به گزارش ایکنا، نشست علمی نقد و بررسی کتاب «دایرةالمعارف قرآن» عصر روز گذشته، سهشنبه، ۲۳ دیماه، با حضور مجید معارف، نصرت نیلساز و حسین خندقآبادی در خبرگزاری قرآن برگزار شد. در ادامه متن سخنان نصرت نیلساز را میخوانید؛
عنوان بحثی که مطرح میکنم، «تخصص نویسندگان مدخلهای دایره المعارف قرآن و ارتباط آن با پژوهشهای دیگرشان» است. دایرةالمعارف قرآن، حدود 700 مدخل دارد که میتوانیم آنها را از منظرهای مختلف بررسی کنیم. از حیث محتوایی، این مدخلها را میتوان در چند دسته گنجاند. برخی از مدخلها مربوط به واژگان قرآن است که طیف گستردهای از پدیدههای طبیعی تا نام انبیا(ع) و غیره را در بر دارد و برخی ناظر به مفاهیم و موضوعات مختلف در قرآن است، مانند عقیده، جهاد و غیره.
دسته دوم از مدخلهای دایرةالمعارف را میتوانیم ذیل عنوان علوم قرآنی جای دهیم. غیر از مدخل «رشتههای سنتی مطالعات در مطالعات قرآنی» که کلود ژیلیو نوشته و در آن به تاریخچه پیدایی آثار علوم قرآنی بهطور کلی پرداخته است، عناوین متعدد علوم قرآنی هم در این دایرةالمعارف به صورت یک مدخل آمده است، مانند اسباب نزول، قرائات، نسخ، سوگندها و به جای بحث مکی و مدنی مدخلی با عنوان گاهشماری وجود دارد. چندین عنوان نزدیک بههم نیز داریم که همپوشانی دارند؛ مانند جمع قرآن، رسمالخط قرآن، خط عربی، صحف، مصحف، مصحفهای قرآن و نسخههای قرآن. مدخل قصص قرآن هم داریم و بحثهای ادبی و بلاغی در کتب علوم قرآنی مانند ایجاز، تشبیه، امثال و غیره یا با این عناوین وجود دارند یا در عنوانهای کلیتری مانند «ساختارهای ادبی قرآن»، «زبان و سبک قرآن» و «شکل و ساختار قرآن» مطرح شدهاند. یکی از ویژگیهایی که برای این دایرةالمعارف گفتهاند، همپوشانی مدخلها است که به نظر من اصلاً نقطه ضعف نیست، بلکه یک نقطه قوت است، چون بدین ترتیب هم مشخص میشود که اگر یک موضوع را برای نگارش به چند نفر بدهیم، حاصل کار یکسان نیست و هم با تفاوت دیدگاه غربیها در یک موضوع آشنا میشویم. گاهی ما از یک عنوان کلی نگاه غربیها استفاده میکنیم و فکر میکنیم این نگاه، اجماعی است و از این نکته غفلت میکنیم که در میان آنها نیز اختلافنظرهای جدی وجود دارد که در ادامه من به نمونهای اشاره خواهم کرد.
دسته سوم از مدخلهای دایرةالمعارف، مواردی است که نسبت یک علم با قرآن در آنها مطرح شده است. غیر از یک عنوان کلی «علم و قرآن» در مدخلهایی به نسبت علومی خاص با قرآن پرداخته شده است. برخی از این علوم مانند فقه و قرآن، حدیث و قرآن و سیره و قرآن اسلامیاند و برخی هم مانند ادبیات و قرآن، فلسفه و قرآن، علوم اجتماعی و قرآن، سیاست و قرآن، پزشکی و قرآن دامنه گستردهتری دارند.
در دسته دیگری از مدخلها به صورتها و تجلیهای مادی – هنری قرآن مانند کتیبهنگاری و قرآن، سکهشناسی و قرآن، باستانشناسی قرآن، هنر معماری و قرآن، خوشنویسی و قرآن و غیره پرداخته شده است. در دستهای دیگر از مدخلها، مانند تفسیر قرآن در دورۀ آغازین و میانه، تفسیر قرآن در دورۀ جدید و معاصر، ترجمههای قرآن، ردیهها و دفاعیهها، روشهای انتقادی معاصر در قرآن و غیره تاریخ فهم قرآن مطرح شده است.
اما بحث اصلی من تخصص نویسندگان مدخلها است. برخی از افرادی که انتخاب کردهام، مدخلهای متعددی نوشتهاند که با تخصص اصلی و زمینه پژوهش دانشگاهیشان ارتباط داشته است و برخی ممکن است یک یا دو مدخل بیشتر ننوشته باشند. برای نمونه روبرتو توتولی که مدخلهای مختلف در مورد انبیا(ع) و اقوام را نوشته است از جمله الیاس، شعیب، صالح، عمران، عاد، اصحاب رس، اصحاب اخدود و غیره در زمینۀ داستانهای انبیاء تخصص دارد. وی کتابی با عنوان «Biblical Prophets in the Quran and Muslim literature» نوشته که با عنوان «پیامبران عهدین در قرآن و منابع اسلامی» از سوی راحله نوشاوند و شیرین رجبزاده ترجمه شده است و تا یکی دو سال آینده چاپ خواهد شد.
اندرو ریپین، قرآنپژوه برجستۀ انگلیسی، مدخلهای متعددی نوشته است، اما مهمترین مدخل مرتبط با تخصص اصلی او، مدخل اسباب نزول است. او شاگرد ونزبرو است. نظریه ونزبرو در مورد گونهشناسی تفاسیر پیشاطبری و قبل از دوره کلاسیک معروف است. وی براساس عناصر موجود در تفاسیر کهن، آنها را به چند گروه تفاسیر روایی، فقهی، متنی، بلاغی و تمثیلی تقسیم کرده است. ریپین و استادش در مورد این که اسباب نزول متعلق به کدامیک از این گونههای تفاسیر است، اختلاف نظر داشتند. در حالی که ونزبرو اسباب نزول را از ویژگیهای تفاسیر فقهی میداند، ریپین آن را از ویژگی تفاسیر روایی محسوب میکند.
نفر بعدی، یُنبل است که تخصص وی حدیثپژوهی است. بنابراین میشود انتظار داشت که چه مدخلی را نوشته باشد، یکی از مدخلهایی که وی نوشته، حدیث و قرآن است و دیگری مدخل سنت. فرد دیگری وجود دارد که طبق بررسی من، فقط یک مدخل را نوشته است به نام شمایلشکنی که شاید برای ما وجود چنین مدخلی در دایرةالمعارف قرآن عجیب هم باشد. شمایلشکنی یک نهضت مهم دینی، اجتماعی و سیاسی در قرن هشتم و نهم میلادی در امپراطوری روم بوده است. نویسنده این مدخل دانیل ساهاس است. میتوان حدس زد که وی به این دلیل برای نوشتن این مدخل انتخاب شده که اثری مهم دربارۀ یوحنای دمشقی به نام John of Damescus on Islam دارد که رسالۀ دکتری وی بوده است.
یوحنای دمشقی یکی از کارگزاران مسیحی در دربار اموی بود و در تاریخ مسیحیت به دلیل طرفداری از شمایلپرستی و مبارزه با شمایلشکنی معروف بوده است. در این مدخل، ساهاس ضمن اشاره به نهضت شمایلشکنی در امپراطوری روم بررسی کرده که آیا میان این نهضت با قرآن و سپس میان آن با سنت اسلامی ارتباطی وجود دارد یا خیر. از منظر تاریخی میگوید چون ریشههای اندیشهای این نهضت مقدم بر قرآن است، پس نمیتوانیم بگوییم این نهضت از قرآن تأثیر پذیرفته است. همچنین به مسئلۀ نفی بتها در قرآن و ارتباطها و تمایزات آن با عقیدۀ شمایلشکنان یا شمایلپرستان پرداخته است و تصریح میکند که هیچ اشارهای مبنی بر آشنایی قرآن با شمایلشکنی رومی و اندیشه الهیاتی حامیان آن وجود ندارد.
اما ساهاس به وقایع تاریخی هم اشاره میکند، از جمله این که عمر بن عبدالعزیز فرمان تخریب صلیبها در کلیساهای سرزمینهایی که به تصرف مسلمانان درآمده بود را صادر کرد. از سوی دیگر، لئوی سوم، نخستین امپراطور رومی است که اولین فرمان علیه شمایلها را صادر کرد. نکتهای که توجه به آن ضروی است، این است که بدانیم باید اطلاعات پراکنده را از منابع مختلف پیدا کرده و آنها را با توجه به مسئلههای خود در منظومهای مناسب جای دهیم. در این اطلاعات، مهم است که بدانیم براساس گزارشهای تاریخی و شواهد مکتوب بین عمر بن عبدالعزیز و لئوی سوم ارتباط و نامهنگاری وجود داشته است.
در این نامهنگاریها به مسائل مهمی چون تحریف قرآن و انجیل و غیره اشاره شده است. وثاقت تاریخی این نامهها اثبات شدهاند. در این نامهها یا نمونههای دیگر مانند ردیهها که منابعی غیر از منابع سنتی ما مسلمانان است، نکتههای مهمی در موضوعات مختلفی که به نحوی با قرآن ارتباط دارند، از جمله تدوین قرآن پیدا میکنیم. این بسیار نکته مهمی است که نشان میدهد، میشود استفادههای متنوعی از این منابع داشت. اگر ارتباط عمر بن عبدالعزیز و لئوی سوم را در نظر بگیریم و توجه کنیم که لئو مهمترین امپراطور روم علیه شمایلپرستی بوده، درمییابیم که چرا تئوفانس، وقایعنگار قرن نهم که خود طرفدار شمایلپرستی بود، لئوی سوم و سایر شمایلشکنان را متهم به عربزدگی میکند و میگوید شما تحت تأثیر عربها قرار گرفتهاید.
نویسندۀ دیگری که به او اشاره میکنم، ریچارد مارتین است که مدخل معجزه را نوشته و همانطور که انتظار میرود، مدخل خلق قرآن را که یکی از اندیشههای مهم در باب اعجاز بوده را هم او نوشته است. وی مقالهای با عنوان «نقش معتزله بصره در شکلگیری نظریه اعجاز» دارد که به فارسی ترجمه شده است.
مدخل شیعه را خانم آرزینا لالانی نوشته است که در سال 2000 کتابی با عنوان «Early Shii thought: the teaching of Imam Muhammad Al-Baqir» منتشر کرده است و با نام «نخستین اندیشههای شیعی، تعالیم امام باقر(ع)» از سوی فریدون بدرهای به فارسی ترجمه شده است.
مدخل شیعه و قرآن را براشر نوشته است. در باب تخصص این فرد نیز باید بگویم که رساله دکتری وی دربارۀ تفاسیر کهن شیعی بوده و به زبان عبری نوشته بود و بعداً به انگلیسی ترجمه شد، با عنوان «Scripture and Exegesis in Early Imami Shiism» که این اثر را من و پریسا عسکری با عنوان «قرآن و نخستین ادوار تفسیری شیعه امامیه» ترجمه کردهایم و به زودی منتشر میشود.
مایکل کوک را هم خیلیها به عنوان قرآنپژوه یا حدیثپژوه میشناسند. مهمترین مدخلی که وی نوشته، امر به معروف و نهی از منکر است. وی کتابی دارد به نام امر به معروف و نهی از منکر در اندیشۀ اسلامی «Commanding Rights and Forbidding Wrong in Islamic Thought» که در سال 2000 از سوی انتشرات کمبریج منتشر شده است. این اثر را آقای احمد نمایی به فارسی ترجمه کرده و یکی از کتابهای برگزیده در دورههای کتاب سال جمهوری اسلامی بوده است.
سیدنی گریفیث که سُریانیپژوه است، مدخلهای انجیل، مسیحیان و مسیحت، رهبانیت و راهبان و کلیسا را نوشته است. تخصص اصلی وی در زمینۀ نسخههای سریانی است. از وی دو مقاله دیگر در همین رابطه به زبان فارسی ترجمه شده است: «حضرت محمد، کتاب مقدس و پیام او بر اساس دفاعیات عربی، سریانی و مسیحی در قرن اول زمامداری عباسیان» و «تاریخچه مجادلات مسیحی، سریانی با مسلمانان».
مدخل ساختارهای ادبی قرآن را عیسی بلاطه نوشته که سرویراستار مجموعهای با عنوان «Literary Structures of Religious Meaning in the Quran» است. این اثر هنوز به فارسی ترجمه نشده است. مدخلهای تاریخ و قرآن را آقای فرانتس رزنتال نوشته که پژوهشگری برجسته در حوزۀ تاریخ اسلام است. اثر او با نام «A History of Muslim historiograghy» را انتشارات بریل در سال 1968 چاپ کرده است. این اثر با عنوان «تاریخ تاریخنگاری در اسلام» از سوی اسدالله آزاد به فارسی ترجمه شده است. مدخل فلسفه و قرآن را نیز ماجد فخری نوشته که تخصصش در زمینه تاریخ فلسفه اسلامی است و کتابهای مختلفی در این زمینه نوشته است.
آقای بوبتیسن هم چند مدخل را نوشته از جمله «ترجمههای قرآن» که من ترجمه کردهام و «مطالعات قرآنی تا سال 1800». این دو مدخل از نمونههایی است که اثری حاوی اطلاعات دست اول و مبتنی بر منابع اصیل به زبان فارسی دربارۀ آنها وجود ندارد و چارهای جز استفاده از ترجمه نیست. بوبتیسن هم در زمینۀ ردیهنگاریها و هم در ترجمههای قرآن تخصص دارد. یکی از جدیدترین ترجمههای قرآن به زبان آلمانی نیز اثر ایشان است.
مایلم به دو نفر با تفصیل بیشتری بپردازم. یکی آقای جان برتن است که دو مدخل ایشان مهم است؛ یکی «جمع قرآن» و دیگری «نسخ». چرا مدخل جمع قرآن مهم است؟ چون همانطور که گفته شد، این مدخل با مدخلهای متعددی ارتباط پیدا میکند و بسیار خوب است که افراد مختلفی این مدخلها را نوشتهاند. برتن کتاب «The Collection of the Quran» را در سال 1977 منتشر کرد. در این سال، دو کتاب با دو نظریه متفاوت در مورد زمان تدوین نهایی متن قرآن منتشر شد.
یکی کتاب جان ونزبرو با عنوان «Quranic Studies» (مطالعات قرآنی) که در آن این نظریه مطرح شد که قرآن نه در زمان پیامبر(ص) یا خلفای اول تا سوم، بلکه اواخر قرن دوم یا اوایل قرن سوم، آن هم نه در حجاز، بلکه در بینالنهرین و یا عراق امروزی که محیطی فرقهای بود، تدوین شده است. در مقابل برتن معتقد است، قرآن در زمان پیامبر(ص) جمع شده است. با وجود این تفاوت، در نظر نهایی، اما هر دو در بخشی از مبانی و دیدگاهها اشتراکنظر دارند و هر دو در مسئله اعتبار احادیث اسلامی و نیز درباره خاستگاه فقه اسلامی تحت تأثیر دیدگاههای شاخت هستند و هردو کل روایات جمع قرآن را ساختگی میدانند.
اساساً نظر برتن در مورد جمع قرآن مبتنی بر اندیشه او در مورد مفهوم نسخ است. او میگوید فقهای مسلمان در سدههای نخستین، با احکامی مواجه بودند که در جامعه ساری و جاری بود، اما مبتنی بر شاهدی قرآنی نبود. از مهمترین این احکام، حکم رجم بود و این فقها برای توجیه نبود مستند قرآنی برای این احکام گفتند قرآن در زمان پیامبر(ص) جمع نشده و در دورههای بعدی جمع شده و به دلیل اینکه جمع قرآن به دست پیامبر(ص) صورت نگرفته، این جمع، کامل نبوده و برخی آیات از دست رفته است. اما مدخل جمع قرآن، بسیار آشفته است. یعنی جان برتن نتوانسته اندیشه و نظریه خود را به صورت منسجمی خلاصه کند و بیاورد و حتی به همۀ پژوهشهای غربیان نیز اشاره یا استناد نکرده است. از مهمترین این پژوهشها مقالهای است که موتسکی در سال 2001 منتشر کرده است با عنوان «The Collection of the Quran: A Reconsideration of Westaern Views in Light of recent Methodological Developments» از این مقاله دو ترجمه فارسی وجود دارد؛ یکی از فروغ پارسا و دیگری از مرتضی کریمنیا.
موتسکی در این مقاله چند اشکال عمده بر نظریۀ برتن وارد کرده است؛ یکی اینکه فاقد شواهد تاریخی است، دیگر اینکه برتن تحت تأثیر اندیشه شاخت در مورد سیر تطور فقه اسلامی است. او سیری از تطور دیدگاههای فقهی را در ذهن خود ترسیم کرده، آن هم بدون اینکه آنها را به منابع و شواهد تاریخی دقیقی مستند کند؛ تنها شواهد مؤید دیدگاه خود را آورده و به شواهد دیگر بها نداده است. همانطور که گفته شد، مدخل جمع قرآن با چند مدخل دیگر ارتباط دارد، از جمله مدخل مصحف که موتسکی نوشته است و در آن خلاصهای از مقاله مفصلی را که پیشتر بدان اشاره کردم، آورده است. فرد لیمهویز هم در مدخل مصحفهای قرآن بیشتر به مسئله اختلاف قرائات و اینکه اختلاف قرائات کهن بیشتر ماهیت تفسیری داشته، اشاره کرده است. همچنین وی به دو تلاش غربیان برای فراهم آوردن ویرایشی انتقادی از قرآن اشاره کرده است: نخست کاری که جفری و برگشترسر آغاز کردند، اما به دلیل جنگ جهانی ناتمام ماند و ادامه این کار از سوی پرتسل هم به دلیل مرگ ناگهانی وی به انجام نرسید. اما لیمهویز به پروژۀ کورپس کرونیکوم که با همان هدف در آلمان آغاز شده و خانم نویورت از افراد مهمی است که در آن مشارکت دارد، اشاره ای نکرده است.
فردی بعدی که مایلم به تخصص وی و مدخلی که نگاشته اشاره کنم، فرانسوا دروش است که مدخل نسخههای خطی قرآن را نوشته است. وی دو اثر دربارۀ نسخههای خطی قرآن یکی در عصر عباسی و دیگری در عصر اموی نگاشته است. اثر نخست با عنوان «سبک عباسی: قرآننویسی تا قرن چهارم» را پیام بهتاش و اثر دوم یعنی «قرآنهای عصر اموی» را مرتضی کریمینیا و آلاء وحیدنیا به فارسی ترجمه کردهاند. قرآنهای عصر اموی یکی از آثار برگزیده کتاب سال جمهوری اسلامی در سال 1394 بود. در آن سال مؤسسه خانه کتاب نشستی با عنوان نسخهشناسی قرآنهای خطی با حضور دروش برگزار کرد. من در آن زمان تازه ترجمه مدخل نسخههای خطی قرآن را تمام کرده بودم. سخنرانی دروش در آن نشست تقریباً همان مطالبی بود که در این مدخل آورده است
. یکی از مهمترین کارکردهای مقالات دایرةالمعارفی این است که ما را با مهمترین پژوهشگران و پژوهشهایی که در آن موضوع صورت گرفته، آشنا میکند. البته به شرط این که مدخل به خوبی نوشته شده باشد. در این مقاله، با نام افراد مهمی که در باب نسخههای خطی قرآن کار کردهاند، آشنا میشویم، مانند میشل آماری، سولانژ اوری، آدولف گرومان، نبیه عبود. یکی از نکتههایی که درباره اهمیت مطالعات غربیان و این دایرةالمعارف که دکتر خندقآبادی بدان اشاره کردند، استفاده از مطالعات افرادی با طیفی گسترده و متنوع از تخصصها بود. به عنوان نمونه، گرومان قرآنپژوه نیست. او مسئول بخش پاپیروسها در کتابخانه سلطنتی وین بود، اما مقالهای مهم نوشته که به حوزۀ قرآنپژوهی ارتباط دارد: «The Problem of Dating Early Qurans».
خلاصهای از این مقاله به فارسی به قلم من در مجلۀ آینه پژوهش چاپ شده است. اصطلاحی در این مقاله به کار رفته، «پالیمپسِستهای قرآنی» است. منظور از پالیمپستها نسخههایی است که نوشتههای اولیه آن پاک شده و دوباره رویش نوشته شده است. خانم اگنس اسمیت لوییس در سفرش به مصر در سال 1895 مجموعهای نسخۀ خطی را در سوئز خریداری کرد. این مجموعه حاوی 162 برگ بود که به صورت 22 دسته ورق به هم وصل شده بود. نوشتۀ آشکار و بالایی «scriptio superior» این نسخهها موعظههای کشیشان مسیحی بود که به عربی نوشته شده بود.
خانم لوییس متوجه شد که پیشتر بر این ورقها متون مختلف دیگری، برگرفته از نسخههای متعدد، نوشته شده بوده است. وی در این نوشتههای زیرین «scriptio inferior» متون مختلفی از جمله قطعههایی از قرآن را یافت. یافتههای خانم لوییس در سال 1902 در مقالهای منتشر شد. بعدها وی مطالعات دقیقتری را به همراه آلفونس مینگانا بر این قطعههای قرآنی انجام داد که در سال 1914 در کتابی از سوی انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شد که «Leaves from three ancient Qurâns possibly pre-‘Othmânic with a list of their Variants» نام داشت.
در همان سال، این نسخهها برای فروش به لایپزیگ فرستاده شد، اما بر اثر وقوع جنگ جهانی اول، مدتها از سرنوشت آنها خبری در دست نبود، تا اینکه با پیگیری و تلاش دکتر اومن Oman از کالج وستمینستر کمبریج و پروفسور هون Heune از توبینگن پیدا و بنا به وصیت خانم لوییس که ده سال پیش درگذشته بود، در بیستم آوریل 1936 این نسخهها بار دیگر به کتابخانۀ دانشگاه کمبریج برگردانده شد. حدود صد سال بعد در سال 2005 خانم آلبا فِدِلی بار دیگر این قطعههای قرآنی را بررسی و یافتههای مینگانا و لوئیس را ارزیابی کرد. او در برخی موارد این یافتهها را تأیید و گاه رد کرده و در برخی موارد هم نسخهها را غیرقابل خواندن نامیده است.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام