بسیاری زبان مولانا را نمی‌فهمند / مثنوی تفسیر قرآن است
کد خبر: 3925879
تاریخ انتشار : ۰۷ مهر ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۳

بسیاری زبان مولانا را نمی‌فهمند / مثنوی تفسیر قرآن است

توفیق سبحانی، استاد و پژوهشگر معاصر در زمینه زبان و ادبیات فارسی معتقد است که مولانا در قرن هفتم حرف‌هایی زده که امروز هم به کار می‌آید، در حالیکه بسیاری مثنوی را قبول ندارند.

امروز خیلی‌ها زبان مثنوی را نمی‌فهمند / مثنوی تفسیر قرآن است

مولانا جلال‌الدین ملقب به مولوی، از چهره‌های برجسته، مشهور و تأثیرگذار تاریخ اسلام است که همچنان با گذشت 7 قرن از مرگ او، شعر و اندیشه‌اش نه فقط برای ایرانیان، بلکه برای جهانیان نیز تازگی و جذاببت دارد. مولانا آموزگار عشق و زیست اخلاقی است.

خبرنگار ایکنا اصفهان به مناسبت 8 مهرماه، سالروز بزرگداشت مولانا، با توفیق سبحانی، از استادان و پژوهشگران معاصر در زمینه زبان و ادبیات فارسی، تماس گرفته تا درباره آراء و اندیشه‌های مولانا گفت‌وگویی با ایشان داشته باشد، اما استاد ترجیح دادند در زمان مناسب‌تری با ایشان و به طور مفصل مصاحبه شود، ولی در خلال این گپ و گفت چند دقیقه‌ای به برخی از جنبه‌های زندگی و اندیشه مولانا اشاره کردند که بیان آن خالی از لطف نیست. متن این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید، به این امید که به زودی بتوانیم گفت‌گویی تفصیلی با این استاد پیشکسوت ادبیات فارسی داشته باشیم.

توفیق سبحانی از استادان معاصر در زمینه زبان و ادبیات فارسی در سال ۱۳۱۷ شمسی در تبریز به دنیا آمد. وی پس از اخذ فوق لیسانس دبیری از دانشگاه تهران به ترکیه سفر کرد و با شرکت در امتحان ورودی دوره دکتری دانشگاه استانبول در رشته عربی و فارسی آن دانشگاه پذیرفته و به دریافت درجه دکتری نایل شد. او قبلاً نایب رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بوده و اکنون نیز علاوه بر پژوهش در دانشگاه‌های تهران به تدریس زبان و ادبیات فارسی مشغول است.

ایکنا ـ در این برهه از  زمان از مولانا چه بهره‌هایی می‌توانیم ببریم و اصلاً مولانا به چه کار می‌آید؟

مولوی با نبوغی که داشت به چیزهای زیادی دسترسی پیدا کرد که لایتغیر است. مثلاً مرگ ترسناک است، ولی مولانا می‌گوید مرگ اصلاً ترس ندارد و من از مرگ نمی‌ترسم، غزل‌ معروفی هم درباره مرگ دارد که می‌گوید: «به روز مرگ چو تابوت من روان باشد / گمان مبر که مرا درد این جهان باشد / برای من مگری و مگو دریغ دریغ / به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد / جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق / مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد». مولانا پیچیده‌ترین مسائلی که در کتب فلسفی و کلامی وجود دارد و معمولاً از خواندن آن‌ها چیزی نمی‌فهمیم را با زبان ساده و تمثیل‌گونه بیان کرده است.

مثنوی حدود 26 هزار بیت دارد، شاید همه آن‌ها به کار امروز نیاید. همان‌طور که نسخه‌های یک پزشک که در آن اقوام و اقسام داروها تجویز می‌شود، همه به یک اندازه تأثیر ندارند و یکی دو مورد آن مؤثر است. قبلاً که می‌خواستم گزیده‌ای از مثنوی را برای دانشگاه آماده کنم، می‌دیدم آن‌ شعرهایی هم که انتخاب نکردم را باید انتخاب کنم. یعنی مثنوی این‌گونه نیست که بشود از آن بهترگزینی کرد. ولی اگر ناچار باشید که 100 بیت آن را بخوانید، آن وقت برگزیده می‌کنید. ای کاش مردم حوصله داشتند که مثنوی را به تدریج بخوانند. مثنوی مثل باران مداوم است. باران اگر چند روز مدام ببارد، مردم حوصله‌شان سر می‌‎رود، ولی اگر گرد و غباری برخیزد و بعد باران ببارد، می‌بینیم که باران چقدر خوب است، مثنوی هم چنین خصوصیتی دارد. اکنون در حال تصحیح شاهنامه هستم، البته قبلاً یک بار شاهنامه را چاپ و منتشر کردم. ای کاش می‌شد بعضی از اشعار آن مثلاً درس‌هایی که بوذرجمهر به انوشیروان داده را مسئولان و رجال مملکتی بخوانند. فردوسی وقتی گفته بسی رنج بردم در این سال سی، یعنی واقعاً گنجی از خود به یادگار گذاشته است. مثنوی هم چنین گنجی است.

مطمئن هستم که مولانا، شاهنامه می‌خوانده است. جا دارد که چند بیت شعر از فردوسی بخوانم: چنین داستان زد یکی پرخرد / که از خوی بد کوه کیفر برد / و یا به بد بس دراز است دست سپهر / به بیدادگر برنگردد به مهر / ز باد آمدی رفت خواهی به گرد / چه دانی که با تو چه خواهند کرد». «وفا چون درختی بُود میوه‌دار / همی هر زمان نو آرد به بار». این ابیات متشکل از کلمات است که روزانه به کار می‌بریم، ولی می‌بینیم فردوسی این‌ها را مثل دانه‌های مروارید در کنار هم چیده است.

در هفته جاری و یا هفته آینده منتخبی از غرلیات شمس تبریزی که از سوی بنده آماده شده است، توسط نشر هنرگویا منتشر می‌شود. البته متأسفم چرا آن‌ غزل‌ها را که انتخاب نکرده‌‎ام، منتشر نمی‌شوند. شاهنامه و مثنوی را باید به صورت تدریجی خواند. اکنون در اروپا و به خصوص در آمریکا بیشترین کتاب‌هایی که در زمینه ادبیات منتشر می‌شود، آثار مربوط به مولوی است و این از طریق تبلیغات و یا رادیو ما حاصل نشده، بلکه خودشان متوجه شدند در اینجا چیزهایی است که باید هم‌وطنان‌شان از آن آگاهی پیدا کنند.

ایکنا ـ به نظرمی‎رسد ما هم امروز باید ببینیم که مولانا چگونه می‌تواند پاسخگوی نیازهایمان باشد، یعنی ببینیم آیا مولانا می‌تواند به ما کمک کند تا از بحران هویت و اخلاق و ... رها شویم.

اکنون ما هویت را بد به‌کار برده‌ایم، مرحوم دکتر عبدالحسین زرین‌کوب که نظیرشان نخواهد آمد، به من گفت شما می‌بینید هویت ما چه شده است؟ من هم در جواب گفتم متأسفانه نه استاد، چون من آن موقع در هند بودم و ایران نبودم. بعد گفتند برای ما چیزی باقی نگذاشتند. زرین‌کوب به من می‌گفت اگر از من شفاهی امتحان بگیرم، قبول نمی‌شوم.

برهان‌الدین محقق از دوستان نزدیک مولانا علاقه داشت که در قیصریه زندگی کند، قیصریه نزدیک قونیه است. مولانا خیلی موافق نبود، اما روزی برهان‌الدین با اسب به سمت قیصریه می‌رود، هنوز از قونیه خارج نشده بود که اسب او را زمین می‎زند و نوشته‌اند که پایش آسیب می‌‎بیند، ماجرا را به مولانا خبر می‌دهند و بعد برهان‌الدین را به نزد مولانا می‎برند، مولانا به او می‌گوید که چرا می‌خواهی از قونیه بروی؟ برهان‌الدین که احساس کرده بود شمس تبریزی در حال بازگشت به قونیه است، می‌گوید: او شیر و من هم شیر، دو شیر در اقلیمی نمی‌گنجند. این داستان در مناقب‌العارفین (شمس‌الدین احمد افلاکی) و رساله سپهسالار آمده است. مرحوم زرین‌کوب این ماجرا را مثل رمانی در دو صفحه نوشته است، قبلاً در جایی نوشتم که اگر بینش و احاطه زرین‌کوب را داشتم، من هم مثل آن را می‌نوشتم، ولی خب این کار من نبود، کار مردی بود در رتبه زرین‌کوب که واقعاً سبک مخصوصی در نوشتن داشت.

35 یا 40 سال پیش کارم را در تحقیق و پژوهش درباره مثنوی آغاز کردم، دیدم زورم نمی‌‎رسد، اول از مجالس سبعه مولانا شروع کردم که شامل هفت سخنرانی مولانا است. اول این کتاب را تصحیح کردم و بعد به سراغ مکتوبات مولانا رفتم که شامل 150 نامه از مولانا است. بعد به سراغ مثنوی رفتم و هنوز هم درگیر آن هستم، چون معتقدم باید با زبان مولانا آشنایی پیدا کرد. مولانا نمی‌خواسته شعر بگوید که ما امروز برایش بزرگداشت بگیریم، مولانا از چنین انگیزه و مسائلی مبرا بود، ولی در قرن هفتم حرف‌هایی زده که امروز هم به کار می‌آید، با اینکه امروز خیلی‌ها مثنوی را قبول ندارند. زمانی که دانش‌آموز بودم در مسجد محله خودمان از شخصی شنیدم که می‌گفت اگر مثنوی را فشار دهید از آن کفر می‌چکد.

ایکنا ـ حتی کسانی هم می‌گفتند که مثنوی را باید با انبر گرفت!

بله با انبر هم گرفتند. ناصرالدین‌شاه زمانی که به مشهد رفته بود، در آنجا به دیدن ملاهادی سبزواری می‌رود، ملاهادی در حال خواندن مثنوی بوده، بعد می‌گوید داشتم تفسیر ملا را می‌خواندم، در حالی که تفسیر را فقط برای قرآن به کار می‌بردند. خود مولانا هم گفته است: «هذا کِتابُ المثنوی وَ هُوَ اُصولُ اُصولِ اُصولِ الدّینِ». اما این را خیلی‌ها قبول نمی‌کنند. اما ای کاش این‌ها متوجه این حرف می‌شدند که مولانا در مثنوی، احادیث زیادی را مطرح کرده و اصلاً نوعی تفسیر قرآن است. در قرآن آمده است: «أَنفِقُواْ»؛ اما مولانا می‌گوید: «گر چه آورد انفقوا را مطلق او / تو بخوان که اکسبوا ثم انفقوا». از جیب دیگری نمی‌توان انفاق کرد، یعنی انسان باید از دست رنج و عرق جبین خودش انفاق کند. اکسبوا در قرآن نیست، ولی مولانا می‌گوید درست است که در قرآن نیامده، ولی شعور ما به ما می‌گوید که انفقوا از جیب دیگری نمی‌شود.

ایکنا ـ تصویر و تفسیری که مولانا از دین و دینداری داشت در نوع خود خیلی خاص است، نظر شما در این زمینه چیست؟

در مکتوبات امام محمد غزالی که قبلاً از سوی مرحوم اقبال منتشر شده، آمده است که ظاهرا ملک‌شاه سلجوقی به غزالی نامه می‌نویسد که به بغداد بیاید. غرالی در جواب نامه می‌نویسد که من در مزار حضرت یحیی عهد کردم که این کار را نکنم، چون حساب کردم فاصله به خدا از هر جای جهان به یک اندازه است، مشهد باشم یا بغداد، فاصله تا خدا به یک اندازه است. البته باید برای فهم بهتر این موضوع نامه غزالی را خواند.

گفته شده «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق»، علاوه بر این در مثنوی به داستان موسی و شبان اشاره شده که در آنجا خداوند به موسی می‌گوید تو که پیغمبر من هستی، کلیم من هستی، تو شناختت از من جور دیگری هست، آن چوپان هم طور دیگری است. مولانا حنفی بود، روزی حسام‌الدین چلپی به نزد مولانا می‌رود، حسام‌الدین مذهب غیر حنفی داشته است، به مولانا می‌گوید من می‌خواهم مذهب خودم را عوض کنم، مولانا به او می‌گوید، حسام‌الدین در مذهب خودت بمان، بعد همان گفته غزالی را به حسام‌الدین می‌گوید: که از هرجا که باشی فاصله تا اندازه خدا، مساوی است. یعنی از کعبه تا نیویورک، فاصله تا خدا به یک اندازه است.

ایکنا ـ یعنی «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه»، هرکجا باشیم خدا همان‌جا است.

بله، این یعنی همان «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق»، هرکسی راه خودش را برای رسیدن به خدا دارد.

ایکنا ـ یعنی همه چیز از کثرت به وحدت می‌رسد؟

بله. 20 یا 30 سال پیش از دکتر شفیعی کدکنی سؤال کردم شما مثنوی را چطور تدریس می‌کنید؟ گفت اصلاً درس نمی‌دهم، اگر کسی خودش می‌فهمد مولانا در مثنوی و یا در دیوان شمس چه گفته که خودش می‌فهمد، اگر نمی‌فهمد از توضیح من هم چیزی متوجه نمی‌شود. «السّنخیّة علّة الضّمّ»، باید با مولوی و فکر او سنخیت داشت تا دنبال او رفت. مرحوم فروزان‌فر 60 یا 70 سال از عمرش را در مولانا و پژوهش در آثار او صرف کرد، فروزان‌فر ذهنی مثل آهن ربا داشت.

ایکنا ـ همان‌طور که می‌دانید شعرهایی وجود دارد که مثنوی را با قرآن تشبیه می‌‍‌کنند، از جمله «مثنوی معنوی مولوی هست قرآن در زبان پهلوی» و یا «مثنوی او چو قرآن مدلّ/ هادی بعضی و بعضی را مضل»؛ به نظر شما چه نسبتی بین قرآن و مثنوی وجود دارد؟

این شعر دومی که خواندید برگرفته شده از آیه قرآن است که می‌فرماید: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا؛ ما از قرآن آنچه را برای مؤمنان مایه درمان ورحمت است، نازل می‌کنیم وستمکاران را جز خسارت نمی‌افزاید». آیه دیگری هم هست که می‌گوید: «يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا؛ خدا بسيارى را با آن گمراه، و بسيارى را با آن راهنمايى مى‌كند».

گفته شد که ملاهادی سبزواری مثنوی می‌خوانده و می‌گفته است، تفسیر قرآن می‌خوانم. ولی به هر صورت در مثنوی خیلی از آیات حل شده است، یعنی مولانا برخی از آیات را عیناً اشاره کرده و بعضی‌جاها به مضمون آیه اشاره کرده است. مولانا واقعاً تحت تأثیر کلام خداوند بود. یعنی طوری آیات را در یک مصراع حل کرده که آدم فکر می‌کند از خود مثنوی است، در حالی که ترجمه مفهوم یک آیه از قرآن است.

درباره انفقوا گفته است: «گر چه آورد انفقوا را مطلق او / تو بخوان که اکسبوا ثم انفقوا». مفسران بعداً نوشته‌اند بدون کسب نمی‌شود انفاق کرد. خلاصه کلام مولانا قطعا نه تنها قرآن را، بلکه احادیث پیامبر اکرم(ص) را از حفظ داشته است. مولانا خودش گفته است الفاظ را رها کنید، دانه را بگیرید: «ای برادر قصه چون پیمانه‌ایست / معنی اندر وی مثال دانه‌ایست».

ایکنا ـ بعضاً شاهد برخی نوعی بدفهمی‌‎ها از مثنوی و شخصیت مولانا و از جمله شمس تبریزی هستیم ....

بله خیلی‌ها هستند. حتی یک موقع می‌خواستند اسم شاهنامه را عوض کنند. در آن زمانی که تشیع پنهانی بود، فردوسی گفته است: «برین زادم و هم برین بگذرم / یقین دان که خاک پی حیدرم». فردوسی دشمنانی دارد. واقعاً مگر شاهنامه چه عیبی دارد؟ مولانا گفته است: «از علی آموز اخلاص عمل / شیر حق را دان مطهر از دغل». واقعاً کدام شاعر شیعی، شعری به چنین شیوایی درباره مولای متقیان(ع) گفته است؟ خلاصه برخی نه مثنوی می‌خوانند و نه گوش هم می‌کنند که بشنوند مولانا چه چیزی گفته است. همان‌ها بعد می‌گویند ما آن چه فهمیدیم همان درست است. همان‌ها می‌گفتند اگر مثنوی را فشار دهید از آن کفر می‌چکد و نباید به آن دست زد و یا می‌گفتند مثنوی را باید با انبر گرفت.

انتهای پیام
captcha