جامعه عرصه وجود سلایق، افکار و سبک زندگیهای مختلف است که همه در کنار هم زندگی میکنند. در چنین جامعهای باید نوعی وفاق و تعامل اجتماعی ایجاد کرد تا جامعه حالتی چند قطبی و رویکردی خصمانه به خود نگیرد. خبرنگار ایکنا اصفهان، در همین رابطه گفتوگویی با رضا اسماعیلی، عضو هیئت علمی گروه مدیریت و برنامهریزی فرهنگی دانشگاه آزاد اصفهان انجام داده که در ادامه میخوانید:
ایکنا ــ آیا فکر نمیکنید که جامعه ایران با نوعی شکاف اجتماعی عمیق مواجه شده است و این شکاف روز به روز عمیقتر میشود؟
از منظر جامعهشناسی، جامعه از لایهها و قشرهای مختلف اقتصادی و اجتماعی تشکیل شده است که این طبقهبندیهای در یک نگاه کلی و عامیانه به سه دسته طبقات بالا، طبقات میانی و طبقات پایین جامعه تقسیمبندی میشود. از منظر اقتصادی و اجتماعی که در حوزه جامعهشناسی از آن به عنوان «پایگاه اقتصادی و اجتماعی» یاد میشود، جامعه ایران در حال قرارگیری در مرحله قطببندی اجماعی است، به طوری که اصطلاحاً نوعی پولاریزاسیون اجتماعی در حال وقوع است و میان افراد، خانوادهها و گروههایی با مشاغل بسیار پر درآمد و بهرهمند از همه امکانات در مقایسه با طبقاتی که در تامین سادهترین نیازهای خودشان هم عاجز هستند، شاهد فاصلهای جدی هستیم، به طوری که میتوانیم از آن به عنوان یک شکاف یاد کنیم.
نزدیک شدن طبقات متوسط در جامعه ایران به طبقات پایین، آن هم به واسطه فشارهای تورمی و معضلات اقتصادی جامعه، یکی از مهمترین رخدادهای اجتماعی و اقتصادی جامعه در دهه اخیر بوده است، به طوری که میبینیم از حجم طبقات متوسط در جامعه ایران مدام کاسته شده و به طبقات پایین اضافه میشود و به واسطه محدودیتها و تحریمهای اقتصادی، بخشی که از رفاه بالاتر برخوردار بودند با استفاده از توانمندیهایی نظیر سرمایه، اطلاعات وسیعتر از کم و کیف مسائل اقتصادی و داشتن قدرت ریسک بالاتر و خطرپذیری بیشتر توانستند به سرمایههای بسیار بیشتری دست پیدا کنند، به طوری که در لایهبندی اجتماعی دهکهای بالای جامعه تعداد محدودتری پیدا کردند، یعنی دو دهک بالای جامعه وضعیت بهتری پیدا کردند و مدام از دهکهای میانی کاسته شده و به دهکهای پایین جامعه افزوده میشود. در این وضعیت حتی فراتر از طبقات پایین، گروههایی به وجود میآیند که از ظرفیت اقتصادی ـ اجتماعی پایینتری برخوردار بوده و گروههای فقیر تلقی میشوند و آنهایی که نمیتوانند تعادل میان معیشت و نیازهای خودشان را رعایت کنند و توان تامین خدمات بهداشتی درمانی یا آموزشی و فرهنگی را ندارند، اصطلاحاً در خط فقر قرار گرفتهاند و شوربختانه بخش پایینتری هم وجود دارد که در خط فلاکت زندگی میکنند و اساساً زندگی بسیار سخت و دهشتناکی دارند و تنها تلاش میکنند که زنده بمانند.
در یک جمعبندی، افزایش نرخ تورم در جامعه و دور شدن از سیاستهای توزیع عادلانه و عدالت اجتماعی موجب شده است که جامعه ایران از مسیر تعادل خارج شده و وارد یک مرحله فاصلهگیریهای اقتصادی ـ اجتماعی و به تعبیری شکاف اقتصادی ـ اجتماعی شود.
ایکنا ــ بحث شکاف مذهبی و غیرمذهبی در جامعه ایران چگونه است؟ آیا این مسئله هم در حال تبدیل شدن به شکاف گسترده است؟
درحوزه فرهنگی و اجتماعی، در دورههای مختلفی از حیات اجتماعی و فرهنگی ایران پس از انقلاب اسلامی، به ویژه در اوایل انقلاب و دوران جنگ شاهد این بودیم که میزان همیاری، و همراهی مردم با نظام ارزشی و فرهنگی مسلط بر جامعه بسیار بالا بوده است. در آن زمان این شکاف بسیار کم بود و بعدها با اتخاذ سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و تعدیل اقتصادی و بازگشت به سیاستهای رفاهگرایانه شاهد هستیم که به واسطه ایجاد قشر بندیهای اقتصادی - اجتماعی و ظهور و بروز طبقه متوسط، ارزشهای فرهنگی و اجتماعی طبقه متوسط هم در حال بروز و شکلگیری است و تفاوتهایی در نظام ارزشی، فرهنگی و دینی این طبقات مختلف اجتماعی و اقتصادی به وجود آمده است.
به دلیل اینکه دولت و حاکمیت تأکید خاصی روی فرهنگ رسمی خودش دارد، نوعی فاصلهگیری و در مرحلهای شکاف میان فرهنگ رسمی و فرهنگ غیر رسمی ایجاد کرده است، فرهنگ رسمی در واقع فرهنگی است که در سیستمهای رسمی توسط نهادها و سازمانهای رسمی مانند آموزش و پرورش، دانشگاهها یا صدا و سیما ترویج میشود و در لایههای اجتماعی میبینیم که اساساً الگوها و هنجارهای فرهنگی متفاوتی وجود آمده و این مسئله به حدی است که مدام بر جمعیت پیروان این فرهنگ اضافه میشود و به همین دلیل از منظر فرهنگی و اجتماعی شاهد دو برش هستیم؛ فرهنگی که در مواقع رسمی افراد خود را طبق آن نشان داده و از هویتی خاص و تعریفشده برخوردار بوده و در شرایط دیگر به گونهای دیگر عمل میکنند. در واقع دو نوع فرهنگ در جامعه دیده میشود، فرهنگهایی که اختلافهایی بنیادین در اصول، معیارها، ارزشها و شیوههای پاسخگویی به مشکلات با یکدیگر دارند، اگر چه تلاشهایی نیز صورت گرفته است که ابهامهای فرهنگی هم در این زمینه انجام شود، اما همچنان شاهد «چندپارگی فرهنگی و اجتماعی» هستیم. البته بخشی از این چندپارگی از یک منظر طبیعی است، اما بخشی هم میتواند ابعادی آسیبزا داشته باشد. در پدیدههای مختلف میبینیم که این چندپارگی به شیوههای گوناگون ظهور مییابد؛ از گذران اوقات فراغت گرفته تا سبکهای زندگی، تغذیه و روش و منش زندگی. در حوزههای سیاست نیز همین پدیده وجود دارد، چنین جامعهای به شدت اختلاف رویه دارد.
داشتن یک هویت و چارچوبی واحد در جامعه، در صورتی است که ما این تنوع و تکثر حوزه اجتماعی و فرهنگی را به رسمیت شناخته و متناسب با گروهها و اقشار اجتماعی بتوانیم در یک سیاستگذاری اجتماعی، وجود همه این مجموعهها را شاهد باشیم. در حوزههای سیاست این چند پارگی اجتماعی به قطببندیهای مختلف سیاسی تقسیمبندی شده که بخشی از آن در قالب اصلاحطلبان یا اصولگرایان یا طبقات معتدل سیاسی و میانهروها تعریف میشود. از زوایهای دیگر افرادی در یک موضوع اتفاق نظر داشته و از یک روش و منش سیاسی طرفداری جدی میکنند و از زاویه دیگر این تفاوتها به گونهای بارز و مشهود است که موجب شده جامعه حالت گسلی داشته و از برخورد و اصطکاک اینها شاهد بروز جرقهها و انفجارهایی در جامعه نیز باشیم. البته از منظر جامعهشناسی تغییراتی که در حوزه فرهنگی و اجتماعی صورت میگیرد، بر خلاف حوزههای اقتصادی، سرعت و آهنگ پایینتری دارد، اما اساساً انقلابهایی اجتماعی در درون جامعه ایران در حال شکلگیری است که این انقلابهای اجتماعی آرام موجب شده که در برخی مواقع که بعد سیاسی پیدا میکند شاهد انفجارهای اجتماعی و سیاسی باشیم.
ایکنا ــ در شرایط حال حاضر برای اینکه بتوانیم مانع گسترش و عمق بیشتر این شکافها شویم چه کاری میتوانیم انجام داد؟
وحدت و انسجام اجتماعی جامعه ایران نیازمند یک بازنگری در سیاستگذاریها و برنامهریزیهای اجتماعی و فرهنگی و ارائه راهبردهای عملی در جهت این موضوع است. ما کشوری هستیم که از لحاظ اجتماعی و فرهنگی رنگین کمان اجتماعی و فرهنگی داریم و این رنگین کمان اجتماعی وقتی میتواند زیبایی خودش را داشته باشد که همچنان رنگین کمان بماند. پس در این مرحله لازم است این هویتهای متنوع و متفاوت را به رسمیت شناخته و جامعه را متعلق به همه این اقشار بدانیم و کسانیکه مسئولیت مدیریت اجتماعی را برعهده دارند نیز ضمن اینکه مدیریت و رهبری میکنند، جامعه را متعلق به همه افرادی بدانند که دیندار هستند یا گرایشهای دینی متوسط یا ضعیفتری دارند. این گروههای اجتماعی و فرهنگی عناصر و اجزایی از کلیت جامعه و فرهنگ هستند. پس به رسمیت شناختن همه سلایق، از اولین و ضروریترین نیازهای سیاستگذاریهای اجتماعی است.
راهبرد دوم این است که دایره شمولیت گسترش پیدا کند؛ تفکیک کردن جامعه بر اساس معیارهای از پیش تعیین شده محدود، موجب میشود که لایههای اجتماعی در کنار هم قرار نگیرند. در واقع به جای اینکه زمینههای برخورد و تعارض را فراهیم کنیم، زمینههای ادغام را توسعه ببخشیم. ادغام اجتماعی دومین راهبردی است که برای کاهش این شکافها پیشنهاد میشود. ادغام اجتماعی یعنی اینکه ما در عین تفاوت در نگرشها و الگوهای فرهنگی و اجتماعی، بتوانیم به نوعی زیست مسالمتآمیز برسیم.
راهبرد سوم، راهبرد زیست مسالمتآمیز فرهنگی و اجتماعی است، به گونهای که اقشار و گروههای مختلف اجتماعی با هویتهای متعدد به لحاظ زبانی، قومی و حتی دینی بتوانند در کنار هم با شیوهای مسالمتآمیز با هم زندگی کنند. مهمترین شیوه تحقق این مسئله گفتوگو است؛ به دلیل اینکه در این زمینه تجربه و مهارت کمتری داریم، اساساً در بحث زیست مسالمتآمیز دچار مشکلات جدی هستیم و باید درون لایهها و اقشار مختلف اجتماعی و جامعه میانیتر مانند قومیتها و تنوعات زبانی و فرهنگی و دینی بتوانیم به راهبرد گفتوگو و تعامل فرهنگی و اجتماعی رجوع کنیم، چراکه این گفتوگو زمینهساز ادغام اجتماعی است. در غیر این صورت تعارضات گسترش پیدا کرده، جامعه قطبی شده و افراد در برابر هم میایستند. اما با گفتوگو شعاع شمولیت اجتماعی افزایش یافته و وارد مرحله اذغام، وحدت و انسجام اجتماعی میشویم. بالاخص در مواقعی که با دشمنان بیرونی مواجه هستیم، انسجام درونی بسیار ضروریتر است.
تجدید نظر در شیوههای مبارزه با مسائل و گروههای و مشکلات اجتماعی نیز یکی از پیشنیازهای ورود به مرحله ادغام اجتماعی است. روشهایی که تاکنون در مواردی دنبال شده پاسخگو نیست، به همین دلیل باید هویتهای فاصلههای اجتماعی میان جوانان، میانسالان و کهنسالان را قبول کرده و با استفاده از روشهای گفتوگو میان ادیان، مذاهب، گروههای قومی، اجتماعی و حتی طبقات اقتصادی اجتماعی جامعه و حلقههای مختلف مدیریتی با گرایشهای متفاوت فکری و سیاسی بتوانیم پنجرههای گفتوگو را باز کرده و یک زندگی مسالمتآمیز اجتماعی و فرهنگی داشته باشیم.
انتهای پیام