خليفه دوم، از خنجر فيروز زخم برداشت و در آستانه مرگ بود. شورايی شش نفره را برگزيد و به آنان سه روز فرصت داد تا از ميان خود خليفه سوم را برگزينند، البته در میان آن شش نفر، عبدالرحمن بنعوف را برتری داد. پس از روزها گفتوشنود، طلحه رای خويش به عثمان داد. سعد وقاص به عبدالرحمن بنعوف روی آورد، و زبير امام علی(ع) را برگزید. عبدالرحمن رو به سوی علی(ع) آمد و به او گفت: به خلافت تو رأی میدهم و با تو بيعت میكنم به شرط آنكه قرآن را و سنت پيامبر را و روش دو خليفه پيشين را پيروی كنی!
امام علی(ع) فرمود: قرآن و سنت پيامبر را پيروی میكنم، ولی چنین تعهد نمیدهم که به روش دو خليفه پيشين پايبند باشم، آنان رأی و اجتهاد خویش داشتند، و من رأی خویش را. هرگاه كه در قرآن و سنت مطلبی را نيافتم به اجتهاد خويش عمل میكنم. عبدالرحمن بنعوف سه بار سخن خود را تكرار كرد و به امام علی(ع) پيشنهاد خلافت داد و اميرمومنان نيز بر سخن خويش استوار ماند. عبدالرحمن از علی(ع) روی برگرداند و همان سخن را با عثمان بازگو كرد، عثمان پذيرفت و خليفه شد.
به باور من، این برترین کرامت امام علی(ع) است، درخشانترین برگ از دفتر زندگی اوست، والاترین سخن، برترین رفتار و صادقانهترین کردار است. خلافت بر سرزمین پهناور اسلامی؛ شبه جزیره عربستان، یمن، عراق، ایران و شام و این محدوده جغرافیایی اکنون سیزده کشور را دربرگرفته است. او حکومت براین گستره را واگذاشت، چون نمیخواست وعدهای دهد و تعهدی را بپذیرد که نمیخواهد به آن عمل کند.
او مصلحت را بر حقیقت مقدّم نساخت، او به دست آوردن قدرت را اصل نمیدانست، او راستگو و راستکردارترین است، او پرورشیافته محمدامین است که هیچ کس از وی نه دروغی شنید و نه خلف وعدهای دید. او حکومت را واگذاشت، و علی(ع) باقی ماند؛ علیّ والا، برتر، و پیراسته؛ پیراسته از فرومایگی قدرتطلبان و دروغپردازی سیاستبازان.
یادداشت از محمد سلطانی رنانی، عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان
انتهای پیام