رابطه و نسبت دین و فرهنگ به همان اندازه که ساده به نظر میرسد، امری پیچیده و گسترده است و به همین دلیل در طول تاریخ، رابطه دین و فرهنگ دستخوش تغییر و تحولات عمدهای بوده و در این زمینه قرائتهای مختلفی نیز مطرح شده است. برخی معتقدند دین و فرهنگ نمیتوانند با یکدیگر رویکرد تعاملی داشته باشند، زیرا هر کدام رویکرد خاص خود را دارند. در مقابل برخی نیز معتقدند دین به مثابه امری متعالی و دربرگیرنده باورها، ارزشها، هنجارها و سنتهای جامعه با مقوله فرهنگ به عنوان مجموعهای از دستاوردهای مادی و غیرمادی که بشر برای رفاه و بهزیستی خود خلق کرده است، رابطه تنگاتنگی دارند و بین آنها تعامل وجود دارد. خبرنگار ایکنا در اصفهان، درباره نسبت دین و فرهنگ در بعد نظری و رابطه این دو مقوله با یکدیگر در جامعه ایران، گفتوگویی با رضا اسماعیلی، عضو هیئت علمی گروه مدیریت و برنامهریزی فرهنگی دانشگاه آزاد اصفهان و سیدمحمود نجاتی حسینی، مدیر گروه دین انجمن انسانشناسی ایران انجام داده و در خصوص نقش آموزههای قرآنی در شکلگیری فرهنگ عمومی، با حجتالاسلام مهدی گرجی، استاد حوزه و دانشگاه و عصمت همتی، عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان اصفهان گفتوگو کرده است که گزیدهای از هر دو بخش در ادامه میآید.
رضا اسماعیلی، پژوهشگر فرهنگی و اجتماعی و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اصفهان بر این باور است که میان خود دین و فرهنگ نمیتواند چالشی شکل بگیرد، بلکه چالش وقتی به وجود میآید که پای عنصر سومی بهنام قدرت به میان آمده و افراد و گروهها در پشت دین و فرهنگ قرار گرفته و بهدنبال سیطره یکی بر دیگری باشند. وی همچنین آینده فرهنگی ایران را در گرو گفتوگو میان برشهای سهگانه فرهنگ ایران میداند و معتقد است اگر پنجره گفتوگو میان این برشها بسته شود، دچار چندپارگی فرهنگی و از دست رفتن انسجام فرهنگی میشویم.
وی بیان کرد: در نسبت میان فرهنگ و دین، مفهوم فرهنگ گستردهتر و وسیعتر از حوزه دین محسوب میشود، به این معنا که یکی از عناصر تشکیلدهنده فرهنگ، عقاید است. البته گستره وسیعی از اعتقادات نیز وجود دارد، مثلاً باورهای خرافی موجود در جامعه بخشی از فرهنگ هستند، ولی در حوزه دین جایگاهی ندارند، یعنی اعتقادات دینی که برخاسته از الهامات الهی است و بر انبیا نازل شده، در چارچوب اعتقادات الهی تعریف میشوند. به همین دلیل، فرهنگ مقولهای بسیار وسیعتر است و اگر آن را شامل دانشها، ارزشها، هنجارها و نگرشهای مردم به پدیدهها تلقی کنیم، این یک قلمرو اصلی در مجموعه است که بیشتر بر حوزههای اعتقادی، اخلاقی و رفتاری تأکید میکند.
این پژوهشگر فرهنگی و اجتماعی درباره امکان چالشهایی که میتواند میان دین و فرهنگ وجود داشته باشد، گفت: دین و فرهنگ از جنس اعتقادات، اندیشهها، باورها و شناختها هستند، ولی میان دینداران و متولیان دین با متولیان فرهنگ ممکن است چالش به وجود آید، مثلاً شعر و دین هر دو مقولهای فرهنگی هستند و میتوانند در ارتباط با یکدیگر به دادوستد بپردازند. یعنی عناصر فرهنگی از حوزه دین به حوزه شعر وارد شود و شعر بُعد دینی پیدا کند و یک ترکیب فرهنگی شکل بگیرد؛ ولی وقتی وارد عرصه نظام فرهنگی میشوند و مجموعهای از انسانها در پشت باورها و اعتقادات قرار میگیرند که بر یک باور تأکید دارند و اساساً در پی این هستند که قلمرو باورها و اعتقاداتشان را گسترش دهند تا بر سایر حوزهها تسلط پیدا کند، اینجاست که وارد بحثهای چالشی میشوند. بنابراین، میان خود دین و فرهنگ نمیتواند چالشی شکل بگیرد و وقتی افراد، گروههای اجتماعی و حتی دولتها و مجموعههای سیاسی در پشت اینها قرار بگیرند، میتوانند وارد این چالش شوند که کدام یک بر دیگری سیطره و برتری پیدا کند. اساساً تناقضها و تعارضهایی که از این لحاظ میان دین و فرهنگ در جامعه به وجود میآید، موجب برداشتهای متفاوت و شیوههای گوناگون میشود و بعضاً نیز موازی فرهنگی و دینی صورت میگیرد.
وی تصریح کرد: یکی از ویژگیهای فرهنگی جامعه ایران در ادوار مختلف تاریخی و برشهای فرهنگی که در این سرزمین وجود دارد، اعم از ایران باستان، ایران بعد از اسلام و ایران در دوره مدرن، این بوده که دین همواره یکی از عناصر و مؤلفههای تشکیلدهنده فرهنگ محسوب میشده است. در ایران باستان، روحانیون کیشهای مختلف برحسب باورهای خود همیشه در زمره صاحبان قدرت و متنفذین حوزههای اجتماعی و فرهنگی بودند، مثلاً در دوره ساسانیان، رهبران روحانی زرتشتی جایگاهی والا و نقشی تعیینکننده داشتند. با ورود اسلام به ایران، جامعه تحتتأثیر آموزههای دیگری قرار میگیرد و این روند ادامه پیدا میکند تا اینکه در دوره صفویه نیز حکومتی دینی تشکیل میشود. اساساً در سه دوره تاریخی، حکومت دینی به وجه غالب داشتهایم؛ دوره ساسانیان، دوره صفویه و ایران بعد از انقلاب اسلامی. به همین دلیل، دین در همه ادوار تاریخی نقش تعیینکننده داشته است، بعضاً در مرکز قرار داشته و اگر هم در مرکز قرار نداشته، از اهمیت و اعتبار بالایی برخوردار بوده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اصفهان با تأکید بر اینکه دین و فرهنگ وقتی حالت چالشی پیدا میکنند که پای عنصر سومی بهنام قدرت به میان بیاید، افزود: این قدرت است که قلمروها و نظام ارتباطات میان دین و فرهنگ را تعیین میکند. چون انقلاب اسلامی به تعبیر یک متفکر و تحلیلگر این حوزه، انقلابی به نام خدا با آموزههای مذهبی و رهبری یک فرد روحانی بود، بعد از پیروزی، اساساً دینی کردن جامعه و حوزه فرهنگ، اقتصاد و سیاست مبنا و محور قرار گرفت. در این انطباقبخشی، چالشهایی بروز کرد، به این معنا که بخشهای مختلف حوزه فرهنگ و بهطور مشخص، حوزه موسیقی با رهبران عرصه دینی دچار این چالش شد که حدود و قلمرو حوزه موسیقی در محیطهای فرهنگی چگونه است. میان رهبران روحانی در خصوص این قلمرو اجماع نظر وجود ندارد، برخی بر نفی آن تأکید دارند و برخی حضور آن را با ابعاد دینی میپذیرند، بهطوری که در ترویج و اشاعه دین نقش تعیینکننده داشته باشد و برخی دیگر این دو را در عرض هم قرار میدهند، یعنی معتقدند هر دو دارای قلمرو و روشهای خاص خودشان هستند و در کنار هم به زیست فرهنگی ادامه میدهند.
وی ادامه داد: در اینجا با سه نوع رویکرد مواجه هستیم. اگر رویکرد اول که مبتنی بر دینیسازی همه امور و به خدمت گرفتن ابزارهای فرهنگی است، مبنا قرار گیرد و عناصر، متولیان و اهل فرهنگ در این چارچوب قرار بگیرند، هیچ چالشی وجود ندارد، ولی اگر در تعارض قرار گیرند، یا این تعارض بر اثر اختلافهایی باشد که نزد متولیان و صاحبنظران دینی وجود دارد، آن وقت چالشها بروز پیدا میکند و بعضاً ممکن است وارد نزاعهای مختلفی نیز بشود. اگر دیدگاه منعطفتری مطرح شود که این دو قلمرو با محتواهای متفاوت و روشهای گوناگون، ولی به عنوان دو مؤلفه اصلی فرهنگ در کنار هم به حیات خودشان ادامه دهند، چالشی نیز بروز نخواهد کرد و هیچ قلمرویی خواهان تضعیف قلمرو دیگر نخواهد شد و هر دو بهآرامی به حیات خود ادامه میدهند.
اسماعیلی اظهار کرد: در ایران بعد از انقلاب، شاهد رویکردهای مختلفی در این زمینه بودهایم. چون دولت متولی تحقق اهداف اسلامی است، بعضاً در قالب فعالیتهایی وارد حوزه فرهنگ میشود، قانونگذاری، سیاستگذاری و بودجهریزی میکند و چون قلمرو دین برخاسته از آرای اندیشمندان و متون دینی مثل قرآن، احادیث و روایات و سنت و سیره رهبران دینی و اولیای الهی است و روحانیون به عنوان نهاد ترویجدهنده و تبلیغکننده دین مطرحاند، وارد بحثهای تعارضگونه و چالشهایی در جامعه شدهایم، مثل حرمت موسیقی و تحریم کردن آن، از فرهنگ حلال و حرام سخن گفتن و از منظر فقهی به فرهنگ نگاه کردن.
وی بیان کرد: فرهنگ جامعه ایران از سه برش اصلی تشکیل شده است؛ ایران باستان، ایران اسلامی و برش مدرن. چالشهایی که در این زمینه شکل گرفته، بخشی به چالش مدرنیته و فرهنگ دینی برمیگردد، بخشی مربوط به چالش مدرنیته با فرهنگ و آداب و رسوم باستانی است و بخشی از چالشها نیز در ارتباط میان فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی از منظر فقهی قابلیت بررسی دارد. آینده فرهنگی جامعه ایران در گرو گفتوگو و بحث و مجادله میان این برشهای مختلف است. اگر این برشهای فرهنگی ضمن اختلافها نسبت به دو عنصر محتوا و قالب که بعضاً در این زمینهها دچار تفاوتها و تعارضاتی هستند، در تعامل با یکدیگر، به مسیر وحدتبخشی برسند، بهطوری که عناصر موجود در این زمینهها با هم انسجام پیدا کنند، آینده فرهنگی جامعه ایران متعالی خواهد بود.
این پژوهشگر فرهنگی و اجتماعی گفت: در صورتی که پنجرههای گفتوگو میان این برشهای فرهنگی بسته شود، چون ارتباطات وسیع فیزیکی و رسانهای وجود دارد و تعاملات فرهنگی در قالب محتواها و مضامین مختلف ادامه پیدا کند، این تعارضات موجب میشود که دچار چندپارگی فرهنگی شویم. بنابراین، چندپاره شدن فرهنگ و از دست رفتن انسجام فرهنگی، یکی از مشکلاتی است که در این زمینه حاصل میشود. مشروط بر اینکه متولیان حوزههای فرهنگی به جای گفتوگو، به ستیز و نزاع با هم بپردازند و تأکید خاصی بر شکلگرایی یا فرمالیسم فرهنگی داشته باشند و از محتواهای مشترکی که در این حوزه میان عناصر و مؤلفههای مختلف وجود دارد، دوری کنند، وارد تجزیه فرهنگی میشویم که در دورههای مختلف، تجربههای متفاوت آن را داریم.
سیدمحمود نجاتی حسینی (خراسانی)، دینپژوه و مدیر گروه دین انجمن انسانشناسی ایران معتقد است نسبت ثابتی میان دین و فرهنگ وجود ندارد و بسته به اینکه هر کدام چه وجوهی داشته باشند، این نسبت میتواند مبتنی بر تعامل یا تقابل باشد. وی همچنین نوع رابطه دین و فرهنگ در جامعه ایران را در گرو بافتار اجتماعی و فرهنگی کشور در آینده میداند.
وی درباره نسبت دین و فرهنگ، گفت: اگر دین را دارای جهتگیری و نسخههای متنوع بدانیم، نسبت آن با فرهنگ متفاوت خواهد بود، به عبارت دیگر نسبت ثابتی بین دین و فرهنگ وجود ندارد، یعنی نمیشود کلی صحبت کرد، ابتدا باید دین را تحلیل و وجوه مختلف آن و همچنین وجوه مختلف فرهنگ را مشخص کرد و بعد گفت که کدام یک از وجوه فرهنگ با کدام یک از وجوه دین نسبت و سازگاری متقابل دارد.
این دینپژوه اضافه کرد: دین در طول تاریخ چند وجه مهم به خود گرفته؛ سه وجه آن عبارت است از شریعت، طریقت و حقیقت، ولی در عین حال دین وجه تفکر و تأمل نیز به خود گرفته، یعنی شما تعبیری از حقیقت دین دارید که این در متن مقدس، یعنی در قرآن، انجیل و تورات و حتی در ادیان آسیایی مثل هندوئیسم، بودیسم، اوپانیشادها و زرتشت خود را نشان داده است. وجه دیگر دین دربرگیرنده شریعت و یا احکام و عبادات و یا استفاده از آموزههای دینی برای زمینیکردن احکام دینی است که در مجموع به آن شریعت گفته میشود و در اسلام نیز به فقه شهرت دارد.
نجاتی حسینی افزود: وجه سوم دین، وجه طریقت است که در جهان اسلام به صورت خاص و در جهان مسیحیت و یهودیت، خود را بهصورت پیاده کردن حقیقت دین با استفاده از باطنیگری و تأمل، مراقبه و بهصورتی عرفانی و اخلاقی نشان داده است. به نظر من وجه چهارم دین، وجه تفکر و تأمل نام دارد و بیانگر تولید آن دسته دانشهای فرهنگی است که عمدتاً اساس فرهنگی دارند، ولی موضوع آن، تفکر و تأمل در شریعت، طریقت و حقیقت دین است که تحت عنوان الهیات از آن نام برده میشود و در جهان اسلام تحت عنوان معارف دینی و اسلامی و در تشیع تحت عنوان معارف شیعی مورد توجه قرار میگیرد.
وی تصریح کرد: هر کدام از این وجوه میتوانند با فرهنگ نسبت تعاملی و یا تقابلی داشته باشند، حتی در وجوه مختلف دین، نسبتهای تعاملی و تقابلی وجود دارد، مثلاً در طول تاریخ، شریعتگرایان و طریقتگرایان مدام در حال مناقشه و چالش بودهاند و یا در طول تاریخ تمدن و فرهنگ ایرانی و اسلامی، میان فقیهان و عرفا و اهل تصوف مناقشه و منازعه وجود داشته است که این نوع نزاعها همچنان ادامه دارد و بخشی از آن ایدئولوژیک است و بخش دیگری از آن به نوع تفکر و بینش از دین برمیگردد. از طرف دیگر، بین الهیدانان، متألهان، فیلسوفان، فقها و متکلمان نیز این نزاع و مناقشه وجود دارد.
مدیر گروه دین انجمن انسانشناسی ایران ادامه داد: بهصورت بالقوه چالش و منازعه و مناقشه و یا تقابل بین دین و فرهنگ وجود دارد، بیشتر به این دلیل که دین خود را فرامرز و یا بدون مرز تعریف میکند و خصلت ذاتی آن این است که همه سنگرها را فتح کند. فرهنگ در اینجا مهمترین سنگری است که دین باید آن را فتح کند. در طول تاریخ چنین اتفاقی افتاده است، مثلاً در قرون وسطی مسیحی، دین مسیحیت بهعنوان عامل هویتبخش و تمدنساز در کل اروپا، تمام سنگرهای فرهنگی، ادبی و هنری را فتح کرد که البته این موجب پیشرفت فرهنگ شد، یعنی در این دوران شاهد ادبیات دینی، معماری دینی، هنر دینی، فلسفه دینی و... هستیم و فقط علم است که نمیتواند دینی شود.
وی بیان کرد: زمینههایی که دین و فرهنگ میتوانند براساس آن به یکدیگر نزدیک شوند و یا از یکدیگر فاصله بگیرند، براساس تخیل نیست، بلکه مبتنی بر واقعیتهای تاریخی است. در این زمینه با نوعی فرهنگ مواجه هستیم که دینی شده است، مثل آنچه در اسلام، مسیحیت و یهودیت اتفاق افتاده، یعنی در برخی زمینهها دین، فرهنگی شده است، مثل مسیحیت؛ در واقع اگر مسیحیت با فرهنگ غربی آمیخته نمیشد، نمیتوانست جهانگیر شود و بنابراین در حد همان سرزمینهای اولیه خود باقی میماند و امروز نمیتوانست بیش از یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون نفر پیرو داشته باشد، ولی در این زمینه با فرهنگی مواجه هستیم که به نوعی دینزدا، دینگریز و دینستیز محسوب میشود و نمونه آن فرهنگ لائیسیته و سکولاریستی است که در اروپا شکل گرفته و برخی معتقدند به واسطه جهانی شدن امکان اینکه به جهان اسلام نیز ورود پیدا کند، وجود دارد.
نجاتی حسینی تصریح کرد: به نظر من در نوع این نسبتها یعنی آنجایی که جنبه تقابلی دارد، چالش دین و فرهنگ را ایجاد میکند، ولی آنجا که این نسبت، جنبه تعاملی، توافقی و اجماعی پیدا میکند و برای ایجاد زندگی معنوی، اخلاقی و فرهنگی است، دیگر چالشی دیده نمیشود، بلکه شاهد نوعی باروری زندگی هستیم.
وی با بیان اینکه دو عامل مهم باعث چالشی شدن رابطه دین و فرهنگ میشود، گفت: به نظر میرسد در بافتار مدرنیته که فرهنگ جدید را ایجاد کرده و در بافتار سنت (tradition) که دین را تقویت میکند، خصایص و خصلتهایی وجود دارد که بخشی از آن ذاتی و مربوط به دین است، یعنی به سنت باز میگردد و دین را در برابر فرهنگ قرار میدهد، ولی در عین حال بخشی از این خصلتها مربوط به مدرنیته است که منجر به شکلگیری فرهنگ جدید شده و باعث میشود مصالحه میان دین و فرهنگ به سختی شکل بگیرد.
این دینپژوه اضافه کرد: همه نزاعها به دین برنمیگردد. اگر بخواهیم منصفانه و واقعگرایانه نگاه کنیم، گفتار مدرنیته دارای یکسری خصایص و خصلتهای مهمی است که آن را در برابر دین قرار میدهد، یعنی دقیقاً متضاد با خصلتهای سنتی است که بهصورت فهرستوار شامل عقلانیت، علمگرایی، تجربهگرایی، سکولاریسم، مادیگرایی، پیشرفتگرایی، دنیاگرایی، انسانگرایی، فردگرایی و آزادیگرایی میشود. چون اینها خصلتهای فرهنگ مدرن است، مدرنیته را ایجاد میکند، بنابراین هر نوع عنصر و ماده و محتوایی که نتواند خود را با آن سازگار کند، یا باید کنار بکشد، یا راه دیگری طی کند، یا بهنحو دیگری به تعامل بپردازد و حتی مجبور به تعامل شود.
وی ادامه داد: چالشهای دین و فرهنگ مسئله حیات و بقاست، یعنی مسئله مرگ و زندگی است. هر کدام از آنها که کوتاه بیایند، طبیعتاً بقا و پایداری آنها به خطر میافتد. در واقع باید هم به دینگرایان سنتی حق بدهیم که از سنگرها و خصلتهای ذاتی دین دفاع میکنند و هم به فرهنگگرایان مدرن و کسانی که در جهان مدرن زندگی میکنند، حق بدهیم که از هویت و زندگی خود در برابر هجمه دین دفاع کنند. منتها مسئله این است که اینها باید به تفاهم و توافق برسند، چون زندگی جدید محصول تعامل و تفاهم و توافق دین و فرهنگ است.
نجاتی حسینی اظهار کرد: اگر جریانهای مربوط به اندیشه سیاسی و اجتماعی را در یکصد سال اخیر در جهان اسلام دنبال کنید، کاملاً ردپای نوگرایان و نواندیشان دینی را میبینید که با توسل به خصایص فرهنگ مدرن و برای آشتی دادن این فرهنگ با دین و جلوگیری از تصادم این دو که نه به نفع فرهنگ مدرن است و نه به نفع دین، سعی کردند تعبیری نوگرایانه از دین ارائه دهند و این چالشها را کاهش داده یا از تبعات آنها بکاهند.
وی افزود: در ایران از یکصد سال پیش تاکنون هر چه جلوتر آمدهایم، هم شاهد تصادم دین و فرهنگ و چالش این دو برای یکدیگر بودهایم و هم شاهد مصالحه دین و فرهنگ، ولی اینکه در آینده چگونه این تصادم یا تعامل پیش خواهد رفت و آیا همواره تصادم حاکم خواهد بود یا تعامل، به این برمیگردد که بافتار اجتماعی فرهنگی ایران آینده چه وضعیتی خواهد داشت. اگر این بافتار کاملاً مدرن باشد و دین فقط حوزه خاصی را پوشش دهد، نه اینکه در همه حوزهها حضور داشته باشد، به نظر من کمترین تصادم و تقابل میان دین و فرهنگ اتفاق خواهد افتاد؛ ولی اگر در آیندهای نزدیک، این بافتار همچنان نیمه سنتی نیمه مدرن یا دو قطبی باشد، به نظر میرسد که اگر دین و فرهنگ مدرن بر ادعای خود پافشاری کنند و راضی به مفاهمه و مصالحه نباشند، این امکان وجود دارد که زمینههای چالشی برای آنها به وجود بیاید.
از مجموع این صحبتها، اینطور به نظر میرسد که هر چه به دوران مدرن و عصر جهانی شدن نزدیکتر شدهایم، دین و فرهنگ وارد مرحله پیچیدهتری از مناسبات و روابط میان خود شدهاند که این موضوع، ضرورت تعامل و گفتوگو میان آنها را دوچندان میسازد و همانطور که در صحبتهای کارشناسان نیز به آن اشاره شد، تقابل دین و فرهنگ و تلاش برای سیطره دادن یکی بر دیگری، بهنفع هیچ کدام نیست و این تعامل، توافق و تفاهم میان آنها است که باعث شکوفایی زندگی و رشد اخلاق و معنویت در جامعه میشود.
از طرف دیگر، در جامعهای که اکثریت آن مسلمان هستند و زندگی آنها در تمام سطوح بهگونهای متأثر از دین و آموزههای دینی است، این موضوع مهم به نظر میرسد که فرهنگ و سبک زندگی اعضای آن چقدر با آموزهها و دستورات دین مطابقت دارد. بنابراین اینکه چگونه میتوان فرهنگ عمومی جامعه را با آموزههای دینی تطبیق داد، موضوعی است که در این بخش نظر کارشناسان را در خصوص آن جویا شدهایم.
حجتالاسلام مهدی گرجی، استاد حوزه و دانشگاه معتقد است قرآن اساس فرهنگ عمومی را بر تعاون و محبت و ارتباطات اجتماعی را بر مبنای احسان و عدل میداند.
وی اظهار کرد: در باب فرهنگ عمومی و مواردی که مسلمانان، مؤمنان و شهروندان در یک جامعه باید رعایت کنند، اصولی در قرآن آمده است که روابط میان افراد مختلف را تنظیم میکند. در جوامع انسانی، روابط متقابل است، یعنی احترام، محبت و حقوق مادی و معنوی باید متقابل باشد و قرآن دقیقاً به این موضوعات توجه دارد. قرآن اولاً به ارتباطات اجتماعی توصیه کرده و به برّ و تقوا سفارش میکند و اساس فرهنگ عمومی را بر تعاون، دستگیری و محبت بنا کرده و از طرف دیگر، ارتباطات اجتماعی را دائرمدار عدل و احسان قرار داده است.
وی در خصوص چگونگی شکلگیری فرهنگ عمومی بر مبنای آموزههای قرآن، گفت: بخشی از این کار مربوط به حکومت و بخشی مربوط به مردم است. در واقع حکومت در برنامهریزیهای آموزشی، تربیتی، مجامع علمی، رسانهای و حتی اقتصادی باید به دنبال پرورش ویژگیهای اخلاقی مدنظر قرآن باشد. سیستمهای اداری، شرکتهای اقتصادی و درآمدهای کلان مادی باید دائرمدار سوق دادن مردم به صداقت، وارستگی، پاکدستی و امانتداری باشند، نه اینکه خدای نکرده باعث سوق یافتن مردم به سمت خلاف و دروغ شوند.
این استاد حوزه و دانشگاه اضافه کرد: خانوادهها نیز در شکلگیری فرهنگ عمومی مؤثرند. در محیط خانواده، ابتدا باید روحیه قرآنی در کالبد والدین شکل گرفته باشد تا بتوانند فرزندان خود را براساس آموزههای قرآن تربیت کنند.
عصمت همتی، عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان اصفهان نیز بر این عقیده است که در فرهنگ عمومی مدنظر قرآن، مصالح جمعی بر مصالح فردی تقدم دارد و برای شکلگیری جامعهای سالم و نیکو، افراد نسبت به یکدیگر مسئولیت متقابل دارند.
وی گفت: پایه اصلی جامعه، افراد هستند و بنای قرآن بر ساختن افراد است. اگر بخواهیم جامعهای اخلاقمدار داشته باشیم، انسانهای اخلاقمداری باید در جامعه حاکم باشند و برنامههای فرهنگی در راستای تقویت بنیانهای اخلاقی طراحی و تدوین شود. اگر افراد اخلاقمدار باشند، جامعه نیز رنگ و بوی اخلاقی خواهد گرفت. بنابراین همه صفاتی که قرآن برای مؤمنین ذکر میکند، ترسیم یک جامعه ایدهآل است. وقتی مؤمنین صادق هستند و فریبکار نیستند، وفای به عهد دارند و یکدیگر را «تواصوا بالصبر و تواصوا بالحق» میکنند، اگر هر فردی به رعایت این موارد پایبند باشد، مجموعه افراد رنگ و بوی جامعه را عوض میکنند.
عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان اصفهان افزود: اسلام مصالح جمع را بر مصالح فرد برتری داده است و وقتی دستور به اصلاح میدهد، یکی را بر دیگری متوقف نمیکند. یعنی اینطور نیست که بگوید به اصلاح افراد بپردازید و وقتی افراد اصلاح شدند، جامعه خود به خود اصلاح میشود، نه اینطور نیست. البته اینگونه هم نیست که اسلام بگوید جامعه باید از بالا اصلاح شود، صرفنظر از اینکه افراد این جامعه اصلاح شوند یا نه. از نظر منطقی و تحلیل عقلی، تا زمانی که فرد اصلاح نشود، موضوع اصلاح اجتماعی نیز به نتیجه نمیرسد.
وی اضافه کرد: قرآن در سوره لقمان و در کنار موعظههایی که لقمان به فرزند خود میکند، میگوید: «يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَكَ ۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»؛ یعنی درباره اصل امر بهمعروف و نهی از منکر سخن میگوید. پایه این اصل، مسئولیت متقابل افراد برای ایجاد جامعهای سالم و نیکوست. امر به معروف در قرآن پررنگ است و یکی از فروعات دین هم مسئله امر به معروف و نهی از منکر محسوب میشود و این اصل در حد و حدود خودش واجب است. فلسفه امر به معروف و نهی از منکر این است که انسانها در جامعه از یکدیگر تأثیر میپذیرند و به همین دلیل نمیتوانیم بگوییم که هر کس باید از خودش مراقبت کند و مسئولیتی در قبال دیگران ندارد و یا اینکه بگوییم جامعه نیاز به مراقبت ندارد. قرآن صراحتاً خطاب به مؤمنان میفرماید: «وَتَواصَوا بِالحَقِّ وَتَواصَوا بِالصَّبرِ»؛ «وَتَواصَوا» از باب تفاعل است، یعنی حالت متقابل دارد و منظور این است که مؤمنین نسبت به هم اینطور رفتار میکنند.
همتی ادامه داد: از این نظر، همه نسبت به هم مسئولیت دارند و امیرالمؤمنین(ع) این مسئولیت را در نسبت میان مردم و حاکمان نیز صادق میداند، یعنی معتقد است مردم باید حاکمان را به کار خیر توصیه کنند و خطاهایشان را تذکر دهند و متقابلا خود ایشان به مردم میگویند که من شما را آموزش دادم و برایتان خیرخواهی کردم و این وظیفه من نسبت به شما بوده است. بنابراین اصلاح فرهنگ عمومی جامعه وظیفه همگانی است. افرادی که خودشان را اصلاح میکنند و به این موضوع توجه دارند، نمیتوانند نسبت به جامعهای که در آن زندگی میکنند، بیتفاوت باشند. همانطور که گفتم، حاکمیت فرهنگی جامعه باید همه چارچوبهای اجرایی امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه مشخص کند، وگرنه اگر به ظواهر کسی بگوید میخواهم امر به معروف و نهی از منکر انجام دهم و به نظرش برسد که انجام حد شدید امر به معروف و نهی از منکر نیز وظیفه اوست، نتیجه هرج و مرج خواهد بود؛ بنابراین حاکمیت فرهنگی باید چارچوبهای اجرایی را معنا کند، لذا از نظر قرآن، کسی نمیتواند بگوید که من گلیم خودم را از آب بیرون میکشم و دیگران به من مربوط نیستند.
وی تصریح کرد: جامعه مانند یک کشتی است که همه سوار آن هستند، هیچ کس نمیتواند زیر پای خود را سوراخ کند و مدعی باشد که این کار به دیگران مربوط نمیشود. خیلیها میخواهند به مسائل اجتماعی حالت شخصی بدهند، مثلاً میگویند لباس پوشیدن امری شخصی است، بنابراین دیگران حق ندارند برایش حد و مرز تعیین کرده یا باید و نباید تعریف کنند، چون در این صورت آزادیهای اصلی خدشهدار میشود. چنین اظهارنظری در مورد مسائل اجتماعی و جامعه غلط است، کسی نمیتواند بگوید هر طور لباس بپوشم، به دیگران مربوط نیست، چون خواه ناخواه نوع لباس پوشیدنش بر دیگران تأثیر دارد و خودش نیز از نحوه لباس پوشیدن دیگران تأثیر میپذیرد.
این استاد دانشگاه بیان کرد: همانطور که گفتم، اگر در موردی میان مصالح فردی و اجتماعی تعارض به وجود بیاید، در دیدگاه اسلامی حتماً مصالح اجتماعی را بر مصالح فردی تقدم میدهیم. جامعه مفهومی اعتباری به معنای فلسفی نیست، بلکه مفهومی انتزاعی است که یک سلسله سنتها و قوانین پیدا میکند و یک سلسله حاکمیت بر اراده افراد تحمیل میشود. اسلام اصلاح جامعه را با اصلاح فرد میداند، ولی در عین حال معتقد است که افراد نسبت به اصلاح جامعه هم تأثیرگذار هستند و هم تأثیرپذیر.
در مجموع میتوان گفت جامعه مسلمانی که بخواهد فرهنگ و سبک زندگی خود را مطابق با آموزههای قرآن شکل دهد، اولاً افراد آن باید خیرخواه یکدیگر باشند و در روابط فردی و اجتماعی، عدل و احسان را رعایت کنند و دوماً، این نکته را در نظر داشته باشند که اصلاح، وظیفهای همگانی است. همه افراد علاوه بر اینکه باید به اصلاح کردار و رفتار خود متعهد باشند، در عین حال در قالب اصل امر به معروف و نهی از منکر نیز نسبت به یکدیگر مسئولیت متقابل دارند. این مسئولیت علاوه بر اینکه در روابط فردی و اجتماعی صدق میکند، در روابط میان حکومت و مردم نیز باید جاری باشد.
انتهای پیام