسی بودند که عملا راه خود را از جریان روشنفکری دینی آنگونه که امثال سید جمال و شیخ محمد عبده و شاگردانش داعیهدار آن بودند، جدا کردند.
ایکنا: به نظر شما آیا با توجه به برخی تئوریها و نظریههای مطرح شده از سوی برخی روشنفکران دینی، مبنی بر رؤیای رسولانه و یا اینکه قرآن کلام پیامبر است، آیا میتوان این نوع رویکردها به قرآن را به نوعی «بازگشت از قرآن» روشنفکران دینی در مقابل «بازگشت به قرآن» روشنفکران دینی متقدم تعبیر و تفسیر کرد؟
آرمین: انقلاب اسلامی ایران رخدادی مهم و سرفصل تاریخی جدیدی در تاریخ ایران معاصر به شمار میآید. این رخداد تحولات عظیمی را در سطوح اندیشه دینی و نیز سطوح فرهنگی، سیاسی و اجتماعی موجب گشته است. جریان روشنفکری دینی در پیدایش و پیروزی این رخداد عظیم نقشی محوری و تعیین کننده داشت، اما تلاشهای براندازانه و تروریسم، حرکتهای تجزیه طلبانه و جنگ، تحولات دوران پس از پیروزی انقلاب را در مسیری سامان داد که چندان با اهداف و چشماندازهای اولیه سازگاری و سنخیت نداشت. ظهور جنبشهای اجتماعی-سیاسی نظیر جنبش اصلاحات به روشنی از این دوگانگی حکایت دارد. طبیعتا این تحولات تأثیرات تعیینکنندهای بر جریان روشنفکری دینی بر جای گذاشت و موجب بروز نحلههای جدیدی در این جریان شد. بخشهایی از این جریان ضمن حفظ دیدگاههای انتقادی خود به وضع موجود، گرایشات محافظهکارانه پیدا کردند، بخشی دیگر ضمن پایبندی به تبار فکری-تاریخی خود، همپای تحولات و شرایط جدید، به بازسازی و نوسازی دیدگاههای خویش پرداختند. بخشی نیز در مسیر تجدیدنظر و بازنگری در دیدگاههای خود، تا مرحله گسست تاریخی و فکری از تبار گذشته خویش پیش رفته و در مسیری ماهیتا متفاوت با جریان روشنفکری دینی گذشته قرار گرفتهاند.
بخش نخست عملا از سیر تحولات بازمانده و ظرفیت و توان خود را در تأثیرگذاری بر حوزه اندیشه دینی از دست داده و دچار نوعی عقبماندگی تاریخی شده است. بخشهای دوم و سوم جریان روشنفکری دینی را میتوان بخشهای پویا و تأثیرگذار در این حوزه به شمار آورد. وجه اشتراک بخش سوم جریان روشنفکری دینی که میتوان آن را جریان روشنفکری دینی عصری نامید، رویکردشان به شریعت است. آنان با استناد به ادعای ناکارآمدی احکام شریعت و عدم امکان اجرای آن در جامعه امروز، بر نفی شریعت در حوزه عمومی اصرار میورزند و معتقدند با اجتهاد در فروع و نیز اجتهاد در اصول، امکان سازگار کردن شریعت با دنیای مدرن ممکن نیست، از این رو بر منحصر کردن شریعت به عبادات و حوزه خصوصی تأکید دارند. مشکلی که ایشان با آن مواجه هستند، وجود احکام متعدد ناظر به مناسبات اجتماعی و سیاسی در متن دینی/ مصحف است، از این رو آنان راه چاره را در نفی اعتبار و مرجعیت متن در سامان دادن به مناسبات زندگی یافتهاند؛ اما نفی مرجعیت متن/ مصحف در گرو تبیینی انسانی از وحی و نبوت است، و نتیجه انسانی بودن وحی، وجود خطا و خرافه و اسطوره در متن و انسانی بودن احکام شریعت است. اینها وجوه اشتراک جریان روشنفکری دینی عصری است.
روشنفکری دینی عصری در مقابل روشنفکری دینی اجتهادی
مختصر آنکه جریان روشنفکری دینی عصری، با عبور از سنت، مدرنیته و دستاوردهای آن را مبنای تلاشهای فکری خود در نقد سنت و نوسازی اندیشه دینی قرار داده است. بر این اساس با پذیرش وابستگی متن دین به عالم پیشامدرن، آن را واجد همه ویژگیهای تفکر عالم کهن یعنی آمیختگی با اسطوره و سازگاری با سطح معرفتی دنیای قدیم میداند. در نظر این جریان، در فرایند فهم متن باید از معنا و دلالتهای لفظی اعم از حقیقی، مجازی، استعاری و ... عبور نمود، از آن اسطورهزدایی کرد و به مغزای پیام دین رسید. این مغزا البته همان پیام گوهرین دین یعنی توحید و معاد است که نه به عنوان اصول مبرهن عقلی، بلکه به مثابه یک دیدگاه باید آن را پذیرفت.
وجوه افتراق بخشهای مختلف روشنفکری دینی عصری را میتوان در انواع تبیینهایی دانست که از وحی و ماهیت انسانی متن مقدس به دست میدهند. برخی برای این مقصود، از دانش زبانشناسی جدید استفاده کردهاند، برخی به دستاوردهای دانش هرمنوتیک متوسل شدهاند، برخی نیز با نفی فلسفه کلاسیک، کوشیدهاند با آمیزهای از عرفان قدیم و علم جدید، متافیزیک جدیدی برای پدیده وحی سامان دهند. نظریات جدید در حوزه وحی و نبوت نظیر قرائت نبوی از جهان، قرآن کلام محمد و رؤیاهای رسولانه نتیجه این تلاشهاست.
روشنفکری دینی حافظ وحی و نبوت باشد
به گمان من روشنفکری دینی یک برنامه پژوهشی در حوزه اندیشه دینی بوده و هدف آن دفاع از کارآمدی دین در پاسخگویی به نیازها و مشکلات انسان مدرن است. هسته مرکزی یا هسته سخت این برنامه پژوهشی، وحی و نبوت است. کلیه تئوریها، نظریات و ایدههای مطرح شده در حوزه روشنفکری دینی باید در خدمت حفاظت و یا مشروط به حفظ این هسته مرکزی باشد، از این رو هر گونه نظریه و ایدهای که به نحوی نافی این هسته مرکزی باشد، خواه بر مبانی نظری متقنی استوار باشد یا نباشد، خارج از پروژه روشنفکری دینی است.
هر چند پاسخ طولانی شد، اما لازم است به بخش دوم روشنفکری دینی نیز اشارهای داشته باشیم. این بخش از روشنفکری دینی پس از انقلاب که میتوان آن را روشنفکری دینی اجتهادی دانست، سودای حفظ توأمان اصالت و معاصرت دین را دارد و در پی آن است که با حفظ اعتبار متن و مرجعیت وحی، تفسیری از دین ارائه دهد که با مقتضیات دنیای جدید سازگار افتد. به نظر ایشان با رویکردی اجتهادی به متن دین میتوان به این مقصود نائل شد. مقصود آنها از اجتهاد، اجتهاد در اصول و مبانی فهم متن دین از جمله در حوزه شریعت است. بنابراین جریان روشنفکری دینی اجتهادی بر حفظ اعتبار و مرجعیت متن تأکید و اصرار میورزد. از همینجا یکی از مهمترین وجوه تمایز روشنفکری دینی عصری از روشنفکری دینی اجتهادی که خود را متعلق به تبار تاریخی روشنفکری دینی در ایران میداند، آشکار میشود. این وجه تمایز همانا نحوه مواجهه با قرآن است. روشنفکری دینی اجتهادی به قرآن به عنوان یک منبع هدایت مینگرد و خواهان رجوع به متن، البته با روش نوین فهم و سخن درآوردن متن است، تا اولا شیوههای زیست مؤمنانه را در دنیای جدید تبیین کند و ثانیا زندگی برای پرسشهایی که دوران جدید در انداخته و عقل مدرن از پاسخ بدان ناتوان است، پاسخهای درخور بیابد. روشنفکری عصری نیز به متن رجوع میکند، اما متن نه به عنوان منبع هدایت و الهام، بلکه سوژهای برای تحقیق و شناسایی ماهیت آن؛ به همین سبب اهتمامی که چهرههای روشنفکری اجتهادی نظیر طالقانی، بازرگان، مطهری و شریعتی به قرآن و تفسیر آن داشتند، در تلاشهای فکری روشنفکران دینی عصری کاملا غایب است.
انتهای پیام