هر نفسی که فرو می‌رود و چون برمی‌آید!
کد خبر: 3815656
تاریخ انتشار : ۰۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۶:۲۷
حکمت‌های امیر/برداشت 73

هر نفسی که فرو می‌رود و چون برمی‌آید!

گروه معارف - حکایت کسی که از مرگ می‌گریزد حکایت روباهی است که زمین از او طلبکار است و آن روباه از او می‌گریزد، چندان که خسته می‌شود و از نفس می‎افتد و به لانه خود می‌رود.

هر نفسی که فرو می‌رود و چون برمی‌آید!

به گزارش ایکنا از اصفهان، در حکمت شماره 73 نهج‌البلاعه امام علی(ع) آمده است: «نَفَسُ المَرْءِ خُطاهُ إلي أجَله؛ نفس‌هاي انسان گام‌هاي او به سوي مرگ است»
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلي‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ بگو: «آن مرگی که از آن می گریزید ، قطعاً به سر وقت شما می آید آن گاه به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانیده خواهید شد ، و به آنچه [ در روی زمین ] می کردید ، آگاهتان خواهد کرد».

حکایت کسی که از مرگ می‌گریزد حکایت روباهی است که زمین از او طلبکار است و آن روباه از او می‌گریزد، چندان که خسته می‌شود و از نفس می‎افتد و به لانه خود می‌رود و زمین در بیخ گوش(سبیل) او مرتب می‌گوید: ای روباه! طلبم را بده، طلبم را بده! و در این هنگام با عجله از لانه خود خارج می‌شود و شروع به دویدن می‌کند تا آنکه گردنش قطع می شود و می‌میرد... . *
دنگ...، دنگ ....
ساعت گیج زمان در شب عمر
می‌زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می‌شود نقش به دیوار رگ هستی من.
لحظه‌ام پر شده از لذت
یا به زنگار غمی آلوده‌است.
لیک چون باید این دم گذرد،
پس اگر می‌گریم
گریه‌ام بی ثمر است.
و اگر می‌خندم
خنده‌ام بیهوده‌است.

دنگ...، دنگ ....
لحظه‌ها می‌گذرد.
آنچه بگذشت ، نمی‌آید باز.
قصه‌ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز.
مثل این است که یک پرسش بی پاسخ
بر لب سر زمان ماسیده‌است.
تند برمی خیزم
تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز
رنگ لذت دارد ، آویزم،
آنچه می‌ماند از این جهد به جای:
خنده لحظه پنهان شده از چشمانم.
و آنچه بر پیکر او می‌ماند:
نقش انگشتانم.
دنگ...
فرصتی از کف رفت.
قصه‌ای گشت تمام.
لحظه باید پی لحظه گذرد
تا که جان گیرد در فکر دوام،
این دوامی که درون رگ من ریخته زهر،
وا رهاینده از اندیشه من رشته حال
وز رهی دور و دراز
داده پیوندم با فکر زوال.
پرده‌ای می‌گذرد،
پرده‌ای می‌آید:
می‌رود نقش پی نقش دگر،
رنگ می‌لغزد بر رنگ.
ساعت گیج زمان در شب عمر
می‌زند پی در پی زنگ :
دنگ...، دنگ .... دنگ..
«سهراب سپهری»


پانوشت‌ها:
* رسول الله (صلى الله عليه وآله): مثل الذي يفر من الموت كالثعلب تطلبه الأرض بدين فجعل يسعى، حتى إذا أعيى وانبهر دخل جحره، فقالت له الأرض عند سبلته: ديني ديني يا ثعلب! فخرج له حصاص، فلم يزل كذلك حتى انقطعت عنقه فمات. (کنز العمّال - 42145).  
یادداشت از داریوش اسماعیلی؛ معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان
انتهای پیام

captcha