به گزارش ایکنا؛ در روز اول ماه رجب سال نهم هجری قمری آخرین غزوه پیامبر اکرم(ص) در منطقه تبوک به وقوع پیوست. مثلث شرک، نفاق و یهود تلاش میکرد با طراحی نقشهای پیامبر(ص) را به همراه سپاهیانش از مدینه خارج سازد تا منافقان مدینه در خلأ حضور پیامبر کودتا کنند و حاکمی از جانب خود منصوب کنند و پایتخت حکومت اسلام را به دست گیرند.
به همین دلیل پیامبر(ص) حضرت امیرالمومنین(ع) را به عنوان جانشین خود در مدینه باقی گذاشتند. پذیرش این ماجرا برای منافقان بسیار سخت بود، لذا زبان به طعن حضرت امیرالمومنین گشودند و گفتند: «اينكه رسول خدا على را به جاى خود در مدينه گذارده، نه به خاطر دوستى و گرامى داشتن و بزرگوارى او بوده است، بلكه از روى بىمهرى با او نخواسته است على را همراه خود ببرد.»
این در حالی بود که هدف پیامبر(ص) از سپردن مدینه به حضرت امیرالمومنین این بود که راه نفوذ دشمنان و منافقان را به مدینه ببندد. این مسئله آن قدر دارای اهمیت بود که این تنها غزوهای بود که حضرت علی(ع) در کنار پیامبر اکرم(ص) حضور نداشت.
برای خنثی کردن جوّسازی منافقان، حضرت امیرالمومنین(ع) سلاح خویش را برداشتند و در ناحیه جرف به پیامبر ملحق شدند و سخنان منافقان را برای پیامبر بیان نمودند. پیامبر خدا به حضرت امیرالمومنین فرمودند: «ارْجِعْ يَا أَخِي إِلَى مَكَانِكَ فَإِنَّ الْمَدِينَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِي أَوْ بِكَ فَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ دَارِ هِجْرَتِي وَ قَوْمِي أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؛ برادر من به جاى خود بازگرد زيرا مدينه اصلاح نپذيرد جز به بودن من یا تو، پس تو جانشين من در ميان خاندانم و محل هجرت من و عشیرهام هستی، آيا خوشنود نیستی كه تو نسبت به من همانند هارون باشى نسبت به موسى جز اينكه پيغمبرى پس از من نيست».
يكى از احاديثى كه شيعه اماميّه در موضوع خلافت بلافصل حضرت اميرالمؤمنين(ع) به آن تمسّك جسته و استدلال كردهاند، همین حديث منزلت است كه در غزوه تبوك از ناحیه مقام نبوّت صادر شده است و محدّثان و مؤرّخان اسلامى از تمام فرق بر نقل آن اجماع و اتّفاق دارند؛ چنانکه ابن عبدالبرّ این روایت را از درستترین و استوارترین روایات دانسته است. حاکم نیشابوری هم طریق حدیث را صحیح دانسته و حافظ ذهبی نیز در تلخیص المستدرک بر صحت آن تأکید کرده است. ابن ابی الحدید هم آن را مورد اتفاق جمیع فرق اسلامی معرفی کرده است.
حتی مخالفان و معاندان امام علی نیز نتوانستهاند این حدیث را رد کنند و ناگزیر به پذیرش آن شده و گاه، ناخواسته، آن را نقل کردهاند. بنا به نقل خطیب بغدادی، ولید بن عبدالملک اموی هم اصل این حدیث را پذیرفته و در تحریفی آشکار، لفظ «هارون» را به «قارون» تبدیل کرده بوده است. مأمون عباسی نیز به هنگام احتجاج با فقها، به این حدیث استناد کرده است. بنابه نقل خطیب بغدادی، عمر با استناد به حدیث منزلت، فردی را که به علی(ع) دشنام میداد منافق خواند. معاویه هم حدیث منزلت را انکار نکرد و وقتی از سعد بن ابی وقاص پرسید: چرا علی را دشنام نمیدهی؟ سعد پاسخ گفت: به سبب سه فضیلتی که رسول خدا برای علی ذکر کرده است. آنگاه سعد به نقل این سه فضیلت پرداخت که نخستین آن حدیث منزلت بود. معاویه نیز از واداشتن سعد به دشنامگویی علی(ع) دست برداشت.
زید بن ارقم نیز از جمله اصحابی است که این حدیث را نقل کرده و در گزارش خود این مطلب را نیز افزوده است که وقتی رسول خدا حضرت علی را به جای خود در مدینه گماشت، گروهی تصور کردند که پیامبر(ص) از علی(ع) ناراحت است. وقتی این سخن به گوش حضرت علی رسید، آن را نزد پیامبر(ص) باز گفت و رسول خدا در پاسخ، حدیث منزلت را بیان فرمود.
شاید علت تشبیه امیرالمومنین(ع) به هارون به این جهت باشد که جناب هارون در نبود حضرت موسی خلیفه شد و مردم فریب سامری را خورده و گوسالهپرست شدند و کسی به یاری هارون آنگونه که باید نشتافت و هارون در میان قوم به ناچار مصلحت را در صبر کردن دید. حدیث منزلت همه این وقایع را برای امام علی(ع) بیان میکند.
انتهای پیام