به گزارش ایکنا، به نقل از روابط عمومی دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان، در یادداشتی به قلم جواد حیدری، یزدان رضوانی، مهدی وزنه و امیر صالحی از کارشناسان کلام، قرآن و فقه این دفتر، به نقد و بررسی مباحث مطرح شده در انیمیشن روح (soul)، از منظر معارف قرآنی، کلامی و فقهی پرداختهاند که متن آن در ادامه میآید.
روح، یک پویانمایی رایانهای در ژانر ماجراجویی، فانتزی و کمدی ـ درام به کارگردانی پیت داکتر ساخته پیکسار است که توسط والت دیزنی پیکچرز در سال ۲۰۲۰ منتشر شد. داستان این فیلم با معلم موسیقی سرخوردهای آغاز میشود که در تحقق اهداف و آرزوهایش شکست خورده و بهجای تبدیل به ستاره جاز شدن، حالا مسئول تربیت تعدادی بچه بیاستعداد و بیعلاقه به موسیقی است. در ابتدا به نظر میرسد که ما روایتی از تلاش یک مردِ سیاهپوست برای رسیدن به آرزویش را شاهد هستیم. خیلی زود اما مسیر داستان عوض شده و منظره تازهای پیشرویمان گسترده میشود. در مسیری که شخصیت اصلی فیلم، «جو گاردنر» طی میکند، با روحی که با شماره ۲۲ خوانده میشود، اتفاقات متعددی تجربه میکند و آموزهها و عقاید گوناگونی به مخاطب و بیننده القاء میشود. در این نوشتار، درصدد پرداختن به تمام ابعاد و زوایای این انیمیشن نیستیم و بهصورت اختصار و با اولویت موضوعات اعتقادی و کلامی سعی میشود نگاه واقعبینانهای به بینندگان و مخاطبین داده شود تا با برخی از مطالب غیرعلمی و غیرعقلانی آشنا شوند و نگاه اسلام عزیز را راجع به این موضوعات فهم کنند.
مفاهیمی مثل تناسخ و کارما، ارواح سرگردان، جهانهای موازی و وجود چاکرا بهوضوح در این انیمیشن، مسلّم و قطعی انگاشته شده، درحالیکه هیچگونه دلیل و مستند عقلی و یا علمی نداشته و صرفاً بهصورت یک ادعا و تئوری بدون مبنا و توسط برخی مدعیان معنویت مطرح شده است.
دشمن از دشمنی خود دست برنداشته و در هر فرصت و با هر حیله و بهوسیله ابزارهای مختلف، درصدد تضعیف جبهه حق و تقویت لشکر کفر و نفاق و جذب نیرو برای پادگان شیطان است. اگر امروزه خود را «قوی» نکنیم، جسممان اسیر کرونا میشود و روح و جانمان زندانی «جهل و خرافه». آموزههایی را که قِدمت آنها به قبل از اسلام برمیگردد و سر به بالین توهم و خیال نهاده، در دستگاههای مختلف موسیقی و با نُتهای جذاب بزک میکنند و ماهوارهها را که شایسته نام «مارواره» هستند، فرامیخوانند و البته مسنجرها و پیامرسانها، نقش محوری پشتیبانی را بر عهده میگیرند و ساختن انیمیشن و فیلم و سریال از تاکتیکهای مسلم آنهاست تا «عقیده» و «ایمان» مدافعان حرم و حریم مستضعفان را فاسد کنند. چاره کار، اطاعت از فرمانده است که دستور دادند: «باید قوی شویم تا جنگ نشود و تهدید دشمن تمام شود».
یکی از زوایای جنگ، ترویج خرافه و تضعیف عقیده است که باید با مطالعه و پژوهش، تفکر و تدبر و همراهی با مرزبانان دین، خود را تقویت کنیم تا در دامهای دشمن که هر روزه با مدلهای مختلف و جدید، پهن میشوند، نیفتیم. این بار، فرضیهای به نام «سمسارا» یا «تناسخ»، مهره پازل «جنگ نرم» قرار گرفته تا با «انکار معاد و آخرت» به پهلوانان زنده ببالند و بساط اخلاق و تعهد را آنگونه که میخواهند بیارایند.
همانگونه که اشاره رفت، «تناسخ» آموزهای بسیار قدیمی است که ریشه در اعتقادات ادیانی مانند دائو، بوداگرایی، هندوگرایی، مانوی، برهمایی، جینیسم، سیکیسم، اهل حق (یارسان) و غُلات شیعه دارد و عبارت است از انتقال روح از یک بدن به بدنهای دیگر در همین دنیا، بهصورت متوالی و بدون توقف. قائلان به تناسخ منکر عالم آخرت هستند و ثواب و عقاب را به لذت و درد دنیوی در همین عالم معنا میکنند و نام «کارما» بر آن مینهند (شهرستانی، ملل و نحل، ج ۲، ص ۵۵). جالب است بدانید که معتقدین به تناسخ تا به امروز، هیچ دلیل و یا استدلالی برای این مسئله ندارند و صرفاً برای اقناع افکار پیروان خود و فرار از چاله «عبث و بیهوده بودن زندگی دنیا» این تئوری را خلق کردند، ولی خواسته یا ناخواسته در چاه عمیق اشکالات متعدد عقلی و نقلی افتادهاند.
در نقد و بررسی تئوری تناسخ، نکاتی بهاختصار تقدیم میشود: اصلیترین نتیجه تناسخ، نفی معاد و انکار «حیات پس از مرگ» است، درحالیکه وجود معاد و حیات اخروی، دارای براهین و استدلالهای محکم عقلی و نقلی بوده که در کتابهای اعتقادی بیان شده است. انسان خردمند، هیچگاه یک حقیقت منطقی و عقلی را که دارای استدلالهای متعددی باشد، فدای یک مسئله ادعایی و بدون هیچ پشتوانه عقلی و منطقی نمیکند. از همین رو، امام رضا(ع) در پاسخ به مأمون عباسی فرمودند: «مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ كَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ مُكَذِّبٌ بِالْجَنَّةِ وَ النَّار؛ کسی که به تناسخ اعتقاد داشته باشد، به خدا کفر ورزیده و وجود بهشت و جهنم را تکذیب کرده است» (عيون أخبار الرضا علیهالسلام، ج ۲، ص ۲۰۲).
اهل تناسخ میگویند: مصیبتها و آلامی که عدهای از مردم به آن مبتلا میشوند، در حقیقت جزای اعمال بد و گناهان زندگی گذشته آنهاست، در وقتی که ارواح آنها به بدن دیگر متعلق بوده، همانطور که نعمتها و لذایذی که عده دیگری از مردم از آن برخوردار هستند، پاداش اعمال نیکی است که در زندگی قبلی داشتهاند. بر این اساس، هر یک از آنها استحقاق وضعیت موجود خود را دارند و سزاوار نیست که بر مستکبران و ثروتمندان سرکش اعتراضی کنند و نباید برای دادخواهی نسبت به حق مظلومان و مستضعفان قیام کرد. به این ترتیب، اساس و پایههای اخلاق ویران میشود و مجالی برای فضایل انسانی باقی نخواهد ماند و این عقیده بهترین وسیله برای مفسدان و طواغیت نسبت به توجیه اعمال شنیعشان است، چرا که آنها با بیان مجبور بودن به عملکرد خود بهراحتی از زیر بار مسئولیت، شانه خالی میکنند.
بنا بر فیاضیت و حکمت پروردگار عالم، اگر بدنی شایستگی و قابلیت دریافت روح را پیدا کرد، خداوند عالم، روح را در بدن او ایجاد میکند. اگر بنا باشد یک روح دیگر، در چرخه تناسخ به بدن فرد تعلق گیرد، لازم میآید دو روح در یک بدن وجود داشته باشد که این امر بالوجدان باطل است، چرا که هر فردی خود را دارای ذات واحد مییابد و نه بیشتر.
در قرآن کریم، آیاتی وجود دارد که مضمون آنها این است که بازگشت مردگان به حیات دنیوی امکانناپذیر است، چنانکه در آیات ۹۹ و ۱۰۰ سوره مؤمنون میفرماید: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُون لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون؛ زمانى كه مرگ يكى از آنان فرارسد، مىگويد: پروردگار من! مرا بازگردانيد! شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم! (ولى به او مىگويند:) چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مىگويد (و اگر بازگردد، كارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند».
بنابراین با در نظر گرفتن دلایل عقلی و نقلی، تئوری تناسخ هیچ پشتوانه عقلی ندارد و نتیجه آن، ویرانی پایههای اخلاق و حاکمیت رفتارهای جبری است. شایسته است جوانان عزیز و فرهیخته ایران اسلامی با بالا بردن سطح علمی و اعتقادی، خود را در دریای مواج شبهات، حفظ کنند و زمینه نجات غرقشدگان در این ورطه را فراهم آورند.
برای مطالعه بیشتر و آشنایی با تئوری تناسخ به منابع زیر رجوع شود:
ـ فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی، مؤسسه بهداشت معنوی.
ـ تناسخ: گذشته و امروز، علی موحدیان عطار.
ـ تناسخ در اندیشه اسلامی، حجتالاسلاموالمسلمین علیرضایی.
ـ فرضیه بازگشت روح تحت بررسی دقیق، آیتالله معرفت.
یکی از ادعاهای مطرح در عرفانهای دروغین و معنویتهای کاذب، روح سرگردان است؛ برای مثال، در اعتقادات اهل حق چنین میخوانیم: «... از این گذشته ارواح سرگردانی هم هستند که هنوز اجازه ورود به عالم برزخ را نگرفتهاند...» (هرام الهی، راه کمال، جیحون، ۱۳۸۲، چاپ نهم، ص ۲۰۱). در عرفان حلقه، از این مقوله به « کالبد ذهنی» یاد میشود و معتقدند: «میلیونها جن و کالبد (روح سرگردان) در بدن انسان وجود دارد». (جزوه تشعشع دفاعی، ص ۱۳۷).
برای تحلیل صحیح این تئوری باید روشن شود، منظور از روح سرگردان چیست؟ آیا منظور روحی است که جسمش در بین مرگ و زندگی مانده، مثل کسی که دچار کما شده است؟ یا روحی که لحظه مرگ را میگذراند و نمیداند که چه حالی در انتظار اوست؟ یا روحی که در فضایی نامعلوم، بیقید رها شده است و هیچگونه هدفی را دنبال نمیکند؟ شاید نزدیکترین تعبیر به روح سرگردان در متون دینی، تعبیر سکرات مرگ است، حالتی شبیه مستی که سبب میشود شخص هیچ چیز را درک نکند. در آیه ۱۹ سوره ق میخوانیم: «وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحیدُ؛ و سرانجام سكرات (و بیخودى در آستانه) مرگ بهحق فرامیرسد (و به انسان گفته میشود این همان چیزى است كه تو از آن میگریختی».
«سكره مرگ» حالتى است شبیه به مستى كه بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، بهصورت هیجان و انقلاب فوقالعادهای به انسان دست میدهد و گاه بر عقل او چیره میشود و او را در اضطراب و ناآرامى شدیدى فرومیبرد. چگونه چنین نباشد، درحالیکه مرگ یك مرحله انتقالى مهم است كه باید انسان در آن لحظه تمام پیوندهاى خود را با جهانى كه سالیان دراز با آن خو گرفته بود، قطع كند و در عالمى قدم بگذارد كه براى او کاملاً تازه و اسرارآمیز است، بهخصوص اینكه در لحظه مرگ انسان درک و دید تازهای پیدا میکند، بیثباتی این جهان را با چشم خود میبیند و حوادث بعد از مرگ را كم و بیش مشاهده مىكند. اینجا است كه وحشتى عظیم سرتاپای او را فرامیگیرد و حالتى شبیه مستى به او دست میدهد، ولى مست نیست.
پس اگر منظور از سرگردانی، همین حالت شبیه مستی را شامل شود، روح در هنگام جدا شدن از بدن، دچار چنین حالتی میشود و در کتاب فرهنگ شیعه نیز همین تعبیر برای سکرات مرگ آورده شده است: «سكرات مرگ: این كلمه از ریشه «سُكر» است، به معناى از كار افتادن عقل انسان. سكرات مرگ همان سختیهایی است كه هنگام مرگ پیش میآیند و آدمى را سرگردان و حیران میکنند».
اما اگر منظور روح انسانهای به کما رفته یا نظیر آن است، باید گفت که حال کسانی که اینگونه هستند، شبیه حالت خواب است. در خواب، ارتباط روح و جسم کم میشود و در کما همین اتفاق میافتد، هر چند شاید ارتباط در کما بسیار ضعیفتر از حالت خواب باشد. پس همان تجربیاتی که در خواب داشتهایم، برایمان روشن میکند که روح شخص به کما رفته در چه حالی است. این روح ممکن است بتواند حقایقی را از عوالم دیگر ببیند، همانگونه که رؤیای صادقه رخ میدهد. یا اینکه روح اسیر اعمال و تفکرات و تعلقات خویش بماند، همانگونه که اکثر رؤیاهای ما اینگونه است و درباره نوع سومی که در ابتدا مطرح شد، علاوه بر مخالفت این پدیده با حکمت الهی، هیچگونه دلیل قطعی و روشنی ندارد.
لذا باید بدانیم چیزی به نام روح سرگردان وجود ندارد و چنین روحی زاییده تخیل انسان است و هیچ پشتوانه عقلی و علمی برای آن یافت نمیشود. روح انسان بعد از مرگ وارد عالمی به نام برزخ میشود. روح در آن عالم نیز بدنی دارد که از نظر شکل و ظاهر، شبیه به بدن دنیایی اوست، لکن دارای مادّه نیست؛ نظیر بدنهایی که ما در خواب میبینیم یا در خیال خود تصوّر میکنیم. اموات تا روز قیامت، با توجه به عقاید و اعمالشان، با روح و بدن برزخی خود، یا در بهشت برزخی به سر میبرند یا در جهنم برزخی. روح موجودی لطیف است که در مدّت زندگی دنیوی، بدن را تدبیر میکند، ولی خود نه داخل بدن است و نه خارج از آن، چون داخل یا خارج چیزی بودن از ویژگیهای موجود مادّی است، لذا روح نه داخل چیزی است و نه خارج از چیزی؛ امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «الرّوح فی الجسد کالمعنى فی اللّفظ؛ روح در جسد آدمى همانند معنى در لفظ است». (سفینةالبحار؛ واژه روح) و معنی نه در داخل کلمه است و نه در خارج از آن. بنابراین، در هنگام مرگ روح از بدن خارج نمیشود، چون داخل آن نیست تا خارج شود؛ بلکه در هنگام مرگ، تعلّق تدبیری روح با بدن قطع میشود. نتیجه اینکه: وجود روح سرگردان با حکمت الهی سازگار نبوده و هیچگونه دلیلی بر اثبات آن وجود ندارد و فقط ادعایی است برای توجیه برخی گزارهها در معنویتهای دروغین.
برای آشنایی بیشتر با مسئله روح و ارواح سرگردان به منبع زیر مراجعه کنید:
ارواح سرگردان و فراموش شده، ناصر مکارم شیرازی، درسهایی از مکتب اسلام، سال دهم، اردیبهشت ۱۳۴۸، شماره ۵.
یکی از ادعاهایی که امروزه از سوی مدعیان معنویت در عصر جدید استفاده میشود، جهانهای موازی است، مثلاً در کشور ما فردی با نام محمدعلی طاهری در فرقهاش با نام عرفان کیهانی ادعا میکند که برای فهم این جهانها باید آنها را درک کرد و طاهری از جمله افرادی است که چنین درکی دارد (مهدی وزنه، مرشد بیرشد و تباه، ص ۴۶۷، به نقل از «جزوه ترم ۶، ص ۱۲۴؛ جزوه ترم ۲، ص ۱۷۹).
جهانهای موازی، نظریهای است در فیزیک کوانتوم که در سال ۱۹۷۵ جوانی به نام «اورت» در دانشگاه پرینستون آن را مطرح کرد (رابرت راسل، فیزیک، فلسفه و الهیات، ترجمه همایون همتی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، ۱۳۸۴، ص ۳۵۶). نزد صاحبنظران آن دانش نیز قطعی نیست، چون اثبات وجود جهان یا کیهانهای موازی در حیطه تجربه انسان قرار ندارد و دلایل عقلی نیز آن را تأیید نمیکند و تا امروز هیچ مستند علمی برای آن اقامه نشده است. محسن فرشاد در اینباره مینویسد: «... اما کیهانهای موازی، کیهانهای هالهای، فرا کیهان، مورد مشاهده مستقیم ما نیستند، وجودشان محتمل و غیرقطعی است» (محسن فرشاد، رازها و رمزهای کیهان، ص ۱۹۶).
نتیجه اینکه: بنا بر نظر کیهانشناسان، با توجه به نبود شرایط آزمودن و تجربه و بررسیهای علمی در رابطه با جهانهای موازی، وجود این جهانها غیرقطعی و صرفاً یک احتمال است.
برای مطالعه بیشتر به مقاله زیر مراجعه شود:
مهدی گلشنی، چند جهانی، علمی یا فلسفی؟، مجلهی فلسفه علم، پژوهشگاه علوم اسلامی و مطالعات فرهنگی، سال پنجم، شماره اول، بهار و تابستان ۹۴، صص ۱ ـ ۲۸.
در آیین هندو باور دارند سیستم انرژی بدن سه قسمت است؛ بدنهای لطیف، نادیها یا کانال انرژی، چاکراها یا مراکز انرژی. نادیها به منزله شبکه ظریفی از شرینها هستند و دو نادی اصلی، آیدا و پینگالا نام دارند. جایی که این دو نادی اصلی به هم میرسند، چاکرا نامیده میشود. اولین چاکرا، «چاکرای مولادهارا» است که اگر فعال باشد، رنگش قرمز آتشین و حس مربوط به آن، حس بویایی است. دومین چاکرا، سوادهیستانا نام دارد، رنگش نارنجی و نزدیک ناف قرار دارد و حس مربوط به آن، چشایی است.
مانی پورا، چاکرای سوم است، به رنگ زرد طلایی و بالاتر از ناف و حس مربوط به آن، بینایی است. چاکرای چهارم، آناهاتا یا چاکرای قلبی نام دارد، رنگش سبز است، وسط سینه قرار دارد و به حس لامسه مربوط است. چاکرای پنجم، ویشودها چاکرا نام دارد، آبی متمایل به سبز و حس شنوایی مربوط به آن است. اجنا، چاکرای ششم است، رنگش نیلی و گاهی زرد و میان دو ابرو قرار دارد و تمام حسها و فرا حس وابسته به اوست. چاکرای هفتم، ساهاسارا نام دارد، رنگش سفید و گاهی بنفش است، در قله سر قرار دارد، حس خاص ندارد و مانترای «اُم» برای اوست.
بهطورکلی برای اثبات هر ادعا، عقل و تجربه و وحی لازم است. راه اثبات وحی آسمانی نداریم، چون یوگیها به هیچ جملهای از کتابهای مقدس استناد نکردهاند. استدلال عقلی نیز در این زمینه نداریم. راه تجربه نیز نیست، چون این مطالب حاصل تجربیات درونی بزرگانی چون پاتانجلی است و تجربه انسانهایی که صدها سال از مرگشان گذشته است، نمیتواند راهی برای نجات بشر باشد. (فعالی، آفتاب و سایهها، صص ۹۰ ـ ۱۰۸).
نتیجه اینکه: عقل بشر اجازه قبول مطلبی را که توسط برخی افراد غیرمتخصص و با ادعای تجربههای درونی مطرح شده است، نمیپذیرد و مسئله چاکراها هیچ تأییدیه عقلی و علمی ندارد.
برای مطالعه بیشتر در مورد چاکراها به منابع زیر مراجعه کنید:
ـ محمدتقی فعالی، آفتاب و سایهها، ۹۲ ـ ۱۰۸.
ـ حمزه شریفی دوست، کاوشی در معنویتهای نوظهور، صص ۳۵۹ ـ ۳۷۲.
در پایان نوشتار، فتوای فقهای بزرگوار را در رابطه با «موسیقی» که در انیمیشن، نقش پررنگی هم در قالب و هم در محتوا دارد، بازگو میکنیم تا از نظر فقهی به این مقوله نیز پرداخته شده باشد.
پرسش ـ حکم نواختن با آلات موسیقى را بیان کنید؟
همه مراجع (بهجز آیتالله العظمی بهجت و آیتالله العظمی صافى): اگر از آلاتى است که به لهو و حرام اختصاص دارد، نواختن آن (درهرحال) جایز نیست، ولى اگر از آلات مشترک باشد، استفاده از آن بهمنظور منافع مشروع و حلال اشکال ندارد. (امام، استفتائات، ج ۲، مکاسب محرمه، س ۳۰؛ خامنهای، اجوبه الاستفتائات س ۱۱۶۴؛ فاضل، جامع المسائل، ج ۱، س ۹۹۲؛ مکارم، استفتائات، ج ۱، س ۵۲۴ و ۵۲۵ و ج ۲، س ۷۰۷ و ۷۱۰؛ تبریزى، استفتائات، س ۱۰۵۴ و ۱۰۶۵ و صراط النجاة، ج ۱، س ۱۰۰۵).
پرسش ـ حکم گوش دادن به آهنگ بدون کلام چیست؟
آیات عظام امام، خامنهای، فاضل و نورى: گوش دادن به هر آهنگى که مطرب و لهوى و مناسب مجالس گناه و خوشگذرانی است، جایز نیست (هرچند مشتمل بر کلام نباشد). (امام، استفتائات، ج ۲، مکاسب محرمه، س ۲۷ و ۲۸؛ فاضل، جامع المسائل، ج ۱، س ۹۹۵ و ۹۹۹ و ۱۰۰۵؛خامنهای، اجوبه الاستفتائات، س ۱۱۴۰؛ نورى، توضیح المسائل، مسائل مستحدثه).
آیات عظام بهجت و صافى: گوش دادن به هر آهنگى که مطرب و لهوى و مناسب مجالس گناه و خوشگذرانی است، جایز نیست و گوش دادن به آهنگى که از نواختن آلات موسیقى تولید میشود، حرام است. (صافى، جامع الاحکام، ج ۱، س ۱۰۱۸ ).
آیات عظام تبریزى، سیستانى، مکارم و وحید: گوش دادن به هر آهنگ لهوى که مناسب مجالس گناه و خوشگذرانی است، جایز نیست (هرچند مشتمل بر کلام نباشد). (تبریزى، استفتائات، س ۱۰۴۶ و ۱۰۶۵؛ سیستانی، sistani.org، موسیقى، ش ۵؛ مکارم، استفتاات، ج ۲، س ۷۰۳ و ۷۰۸؛ وحید، منهاج الصالحین، ج ۳، م ۱۷).
آیات عظام بهجت و صافى: بهطورکلی نواختن با آلات موسیقى (لهو)، حرام است. (صافى، جامعالاحکام، ج ۱، س ۱۰۰۳ و ۱۰۱۵ و ۱۰۱۸).
پرسش ـ آیا معیار حرمت موسیقی فقط لهوی بودن آن است یا اینکه میزان تحریک و تهییج آن هم تأثیر دارد؟ و اگر باعث حزن و گریه شنونده شود، چه حکمی دارد؟ خواندن و شنیدن غزلهایی که بهصورت سه ضرب و همراه با موسیقی خوانده میشوند، چه حکمی دارد؟
حضرت آیتالله خامنهای: ملاک آن ملاحظه کیفیت نواختن موسیقی با در نظر گرفتن همه خصوصیات و ویژگیهای آن است و اینکه از نوع موسیقی لهوی مضلّ عن سبیل اللّه و مناسب با مجالس لهو و گناه باشد، هر موسیقی که بهحسب طبیعت خود از نوع موسیقی لهوی باشد، حرام است، اعم از اینکه مهیّج باشد یا خیر و موجب ایجاد حزن و اندوه و حالات دیگر در شنونده شود یا خیر و هرگاه غزلهایی که همراه با موسیقی خوانده میشوند، بهصورت غنا و آواز لهوی مناسب مجالس لهو و لعب در آیند، خواندن و شنیدن آنها حرام است. (https://www.leader.ir).
آیتالله مکارم شیرازی: آهنگهایی وجود دارد که در مجالس فساد نواخته میشود و در کنار آن غالباً هرزگیهای دیگر وجود دارد. آهنگهایی که گاهى از آن به موسیقى مبتذل و گاه فسادانگیز و گاه مطرب، تعبیر میشود. این آهنگها هر جا و با هر محتوایى باشد، حرام است، ولى آهنگهای دیگرى هست که چنین نیست؛ مانند آهنگهای معروفى که اشعار مختلف مذهبى، مرثیهها و موزیکهای نظامى و ورزشى با آن نواخته میشود، اینها حرام نیست، چرا که در تعریف قسم اوّل نمیگنجد. البتّه مصادیق مشکوکى هم وجود دارد که به درستى شناخته نمیشود که آیا از قسم اوّل است، یا از قسم دوّم؟ و نظر به اینکه در شبهات تحریمیّه مصداقیّه اصل بر برائت میباشد، در مصادیق مشکوک برائت جارى میشود. ( https://makarem.ir).
آیتالله سیستانی: مسئله ۵۴۰ ـ موسیقی حلال، آن است که با مجالس لهو و لعب تناسب ندارد و بهعکس آن، موسیقی حرام به موسیقیای گفته میشود که با مجالس لهو و لعب هماهنگی دارد.
مسئله ۵۴۱ ـ مقصود از جمله «متناسب با مجالس لهو و لعب» آن نیست که موجب آرامش روحی و تغییر حال و وضع انسان میشود که چنان چیزی خوب است و احیاناً موسیقی و آواز حلال نیز آن وضع را به وجود میآورد، بلکه مقصود، این است که شنونده آن خصوصاً اگر با هنر و فن موسیقی آشنا باشد، میداند که کدامیک با مجالس لهو و لعب و مشابه آنها تناسب دارد و کدام یک ندارد. (فقه برای غربنشینان، باب دوم: معاملات ـ فصل ۱۰ ـ احکام موسیقی).
انتهای پیام