نقش تفسیر در ترجمۀ قرآن
کد خبر: 3834649
تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۳:۵۴
یادداشت/ ۴

نقش تفسیر در ترجمۀ قرآن

گروه معارف ــ اگرچه تفسیر قطعاً در ترجمه تأثیرگذار است؛ ولی باید مرز میان این دو را به خوبی مراعات کرد و این گونه نپنداشت که بدون تفسیر نمی‌توان ترجمه‌ای خوب و موفق عرضه کرد.

نقش تفسیر در ترجمۀ قرآن

در یادداشتی به قلم نادعلی عاشوری تَلوکی، دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف‌آباد «نقش تفسیر در ترجمۀ قرآن» بررسی شده و به صورت اختصاصی در اختیار ایکنا اصفهان، قرار گرفته است:

اگر به صدر اسلام برگردیم و آغاز نزول وحی را در نظر بگیریم، به این واقعیت می‌رسیم که برای فهم مبانی دین تنها یک منبع بیشتر در اختیار نیست و آن یک منبع هم آیات قرآن است. به تدریج که از زمان نزول اولین آیاتِ وحی فاصله می‌گیریم منبع دیگری شکل می‌گیرد که عبارت از سنت و سیرۀ پیامبر(ص) است که قول و فعل آن حضرت را شامل می‌شود و بخش اعظم آن در قالب احادیثی در می‌آید که از نظر مضامین و محتوا قلمرو نسبتاً زیادی را در بر می‌گیرد و پس از رحلت آن حضرت و در دوران صحابه دانش‌های بسیار دیگری نظیر تاریخ و تفسیر را هم در درون خود جای می‌دهد (ناگفته نماند که تقریر پیامبر(ص)، یعنی سکوت، تأیید و امضای آن حضرت نیز از نظر حجیت و سندیت به تدریج در همین دوران به گفتار و کردار آن حضرت اضافه می‌شود که اگر موردی از تقریر ایشان ثابت شود به اجماع فریقین حجت است؛ ولی واقعیت این است که تعداد آن در مقایسه با دو بخش نخست بسیار کم و اصلاً قابل مقایسه با آنها نیست).

به هر صورت، پس از رحلت پیامبر و در دوران صحابه، تدریجاً شاخه‌های مختلف علوم اسلامی از درون حدیث سر بر می‌آورند که یکی از مهم‌ترین آنها دانش تفسیر است که اگرچه در مفهوم اصطلاحیِ خاصی که امروزه پیدا کرده ما آن را به عنوان یکی از دانش‌های قرآنی به حساب می‌آوریم؛ ولی حق این است که چون این دانش، اصل و اساس بسیاری از علوم قرآنی است که تدریجاً از آن منشعب شده، به درستی از قدیم آن را«أمّ العلوم القرآنیه» نام نهاده‌اند که از دل آن ده‌ها دانش قرآنی دیگر سر بر آورد که در کتاب‌های مفصل علوم قرآنی مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد.

بر همین قیاس، روشن است که هرگز نمی‌توان هیچ دانش قرآنی‌ را در نظر گرفت که تفسیر در آن تأثیرگذار نباشد. بنا براین بسیار طبیعی است که بگوییم چون تفسیر یکی از مهم‌ترین منابع ترجمه به حساب می‌آید قطعاً در آن تأثیرگذار هم است و به همین خاطر هیچ مفسر یا مترجمی را نمی‌توان یافت که به نقش تأثیرگذار تفسیر در ترجمۀ قرآن باور نداشته باشد. اما نکتۀ مهم در این زمینه آن است که علی‌رغم اینکه تفسیر در ترجمه تأثیرگذار است و هیچ مترجمی هم نمی‌تواند بدون آگاهی‌های تفسیری، ترجمه‌ای دقیق ارائه دهد؛ اما مراعات یک نکتۀ بسیار مهم در این زمینه بسیار حیاتی و ضروری است. آن نکتۀ مهم این است که مراجعۀ زیادی و بیش از اندازه به آرای تفسیریِ مفسران، مترجم را در انتخاب نظری درست برای ترجمه‌ای دقیق با مشکل مواجه می‌کند. استناد بیش از حد به اندیشه‌های تفسیری مفسران، نه تنها در همۀ موارد خوب و پسندیده نیست، بلکه در پاره‌ای موارد، حتی می‌تواند برای ترجمۀ قرآن مشکل آفرین هم باشد و مترجم را در میان انبوه دیدگاه‌های تفسیری مختلف سرگردان نماید و در انتخاب ترجمه‌ای درست با مشکل مواجه سازد؛ زیرا مفسران به اقتضای مکتب فکری و اعتقادی یا مشرب دینی و مذهبی، یا به دلیل گرایشات عقلی و نقلی یا توانمندی‌های فقهی و فلسفی و یا حتی جهت‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی، دیدگاه‌های تفسیری مختلف و گاه متفاوت و بعضاً متضادی را ارائه می‌کنند که همۀ این موارد هم می‌تواند در آن واحد درست باشد، چرا که اولاً میزان درک و فهم مفسران از قرآن متفاوت است. ثانیاً عرصۀ تفسیر، عرصه‌ای بسیار گسترده و قلمروی بسیار وسیع است و می‌توان آیات قرآن را از زوایای مختلف مورد بحث و بررسی قرار داد و تا آنجا که شرایط تفسیرِ درست مراعات می‌شود و در وادی تفسیر به رأی گرفتار نمی‌آید هیچ منعی هم برای فهم و برداشت مفسران وجود ندارد. در حالی که در ترجمۀ قرآن هرگز چنین مجالی مهیا نیست و مترجم موظف است معنای مورد نظر خود را در قالب لفظی مخصوص و عبارتی معین بیان کند و هرگز فرصت شرح و بسط ندارد که بخواهد قلم‌فرسایی کند. به همین دلیل، با قاطعیت می‌توان گفت که مراجعۀ زیادی به آرای تفسیری مفسران در همۀ موارد نمی‌تواند راهگشا باشد و استناد به یک یا دو تفسیر خاص هم هرگز نمی‌تواند دلیل قانع کننده و استدلال محکمی برای اثبات یک رأی باشد. چرا که دیگران هم حق خواهند داشت با استناد به آرای تفسیریِ مفسران دیگر، نظر دیگری ابراز نمایند و در این صورت، هیچ کس نمی‌تواند چیزی را اثبات نماید؛ زیرا در تقابل فکری میان منتقد و مترجم، منتقد هم می‌تواند با تکیه بر تفسیری دیگر به ردّ نظر مترجم بپردازد. و هیچ راهی هم برای اثبات درستی یا نادرستیِ نظر یک طرف منازعه وجود ندارد؛ چون هر دو طرفِ دعوا به نظر تفسیریِ مفسری خاص استناد می‌کنند. برای روشن‌تر شدن بیشتر بحث خوب است به یک نمونۀ عینی اشاره شود:

یکی از مترجمان فرهیختۀ قرآن در مقاله‌ای، ترجمۀ آیۀ87 سورۀ بقره (ففریقاً کذبتم و فریقاً تقتلون) را از ترجمۀ مرحوم الهی قمشه‌ای و مرحوم دکتر فولادوند نقل می‌کند و مورد انتقاد قرار می‌دهد که در ترجمۀ الهی قمشه‌ای هر دو فعل، مضارع و (گروهی را تکذیب می‌کنید و گروهی را می‌کُشید) ترجمه شد و در ترجمۀ دکتر فولادوند هر دو فعل، ماضی و (گروهی را دروغگو خواندید و گروهی را کُشتید) برگردان گردید. آنگاه با تکیه بر تفسیر جوامع الجامع، ترجمۀ پیشنهادی خود را این گونه عرضه می‌کند (گروهی را تکذیب کردید و گروهی را می‌کُشید).(مجلۀ بینات،1374،ش6،ص46). اما پس از سال‌ها که خود به ترجمۀ قرآن می‌پردازد، همین آیه را این گونه برگردان می‌کند (گروهی را دروغگو شمرده و گروهی را می‌کُشتید). نگارنده در مقاله‌ای که ابتدا برای ایشان ارسال نمود و سپس در مجلۀ ترجمان وحی منتشر ساخت از ایشان پرسید: آیا ترجمۀ قبلی شما که بر تفسیر جوامع‌الجامع تکیه داشت، درست نبود که اکنون این گونه ترجمه فرمودید؟ یا ترجمۀ فعلی شما بر تفسیر دیگری استناد دارد و ترجمۀ درست همین است که ارائه نمودید؟ یا اینکه اساساً از نگاه قبلی خویش عدول کرده بر مبنای اندیشه‌های جدیدِ تفسیری خود، این چنین ترجمه‌ای ارائه فرمودید؟ حقیقت این است که اگرچه تفسیر یکی از مهمترین منابع ترجمه محسوب می‌شود؛ اما این گونه نیست که بدون تفسیر نتوان ترجمه‌ای خوب و مطلوب عرضه کرد. و چنانکه ایشان خود بارها اشاره فرمودند باید حریم ترجمه و تفسیر را حفظ نمود و ترجمه را تفسیر گونه عرضه ننمود؛ چرا که اگر چنین نشود دقیقاً همان اتفاقی رخ می‌دهد که ایشان آن را نمی‌پذیرند و می‌فرمایند: «پوشیده نیست که در قرآن کریم، کمتر آیه‌ای به چشم می‌خورد که وجه مخالف مشهوری دربارۀ آن نگفته باشند. و اگر بخواهیم این نکته را در نظر بگیریم شاید بتوان گفت کمتر لغزشی می‌توان در ترجمه‌ها یافت». (مجلۀ بینات،1373،ش2،ص67). در همین ترجمه‌ای که ایشان با تکیه بر تفسیر جوامع الجامع ارائه فرمودند، اگر مرحوم الهی قمشه‌ای و مرحوم دکتر فولادوند پاسخ دهند که ترجمۀ خود را بر پایۀ فلان تفسیر و اندیشه‌های فلان مفسر عرضه کرده‌اند چگونه می‌توان ثابت کرد که آنها در ترجمۀ آیه دچار اشتباه شدند و ترجمۀ منتقد درست است؟ ضمن اینکه ممکن است این مترجمان از این هم فراتر رفته پاسخ دهند که این ترجمه بر مبنای اندیشه‌های تفسیری خودمان است و ترجمۀ شما که بر مبنای تفسیر جوامع الجامع شیخ طبرسی عرضه شده، ناصواب و نادرست است. آیا واقعاً در این صورت، به راحتی می‌توان ثابت کرد که سخن این مترجمان اشتباه است و ترجمۀ درست همین است که منتقد ارائه نمود؟ (مجلۀ ترجمان وحی،ش43،ص43-44). این نکته‌ای بود که نگارنده در مقالۀ مذکور گوشزد کرده بود و جالب است که دقیقاً همین اتفاق در پاسخ مترجم دیگری که در قید حیات است و منتقد مذکور به ایشان هم مشابۀ چنین خرده‌ای گرفته بود رخ داد.

منتقد مذکور در نقد و بررسی یکی از آخرین ترجمه‌ها، برگردان آیۀ پنجم سورۀ نساء را شاهد آورد، آنگاه با تکیه بر اندیشه‌های تفسیری مرحوم علامۀ طباطبایی به نقد ترجمۀ آیۀ مذکور و اثبات ترجمۀ مورد نظر خود پرداخت (مجلۀ ترجمان وحی،ش42،ص151)، که مترجم هم در شمارۀ بعدی مجله در پاسخ به منتقد مذکور، ضمن مردود دانستن آن نظر، با صراحت اظهار کرد: «اما در مورد اشاره‌ای که به تفسیر المیزان کرده‌اند، من در تفسیرم، بارها بر اساس دلایل و شواهد، با اجتهادها و نظرات مرحوم علامه موافقت نکرده‌ام [و آنچه را که در اینجا آورده‌ام نظر تفسیری خودم هست که درست می‌دانم]»(مجله ترجمان وحی،ش43،ص188). یعنی دقیقاً همان چیزی که هر مترجمی می‌تواند با تکیه بر آن، به توجیه دیدگاه‌های خود بپردازد و حق هم همین است و اگر غیر از این باشد جای تعجب دارد.

کسی که به جایگاه مترجمی قرآن رسیده، قطعاً در این جایگاه، خود را مجتهد و صاحب نظر می‌داند که معنا ندارد در اندیشه‌های ترجمه پژوهانۀ خود تحت تأثیر عظمت شخصیت‌ها قرار گرفته یا مرعوب بزرگی اندیشه‌هاشان شود، حتی اگر چنین شخصیتی، فیلسوف بی بدیلِ معاصر و مفسر عدیم النظیر عصر حاضر، یعنی حضرت استاد، مرحوم علامۀ طباطبایی (رضوان‌الله تعالی علیه) با آن همه عظمت و بزرگیِ غیر قابل توصیفش باشد. این درسی است که از سیرۀ رفتاری همان بزرگواران باید آموخت. مگر خودِ آن مرحوم غیر از این بود؟ و مگر ده‌ها بار از بزرگان فلسفه و تفسیر انتقاد نکرد و بر آنان خرده نگرفت و اندیشه‌هاشان را مردود ندانست؟ و مگر راه رشد و بالندگیِ علم و دانش غیر از این است که با به کارگیری قوۀ عقل و اجتهاد به نقد آثار دیگران و بیان نظر خود پرداخت؟ و مگر همین دیدگاه‌های اجتهادی مترجم باعث نشد که منتقد دربارۀ مهم‌ترین مزیت ترجمۀ مترجم مذکور چنین بنویسد: «این ترجمه، ترجمه‌ای مستقل است؛ بدین معنا که مترجم محترم نه تنها آن را از دیگران وام نگرفته، بلکه ایرادهایی نیز بر ترجمه‌های پیش از خود وارد آورده که نشان از اجتهادی بودن ترجمه دارد»؟ (مجلۀ ترجمان وحی،ش42،ص144).

پس حتی به باور منتقد هم، زمانی می‌توان ترجمه‌ای را اجتهادی دانست که مترجم به دیدگاه‌های تفسیری یا ترجمه‌ای دیگران وابسته نباشد، بلکه خود به دیدگاهی ویژه و ابتکاری در این زمینه رسیده باشد و خلاقیت و نوآوریی داشته باشد که بتواند بدون وام گرفتن از دیگران، ترجمه‌ای مطلوب عرضه نماید. بنابراین نمی‌توان با استناد به نظر تفسیریِ مفسری، حتی در طراز شیخ طبرسی یا علامه طباطبایی، به اثبات یا نفی نظری در ترجمۀ قرآن پرداخت؛ مگر اینکه دلیل محکم عقلی یا نقلی داشته باشد که در آن صورت هم پذیرش یا رد آن نظر، به استناد همان دلایل و مستندات است نه به نقل گوینده‌اش که علامه طباطبایی است یا شیخ طبرسی یا دیگران.

ناگفته نماند که سخن در درستی یا نادرستی نظر مترجم یا منتقد در برگردان آیۀ مذکور نیست. آن بحث دیگری است که باید در جای دیگری مورد بررسی قرار گیرد. بلکه سخن در این است که اصل قرار دادن نظر یک مفسر در تأیید یا رد ترجمه‌ای، هرگز نمی‌تواند معیاری درست و مبنایی قابل اتکا برای منتقد در ترجمۀ قرآن باشد. زیرا مترجم هم، چنانکه مشاهده کردیم می‌تواند به نظر تفسیری خود یا مفسری دیگر استناد کند و نظر منتقد را مردود بداند و در این صورت، نه می‌توان چیزی را اثبات کرد و نه رد نمود که در هر دو صورت خلاف شیوۀ درست علمی و تحقیقی عمل شده است. بنابراین نکته‌ای که نباید از آن غافل شد این است که اگرچه تفسیر قطعاً در ترجمه تأثیرگذار است؛ ولی باید مرز میان این دو را به خوبی مراعات کرد و این گونه نپنداشت که بدون تفسیر نمی‌توان ترجمه‌ای خوب و موفق عرضه کرد.

یادداشت از نادعلی عاشوری‌تلوکی؛ دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی نجف‌آباد
انتهای پیام

captcha