تحول حکمرانی و سنت پساپیامبر(ص)
کد خبر: 3947976
تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۱

تحول حکمرانی و سنت پساپیامبر(ص)

حسین روحانی صدر در یادداشتی با بررسی جلد دوم کتاب امام حسین پژوهی به تحلیل تحول حکمرانی و سنت پساپیامبر(ص) پرداخته است.

جلد دوم کتاب امام حسین پژوهی

به گزارش ایکنا، حسین روحانی صدر، کارشناس گروه ایران شناسی و اسلام شناسی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، در یادداشتی «تحول حکمرانی و سنت پساپیامبر(ص)» را براساس جلد دوم کتاب امام حسین پژوهی و وضعیت خاندان رسول اکرم(ص) پس از وفات ایشان بررسی کرده است.    

در طول بیش از پانزده سده از شهادت حضرت زهرا به‌خصوص در سده اخیر، گویندگان و نویسندگان، مطالبی را پیرامون ماهیت خاستگاه خاندان پیامبر پس از فوت رسول مطرح نمودند. در زیر به نقل یافته‌های حجت‌الاسلام دکتر داوود فیرحی عضو هیئت علمی گروه علوم‌ سیاسی دانشگاه تهران و دکتر محمد‌ابراهیم انصاری‌ لاری پیرامون این موضوع از جلد دوم کتاب امام حسین پژوهی قابل تأمل است.

هیچ دینی با اصرار و زور و اکراه، یا با تطمیع و تزویر و تحمیق مستقرشدنی نیست. اگرچه حکومت‌ها، سلاطین و دولت‌ها می‌توانند با یکی از این ابزارها، یا با همه آنها، سال‌ها بر مردم حکومت کنند؛ اما دین و آئین به‌خصوص آنها – که منشأ آسمانی و ریشه وحیانی دارد- هرگز، نه در اعلام و نه در انتشار و نه در استقرار با تحمیل و تطمیع و تمحیق، هیچ نسبتی ندارد؛ راه را باید نشان داد. عده‌ای از راه می‌روند، به مقصد می‌رسند و اهل شکر و سپاس‌اند؛ و عده‌ای بی‌راه می‌روند به جایی نمی‌رسند و اهل کفر و ناسپاسی‌اند. هیچ‌کس با زور و تحمیل، وادار به رفتن به راهی که نمی‌پسندد، نخواهد شد که در‌ واقع اکراه باطل‌کننده است. رفتن در مسیر نور و هدایت، اگر به‌زور و اکراه باشد؛ بی‌ثمر است و شاید حتی ثوابی هم به آن تعلق نگیرد؛ چون گوهر وجودی انسان، یعنی آزدای و اختیار او، نادیده گرفته شده است؛ چنان‌که رفتن به مسیر ضلالت و تاریکی و گمراهی، اگر به زور تحمیل باشد و اگر بدون اقامه بینه و اتمام حجت باشد، شاید عقابی بر آن تعلق نگیرد. همه ارزش انسان، به قدرت انتخاب اوست. وظیفه دین، تعیین مسیر درست و ارائه طریق حق است؛ ارائه دلیل و استدلال برای اثبات حقانیت راه حق، و نیز ارائه دلیل برای انکار و نفی راه باطل؛ و در اختیار گذاشتن دو نعمت بزرگ آگاهی و آزادی؛ همین‌جا وظیفه اصلی و ذاتی دین، تمام است. این که هر‌ کس چه چیزی را برمی‌گزیند، خودش می‌داند. تبعات کارش هم، متوجه خود اوست. عقاب یا ثواب، بسته به انتخاب اوست. البته اگر کسی با‌ آزادی و آگاهی دین را انتخاب کرد؛ راه درست و طریق هدایت و سبیل رشد را انتخاب کرد؛ پس باید به لوازم آن هم پای‌بند باشد. آن‌وقت، دین شامل یک‌سری بایدها و نبایدهاست؛ که خود دین‌دار، باید به آنها ملزم شود و تخطی از آن جایز نیست. لذا پیامبر(ص) هم به همین ابلاغ اکتفا می‌کند: «مَن کُنتُ مَولاهُ، فَهذا عَلیِ مَولاهُ. اللّهمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ». فقط همین. نه تهدیدی، نه ارعابی، نه تطمیعی و نه تحمیقی. حداکثر دعای پیامبر(ص) این است که: خدایا! با دوستان علی، دوست باش؛ و با دشمنان علی، دشمن. نه توهین و نه تحقیر. بعد هم به علی وصیت کرد که اگر به تو اقبال کردند، خلافت را بپذیر و امرشان را انجام بده؛ و اگر اختلاف کردند، امرشان را به خودشان واگذار. نگفت: علی جان! این حق مسلم توست؛ الاولابد. باید خلافت را به‌دست بیاوری، مبادا بگذاری جناح رقیب تو، این گوی خلافت بر مردم را، از تو بربایند؛ هر کاری که می‌توانی بکن تا پیروز شوی؛ خط قرمز تو این باشد که رقبا نباشند ، هر کاری که از دست ات بر می آید، بکن ، تا جناح رقیب پیروز نشود.

حجت‌الاسلام دکتر داوود فیرحی در مقاله عاشورا و بحران سنت این اثر، علما را آشنا به حدیث پیامبر معرفی و آشنا به چم‌‌و‌خم سنت پیامبر(ص) دانسته. پس کارگزار یا راوی و مفسر سنت در وفات پیامبر(ص) صحابه و دانش معیار، حدیث است. هنوز فقه به‌عنوان یک دستگاه پیچیده شکل نگرفته بود همین که یک نفر به‌عنوان صحابه شناخته می‌شد و می‌گفت سمعت ان رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلم یقول کذا، سخن او حجت می‌شد، یعنی همین که کسی می‌گفت من شنیدم پیامبر(ص) چنین گفت، جامعه می‌پذیرفت و اگر تردید هم داشت در سند سخن بود و نه سخن پیامبر(ص). پس از رحلت پیامبر(ص) حادثه سقیفه رخ می‌دهد و ابی‌بکر به خلافت می‌نشیند. ابوسفیان به تاخت به مدینه می‌آید و مستقیم سراغ حضرت علی می‌رود و می‌گوید: «ما را با ابوفضیل چکار! به خدا دودی می‌بینم که جز با خون فرو نمی‌نشیند. ای خاندان عبدمناف، ابوبکر را با شما چکار؟ دو ضعیف زبون علی و عباس کجایند؟.... ای ابوالحسن، دست پیش آر تا با تو بیعت کنم .... به خدا اگر خواهی مدینه را بر ضد وی از اسب و آدم پر می‌کنم». این روایت طبری است و از امام نقل می‌کند که با رد پیشنهاد ابوسفیان به او گفت: «ابوسفیان، به خدا از این کار جزء فتنه منظوری نداری ... ما را به نصیحت تو حاجت نیست».

اما خود حضرت در کلام پنجم نهج‌البلاغه ضمن اشاره به پیشنهاد بیعت ابوسفیان یک سری نکاتی می‌گوید که این نکات مهم‌اند. ارزیابی امام این است که با رحلت پیامبر(ص) جامعه و حکومت وارد دوره‌ای از بی‌قراری و اضطراب است که نتیجه‌ای جز زوال و سستی ندارد. به شرایط بعد از سقیفه و موقعیت خود و جامعه اشاره می‌کند و می‌گوید: اگر اقدام کنم گویند حرص حکمرانی دارد و اگر سکوت کنم خواهند گفت از جانش ترسید و اگر لب گشایم و از واقعیات موجود و چشم‌انداز امت پیامبر(ص) بگویم نگران اضطراب مردم هستم چونان اضطراب و ارزش طناب بلند در چاه عمیق و تاریک؛ بَلِ اندَمَجتُ عَلَی مَکنونِ عِلمٍ لَو بُحتُ بِهِ لَاضطَرَیتُم اضطِرَابَ الاَرشِیه فی الطَّوِی البَعِیدَهِ. امام استعاره جالبی دارد، اضطراب مردم را به تکانه‌های طناب در چاه عمیق تشبیه می‌کند و می‌گوید: من چیزهایی در جامعه می‌بینم اگر بازگویم همه مضطرب می‌شوند. تصور کنید کسی داخل یک چاه عمیق بیست سی متری دارد حرکت می‌کند و فقط پناه‌گاهش یک ریسمان است و این ریسمان شروع کند به تکانه‌های شدید‌خوردن. آن‌وقت آن بنده خدا چه اضطرابی پیدا می‌کند. امام جامعه بعد از پیامبر‌‌(ص) را تشبیه می‌کند به انسان آویزان در چاه تاریک که تنها پناهش یک طناب دراز لرزان است و بدین سان فلسفه صبر و سکوت بر حادثه سقیفه را بیان می‌کند.

ابوبکر برای کنترل اوضاع، در خطبه‌ای به مردم گفت: ... اگر زندگانی نیکو کنم مرا به همت و تربیت یاری کنید و اگر سهوی افتد تنبیه واجب دارید از میل و مدد مداهنت دور باشید. تا من در فرمان آفریدگار هستم، از من اطاعت کنید و اگر خلاف کردم، از من کناره بگیرید و مرا عزل کنید. قابل درک است که به‌ویژه در حوزه حکمرانی شاهدیم که حتی قدیمی‌ترین آثار فقهی- سیاسی در بحث مشروعیت به «سقیفه بنی ساعده» برمی‌گردند و نه ده سال زمانه و حکمرانی پیامبر(ص). از جمله این متون می‌توان به الاحکام‌السلطانیه ماوردی، ابن فراء و دیگران اشاره کرد. در سال یازده هجرت و بلافاصله بعد از رحلت پیامبر(ص) دو دیدگاه راجع‌به نسبت رابطه دین و زندگی پیدا شد: یک دیدگاه، دیدگاه مشهوری است که معتقد است پیامبر(ص) رفت که رفت و کفانا کتاب‌الله. قران برای ما کافی است یک تئوری که الان هم پیروان بزرگی دارد تحت عنوان نهضت قرانی همه‌جا است در مصر است در ایران هم است. طبق این دیدگاه، بالاخره پیامبر(ص) زندگی کرد و از دنیا رفت و حاصل نبوتش قران است که الان هست؛ اینک ما هستیم و این کتاب و این زندگی.

نگاه دیگر، نگاه امام علی و اهل بیت(ع) است. طبق این نظر کتاب خدا بدون پیامبر خدا رمزگشایی نخواهد شد و پیامبر(ص) مفسر قران است و به این دلیل سنت پیامبر(ص) یا سنت به معنی مطلقش تفسیر قران است. استدلال مهمی امام دارد که اگر پیامبر(ص) نباشد کیفیت تفصیلی احکام اصلاً روشن نیست. شاید همین استدلال را بشود به نظامات زندگی مدنی و سیاسی؛ یعنی به دولت و حکومت نیز سرایت داد و از درک و دیدگاه امام درباره سنت حکمرانی پیامبر(ص) سخن گفت. بی‌جهت نیست که تاریخ نظام سیاسی در دنیای اسلام از سقیفه شروع می شود و نه از تأسیس مدینه توسط پیامبر(ص). فقه سیاسی سنتی، غالباً نقطه صفر اندیشه و نظام سیاسی را سقیفه بنی ساعده می‌داند و نه قانون اساسی و دولت- شهر مدینه که بر بنیاد آن قرارداد ساخته شد و سری در میان سرها برآورد. تفکر سنتی، چنان بر سقیفه بنی ساعده می‌چسبد، گویی که قبل او تجربه‌ای ده ساله و نبوی وجود ندارد و سنت خلفا می‌شود سکه رایج. به جای اینکه سنت پیامبر(ص) به سکه رایج حکمرانی در تاریخ مسلمانی بدل شود. ادبیات نهج‌البلاغه در صدد برجسته‌کردن این دوگانه و تأکید بر تمایزها و بازگشت به سنت و اصالت نبوی است اما این اتفاق به‌تدریج با یک مسائلی مواجه شد و آن این بود که دولت و لاجرم جامعه اسلامی به خاطر شرایطی که پیدا کرد به‌تدریج دچار انحنا شد. یکی از عوامل، انتقال دولت اسلامی از مالیات های مردمی به درآمد رانت ناشی از غنیمت بود.

تمایز بین دو سنت برساخته و اصیل، مشهور و مغفول. اما به دومی تکیه و تأکید دارد. سنت حکمرانی پیامبر(ص) است که دارد به حاشیه رانده می‌شود، در مقابل سنت پساپیامبر که با الهام از ادبیات قریش و سنت قبل از اسلام دارد بالا می‌آید و به تعبیر امروز برجسته می‌شود. علی‌ابن‌ابی‌طالب قهرمان مبارزه با این تحولات جدید است. نگرانی حضرت امیر هم از همین انحنای راهبردی بود. احساس می‌کرد که این سنت دارد می‌رود به سمت امتیاز‌خواهی و الیگارشی نوع قریش، و در واقع این برابری‌خواهی بنیادین که در سنت پیامبر(ص) بود و اساس تمدن اصیل مسلمانی بود، آهنگ غروب زاویه‌گزینی داشت. حضرت احساس می‌کند که جامعه دچار ترمیدور است و این ترمیدور نتایجش را دیر یا زود خواهد داد. بلاذری، از مورخین متقدم است و می‌نویسد: معاویه، سفیدنامه‌ای را که پایان آن را با علامت تأیید، مهر‌زده بود، نزد امام حسن فرستاد؛ تا آنچه خواهد، بنویسد؛ و او نوشت: این، آشتی‌نامه حسن‌بن‌علی و معاویه‌بن‌ابوسفیان است. با او آشتی می‌کند که ولایت مسلمانان را به او بسپارد؛ بدان شرط که به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و سیرت خلفای صالح رفتار کند که کسی را ولی‌عهد خود نسازد و پس از او، کار با شورای مسلمانان باشد. مردم هرجا باشند، بر جان و مال و فرزندان خود، ایمن خواهند بود. معاویه نباید در نهان و آشکار، غائله‌ای علیه حسن برپا کند؛ یا کسی از یاران او را بترساند و باز این حسن است؛ که در پاسخ عده‌ای که بر او خرده گرفته و انتقاد کردند که چرا صلح را پذیرفته است؛ از جمله، حُجربن‌عَدِی که گفت کاش زنده نمی‌ماندم و این روز را نمی‌دیدم، حسن مجتبی که چنان صورت و چهره باصفا و سلیمی داشت که هر بیننده‌ای، ناخودآگاه، تحت‌تأثیر قرار می‌گرفت؛ فرمود: «من از خاندانی‌ام که از وقتی حق را شناخته، از آن رو برنتافته است. ای حُجر! مگر ندیدی که اکثریت مردم از جنگ بیزار شده بودند؛ من نخواستم چیزی را که نمی‌خواهند، بر آنان تحمیل کنم».

پس از شهادت امام حسن (ع)، عده‌ای از پیروان ایشان در عراق در نامه‌ای ضمن تسلیت به امام حسین اعلام کردند که آماده فرمان او هستند و مشتاق آمدن او به کوفه و از معاویه هم برائت می‌جویند. اما حسین (ع) در پاسخ، دوستان و پیروان خود را به خویشتن‌داری و محافظت از خود و نگه‌داشتن سر درون در برابر حکومت توصیه می‌کند و می‌گوید: تا روزی که معاویه زنده است همین شیوه را حفظ کنند و بعد از مرگ معاویه نظرش را خواهد گفت و چنانچه از خطبه امام حسین(ع) در مِنی نیز برمی آید انتظار این بود که صحابه در صیانت از سنت با چنگ و دندان مقاومت کنند، لیکن، در مسیر تحولات افتادند و با جریان آب شنا کردند. امام در اشاره به این اوضاع می‌گوید: مجاری امور و احکام دست علماء است که امین بر حلال و حرام خدا هستند. اما شما این جایگاه را از دست دادید و این به دلیل جدایی شما از حق و اختلاف در سنت به‌رغم حجت واضح است و اگر بر آزارها صبر می‌کردید و سختی‌ها را تحمل می‌نمودید، مرجع امور و احکام خدا می‌بودید؛ لکن زورگویان را قدرت و مشروعیت دادید و کارها را به دست‌شان سپردید تا چنان‌که می‌پسندد به شبهه و شهوت عمل کنند.

در روایتی از امام حسین است که از علما شکایت می‌کند که این‌ها در حفاظت از سنت کوتاهی کردند و جامعه دچار اختلاف شد. همه اینها یعنی که اسلام محمد(ص) و علی و حسن و حسین، بدون حضور آگاهانه و آزادانه مردم، معنا ندارد. این است که امروز که آشکارا همه سنت‌ها و سیره‌ها و روش‌های محمد(ص) و علی را زیرپا گذاشته‌اند. کلیدی‌ترین و اساسی‌ترین سنت الهی و سنت نبوی و سنت علوی، یعنی احترام به آگاهی و دانایی مردم و احترام به انتخاب مردم و حق انتخاب مردم را، یکسره، زیر پا له کرده اند.

جلد دوم کتاب امام حسین پژوهی به تألیف محمدجعفر امیرمحلاتی در 404 صفحه توسط انتشارات نگاه معاصر در سال 1399 به جامعه علمی منتشر شد.

انتهای پیام
captcha