ذهن خالی دانش‌آموزان از فهمیده‌های جنگ
کد خبر: 3853084
تاریخ انتشار : ۰۸ آبان ۱۳۹۸ - ۱۰:۱۲

ذهن خالی دانش‌آموزان از فهمیده‌های جنگ

گروه جهاد و حماسه ــ دانش‌آموزان نسل امروز برای یافتن مسیر خود، نیاز به الگو‌هایی از جنس خودشان مانند شهید فهمیده و شهدای دانش‌آموز دارند، اما کم‌توجهی به معرفی این شهدا در آثار مکتوب باعث شده که دست و ذهنشان از این مسائل خالی باشد.

ذهن خالی دانش‌آموزان از فهمیده‌های جنگبه گزارش خبرنگار ایکنا؛ هشتم آبان، سالروز شهادت محمدحسین فهمیده، نوجوان سیزده ساله‌ای است که نماد فداکاری برای نوجوانان این مرز و بوم است. به همین مناسبت امروز روز نوجوان و هفته جاری به نام هفته بسیج دانش‌آموزی نامگذاری شده است تا یاد و نام ۳۶ هزار شهید دانش‌آموز گرامی داشته شود.

این دانش‌آموز سیزده ساله و هزاران دانش‌آموز دیگر مصداق عینی ایثار و فداکاری بودند که بدون داشتن تکلیف و وظیفه‌ای، با حضور پرشور خود در جبهه‌های جنگ، موجب دلگرمی سایر رزمندگان نیز می‌شدند.

همانطور که اشاره شد، آن‌ها با وجود اینکه وظیفه‌ای نداشتند، اما احساس مسئولیت کردند که حضوری فعال در دفاع مقدس داشته باشند، اما نکته و سؤال مهم‌تر مربوط به پس از جنگ است، اینکه ما چه کرده‌ایم؟ آیا توانسته‌ایم همین دانش‌آموزان را برای نوجوانان نسل امروز و فردا، به عنوان الگو و قهرمان زندگی‌شان معرفی کنیم؟

در یکی از عرصه‌هایی که برای این هدف مناسب است، معرفی شهدای دانش‌آموز در قالب مکتوبات به ویژه در کتاب‌های درسی است که وجود این درس‌ها را در کتاب‌های درسی انکار نمی‌کنیم، اما در برخی پایه‌های معدود این مباحث گنجانده شده است و در پایه ششم هم که وجود داشت، درس «رهبران کوچک» از کتاب هدیه‌های آسمانی حذف شد.

هدف این گزارش بررسی دلایل حذف این درس از کتاب‌های درسی نیست، بلکه یادآوری این نکته است که اگر الگو‌هایی مانند شهید فهمیده و هزاران شهید دانش‌آموز را برای نوجوانانمان معرفی نکنیم، هستند رسانه‌هایی از طرف دشمن که این کار را خواهند کرد و چه بسا هم موفق شده‌اند و یک تحقیق میدانی از دانش‌آموزان می‌تواند این مسئله را به وضوح نشان دهد که چه الگویی از کدام قهرمان را در فیلم‌ها، انیمیشن‌ها، بازی‌های رایانه‌ای و موبایلی و ... دنبال می‌کنند.

نکته دیگر اینکه، طی سال‌های پس از جنگ تحمیلی هشت ساله، کتاب‌های بسیاری درباره دفاع مقدس، خاطرات رزمندگان و ... چاپ و منتشر شده است، اما چند درصد از این توجه به سمت شهدای دانش‌آموز معطوف بوده است؟ یک جستجو نشان خواهد داد که این کتاب‌ها بسیار اندک هستند و همین آثار اندک نیز در قالب خاطره و وصیت‌نامه این شهدا بوده است و اثر داستانی شاخص یا رمانی که بتوان معرفی کرد، وجود ندارد و با تأسف باید گفت، ذهن دانش‌آموزان امروز خالی از قهرمانی از هم سن و سالان خودشان است که در راه دفاع از سرزمینشان به پا خاستند و همچنین دستانشان هم از کتاب‌هایی که بخواهند درباره آن‌ها بخوانند نیز خالی است.

اگر بخواهیم به طور خاص درباره شهید محمدحسین فهمیده سخن بگوییم، آثار متعددی با یک سیر روایی یکسان از کودکی تا شهادت وی را روایت کرده‌اند که می‌توان آن‌ها را آثار تکراری خواند، اما برش‌هایی از دو کتاب «شهید فهمیده» و «خواب خون» را در این گزارش آورده‌ایم که از نظر مخاطبان می‌گذرد.

کتاب «شهید فهمیده» نوشته محمدرضا اصلانی در ابتدا سال شمار زندگی شهید فهمیده را بیان کرده و با استفاده از منابع متعدد، مطالب را انتخاب کرده، سپس با نثری روان به صورت برش‌های داستانی، به بیان وقایع پرداخته است که به نمونه‌ای از آن اشاره می‌شود: «محمدحسین، تنها نشسته بود. آستین‌هایش را بالا زده بود و دست‌های لاغر و باریکش از آب وضو نمناک بود. مادر دوست داشت ساعت‌ها او را تماشا کند، بی‌آنکه بخواهد، پرسید: «حسین».

ـ بله مادر، سلام!

ـ سلام پسرم! به کجا نگاه می‌کنی مادر؟

ـ به قبر خودم.

آرام و زیر لب پاسخ داد. پیدا بود نمی‌خواهد مادرش متوجه شود. مادر نشنیده گرفت و خودش را فریب داد که نه اشتباه کردم».

این کتاب، زندگی نوجوانی را روایت می‌کند که می‌خواهد ثابت کند می‌تواند همپای دیگران، مدافع انقلاب باشد که در به ثمر نشستنش نقش داشته است.

اثر دیگر با عنوان «خواب خون» نوشته محمد عزیزی است که در جایزه شهید حبیب غنی‌پور به عنوان اثر برگزیده معرفی شده است. در این کتاب، نویسنده گریزی هم به خاطراتی که در آثار دیگر از شهید فهمیده بیان شده، زده است. همچنین، چون شهید فهمیده در خرمشهر به شهادت رسیده است، فضای کلی این شهر در آن برهه نیز به تصویر کشیده شده است. البته نویسنده در مقدمه کتاب بیان کرده که این اثر را در پاسخ به یک نیاز درونی دیرینه نوشته و آن را مانند یک رمان تاریخی قلمداد کرده است.

در برشی از این کتاب آمده است: «باورش نمی‌شد هیچ کس، هیچ کس زنده نبود. همه، همه شهید شده بودند. خیابان شده بود قتلگاه بچه‌ها. قتلگاه آخرین بازمانده‌های مدافعان حماسه‌آفرین خرمشهر خیابان شده بود صحرای کربلا... از هر سو گلوله می‌آمد... حسین روی زمین خوابید و بین شهدا، سینه‌خیز این سو و آن سو گست. از جایی صدایی خاموش و خفه‌ای می‌آمد. کسی به سختی حرف می‌زد. انگار کسی او را صدا می‌کرد... پیش‌تر رفت. خانمی که او را صدا می‌زد به پشت روی زمین افتاده و از چند جا گلوله خورده بود.»

در بخش دیگری از کتاب «خواب خون» می‌خوانیم؛ «حسین نارنجک‌ها را ردیف به کمرش بست. پیشانی و صورت محمدرضا را بوسید و گفت: حلالم کن. محمدرضا گفت: چه کار می‌خواهی بکنی؟ حسین گفت: از قول من به مسعود هم سلام برسان. محمدرضا دوباره گفت: چه کار می‌خواهی بکنی حسین؟ حسین رو به او لبخند زد و گفت: فقط دعا کن موفق بشم؛ و سینه‌خیز به طرف تانک‌ها راه افتاد. محمدرضا او را صدا زد: حسین ... حسین کجا داری میری؟ حسین، اما نخواست رو به عقب برگردد و همچنان سینه‌خیز به سوی تانک‌ها پیش رفت. از کنار جمع شهدا که گذشت، قطره اشکی روی گونه‌هایش غلتید: خداحافظ. چرخ‌های تانک روی پاهایش غلتید. حسین صدای خرد شدن استخوان‌هایش را شنید و از شدت درد، چشم بر هم گذاشت. روی کمرش که فشار آورد، ناگاه انفجاری عظیم روی داد و خرمنی از آتش، دود و خون شهر را لرزاند.»

انتهای پیام
captcha