جایگاه عقل در معرفت دینی/ امروز در جامعه چقدر به عقلانیت بها داده می‌شود
کد خبر: 3753301
تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۳۹۷ - ۰۸:۱۲

جایگاه عقل در معرفت دینی/ امروز در جامعه چقدر به عقلانیت بها داده می‌شود

گروه معارف - عضو هیئت علمی دانشگاه مفید گفت: عقل در حوزه کلیات نه تنها مُدرک است، بلکه می‌تواند منبع و منشأ معرفت نیز باشد، ولی درباره مسائل و احکام جزئی باید از دین تبعیت کند.

جایگاه عقل در معرفت دینی/ امروز در جامعه چقدر به عقلانیت بها داده می‌شود

به گزارش ایکنا از اصفهان، عقل و دین از جمله موضوعات مهم در عرصه معرفت‌شناسی است که از دیرباز ذهن متفکران و اندیشمندان جوامع اسلامی و حتی غیراسلامی را به خود مشغول ساخته است که چه نسبتی میان عقل به‌عنوان یک قوه بشری و دین به عنوان یک امر معنوی وجود دارد و بین این دو کدام‌یک بر دیگری مقدم است. متفکران و فلاسفه اسلامی بر این باورند که قرآن کریم ایمان را بر پایه تفکر و تعقل گذاشته و قرآن همواره می‌خواهد مردم از تعقل و اندیشه به ایمان برسند. اما در این میان برخی سهمی برای عقل در معرفت‌شناسی دینی قائل نیستند و معتقدند چون عقل انسان خطاپذیراست، پس بشر به وسیله عقل نمی‌تواند به ساحت ایمان دست پیدا کند. خبرنگار ایکنا درباره رابطه عقل و دین با حجت‌الاسلام کاملان، عضو هیئت‌علمی دانشگاه مفید، داشته است که متن آن را در ادامه می‌خوانید:
ایکنا: چه ارتباط و نسبتی میان دین و عقل وجود دارد؟ آیا عقل مقدم بر دین است یا دین مقدم بر عقل؟
کاملان: برای تبیین و روشن شدن این سؤال باید مقدمه‌ای را عرض کنم. در میان متکلمان، فلاسفه، فقها، اصولیون و مفسران، عقل و شئون آن به گونه‌های متفاوت مورد تبیین و تحلیل قرار گرفته است؛ گاهی از عقل به عنوان ادراک‌کننده یاد شده و شأن عقل، ادراک آن تعریف شده است و در این خصوص همه متکلمان، فقها و فلاسفه با یکدیگر هم عقیده‌اند که عقل، ابزار ادراک ادراکات انسانی محسوب می‌شود. آنچه مورد اختلاف است اینکه آیا می‌توان عقل را به عنوان یک منبع معرفتی به حساب آورد؛ همچنان که وحی یک منبع معرفتی است؟ اخباریون و تفکیکی‌ها اصلاً چنین شأنی را برای عقل قائل نیستند و معتقدند فقط باید به کتاب و سنت استناد کرد. عقل فقط به عنوان مُدرک می‌تواند شأنیت داشته باشد و محتوای آیات و روایات را ادراک کند. دلیلشان هم این است که در وحی الهی خطا راه ندارد، ولی در علوم و داده‌های بشری خطا و اشتباه وجود دارد.
در پاسخ به این دیدگاه باید گفت خود وحی نزد ما حاضر نیست و آنچه از وحی نزد ما وجود دارد آیات و روایاتی است که از آن واقعیت حکایت می‌کند. این آیات و روایات در چارچوب الفاظ و عبارات برای ما بیان شده است و معانی لغت در این آیات و روایات را از عرف عقلاً اتخاذ می‌کنیم؛ به عبارت دیگر لغت را خداوند و رسول(ص) برای ما بیان نمی‌کنند، اگر هم بیان کنند، باید دید آن بیان ظهور چه معنایی دارد، در واقع استظهار کردن در آیات و روایات و ظهور گرفتن از طریق عقل بشری انجام می‌شود. درست است که در وحی عندالله و عندالرسول هیچ خطا و نسیانی وجود ندارد، ولی زمانی که در قالب الفاظ وارد شده و به ما ارائه می‌شود، اختلافات فراوان هم در لغت و معانی آن و هم در ادبیات، صرف و نحو، معانی بیان و امثال آن‌ها به وجود می‌آید؛ بنابراین اینکه گفته شود منشأ معارف و احکام فقط باید وحی الهی باشد نه عقل، این اول کلام است. وقتی با عقل بشری خودمان با عبارات وحیانی و الهی مواجه می‌شویم، در فهم آن‌ها خطا و اشتباه وجود دارد. اگر دقت کنید می‌بینید که در تفسیر آیات چقدر میان مفسران اختلاف وجود دارد و در مورد احکام چقدر اختلاف میان فقها بروز می‌کند؛ مثلاً درباره نماز جمعه چند دسته روایت و چند قول وجود دارد و این‌ها را از روایات استخراج و استنتاج می‌کنند. در وحی عندالله و عندالرسول خطا و اشتباه وجود ندارد، ولی زمانی که در قالب الفاظ به دست بشر می‌رسد، استفاده از این الفاظ و عبارات از طریق فهم انسانی انجام می‌شود، لذا این اختلافات در فتواها، تفسیر آیات و برداشت از وحی الهی بروز می‌کند.
دیدگاه دیگر معتقد است همان‌طور که وحی الهی می‌تواند منبع معرفت برای ما باشد، عقل و احکام ضروری آن نیز می‌تواند این‌گونه باشد. بعضی از آیات قرآن بر این امر دلالت دارد، مثل آیه 10 سوره ملک که می‌فرماید:«وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ؛ و گفتند: اگر گوش داده بودیم یا تعقل می‌کردیم، از دوزخیان نبودیم.» در این آیه خداوند عقل را در کنار وحی و معادل آن می‌آورد و آیه کاملاً دلالت بر این دارد که عقل مانند وحی می‌تواند منشأ معرفت باشد. همین‌طور آیات دیگری که توبیخ می‌کند، چرا تعقل نمی‌کنید؟! چرا تفکر نمی‌کنید؟! اگر عقل حجت نیست و داده‌های آن برای ما بی‌فایده است، اصرار خداوند و توبیخ انسان که چرا تعقل و تفکر نمی‌کند، چه معنایی دارد؟ بنابراین منشأ معارف انسانی هم می‌تواند وحی الهی، هم احکام بدیهی و ضروری عقل و هم اشراقات باطنی و قلبی باشد که نمونه مورد اخیر در قرآن نیز وجود دارد، مثل خواب حضرت یوسف(ع) و حضرت ابراهیم(ع). گاهی پیامبری اولوالعزم مثل حضرت موسی(ع) از ولی خدایی که پیغمبر نیست و وحی بر او نازل نمی‌شود، ولی دارای اشراقات قلبی است، می‌خواهد تا برخی مسائل را به او بیاموزد و او نیز مطالبی را بیان می‌کند که برای حضرت موسی(ع) قابل قبول نیست و در اینجا قرآن آن شخص را تصدیق می‌کند. اشراقات قلبی از طریق ریاضت و سیر و سلوک سالک به دست می‌آید و در صورتی که مخالف احکام ضروری عقلی یا وحیانی نباشد، مورد قبول و منشأ معرفت است.
اینکه چه ارتباط و نسبتی میان دین و عقل وجود دارد، اگر دین به معنای آنچه در کتاب و سنت آمده است باشد، الفاظ و عبارات موجود در کتاب و سنت ظهور معنایی دارد. ظواهر حجت‌اند، مادامی که دلیل قطعی برخلاف آن‌ها وجود نداشته باشد، مثلاً اگر آیه‌ای ظهور در جسمانیت و انفعال‌پذیری خداوند دارد، همچون آیه 55 سوره زخرف که می‌فرماید: «فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ؛ پس آنگاه که فرعون و فرعونیان ما را به خشم آوردند ما هم از آنان انتقام کشیدیم و همه را غرق (دریای هلاک) نمودیم.» تأسف و انفعال در مورد خداوند محال است و اگرچه آیه ظهور در این معنا دارد، باید به حکم عقل از این ظهور دست برداشته و بدانیم که خداوند هرگز انفعال‌پذیر نیست و «آسَفُونَا» را به گونه‌ای معنا کنیم که متناسب با ذات اقدس الهی باشد. آیه 22 سوره فجر می‌فرماید: «وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا؛ و ملائکه امر پروردگارت را صف به صف بیاورند.» در این آیه جاءَ به ظهور در آمدن فیزیکی اشاره دارد، در حالی که چنین چیزی برای خداوند محال است، لذا باید از این ظهور دست برداشته و آیه را به گونه‌ای دیگر معنا کنیم؛ یا آیات دیگری که فراوان درباره اوصاف الهی نازل شده است، مثل صفات تشبیهی در قرآن که به حکم عقل از تشبیه دست برمی‌داریم و به تنزیه خداوند می‌رسیم.
اگر منظور از دین ظواهر آن باشد، عقل درباره سلسله‌ای از احکام و حوزه‌ها رسماً مُخَصِص و مُبَیِن ظواهر است و آن‌ها را در معنا و جایگاه خود قرار می‌دهد، ولی در مورد احکام جزئی و فرعی عقل هیچ نسبتی با دین ندارد، جز اینکه مؤید است؛ مثلاً اینکه نماز صبح دو رکعت و نماز ظهر چهار رکعت خوانده شود یا در حالت غرق شدن چگونه باید نماز خواند، عقل نمی‌تواند در این حوزه ورود کند، چون مصالح و مفاسد جزئی این مسائل را نمی‌فهمد. عقل مصلحت کلی را می‌فهمد که اطاعت خداوند لازم و واجب است، ولی چگونگی اطاعت را خداوند باید بیان کند. بنابراین عقل در جزئیات دخالتی ندارد، بلکه تابع است و به انسان می‌گوید که باید طبق دستورات عمل کنی و اگر منظور از دین کلیات باشد، عقل می‌تواند نسبت به ظواهر دین مخصص و مبین باشد. این سؤال که عقل مقدم بر دین است یا بالعکس، به صورت کلی صحیح نیست. در مواردی عقل حاکم است و ظواهر دین را تفسیر می‌کند. بنابراین مقدم است و از طرف دیگر دین در حوزه عبادیات و احکام جزئیه مقدم بر عقل است، چون اصلاً این‌ها حوزه عقل نیست که بگوییم مقدم یا مؤخر است.

ایکنا: متکلمان و فلاسفه غربی چه دیدگاهی در خصوص نسبت میان دین و عقل دارند؟ دیدگاه فلاسفه اسلامی در این‌ باره چیست؟
کاملان: مواضع و رویکردهای متکلمان و فیلسوفان غربی مثل متکلمان و فیلسوفان مسلمان متفاوت است. همان‌طور که می‌توان از متکلمان عقل‌گرای مسلمان نام برد، مثل خواجه نصیرالدین طوسی و لاهیجی در شیعه و برخی از معتزلی‌ها در اهل سنت و نیز متکلمان نص‌گرا و ظاهر‌گرا در میان شیعه و اهل سنت، در غرب هم همین‌طور است. برخی فلاسفه در یونان باستان و قرون وسطی به دین عقلانی گرایش داشتند، مثل سقراط، افلاطون، ارسطو، آکوئیناس و ...، ولی در دوره جدید و معاصر در غرب برخی فیلسوفان بیشتر به دین عقلی توجه دارند و برخی نیز نگاه نص‌گرایانه دارند.
در میان فلاسفه اسلامی نیز همه آنها اعم از مشایی، اشراقیون و متعالیون بر حجیت عقل در داوری تأکید دارند. عقل تنها به عنوان مُدرک مطرح نیست، بلکه به عنوان داور و منبع نیز مطرح است؛ ولی متکلمان مسلمان متفاوت‌اند، گاهی خواجه نصیر و لاهیجی را در شیعه می‌بینید و گاهی شیخ صدوق را که صرفا به ظاهر روایات درباره معاد و عقل و سایر مسائل تمسک می‌کرد. مرحوم مجلسی نیز از همین سنخ است.

ایکنا: گستره و حد و مرز عقل برای انسان تا کجاست و از طریق آن به چه ساحت‌هایی می‌توان دست یافت؟
کاملان: عقل سلسله‌ای از کلیات را درک می‌کند و باید تجربیاتی مثل سردی و گرمی یا خوشبویی و بدبویی را از طریق حواس خود درک کنیم. عقل در اینجا فقط نقش مُدرک را دارد. عقل مفاهیم و مسائل جزئی در قوه خیال و واهمه را فقط ادراک می‌کند و نقش داوری و منشأ و منبع ندارد، ولی در مورد مسائل و احکام کلی عقل تنها به عنوان مُدرک مطرح نیست، بلکه حاکم نیز هست، مثلاً عقل حکم می‌کند که ظلم، بد و قبیح و عدالت، نیک است. این‌ها احکام کلی عقل محسوب می‌شود. اگر در مواردی دین ظواهری داشته باشد که مثلاً از آن ظلم برداشت شود، عقل به ما می‌گوید که باید از این ظهور دست بردارید و به حکم عقل از این ظاهر عبور کنید و تفسیر دیگری از آن را به عمل آورید؛ بنابراین حوزه عقل کلیات است و به عنوان منشأ و مبدأ حکم امور و مسائل جزئی اعم از علوم تجربی یا اجتماعی از راه حواس و آزمون و خطا به دست می‌آید و عقل در اینجا فقط مُدرک است.

ایکنا: منظور از عقلانیت وحیانی چیست؟
کاملان: اگر مراد از آن این باشد که وحی را با عقل خود تفسیر کنیم، عقل همه چیز را نمی‌تواند درک کند، مثل احکام و مسائل جزئی. بنابراین اگر بخواهیم تمام وحی از جمله معارف جزئی را با عقل خود بسنجیم، امکان ندارد و سر از قیاس درمی‌آوریم؛ ولی اگر منظور از عقلانیت وحیانی این باشد که در حوزه کلیات به عقل بها بدهیم، همان اعترافی است که کفار در قیامت بیان می‌کنند، «وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ؛ و گفتند: اگر گوش داده بودیم یا تعقل می‌کردیم، از دوزخیان نبودیم.»

ایکنا: امروز در جامعه ما چقدر به عقلانیت بها داده می‌شود؟ فکر نمی‌کنید عقلانیت در معرفت دینی کمرنگ شده و اگر این‌گونه است، چه تبعات و پیامدهایی به دنبال دارد؟
کاملان: کاملاً محسوس است که عده‌ای شمشیر را از رو بسته و بر سر عقل و عقلانیت می‌کوبند، با فلسفه و عرفان به شدت مخالف‌اند، حتی سعی در تضعیف اصول نیز دارند. آنچه من در حوزه علمیه قم، مشهد و سایر شهرها می‌بینم این است که عقلانیت کاملاً در حال سرکوب است. وقتی عقلانیت سرکوب شده و به مردم گفته شود که شما قدرت فهم ندارید، آنچه را باید قبول کرد و وظیفه شماست که انجام دهید، باید از نصوص دینی اتخاذ شود و نصوص دینی هم نزد ماست و شما باید از ما دریافت کنید؛ اینجاست که مردم در همه شئون صرفاً و عملاً مقلد می‌شوند. زمانی می‌گوییم مردم باید در احکام فرعی مقلد باشند که کاملاً صحیح است، چون فقیه، کارشناس و خبره محسوب می‌شود و باید به خبره مراجعه کرد و زمانی به مردم گفته می‌شود که در همه شئون باید به ما رجوع کنید، چون باید همه چیز را از نص بگیرید و نص نیز در اختیار ماست و ما از آن فهم داریم. این سیاستی است که به نظر من عده‌ای کاملاً آگاهانه در حال ترویج آن هستند و مردم را از عقلانیت دور می‌کنند. حتی در منابر در مورد مسائل اخلاقی از روایات حرف می‌زنند، اگر روایتی وجود نداشته باشد، راستگویی خوب است یا بد؟ پایمال کردن حقوق و اموال مردم خوب است یا بد؟ چقدر باید به بهداشت پرداخت و چقدر به درمان؟ کدام‌یک اولویت دارد؟ این‌ها امور عقلانی هستند و ربطی به شرع ندارد. شرع اگر چیزی را می‌گوید، همان است که عقل می‌گوید. شرع می‌گوید نظافت جزء ایمان و جایگاه ایمان در بهشت است. این‌قدر به پاکیزگی و بهداشت بها می‌دهد. در مورد محیط زیست حق نداریم بی‌دلیل درختی را قطع کرده یا آب را آلوده کنیم. این‌ها دستورات شرع است که کاملاً با احکام عقلانی درباره حفظ محیط زیست هماهنگی دارد. بنابراین به نظرم عده‌ای آگاهانه علیه عقل و دروس عقلانی در حال فعالیت‌اند و عده‌ای نیز بی‌توجه به این مسائل در پشت پرده از آن‌ها دفاع می‌کنند.
انتهای پیام

 

 

captcha