پلورالیسم فرهنگی پاسخی به مونوپولیسم فرهنگی
کد خبر: 3830076
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۴۱
در میزگرد ایکنا مطرح شد؛

پلورالیسم فرهنگی پاسخی به مونوپولیسم فرهنگی

گروه فرهنگی - در میزگردی که به میزبانی ایکنا برگزار شد، این موضوع مطرح شد که پلورالیسم فرهنگی پاسخی به مونوپولیسم فرهنگی است، اما شبکه‌های اجتماعی امکان تحقق عملی را به آن نمی‌دهند.

پلورالیسم فرهنگی پاسخی به مونوپولیسم فرهنگی

ما ایرانی‌ها در این برهه از تاریخ واجد سه فرهنگ هستیم: فرهنگ ایرانی، فرهنگی اسلامی و فرهنگ مدرن که این نوع فرهنگ به سبب پیشرفت‌ تکنولوژی و تعاملات جهانی به جامعه ما نیز رسوخ کرده که البته ابعاد مثبت و منفی دارد.

رویارویی و مواجهه این سه فرهنگ، زمینه‌ای را برای بحث تکثرگرایی فرهنگی و به تعبیری پلورالیسم فرهنگی ایجاد کرده که در این زمینه برخی پلورالیسم فرهنگی را برنمی‎تابند و درصدد انکار آن هستند. برخی نیز آن را به عنوان یک واقعیت امروزی مورد توجه قرار می‌دهند و معتقدند که تکثرگرایی فرهنگی امر مذمومی نیست، بلکه از اقتضائات دنیای مدرن است.

خبرگزاری ایکنا اصفهان، در میزگردی با حضور رضا اسماعیلی، عضو هیئت‌علمی گروه مدیریت فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی اصفهان، سعید شریفی، عضو هیئت‌علمی گروه مدیریت و برنامه‌ریزی ‌فرهنگی دانشگاه آزاد اصفهان؛ حجت‌الاسلام محمد سلطانی، عضو هیئت‌علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان و داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان به بررسی ابعاد مختلف پلورالیسم فرهنگی پرداخته است که قسمت دوم این میزگرد را در ادامه می‌خوانید. قسمت اول این میزگرد، روز یکشنبه 30 تیرماه، با عنوان « پلورالیسم فرهنگی؛ فرصت یا تهدید» منتشر شد. 

ایکنا - به نظر شما در مواجهه با سه فرهنگ ملی، اسلامی و غربی، آن رویکردی که عاقلانه‌تر، منطقی‌تر و دموکراتیک‌تر به حساب می‌آید، کدام است؟
اسماعیلی: قبل از اینکه به این بحث بپردازم، نکاتی را در خصوص صحبت‌های آقای اسماعیلی متذکر می‌شوم. در گذشت زمان و واقعیت‌های فرهنگی، اجتماعی و تاریخی که به وجود آمده است، این بحث مطرح می‌شود که تنوعات فرهنگی و هویت‌های فرهنگی گوناگون در معرض تهدیداتی قرار دارد. اگر بخواهیم به سمت یکسان‌سازی فرهنگی و مونوپولیسم فرهنگی حرکت کنیم که با قدرت نیز آمیخته شود، یعنی هژمونی فرهنگی یا تعبیری که به عنوان امپریالیسم فرهنگی از آن یاد می‌شود و آن را به عنوان یک مسئله ببینیم، روی دیگر سکه و راه‌حل آن تکثر فرهنگی است. اگر تکثر فرهنگی را به عنوان یک مسئله نگاه کنیم، نگاه آسیبی داشته باشیم و به سمت یکسان‌سازی فرهنگی حرکت کنیم، در اینجا رویه را بر یکسان‌سازی فرهنگی قرار داده‌ایم، مثلا اگر بخواهیم فرهنگ غرب را مسلط کنیم، امپریالیسم فرهنگی یا هژمونی فرهنگی به واسطه تکنولوژی رخ می‌دهد.
واقعیتی که در حال حاضر با آن مواجهیم، این است که فضای مجازی فرصتی محسوب می‌شود که به تنوعات فرهنگی امکان بروز می‌دهد، یعنی اینکه سایر فرهنگ‌ها خود را عرضه بدارند، اگر سلطه رسانه‌ای گسترده وجود داشت، در جنگی که آمریکایی‌ها در عراق به راه انداختند، شبکه الجزیره شرایطی را فراهم کرد که رسانه‌هایی مثل سی‌ان‌ان و فاکس نیوز را به چالش کشید، در واقع در کنار این سلطه رسانه‌ای، رسانه‌های دیگری نیز وجود داشتند. با گسترش شبکه‌های اجتماعی اساسا مونوپولیسم فرهنگی امکان تحقق عملی نخواهد داشت، یعنی شبکه‌های اجتماعی این فرصت را فراهم خواهند کرد که فرهنگ‌های جزئی، خرد، کوچک، قومی، محلی و گرایش‌های دینی با پیشینه متفاوت بتوانند خود را به عنوان یک عرصه مطرح کنند، منتها در این رقابت و تنازعی که وجود دارد، اگر تعبیر ساده‌ای داشته باشیم، مثل این است که بگوییم هر چند بازارهای بزرگی وجود دارد، ولی در کنار آنها دستفروش‌هایی نیز هستند که می‌توانند مشتری‌های خاص خود را به سمت خرید کالایشان بکشانند؛ به همین دلیل این شبکه‌های اجتماعی در کنار آن غول‌های رسانه‌ای می‌توانند از مونوپولیسم فرهنگی جلوگیری کنند.

فضای مجازی دیگر مجازی نیست، چون بخش عمده‌ای از زمان مردم صرف این فضا می‌شود و خیلی هم واقعی است. دو دهه پیش نام این فضا را فضای مجازی گذاشتیم که اکنون این واژه گویا و رسا نیست و در حال حاضر نیز این فضا نوعی فضای ارتباطی است. ما اگر بخواهیم از مونوپولیسم فرهنگی جلوگیری کنیم، راه‌حل آن تکثر فرهنگی و پذیرش آن است که اگر تکثرگرایی فرهنگی را پذیرفتیم، نمی‌توانیم وارد قضاوت و داوری شویم، چون اگر وارد قضاوت و داوری شویم و ملاک صدق و کذب یا حقیقت و غیر حقیقت را برای هر عنصری در نظر بگیریم، اساسا تکثرگرایی را زیر پا گذاشته‌ایم. اگر به این بحث به عنوان فرهنگ‌شناس نگاه کنیم، تکثرگرایی فرهنگی را به عنوان یک واقعیت می‌پذیریم، ولی زمانی که خودمان اصول بنیادین آن فرهنگ را باور داریم و بر کرسی قضاوت می‌نشینیم، در واقع از تکثرگرایی فرهنگی عبور کرده و وارد داوری شده‌ایم که کدام عناصر و شیوه‌های فرهنگی بر دیگری ارجح بوده و کدام راه‌حل‌ها بهتر است.
به هرحال ما کشوری با پیشینه بسیار طولانی هستیم و این پیشینه هم می‌تواند مزیتی فرهنگی و اجتماعی باشد و هم می‌تواند ما را با چالش‌های بیشتری مواجه کند، چون کشورهایی که دارای پیشینه کهن هستند، از چالش‌های فرهنگی و اجتماعی به راحتی خارج می‌شوند، ولی خارج شدن از چالش‌ها برای کشورهای دارای تاریخ مختصر به این راحتی نیست، چون عجین شده و رسوب پیدا کرده است. ما با سه گفتمان مواجهیم و این سه گفتمان هم در جامعه وجود دارد، گفتمان ایران باستان گفتمانی نیست که مثلا از دوران رضا شاه شروع شده باشد، یا توسط نویسندگانی که قبلا اشاره شد مثل آخوندزاده و فروغی؛ بلکه واقعیتی است که به بخشی از تاریخ ایران مربوط می‌شود که متأثر از گذشته است، مثلا آیین نوروز متعلق به ایران باستان است، ولی این آیین همانی نیست که در ایران باستان بوده و تحولات زمانی کاملا تأثیر خود را در این زمینه به جا گذاشته و آیین نوروز تحت تأثیر گفتمان اسلامی قرار گرفته است؛ علاوه بر این یک گفتمان اسلامی وجود ندارد، بلکه رویه‌های مختلفی از آن موجود است.

پلورالیسم فرهنگی پاسخی به مونوپولیسم فرهنگی
زمانی که ایرانیان سمت‌ و سوی فرهنگ شیعه را پیدا کردند، به نحوی اساسا با فرهنگ اسلامی- عربی در تعارض قرار گرفتند و برای اینکه هویت خود را حفظ کنند، به فرهنگ شیعی و امامیه رو آوردند. ما شاهد ترکیب‌های زیبایی در گذرهای تاریخی هستیم. گفتمان غرب‌گرایی در ایران از زمانی شروع شد که ما به لحاظ نظامی ضعیف بودیم، یعنی زمانی که صفویان در مقابل عثمانی شکست خوردند و فاقد توپ و تفنگ بودند، راه پیروزی بر عثمانی نیز داشتن توپخانه بود، به همین دلیل از برادران شرلی دعوت کردند و آغازگر غرب‌گرایی در ایران، ارتش و فعالیت‌های نظامی بودند، روشنفکران نبودند که غرب را به جامعه ایران فراخوان دادند. ضعف قدرت نظامی موجب می‌شود که غرب وارد ایران شود، به تدریج که این اتفاق می‌افتد و فعالیت‌های فرهنگی دیگر رسوب می‌کند و به واسطه اینکه فرهنگ جامعه ایران قدرت پاسخ‌گویی به نیازهای اجتماعی در دوره مشروطیت ندارد، نمی‌تواند به این نیازها پاسخ دهد.
صفویان در اوج اقتدار و شکوه و ساختن بناهای تاریخی گسترده، در نزاعی داخلی با افغان‌ها شکست خوردند، این یک نزاع درونی بود نه بیرونی. در دوران نادرشاه افشار و سلسله افشاریه، قدرت نظامی تقویت شد، ولی در دوران زندیه و قاجار، یعنی زمانی که تمدن غرب در اوج شکوفایی قرار داشت، ما درگیر نزاع‌های داخلی خودمان بودیم و قومیت‌ها در برابر هم ‌ایستاده بودند، چون تاریخ ایران تاریخی قوم‌گرا است و موجب شد زمانی که اساس تمدن نوین صنعتی در غرب در حال شکل‌گیری بود، ما وارد نزاع‌های تاریخی و قومی خودمان شده و از این لحاظ نتوانیم به نیازهای خودمان پاسخ دهیم، به همین دلیل با روی کار آمدن قاجاریه، زمانی که جامعه نتوانست به نیازها پاسخ دهد، عده‌ای سمت‌وسو را به گزینه‌های دیگر بردند و مشروطیت از اینجا آغاز ‌شد.

فتمان غرب‌گرایی در ایران از زمانی شروع شد که ما به لحاظ نظامی ضعیف بودیم، یعنی زمانی که صفویان در مقابل عثمانی شکست خوردند و فاقد توپ و تفنگ بودند، راه پیروزی بر عثمانی نیز داشتن توپخانه بود، به همین دلیل از برادران شرلی دعوت کردند و آغازگر غرب‌گرایی در ایران، ارتش و فعالیت‌های نظامی بودند، روشنفکران نبودند که غرب را به جامعه ایران فراخوان دادند. ضعف قدرت نظامی موجب می‌شود که غرب وارد ایران شود

در واقع دو گروه مشروعه‌خواهان و مشروطه‌طلبان را می‌بینیم که به عنوان دو نهضت و جریان فکری در برابر هم ایستاده‌اند و این جریان ادامه دارد تا اینکه مشروعه‌خواهان به واسطه تقابل‌ها دچار شکست می‌شوند. با روی کار آمدن رضاشاه و جنگ جهانی اول، وارد پروسه جدیدی از تاریخ ایران می‌شویم که دوباره قدرت تعیین کننده، قدرت نظامی است و نوسازی از ایران آغاز می‌شود. رضا شاه ترکیبی است از گفتمان باستان‌گرایی و گفتمان غرب‌گرایی، با هدف اینکه بتواند جامعه خودش را در مقابل مجموعه‌های بیرونی نجات دهد.

این جریان ادامه پیدا می‌کند و گفتمان غرب غنی‌تر می‌شود و انقلاب اسلامی که اتفاق می‌افتد، تقابلی دوباره شکل می‌گیرد و جریان اجتماع ایران تقابل با گفتمان غرب را در جریان انقلاب پدیدار می‌کند‌. همین پدیده بعد از انقلاب نیز وجود دارد و این سه جریان با هم هستند، یعنی گفتمان باستان‌گرایی منزوی و ایزوله شده، گفتمان غرب در حالت دفاعی قرار گرفته و در دوره‌ای در تاریخ اندیشه اسلامی بعد از انقلاب وارد عرصه‌ای می‌شویم که فقط حرف از جریان اسلام - اسلام است، یعنی بخشی از سیاستمداران و رهبران و سیاست‌گزاران فرهنگی بر گفتمان اسلامی تأکید کرده، گفتمان غرب‌گرایی را به واسطه انقلاب نفی می‌کنند و باستان‌گرایی را در حاشیه قرار می‌دهند. بعد از مدتی نیز با جریان‌هایی برخورد می‌کنیم که معتقدند علاوه بر هویت اسلامی، هویت ایرانی نیز داریم، بخشی از جوانان به این سمت‌وسو می‌آیند و ما وارد جریان دومی به نام اسلام - ایران می‌شویم و به واسطه جنگی که اتفاق می‌افتد، دفاع از مرزهای سرزمین رخ می‌دهد، به همین دلیل جریان اسلام - ایران به سمت تقویت شدن می‌رود. جریان اسلام – اسلام عنوان می‌کرد که بسیاری از آثار و بناهای تمدنی ضرورت ندارند و حتی تخت جمشید در معرض تخریب واقع می‌شود، در نتیجه بسیاری از آثار تاریخی با کم‌توجهی مواجه شدند. اگر ما این عرصه‌های هویتی را مدیریت نکنیم، یعنی بهای کافی به هویت باستانی خود ندهیم، همچنین برای هویت اسلامی بهایی قائل نشویم و آن را نفی کنیم، یا فقط هویت باستانی را مورد توجه قرار دهیم، دوباره دچار افراط خواهیم شد.
مسیر آینده جامعه ما زمانی مشخص می‌شود که این سه بخش از فرهنگ و تمدن که از سه خاستگاه سرچشمه گرفته‌اند، با هم و در یک پروسه زمانی و حرکت تاریخی، ترکیب مناسب خود را پیدا کنند. حتی اگر انقلاب اسلامی را داریم، بخشی از این انقلاب الگویی است که کشور را بر اساس آن اداره می‌کنند، یعنی جمهوری که متأثر از الگوی غرب است، با اندیشه اسلامی ترکیب می‌شود و نظام حکومت اسلامی را تشکیل می‌دهد. آنچه آینده ما را تضمین می‌کند، ترکیب منطقی و به دور از سیاست‌های یکسوگرایانه و اساسا قدرتمندانه است که بخواهد بخشی از اینها را نادیده بگیرد. باید ترکیب طبیعی و حرکت‌های تاریخی این سه جزء در کنار هم قرار گرفته و با هم ترکیب شوند، مثلا روح اسلامی با ویژگی‌های تمدنی و فرهنگی ایران ترکیب شود. روح حاکم بر تمدن و جامعه ایران روح اسلامی است، کالبدها و بخش‌های ایران باستان نیز دخیل بوده و بخشی نیز تحت تأثیر فرهنگ غرب است، بنابراین آرامش فرهنگی ما به دنبال متوازن شدن این سه برش فرهنگی حاصل می‌شود.
سلطانی: در مورد نکته‌ای که دکتر شریفی گفتند، این واقعیت دارد که کنشگر خارجی انتخاب می‌کند و رفتاری انجام می‌دهد، ولی اینکه پیشاپیش بگوییم این انتخاب جنبه زیبایی‌شناسانه دارد، یا نباید در مورد آن قضاوت کرد، اتفاقی است که افتاده، من نمی‌توانم این را بپذیرم. کنشگر خارجی ممکن است فست فود بخورد، یا دیگری آبگوشت بخواهد، انتخاب‌ها متفاوتند و اتفاق می‌افتد، ولی فردی که می‌خواهد رفتارهای اجتماعی را تحلیل کند، در درجه اول نگاه می‌کند که آیا فست فود مفید است یا نه، همان‌طور که متخصص صنایع غذایی می‌گوید مفید و ثمربخش هست یا نه، وظیفه هر کس در حوزه تخصصی‌اش این است که تحلیل کند، ما نمی‌توانیم یک‌سره بر این انتخاب صحه گذاشته و در مقابل آن سکوت کنیم، این ترکیب منطقی که دکتر اسماعیلی فرمودند، به نظر من دو شرط اساسی دارد، درست است که این سه سرچشمه در هم آمیخته‌اند و زمینه تاریخی نیز دارند و رفتاری که انتخاب می‌کنیم، آمیخته با این سه فرهنگ کلان است، مثلا لباسی می‌پوشیم که از غرب گرفته شده، محاسنی داریم که متعلق به ایران باستان بوده و نمازی که می‌خوانیم، به دین اسلام مربوط می‌شود و این دادوستد و آمیختگی روی داده است.

پلورالیسم فرهنگی پاسخی به مونوپولیسم فرهنگی
دو شرط اساسی در نظر من هست؛ یکی اینکه این آمیختگی آگاهانه باشد، ما آگاهانه این انتخاب را کردیم و می‌دانیم چرا این رفتارها را انجام می‌دهیم، گاهی اوقات این خلط و آمیختگی از روی ناآگاهی است، من می‌خواهم به طور ویژه بر مسئله شناخت امام تأکید کنم. زمانی که تشیع به ایران آمد، با آن آموزه ایران باستان در مورد فرّه ایزدی خلط شد و در اثر این خلط ترکیب‌هایی به وجود آمد، مثلا به امام رضا(ع)، شاه خراسان و به امامزاده‌ها، شاهزاده می‌گفتند، ما نمی‌توانیم پیشاپیش بگوییم این اتفاق خوب است، به هیچ وجه این‌طور نیست، اولا این خط ناآگاهانه شکل گرفته، یعنی شاید بسیاری از کسانی که این ترکیب‌ها را به کار می‌برند، متوجه نباشند که در واقع این موارد را با هم خلط می‌کنند، آموزه امامت یک سرچشمه و تعریف و آموزه فرّه ایزدی و شاهنشاه باستان سرچشمه و تعریف دیگری دارد، زمانی که ما اینها را یکسان‌سازی کرده و بگوییم شاه خراسان و شاه نجف، اتفاقی که می‌افتد، این است که شاه در قبال آنچه انجام می‌دهد مسئول نیست، اصلا مورد پرسش قرار نمی‌گیرد، تا زمانی که نفس می‌کشد حاکم است و بعد حکومت به فرزند او می‌رسد، ولی امام هر چه بگوید، یا مستند به وحی است یا مستند به عقل، امامت وراثتی نیست، کسی که امامت را پذیرفته می‌توان از او سؤال کرد و برای اطاعت از او باید آگاهی داشت. به نظر من مفهوم امامت در ایران با آسیب بزرگی روبه‌رو شد و آن این بود که با مفهوم شاهنشاهی ایران باستان خلط شد. بسیاری از افراد نسبت به خلط آگاهی ندارند، وقتی خلط اتفاق بیفتد و آگاهانه نباشد، آسیب‌زاست، حداقل باید بدانیم چه چیز را از کجا گرفته و با چه چیزی خلط کرده‌ایم.

جریان اسلام – اسلام عنوان می‌کرد که بسیاری از آثار و بناهای تمدنی ضرورت ندارند و حتی تخت جمشید در معرض تخریب واقع می‌شود، در نتیجه بسیاری از آثار تاریخی با کم‌توجهی مواجه شدند. اگر ما این عرصه‌های هویتی را مدیریت نکنیم، یعنی بهای کافی به هویت باستانی خود ندهیم، همچنین برای هویت اسلامی بهایی قائل نشویم و آن را نفی کنیم، یا فقط هویت باستانی را مورد توجه قرار دهیم، دوباره دچار افراط خواهیم شد.

نکته دوم در مورد انتخابی که باید به ترکیبی منطقی منجر شود، این است که ما باید بهترین ترکیب را بر اساس خرد جمعی انتخاب کنیم، یعنی ما در فضای آزاد رسانه‌ای باید بتوانیم تمام انتخاب‌ها را نقد کنیم، مثلا ما به راحتی می‌توانیم در مورد ویژگی‌های فست فود صحبت کنیم و کسی هم ما را دستگیر نمی‌کند، ولی برای من این سؤال پیش می‌آید که تعطیلی روز قربان چه وجهی دارد، ما در مسئله تعطیلات سه خرده فرهنگ را با هم جمع کرده‌ایم و چون حس راحت‌طلبی نیز وجود دارد، سیاست‌ورزان، اساتید، کارمندان، دانشجویان و مردم عادی همه دوست دارند تعطیل باشد، بنابراین هر سه را با هم جمع کرده‌اند، تعطیلات ملی مثل نوروز، تعطیلاتی که از فرهنگ غرب گرفته‌ایم، مثل تعطیلات میان دو ترم و تعطیلاتی که بر اساس مناسبت‌های مذهبی است، من این مورد را یکی از موارد انتخاب نادرست از روی راحت‌طلبی می‌دانم.
به شهید مدرس در مذاکرات مجلس پیشنهاد تعطیل شدن روز تخریب قبرستان بقیع را دادند، ولی ایشان به عنوان یک مجتهد در صحن علنی مجلس ملی با این موضوع مخالفت کرد و گفت تعطیل شدن یک روز مضرات زیادی برای پیشه‌وران و کاسبان دارد. ما اگر بتوانیم باید در فضایی باز این موارد را نقد کنیم، اگر کسی می‌خواهد از این سه سرچشمه سخن بگوید، نباید پیشاپیش معصوم‌پنداری کند، من بتوانم نقد کنم و دیگران هم بتوانند من را نقد کنند. پس باید انتخاب آگاهانه باشد، چه بسا افرادی در شب قدر به مسجد بروند و با خدا ارتباط بگیرند، ولی همان افراد مرتکب ظلم‌هایی در محیط خانواده و اجتماع می‌شوند که کم از ظلم‌هایی که به معصومین(ع) روا شده ندارد، چرا این اتفاق باید بیفتد؟ من فکر می‌کنم این از شخصیت چند قطبی نشأت می‌گیرد.
اسماعیلی: جامعه‌ای که به سمت سکولاریزاسیون پیش می‌رود همین است، بخش احساسی و رفتاری فرد در این مراسم شرکت می‌کند، ولی مبنای عمل او نخواهد بود و چیز دیگری مبنای عمل اوست. اگر واحد تحلیل را به سمت بازار ببریم، وقتی در بازار اسلامی کالایی می‌خریم، مثلا فروشنده می‌گوید این کالا را قبلا به این قیمت خریده‌ام و حالا با قیمت جدیدتری به مشتری می‌فروشم. اگر بازار با نظام سرمایه‌داری را در نظر بگیریم، از طریق اینترنت یا تماس تلفنی متوجه می‌شویم که یک کالا این‌قدر قیمت دارد و اگر بخواهیم به فکر جایگزین آن باشیم، باید با قیمتی اضافه‌تر بفروشیم تا بتوانیم جایگزین کنیم. این پارادوکس اساسا فراتر است، چون بخشی از جامعه ایران به سمت سکولاریزاسیون پیش می‌رود، مبنای دینی بر اساس معرفت و تقید به مناسک نیست، بلکه عرفی است که انجام می‌شود. این عرف در روابط دانشگاهی نیز وجود دارد، رفتار ما بر اساس نظام دانشگاهی است، نه بر اساس نظام عقیدتی که از آن سخن می‌گوییم. اسکیزوفرنی نیز زمانی اتفاق می‌افتد که فرد دچار ابهام باشد و از آن خارج نشود، ولی به نظر من جامعه ما دچار ابهام نیست. زمانی که دچار بلاتکلیفی باشیم، به اسکیزوفرنی مبتلا شده‌ایم، ما در قواعد و گفتار، سخن از قواعد اسلامی به میان می‌آوریم، ولی در عمل بر اساس عرفیات خود حرکت می‌کنیم.
سلطانی: یکی از مهم‌ترین پیش‌زمینه‌های قضاوت بر اساس خرد، تخصص‌گرایی است، مخصوصا در عرصه دین، ولی این تخصص‌گرایی دیده نمی‌شود؛ مثلا مسئله ربا را که مطرح می‌کنیم، ربا امری فقهی است، بسیاری از افرادی که در مورد ربا صحبت می‌کنند، با توجه به یک منبع فقهی معتبر و مستند سخن نمی‌گویند. در بحث تخصص‌گرایی، من از بردن نام اسلام خود را بر حذر می‌دارم، چون بعد از آن این سؤال پیش می‌آید که منظور کدام اسلام است؛ اسلام سلفی که در عربستان حاکم است، اسلامی که ادامه مکتب خلفا بوده و در ترکیه حاکم است، یا اسلام شیعی؟ که همه این‌ها قرائت‌های مختلف از اسلام هستند، بنابراین من بیشتر از کلمه دین استفاده می‌کنم.

زمانی که ما لفظ اسلام را به کار می‌بریم، آنچه را به نام اسلام خوانده‌ایم، به سرچشمه وحیانی هزار و چهار صد سال پیش نسبت می‌دهیم که پاک و درست بود. ما در حال حاضر دین داریم و در روایت آمده است زمانی که حضرت حجت(عج) ظهور می‌کنند، مردم می‌گویند ایشان دین جدید آورده است. یعنی این‌قدر قرائت‌ها متفاوت شده که وقتی اصل دین دوباره احیا شود، مردم می‌گویند دین جدیدی آمده، بنابراین من هیچ کدام از این قرائت‌ها را اسلام نمی‌خوانم، بلکه دین می‌دانم و بر اصل تخصص‌گرایی در همه زمینه‌ها تأکید می‌کنم. ما در مقابل انتخاب اجتماعی باید درست و نادرست را تحلیل کنیم، بر اساس اینکه تکرار خطاهای پیشین نباشد و از منابع معتبر و افراد متخصص گرفته شده باشد. این‌طوری می‌توانیم مشخص کنیم که بعضی از انتخاب‌ها از روی راحت‌طلبی یا بر اثر خلط بوده است، در نتیجه زیبا و درست نیست.
داریوش اسماعیلی: مونوپولیسم فرهنگی مسئله جامعه ما نیست، بلکه مسئله‌ای جهانی بوده و پاسخ آن پلورالیسم فرهنگی است، یعنی اینکه رواداری تکثر در فرهنگ‌های مختلف پذیرفته شود. در مورد تکثرگرایی گاهی اوقات بحث نظری و گاهی نیز بحث فرهنگی و اجتماعی وجود دارد. به لحاظ نظری شاید ما هر فرهنگی را با معیارها و عقلانیت خود نتوانیم بپذیریم، ولی به عنوان یک واقعیت اجتماعی بحث دیگری دارد. نگاه فرهنگی به پدیده‌ای بیرونی با قضاوت عقلانی که می‌خواهیم در مورد آن انجام دهیم، متفاوت است. فرهنگ‌ها در بیرون مطابق با خواست ما شکل نمی‌گیرند، یعنی فرایندی برای شکل‌گیری فرهنگ وجود دارد، این‌طور نیست که اگر موردی را نپذیرفتیم، از فردا دیگر در جامعه وجود نداشته باشد، یا اگر خواستیم، دستور دهیم در جامعه باشد. اگر بخواهیم بر فرهنگ بیرونی تأثیر بگذاریم، یعنی اصول عقلانیت را وارد آن کنیم تا در انتخاب کردن از فرهنگ‌های متفاوت درست گزینش کند، باید با مکانیسم خاص خودش این عنصر عقلانیت را وارد کنیم.

پلورالیسم فرهنگی پاسخی به مونوپولیسم فرهنگی

اگر بخواهیم با نگاه‌های قدرت‌طلبانه، زورمدارانه و مواردی از این قبیل وارد عرصه فرهنگ شویم، قطعا پس می‌زند، چون شکل‌گیری فرهنگ تابع مکانیسم خاص خودش است. ممکن است ما به فضای مجازی به عنوان ابزاری سیاسی نگاه کنیم که تکثر سیاسی ایجاد کرده و آن تک صدایی را شکسته، ولی فضای مجازی به لحاظ فرهنگی نیز واجد یک‌سری خاصیت‌های فرهنگی است، یعنی دنیایی جدید محسوب می‌شود که در این دنیای جدید مناسک، زبان، نوع زیست، دوستی‌ها، قضاوت‌ها، حرف‌ها و رفت‌و‌آمدهای جدیدی وجود دارد، در واقع فرهنگ جدیدی ایجاد شده و این فرهنگ جدید در حال نابود کردن سایر خرده فرهنگ‌ها است و به لحاظ قدرت، گستردگی و جذابیتی که دارد، به سمت مونوپولیسم فرهنگی پیش می‌رود.

اگر بخواهیم بر فرهنگ بیرونی تأثیر بگذاریم، یعنی اصول عقلانیت را وارد آن کنیم تا در انتخاب کردن از فرهنگ‌های متفاوت درست گزینش کند، باید با مکانیسم خاص خودش این عنصر عقلانیت را وارد کنیم. اگر بخواهیم با نگاه‌های قدرت‌طلبانه، زورمدارانه و مواردی از این قبیل وارد عرصه فرهنگ شویم، قطعا پس می‌زند، چون شکل‌گیری فرهنگ تابع مکانیسم خاص خودش است

اسماعیلی: قبول دارم. ببینید جامعه‌شناسی فرانسوی به نام بودریار می‌گوید: «دنیای امروز دنیای رسانه‌ای شده است و همه چیز در پرتو رسانه قرار دارد». صحبتی به نقل از آیت‌الله جوادی آملی شنیده‌ام، مبنی بر اینکه «اگر قرار بود پیامبری در عصر جدید ظهور کند، با دوربین ظهور می‌کرد»، به این معنا که رسانه در زندگی ما وجود دارد و علاوه بر اینکه ناقل فرهنگ بوده، خودش نیز فرهنگ است و این اجماع وجود دارد که خود رسانه می‌تواند فرهنگ ایجاد کند.
ایکنا - نوع مواجهه و رویکردی که در مقابل رویارویی سه فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی باید داشته باشیم، چیست؟ با توجه به اینکه هر فرهنگ دارای ارزش‌های خاص خودش است و چه چیزی بیش‌ترین تأثیر را در این خصوص دارد؟
شریفی: کتابی از بنده با عنوان «مسئله فرهنگ» در سال گذشته از سوی دفتر پژوهش‌های فرهنگی چاپ و منتشر شده که موضوع آن، مجادله سه کلان فرهنگ اسلامی، ایرانی و غربی است. در آنجا این بحث را مطرح کرده‌ام که هویت‌پنداری دوگانه ایرانی - اسلامی مفهوم و کارکرد سیاسی دارد و واقع‌گرایانه نیست. نکته دوم اینکه این بحث فقط در حوزه نظری وجود دارد و در حوزه عملی اصلا مردم با چنین مسئله‌ای مواجه نیستند و در واقع این موضوع را مسئله نمی‌بینند. مناقشه ما صرفا به بعد تئوریک مربوط می‌شود، اصلا مردم آن را نمی‌بینند، چون در حال حل کردن آن هستند؛ همان بحث خرد، آگاهی و عقلانیت. جامعه به این سمتی که ما کالبدشکافی می‌کنیم، پیش نمی‌رود، بلکه مسیر خود را می‌رود و ما فقط می‌توانیم آن را مطالعه کنیم، نمی‌توانیم مطالبه خود را از جامعه این‌طور بیان کنیم که جامعه باید به این سمت برود، فقط نهادهای سیاسی در این دوره به عنوان ابزار از آن استفاده می‌کنند، در واقع نوعی استفاده ابزاری از خوانش مسلط اسلامی در این دوره در جامعه ایران است.

من آگاهانه می‌دانم که فست فود برای من ضرر دارد، ولی می‌خورم، مگر من آگاه نیستم؟ من آگاهانه دروغ می‌گویم، مگر اسلام آن را منع نکرده، پس چرا انجام می‌دهم؟ ما باید از نگاه افلاطونی نسبت به این موارد پرهیز کنیم، نگاه ما افلاطونی، خبرگانی و نخبگانی است، اینکه جامعه محاسبه عقلانی انجام داده و بعد انتخاب می‌کند. من معتقدم این‌طور نیست، بلکه جامعه براساس هیجانات، عواطف و کارکردی که یک پدیده برایش دارد، انتخاب می‌کند، ولی ما در جایگاه قضاوت نشسته‌ایم و با عقلانیت محض به محاسبه پرداخته و درست یا غلط بودن را مشخص می‌کنیم. من فکر نمی‌کنم از طریق آگاهی و خرد به این نقطه برسیم، باز هم تأکید می‌کنم، تکثرگرایی برای جامعه ایران اصلا مسئله نیست، حتی روایت تک هم مسئله نیست، مسئله جامعه فراتر از این موضوع است.

پلورالیسم فرهنگی پاسخی به مونوپولیسم فرهنگی
در این کتابی که عرض کردم، آقای دکتر فاضلی مقدمه‌ای برای آن نوشته و به موضوع نقاب اشاره کرده‌اند، مبنی بر اینکه نگاه افلاطونی جامعه را به سمت نقاب فرهنگی می‌برد، یعنی جامعه را ریاکار بار آورده و به این سمت می‌برد که آنچه را می‌خواهیم، در دوره‌ای که خوانش مسلط وجود دارد، بیشتر به ما نشان ‌دهد، ولی من فکر می‌کنم به این شکل نیست و جامعه به سمت دیگری می‌رود. نگاه من به مسئله و کالبدشکافی که دوستان انجام دادند، متفاوت است و با برخی از دیدگاه‌ها مسئله دارم. این موضوع برای جامعه ما مسئله نیست، ولی ما خیلی خوب از این موضوع به عنوان یک مسئله بهره‌برداری می‌کنیم، به دلیل منویات سیاسی خودمان یا هر مسیر دیگری.
اسماعیلی: پس مسئله فرهنگ چیست؟
شریفی: مسئله فرهنگ که در جامعه ما وجود دارد، گرایش دولت است. دولت یک خوانش مشروعیت‌ساز به سمت خودش می‌کشد، هر دولتی هم در جامعه حاکم می‌شود، همین کار را می‌کند، ولی ما باید نگاه واقع‌بینانه نسبت به خواست عموم ایجاد کنیم، اتفاقی که رخ نداده است. سه روایت مطرح شد، یکی روایت روشنفکری در جامعه ایران که ناقص‌الخلقه بود، در حال حاضر هر کسی ضد دین حرف بزند، تحصیلات دانشگاهی داشته باشد، روشنفکر است، اگرچه نهایت سوادش به رساله‌های عملیه هم نرسد و در همین حد دانش دینی داشته باشد، ولی راحت نقد می‌کند و حوزه‌های عملی که شاید عوام نسبت به دین عامه دارند را به تمسخر می‌گیرد و به دین ناب تعمیم می‌دهد. مهمترین مسئله و معضل فرهنگ در حوزه روشنفکری است. باید بین روشنفکران به عنوان قوه عاقله جامعه ایران اجماع برقرار کرد.

جامعه نه به حرف روشنفکران گوش می‌دهد و نه به حرف خوانش مسلط دولتی، بلکه کار خود را انجام می‌دهد.

سلطانی: به نظر من هم اکنون در حال داوری در مورد روشنفکران هستید.
شریفی: نه، عرض کردم با این سه تا تعریف که متعلق به من نیست و عرض به منبع کردم، می‌گویم نمی‌توانیم بین این‌ها اجماع برقرار کنیم، این داوری نیست، چون اگر چنین اتفاقی افتاده بود، حداقل یک اجماع غالب میان روشنفکران راجع به یک موضوع وجود داشت.
سلطانی: شما به عنوان یک ناظر فرهنگی نسبت به ایده‌ها و نظرات روشنفکران داوری می‌کنید.
شریفی: خیر، من در مورد اجماع آن‌ها نظر می‌دهم، نمی‌گویم درست یا غلط است، می‌گویم این اتفاق رخ نمی‌دهد، نمی‌گویم روشنفکری که فلان نظریه را دارد، درست می‌گوید یا غلط، من در مقام قضاوت نیستم. مسئله بعدی این است که جامعه نه به حرف روشنفکران گوش می‌دهد و نه به حرف خوانش مسلط دولتی، بلکه کار خود را انجام می‌دهد.
سلطانی: ولی ما نمی‌توانیم پیرو باشیم.
شریفی: نه، ما پیرو نیستیم. مسئله، نزاع بین سه حوزه گفتمانی روشنفکری، جامعه و دولت در ایران است.
اسماعیلی: جامعه نه به حرف سینماگران، نه روحانیون، نه دولت، نه معلمان و نه صدا وسیما گوش می‌دهد و تحت تأثیر هیچ کدام نیست.
شریفی: عرض کردم که مسئله، منازعه میان اسلام و غرب و ایران باستان نیست، بلکه منازعه میان روشنفکری، جامعه و دولت است، یعنی روشنفکر ما منتقد نیست، بلکه به دنبال آزادی بیان است، ما باید بدانیم که میان انتقاد و آزادی بیان تفاوت وجود دارد. روشنفکر ما می‌خواهد حرفش را بزند، ولی اگر از او بخواهیم ......... بزند، نمی‌تواند این کار را انجام دهد، چون در هر دوره‌ای که خوانش دیگری غالب شده، مشکلات دوره‌های قبلی همچنان در جامعه ایران حاکم بوده است.
اسماعیلی: بحث‌هایی میان معرفت‌شناسی و تبعات اجتماعی وجود دارد و میان آنها تفکیک قائل هستیم. از نظر منطق روشی، اینها جای بحث دارد.
انتهای پیام

captcha