پدر یعنی غم، یعنی خستگی، تلاش. پدر جوانی داد و پیری گرفت. پدر یعنی عشق، یعنی محبت بی منت، یعنی تمام هستی، بهانه زندگی. پدر را نمیتوان با واژگان توصیف کرد چرا که پدر واژهای بسیار سنگین است و همه معنایش را در کودکیهای ما تکمیل کرده است؛ آنجا که قهرمان زندگی بود و ما گمان میبردیم که اگر روی شانههایش بایستیم، دستمان به همه ستارههای آسمان میرسد و تکیه گاهی محکم و استوار برای فرزندانش محسوب میشود.پدر مانند کوه محکم همیشه تکیه گاه میماند و همیشه کمر خمیده خود را پشت لبخند محکم خود پنهان میکند. پدر گوشه خانه سالمندان روزها را به شب سپری میکند و خیلی سال است که لذت پدر شنیدن از فرزندان را نچشیده!
بر کوزهگری پریر کردم گذری،
از خاک همینمود هر دَم هنری؛
من دیدم اگر ندید هر بیبصری،
خاک پدرم در کف هر کوزهگری.