در حکمت 82 نهجالبلاغه آمده است: «وَ قَالَ لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِى الثَّنَاءِ عَلَيْهِ وَ كَانَ لَهُ مُتَّهِماً أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِى نَفْسِكَ؛ به شخصى كه در ستايش امام افراط كرد و آنچه در دل داشت نگفت، فرمود: من كمتر از آنم كه بر زبان آوردى و برتر از آنم كه در دل داري».
این سخن در پاسخ به فردی گفته شده که در مقابل امام علی(ع) به تملق و چاپلوسی متوسل شده است. امام در این سخن، به زیبایی و ایجاز و در کمال تیزبینی، مقاصد و درونیات متملقان را برملا کرده و به تبعیت از پیامبر اکرم(ص)، عملاً نحوه مواجهه با این صنف از افرادی را که در پیرامون حاکمان و صاحبان قدرت و منزلت اجتماعی گرد میآیند، نشان داده است.
پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) در حدیثی میفرمایند: «احْثُوا فِی وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَاب؛ به صورت چاپلوسان خاک بپاشید». این خاک پاشیدن به صورت افراد، رسمی بوده است که در بین اعراب آن زمان وجود داشته و نشانه پست دانستن و ملامت رفتار و اقداماتی بوده است که مردم آن رفتارها را ننگآمیز و شایسته نکوهش میدانستهاند؛ مانند خاک پاشیدن مردم به چهره لشکریان شکستخوردهای که از معرکهها میگریختهاند و به شهرهایشان وارد میشدهاند. این رفتار پس از جنگ موته در سال هشتم هجری نیز رخ داد و مردم در ورودی شهر مدینه بر چهره لشکریان شکستخورده و گریخته از مقابل سپاهیان روم خاک پاشیدند. «واقدی با سند خود از ابی سعید خدری روایت کرده است که خالد بن ولید همراه افراد شکستخورده به سوی مدینه حرکت کرد. وقتی که مردم مدینه مطلع شدند شکستخوردگان موته به نزدیکیهای مدینه رسیدهاند، به استقبال آنها در جرف رفتند و در حالی که بر صورتهایشان خاک میپاشیدند، میگفتند: ای فرارکنندگان! آیا از جهاد در راه خدا فرار کردید؟! و ابن اسحاق از عروة روایت کرده است: وقتی که آنها به نزدیکی مدینه رسیدند، مسلمانان به استقبالشان رفتند، در حالی که رسول خدا(ص) بر چهارپایی سوار بود و در جلوی آنها حرکت میکرد... مردم شروع به پاشیدن خاک بر روی آنها کردند و فریاد میزدند: ای فرارکنندگان! آیا از جهاد در راه خدا فرار کردید! اما رسول خدا(ص) میفرمود: اینها فرارکننده نیستند و اگر خدا بخواهد، کرّار هستند و دوباره بر دشمن حمله خواهند کرد».
شاید به علت فراوانی خاک و زیر پا بودنش، خاک بیارزشترین چیزها در نزد آنان به شمار میآمده و پاشیدن آن به چهره افراد نشان از بیارزشی و بیلیاقتی برای آنان بوده است. همچنین با این حرکت، آن افراد در جامعه نشاندار شده و طرد میشدهاند. این حرکت نوعی بایکوت اجتماعی و مقابله جمعی با نقض ارزشهای پذیرفته شده جمع، به شمار میآمده است و دارای قدرت اجتماعی بسیار بزرگ و خرد کنندهای بوده و تا درونیترین لایههای خانهها نیز نفوذ داشته است، تا حدی که در همان ماجرای موته، برخی سربازان تا مدتها نمیتوانستند از خانه خارج شوند، « طوری که بعضی از آنان وقتی به در خانه خود میرفتند و در میزدند تا داخل شوند، اهل خانه در را باز نکرده و میگفتند: آیا همراه اصحاب و یاران خود بازگشتهای؟! و افرادی که از بزرگان اصحاب رسول خدا(ص) بودند، از خجالت در خانه میماندند و پیامبر اکرم(ص) افرادی را دنبال آنها میفرستاد و پیغام میداد شما در راه خدا عقبنشینی کردهاید تا دوباره به دشمن حمله کنید». این است که میتوان این نحوه مواجهه پیامبر با پدیده تملق و چاپلوسی را شدیدترین نوع برخورد ایشان با این موضوع دانست. ایشان حتی سربازان گریخته را نیز دلداری و اعاده حیثیت می کرد، ولی در مقابل مداحین و چاپلوسان کاملاً سخت و بیگذشت ظاهر میشد.
مشابهت این پاسخ جمعی به رفتار چاپلوسانه با پاسخ مشابهش به فراریان از معرکه، حاوی نکته ظریفی بوده که در بطن این حدیث نبوی مستتر است. گویی فرد متملق نیز از سختیهای تلاش و جهاد واقعی برای کسب ثروت یا منزلت گریخته و به کجراهه چاپلوسی و کسب آسان آن بدون مواجهه با مشکلات و مصائب و سختیهای موجود در راه آن روی آورده است! جامعهای که به چاپلوسی مهلت و به متملق، مجال و میدان بدهد، با دست خود گور همه ارزشهایش را کنده و این است که پیامبر اکرم(ص) چنین سخت و غیر منعطف با آن برخورد میکند و جامعه را در مقابل آن آرایش جنگی و حمله میدهد، گویی نبردی مرموز و پنهان را میبیند و ویروسی کشنده را در مقابل پیکر جامعه تشخیص داده است. از سویی جامعهای که در آن تملق و چاپلوسی جایگاه دارد، نشان از حضور بیماری کشندهای در درون آن است. در این جامعه راه وصول به مواهب و امتیازات، نه از مسیر ضوابط شایستگی، بلکه از راه نزدیکی به حاکمان و رابطه با صاحبان قدرت میگذرد و حاکمان نیز نه بر اساس شایستگیهایشان، بلکه براساس روابطشان با بالادستیهایشان انتخاب شدهاند و این بنا تا انتها کج است.
علی(ع) در این حکمت، با سخن خویش راه ما را در ورود به عمق حدیث پیامبر(ص) گشوده وعملاً در قالب کلمات بر چهره آن فرد متملق خاک پاشیده است. او باب و دروازهای است که میتوان از طریق او به شهر پیامبر وارد شد! او نشان میدهد که در پس ذهن فرد متملق، نگرشی خفیف و خوار از آن که تملقش را میگوید، نهفته است. حداقلش آن است که او میپندارد کسی که از او چاپلوسی میکند، دارای کمبود و حقارت و ضعفهای شخصیتی است که با مجیزگویی از او میتوان به قلبش راه پیدا کرد و از او بهرهمند شد! همین نکته کافی است تا به ما انگیزه ایستادگی در مقابل مداحین و چربزبانان را بدهد و ما را به ایستادگی و مواجهه با آنان ترغیب کند. علی(ع) در این سخن عملا با آن فرد مواجه شده و نیتش را برملا میکند و موضع خود را در مقابلش متذکر میشود. سکوت در این عرصه جایی ندارد، باید برخورد کرد.
یادداشت از داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان
انتهای پیام