به گزارش ایکنا از اصفهان، در صدو یکمین حکمت نهجالبلاغه امام علی(ع) آمده است: «وَ [وَ قَدْ] رُئِيَ عَلَيْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ، فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ، فَقَالَ (علیه السلام): يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ وَ يَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ. إِنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِيلَانِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا؛ وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، وَ مَاشٍ بَيْنَهُمَا كُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ، وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ؛ و او را ديدند با جامهاى كهنه و پينه زده. سبب پرسيدند فرمود: دل را خاشع كند و نفس را خوار، و مؤمنان بدان اقتدا كنند -در كردار-. همانا دنيا و آخرت دو دشمناند نافراهم، و دو راهند مخالف هم. آن كه دنيا را دوست داشت و مهر آن را در دل كاشت، آخرت را نه پسنديد و دشمن انگاشت، و دنيا و آخرت چون خاور و باختر است و آن كه ميان آن دو رَوَد چون به يكى نزديك گردد از ديگرى دور شود. و چون دو زنند در نكاح يكى شوى -كه ناسازگارند و در گفتوگوى».
شرایط تاریخی بیان این سخن زمانی است که فتوحات مسلمین، ثروت و پول و داراییهای فراوانی را سرازیر جامعه اسلامی کرده و جنگها و لشکرکشیها و ارتباط با سرزمینهای جدید، خصوصا ایران و بیزانس، ارزشهای اشرافی و مادی را از سرزمینهای متصرفه همراه این ثروتها و غنایم و مال و خراجها وارد جامعه نموده است و ارزشهای سادگی و توجه به معنویات که در مدینه النبی و توسط پیامبر(ص) شکل گرفته بود دوباره در حال رجعت به گذشته یا به اشرافیت ودنیازدگی جدید است. تاریخ برخی از این شرایط و ثروتهای افسانهای که دامان پاکان و مجاهدان را نیز آلوده ساخته بود، بدین قرار شرح میدهد:
«هرساله از سرزمینهای فتحشده عراق یکصد میلیون درهم و از مصر چهل میلیون و از شام هفده میلیون درهم وارد خزانه مسلمانان شد و از این محل عایدات مهاجرین بدری پنج هزار و انصار بدری چهار هزار درهم سالانه حقوق میگرفتند! این روند فضل و بخشش بر اساس سابقه در اسلام دامن بسیاری از اصحاب نامدار پیامبر را به تجمل آلوده کرد! شخصیتهایی که در زمان پیامبر هرکدام به فداکاری در اسلام شناخته میشدند، حال به مال و منال خود معروف بودند. زبیر وقت مرگ 50 هزار دینار نقد داشت و اسبها و بردگان فراوان و مقادیر زیادی ثروت غیرمنقول و خانههایی در کوفه و بصره و اسکندریه. عبدالرحمن بن عوف تنها یکهشتم داراییاش به سیصد و سیوشش نفر تقسیم شد! طلاهای زید ابن ثابت را پس از مرگش با تبر شکسته، بین ورثه تقسیم میکردند! در زمان عثمان این روند رفاهزدگی شتاب تندی گرفت و برخی اصحاب پیامبر که مخالف دنیازدگی بودند، تحتالشعاع مالومنال دنیا شدند و برخی مانند عمار و عبدالله ابن مسعود که مخالف این روند بودند مورد غضب عثمان قرار گرفتند».
«عثمان در مدینه خانهای ساخت و آن را با سنگ و آهک برآورد و درهای خانه را از چوب ساج و عرعر ساخت و همو در مدینه اموال و باغها و چشمههای بسیار داشت. در ایام عثمان بسیاری از صحابه ملکها و خانهها فراهم کردند از جمله زبیر، خانهای در بصره ساخت که تاکنون (یعنی سال 332) معروف است و تجار و مال داران و کشتیبانان بحرین و دیگران آنجا فرود میآیند. در مصر وکوفه و اسکندریه نیز خانههایی ساخت. آنچه در باره خانهها و املاک او گفتیم هنوز هم معروف است و پوشیده نیست. موجودی زبیر پس از مرگ پنجاه هزار دینار بود و هزار اسب و هزار غلام و کنیز داشت و در ولایاتی که گفتیم املاکی به جا گذاشت. طلحه در کوفه خانهای ساخت که اکنون در محله کناسه به نام دارالطلحیین معروف است. از املاک عراق روزانه هزار دینار درآمد داشت. در ناحیه سراة بیش از این درآمد داشت. در مدینه نیز خانهای ساخت و آجر و گچ و ساج در آن به کار برد. عبدالرحمن بن عوف نیز خانههای وسیعی ساخت. در طویله او یک صد اسب بود و .... پس از وفاتش یک چهارم مالش هشتاد هزار دینار بود. سعدبن ابی وقاص نیز در عقیق خانهای مرتفع و وسیع بنا کرد. سعید بن مسیب میگوید، وقتی زید بن ثابت بمرد چندان طلا و نقره به جا گذاشته بود که آن را با تبر میشکستند؛ به جز اموال و املاک دیگر که قیمت آن یک صدهزار دینار بود. یعلی بن منبه وقتی بمرد پانصد هزار دینار نقد به جاگذاشت، مبالغی هم از مردم بستانکار بود و اموال و ترکه دیگر او سیصدهزار دینار قیمت داشت». (مروج الذهب مسعودی-ج1-ص 689-690).
هرچند که پذیرش این نقلهای تاریخی که گاه افسانهوار مینمایند، سخت و دشوار است، اما حتی اندکی از آن نیز کافیست تا بتوان میزان دورشدگی مردم و حاکمان را از روح اسلام تخمین زد. حکومت قبل از علی(ع) اوج این چرخش و رجعت بوده است. اینجاست که بستر این سخن علی(ع) بیشتر آشکار میشود. او در کار مبارزه با این خوی و روحیه دنیازدگی است و خود در خط مقدم این کارزار، لباس مبارزه با این بازگشت و ارتجاع را به تن کرده و به تبیین دنیاطلبی مذمومی که چون افعی سیری ناپذیرمیرود تا همه معنویت جامعه اسلامی را ببلعد میپردازد. فاصلهگذاری در حد شرق و غرب عالم و تقابل دهی در حد عداوت و دشمنی و تمایزگذاری و ناسازگاریِ گرایش ساده و معنوی با گرایشِ دنیازده اشرافی کاری است که علی(ع) با این سخنان دنبال میکند.
او لباس کهنه و وصلهداری را بر تن میکند تا چون رسانهای هر کس که او را میبیند به این تقابل و تغییر مشی حکومت و مبارزه با خوی و خصلتهای جدیدا سربرافراشته متذکر شود؛ تا متمولان و برخورداران از رانتهای حکومت حساب کار دستشان بیاید، تا ارزشهای پوچ را تمسخر کند و به ریشخند بگیرد تا مردم مسخ شده در مقابل برق سکهها را به خودشان بیاورد و به آنها بگوید که خودتان باشید شما خود واقعیتان نیستید از خودتان دور شدهاید، مسختان کردهاند به خودتان بیایید روح خشیت و بندگی غایت این حرکت علی است. او به خوبی به قدرت وسیلهای که انتخاب کرده واقف است؛ همینطور که شخصیت فرد بر نوع پوشش او اثر دارد، لباسی که میپوشد هم بر رفتار و روحیات و احساسات و شخصیت و حتی نحوه شناختش اثر میگذارد و آن را شکل میدهد و با خودهماهنگ و سازگار میکند، فرد را در نقشی متناسب با خود مینشاند و تحریک میکند تا رفتاری متناسب با ظاهرش از خود بروز دهد. این است که علی سعی دارد تا با این رفتارو انتخاب پوشش، سیستم اشرافی را به سخره بگیرد و رتبه بندیهای اجتماعی برآمده از دل نظام اقتصادی طبقاتی فقر و غنی را به مبارزه بطلبد. او مومنین را به این جبهه فراخوانده و لباسش را پرچم مبارزه با اشرافیت عفن روزگار خویش کرده است؛ وصلههای بر این لباس، جای زخمهای این پیکار است.
انتهای پیام