ادبیات فارسی در ایران، بهصورت مستقیم و غیرمستقیم متأثر از آیات و آموزههای قرآن است و بزرگان ادب فارسی بیش از هر چیز، از مفاهیم قرآنی تأثیر پذیرفتهاند، بهگونهای که برخی غنای شعر فارسی را بهدلیل همین تأثیرپذیری عمیق میدانند. کمتر شاعری وجود دارد که در شعر او تأثیرپذیری از قرآن و آموزههای آن به چشم نخورد. بر همین اساس، قرآن یکی از محوریترین موضوعات شعر فارسی است که به عقیده برخی از پژوهشگران، با ادبیات فارسی پیوندی استوار و ناگسستنی دارد، یعنی به قدری این پیوند عمیق، وسیع و گسترده است که قابل جداسازی و تفکیک نیست، بهگونهای که اگر قرآن را از ادبیات فارسی جدا کنیم، دیگر چیزی برای آن باقی نمیماند. اینکه قرآن چگونه در ادبیات فارسی ظهور و بروز دارد و ادیبان پارسی چه رویکردی در مواجهه با قرآن داشتهاند، موضوع گفتوگویی است که خبرنگار ایکنا در اصفهان با برخی از اساتید و پژوهشگران ادبیات فارسی انجام داده است که متن آن را در ادامه میخوانیم.
اسماعیل آذر، پژوهشگر ادبیات فارسی و نویسنده کتاب چهار جلدی «تأثیر قرآن در شعر فارسی» گفت: از زمان رودکی سمرقندی تا امروز، بیش از ۴۰۰ شاعر نام برده شده که به اشکال مختلف تحتتأثیر قرآن مجید بودهاند. حکیم فردوسی حدود ۱۴۰۰ بار از آیات قرآن بهره برده است. شاعران آیات قرآن را بعضاً در قالب مفاهیم آن بهکار بردهاند، بهطور مثال شعر «گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان/ نگاه دار سر رشته تا نگه دارد» از آیه 40 سوره بقره «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ إِيَّايَ و فَارْهَبُون» گرفته شده است. همچنین در جایی این آیات را مستقیم و یا واژگانی از یک آیه شریفه قرآن بهکار بردهاند. بهطور مثال «موسی آنجا به امید قبسی میآید» از آیه 143 سوره اعراف «جاءَ مُوسي لِميقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْکَ قالَ لَنْ تَراني ...» گرفته شده است.
وی بیان کرد: همچنین بنساختهای یک شعر میتواند از مفاهیم قرآن تأثیر گرفته باشد. تا قرن ششم آنقدر این کار تکثر نداشت و از سنایی غزنوی به بعد زیاد میشود. خاقانی نیز از آیات قرآن بسیار زیاد بهره گرفته و همچنین نظامی سر مخزن قرآن مینشسته است. بهطور کلی از سنایی غزنوی به بعد و بعد از او شعر عطار و شمس مغربی تحتتأثیر قرآن بوده است. مثنوی را نمیتوان از قرآن جدا کرد، زیرا تابش تأثیر قرآن در تمام حکایتهای مثنوی وجود دارد.
این استاد دانشگاه یادآور شد: در این شعر سعدی که میگوید «دو عاقل را نباشد کین پیکار / نه دانایی ستیزد با سبکبار / اگر نادان به وحشت سخت گوید / خردمندش به نرمی دل بجوید» مشاهده میشود که این شعر عین آیه 63 سوره مبارکه فرقان «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» است. بنابراین، در طول تاریخ ادبیات کمتر شاعری است که تحتتأثیر قرآن نبوده؛ آخرین نمونه آن انوری علیوردی هست که بنده راجع به آن کار کرده و ۸۳ بار مطالبی پیدا کردم که به وضوح انوری از قرآن مجید بهره گرفته است.
آذر تصریح کرد: در دوران معاصر این تأثیرپذیری بسیار کم شده و دلیل آن کمتر شدن انس با قرآن و کمرنگ شدن موضوع قرآن در شعر فارسی است. اما شاعران پیشین تمام عمر خود را بهطور پیوسته با قرآن زندگی میکردند و با آن پیوند داشتند.
علیاصغر باباصفری، استاد ادبیات دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، درباره تأثیر قرآن بر ادبیات فارسی، گفت: قرآن با ادبیات فارسی پیوندی استوار و ناگسستنی دارد، یعنی به قدری این پیوند عمیق، وسیع و گسترده است که قابل جداسازی و تفکیک نیست، بهگونهای که اگر قرآن را از ادبیات فارسی جدا کنیم، دیگر چیزی برای آن باقی نمیماند. پیوند قرآن با ادبیات فارسی ناشی از پیوند عمیق و گستردهای است که ایرانیان با دین اسلام و قرآن داشتهاند.
استاد ادبیات دانشگاه علوم پزشکی اصفهان درباره نوع رویکرد و پیشفرضهای ذهنی ادیبان، شاعران و نویسندگان ادبیات فارسی در مواجهه با قرآن، گفت: در حقیقت با توجه به نوع تفکر شاعران و نویسندگان، نوع رویکرد و مواجهه آنان با قرآن نیز متفاوت بوده است؛ مثلاً شاعران مداح و درباری از آیات قرآن برای حمد و ستایش دیگران استفاده کردهاند. شاعرانی مثل سنایی، عطار، مولانا و... که اندیشه عرفانی داشتهاند و عارفمسلک بودند، نگاهشان به قرآن با اندیشه عرفانی آنان سازگاری دارد. متقابلاً شاعرانی مثل ناصر خسرو که نگاه کلامی دارند، نوع بینش آنان در پیوند با قرآن مؤثر بوده است. شاعرانی که نگاه فلسفی داشتهاند و از فلسفه در شعر و کلام خود بهره بردهاند، در مواجهه با قرآن نوعی رویکرد فلسفی داشتهاند و از آیاتی بهره گرفتهاند که بار فلسفی دارد و به همین میزان شاعرانی مثل سعدی، که نگرش غالب آنان اخلاقی بود، از آیاتی که بار اخلاقی دارد بیشتر استفاده کردهاند. در مجموع ادیبان، شاعران و نویسندگان از قرآن برای تبیین و ترویج اندیشههایشان بهره بردهاند.
باباصفری در مورد تأثیرپذیری ادبیات معاصر از قرآن و مقایسه آن با دوره کلاسیک، بیان کرد: این تأثیرپذیری در دوره معاصر و در مقایسه با دوره کهن یا کلاسیک کمتر شده، یعنی استفاده و اقتباس از آیات قرآن کمتر مورد استفاده قرار گرفته، ولی اینطور نیست که بگوییم بهصورت مطلق از بین رفته است. نوع نگرش شاعران دوره معاصر متفاوت با نگرش شاعران دوره کلاسیک است، بهگونهای که تعدد و تنوع اندیشههایی که در شعر معاصر مطرح شده بیشتر از گذشته است. در شعر معاصر به مسائل فردی و اجتماعی توجه زیادی میشود و به همین دلیل رویکرد شاعران معاصر تغییر کرده و متقابلاً نوع بهرهبرداری آنان از قرآن نیز متفاوت شده و در مجموع استفاده از آیات قرآن در شعر معاصر کمتر شده است.
این پژوهشگر ادبیات فارسی ادامه داد: بهطور کلی در گذشته و در دوره معاصر هر شاعری براساس نوع تفکر و بینشی که دارد با قرآن مواجه شده است. چون در گذشته اندیشههای فلسفی، عرفانی، کلامی و اخلاقی بیشتر مطرح بود، طبیعتاً نوع مواجهه شاعران کلاسیک با قرآن در راستای این اندیشهها بود. در دوره معاصر بهدلیل تغییر در نوع نگرش و در مجموع جهانبینی شاعران، نوع رویکرد آنان به قرآن نیز تغییر کرده است. در گذشته و در دوره معاصر قرآن بهعنوان ابزاری در خدمت اندیشههای شاعر است و چون اندیشههای معاصر جنبه فردی و شخصی و حتی اجتماعی پیدا کرده و گاه شاعران معاصر احساس میکنند که چنین رویکردی کمتر در قرآن مورد تأکید واقع شده، توجه به قرآن کمتر است ولی هرجا که قرآن با اندیشه آنان همخوانی و همراهی داشته باشد به قرآن نیز رجوع کردهاند.
حسین آقاحسینی، استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان نیز در این این رابطه گفت: شاعران و نثرنویسان دوران اولیه، بنا به دلایل گوناگون و شرایط سیاسی و اجتماعی، کمتر به موضوعات قرآنی میپرداختند و آموزههای قرآنی خیلی کم در آثار آنها نمود دارد، البته نه اینکه اصلاً نباشد، ولی بهمرور زمان این تأثیرپذیری بیشتر میشود. مثلا در دوره غزنوی و در ابتدای شعر فارسی از زمان رودکی و فردوسی، در شکل ظاهری شعر شاعران این دوره، تأثیرپذیری چندانی به چشم نمیخورد، چون اصلاً ساختار شاهنامه بهگونهای بوده است که شاعر به صراحت نمیتوانسته از آیات قرآن و روایات بهره ببرد، البته در برخی ابیات شاهنامه میتوان به تأثیرپذیری شاعر از آیات قرآن پی برد.
وی افزود: اگر در شعر شاعران دوره غزنوی از آیات قرآن استفاده شده، بیشتر برای مدح سلاطین بوده، ولی هر چقدر از این دوره فاصله میگیریم و به قرن پنجم و ششم میرسیم، یعنی در شعر سنایی و بعد از آن عطار، مولوی و...، آیات قرآن در شعر این شاعران کاملاً نمود و تجلی پیدا کرده، البته یک دلیل عمده آن این است که آنها در دوران تحصیل خود، قرآن میخواندند و این کتاب یکی از درسهای اصلی آنان بوده است. در حدیقةالحقیقه و دیگر اشعار سنایی و یا در اشعار عطار از جمله دیوان و منطقالطیر او، عیناً به آیات قرآن و یا به ترجمه آیات اشاره شده است. این تأثیرپذیری از قرآن در شعر مولانا به حد اعلی خود میرسد.
حسینی ادامه داد: یکی از عوامل دیگر در این تأثیرپذیری، نوع نگرش کلامی شاعران نیز بوده است. در متون عرفانی، تأثیرپذیری از قرآن به حد اعلی خود رسیده، مثلا در شرح تعرف، کشف المحجوب، رساله قشیریه و کشفالاسرار میبدی که اصلاً تفسیر قرآن است، این تأثیرپذیری خیلی برجسته و مشهود به چشم میخورد. در شعر سعدی نیز همین تأثیرپذیری مشهود است. این تأثیرپذیری مبتنی بر اندیشههای کلامی و بیان عقاید کلامی شاعر و نیز در راستای تعلیم و تربیت بوده است. حافظ نیز نه تنها حافظ قرآن بوده، بلکه خودش مدعی است که قرآن را به چهارده روایت میخواند. در ظاهر اشعار حافظ آیات قرآن کمتر به چشم میخورد، ولی قطعاً شاعر تحتتأثیر آیات قرآن بوده است، اگر چه در مقایسه با مولوی که در ابیات خود عیناً آیهای از قرآن را آورده و یا اقتباس کرده، در ظاهر اشعار حافظ اشاره به آیات قرآن کمتر است.
استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان بیان کرد: در دوره صفویه، شعر حالت عامتری پیدا میکند، یعنی از خواص به عوام میرسد. البته نگرش شاعران این دوره در مقایسه با قبل از آن خیلی سطحیتر بوده است. به همین دلیل شاعران این دوره کمتر با قرآن مأنوس بودند، یعنی ممارست و تأثیرپذیری که سنایی، عطار، مولانا و حافظ از قرآن داشتند، در بین شاعران دوره صفویه کمتر بوده است. در این دوره شعر فارسی سطحیتر میشود، چون هر زمان که آیات قرآن پشتوانه شعر فارسی باشد، شعر نیز قویتر و محکمتر است. یکی از دلایلی که در دوره صفویه شاعرانی در ردیف حافظ و مولانا نداریم، ناشی از پشتوانه شعری آنهاست که این پشتوانه قوی نیست. بنابراین، هر چه این پشتوانه سستتر شود، متقابلا شعر نیز سستتر خواهد شد. هر چه به زمان معاصر نزدیک میشویم، این ضعف پشتوانه بیشتر به چشم میخورد.
وی در ادامه به تأثیر این رویکرد در شعر معاصر اشاره کرد و گفت: در دوره معاصر چون علم و سواد شکل عامتری پیدا میکند، معمولا بیشتر انسانها در خودشان نوعی قریحه شاعری احساس میکنند، ولی شاعران دوره معاصر را باید به چند دسته تقسیم کرد. دستهای از آنها تحتتأثیر اندیشههای دینی و اسلامی هستند و شعر آنها از نظر قریحه شاعری، قوی و پشتوانه شعریشان نیز به دلیل تأثیرپذیری از قرآن قوی است که نمونه آن امثال مرحوم حمید سبزواری هستند. در شعر معاصر، مسئله سیاست خیلی تأثیر داشته است، ولی در گذشته چنین تأثیرگذاری را شاهد نیستیم، اما در دوره معاصر شعرهای سیاسی جهتدار گفته میشود.
وی اضافه کرد: البته در دوره معاصر، اندیشههای بیرونی و غیردینی بر فکر و اندیشه مردم تأثیر زیادی گذاشتهاند، مثلا بسیاری از شاعران ما تحت تأثیر اندیشههای سوسیالیستی و کمونیستی یا ناسیونالیستی و غربی قرار گرفتند و خیلیهای دیگر با توجه به شرایط و مسائلی که پیش آمده است، با آیات و احادیث بیگانه و اصلا مخالفاند.
حسینی در خصوص تأثیرپذیری شاعران معاصر از قرآن کریم، تصریح کرد: در واقع مسائل دیگر مثل نوع تربیت و نوع نگرش توجهات را جلب کرده و جهت دیگری به شعر داده است. در قدیم، بسیاری از افرادی که شعر میگفتند، وقتی به مکتب میرفتند، یکی از درسهایی که میخواندند و بر آن ممارست داشتند، قرآن و حدیث بوده است، ولی آیا شاعران معاصر حتی متدینین آنها اینگونه هستند؟ در حال حاضر، وقتی افراد به مدرسه میروند، آنقدر درسهای جانبی دارند که به قرآن و حدیث نمیرسند. بنابراین، ممکن است شاعران معتقد باشند، ولی علت اینکه متن قرآن حتی در شعر شاعران مذهبی ظاهرا کمتر نمود میکند، یکی به همین دلیل است و دیگر اینکه بر خلاف شاعری مثل مولوی که مستقیما میگوید قرآن را بخوان، به آموزههایش عمل کن و حتی بخشهایی از یک آیه را در شعر خود میآورد، شاعران معاصر در بسیاری از مواقع نمیخواهند این سخنان را بهصورت مستقیم بیان کنند. البته هستند کسانی که خیلی سعی میکنند از قرآن در شعر خود استفاده کنند، منتها ممکن است شاعر بما هو شاعر نباشند.
وی در خصوص اینکه بزرگان ادبیات فارسی که آیات و آموزههای قرآن در آثار آنها نمود دارد، چه نوع مواجههای با قرآن داشتند و با چه رویکردها و پیشفرضهایی سراغ آن میرفتند؟ گفت: شاعران قدیم علاوه بر اینکه بر قرآن و حدیث ممارست میکردند، اندیشههایی هم داشتند، مثلا تفکر سعدی از نظر کلامی، اشعری بود و برای نمونه در خصوص عدل دقیقا مطابق اندیشههای اشاعره میگوید «عدل است اگر عقوبت ما بیگنه کنی»، در حالی که ما چنین چیزی را از عدالت خدا و ساحت او به دور میدانیم. یا مولوی اگرچه از نظر تفکر تحتتأثیر اشاعره است، ولی در بسیاری از مواقع نشان میدهد که نمیخواهد مثل تفکر اشعری فکر کند و مثلا در بحث جبر و اختیار، میخواهد راه میانهای را برگزیند و حرف دیگری بزند، یا خیلی مواقع میخواهد اندیشههای عرفانی را مطرح کند و علیرغم اینکه فلسفه را رد میکند، ولی خیلی وقتها که به تفکرات فلسفی میپردازد، از آیات قرآن استفاده و برای اندیشههای خودش استدلال میکند. تقریبا هر شاعری مطابق با اندیشههای خودش این کار را انجام میدهد.
اسحاق طغیانی، استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان گفت: ادبیات فارسی با مفاهیم قرآنی و احادیث اسلامی چنان آمیخته است که به تعبیری، شاید نتوان آنها را از هم جدا کرد و اینها با هم ممزوجاند. در واقع بنیان و اساس ادبیات فارسی از نظر محتوا و معنا، قرآن و تعالیم اسلامی است. از دوره رودکی که ادبیات فارسی پا به عرصه وجود گذاشت، تا عصری که عرفان و تصوف شکوفا شد، بازتاب قرآن و احادیث در ادبیات فارسی را در سطح بسیار وسیعی میبینیم. این بازتاب به شکلهای گوناگونی ایجاد شده، مثلا در بسیاری از اشعار آیات قرآن به عینه آمده است، «پس عدم گردم عدم چون ارغنون / گویدم که انا الیه راجعون»؛ در برخی موارد نیز آیات و احادیث ترجمه شدهاند، به خصوص در شاهنامه فردوسی و در قرن چهارم به اقتضای زبان و فرهنگ، آیات قرآن، احادیث و حتی اشعار عربی ترجمه شده، مثلا در شاهنامه آمده است «نخست آفرینش خرد را شناس / نگهبان جانست و آن سه پاس» که ترجمه حدیث «أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْل» است.
وی افزود: بعد از ترجمه، به داستانهای قرآنی میرسیم که بسیاری از این داستانها مثل داستان پیامبران بازتاب گستردهای در ادبیات فارسی دارد و برای هر کدام از آنها میتوان تحقیقات مبسوط و مفصلی را در نظر گرفت. «ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما / ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما»، امثال این شعر که به داستان یوسف و زلیخا و پیامبران دیگر اشاره دارد و در ادامه، مطالب مربوط به ائمه اطهار(ع)، در ادبیات فارسی فراوان است.
این پژوهشگر ادبیات فارسی ادامه داد: یکی دیگر از مواردی که در ادبیات فارسی بازتاب زیادی دارد، مفاهیم قرآن است که میتوان آنها را ذیل سه عنوان توحید، معاد و عمل صالح در نظر گرفت، احادیث و روایات هم که به شکلهای گوناگون مطرح شده، در ارتباط با همین سه عنوان است. در ادبیات فارسی نیز از همان شاهنامه گرفته تا دورههای بعد، جز این نیست «ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی / نروم جز به همان ره که توام راه نمایی»؛ به خصوص در ابتدای هر دیوان و کتابی، بحث مفصلی درباره توحید وجود دارد که در این زمینه، سنایی، حافظ، سعدی و دیگران سخن را به آسمان رساندهاند. بحث معاد و تذکر نسبت به وجود جهان آخرت و عمل صالح نیز به شکلهای گوناگون در ادبیات فارسی مطرح شده است و در کنار آن میتوان به موضوع معراج پیامبر(ص) بهعنوان یکی از موضوعات مهم فرهنگ اسلامی اشاره کرد که در این خصوص، نظامی، مولانا و دیگران داد سخن دادهاند.
استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان بیان کرد: اگر ادبیات فارسی را سوای جنبههای ادبی و هنریاش بررسی کنیم، مفاهیم آن مبتنی بر فرهنگ قرآن و احادیث است، بهطوری که اگر اینها را از ادبیات فارسی حذف کنیم، چیزی برای آن باقی نمیماند و حرفی برای گفتن ندارد، مقداری مدیحه و توصیفاتی از طبیعت و امثال آن میماند که در هر جای دیگر هم میتوان پیدا کرد. بنابراین، ارزش و اعتلایی که ادبیات فارسی دارد و چیزی که باعث شده در دنیا با چشم حیرت و تعجب به آن نگاه کنند، این است که بر پایهای محکم استوار شده است.
وی تصریح کرد: در دورههای قبل، شعر و ادبیات بهعنوان ابزاری نیرومند برای انتقال مفاهیم دینی در نظر گرفته میشد، ولی در این دوره، شعر برای شعر و هنر برای هنر مطرح بود. این وضعیت همینطور ادامه یافت و در دورههای بعد، ادبیات فارسی دیگر تواناییهای گذشته را نداشت و در دوره معاصر نیز شاعران دنبال عرصههای خاصی میروند و بحث شعر نو و هنر برای هنر مطرح میشود و در برخی موارد ممکن است مباحث اجتماعی و سیاسی را نیز مطرح کرده باشند. در دوره پهلوی، شعر و ادبیات فارسی همان راه دوره صفوی را طی کرد و دیگر شاهد قلههای بلند ادبی مثل دوره کلاسیک نبودیم. چند تن از شاعرانی هم که حرفی برای گفتن داشتند، با فرهنگ و ادب اسلامی همنشین و همراه بودند، ولی کسانی که در عرصههای دیگر سیر میکردند، حرفی هم برای گفتن نداشتند، به جز همان ترفندها و ظرافتهایی که در شعر به کار میبردند.
طغیانی اظهار کرد: در دوره کلاسیک، از برخی شاعران با عنوان حکیم نام برده میشد، مثل حکیم فردوسی، حکیم نظامی، حکیم سنایی و...، اینها از حکمای بزرگ زمان خود بودند و حکمت اسلامی در شعر آنها به شکل بسیار گستردهای انعکاس دارد، چون از لایههای نیرومند حکمی برخوردار بودند، ولی در دوره معاصر شعرا حرفی برای گفتن ندارند، هر چند مثل دوره سبک هندی شعرهای زیادی سروده شده است. در دوره انقلاب اسلامی شاهدیم که بازتاب آیات و احادیث به خصوص در ادبیات مقاومت و دفاع مقدس و در شعر شاعرانی مثل احمد عزیزی، علی معلم، حسن حسینی و امثال اینها گسترش بهتر و بیشتری پیدا میکند، ولی اینها هم آن مایههای کلاسیک را ندارند، چون شعر دوره کلاسیک مبتنی بر حکمت عمیق اسلامی بود و شاعران از موضع حکمت سخن میگفتند. حکیم نیز تمام علوم زمان خود را میدانسته و همه اینها در شعر بازتاب پیدا کرده است، از جمله آیات قرآن، احادیث و علوم و داستانهای قرآنی.
وی بیان کرد: چه در شعر و ادبیات دوره معاصر و چه در دوره کلاسیک، کسانی که حرف برای گفتن داشته و دارند، کسانی بوده و هستند که با فرهنگ قرآن آشنایی داشته و دارند. ادبیات ظاهر و در عین حال باطنی دارد، ظاهر آن همان فنون ادبی و ظرافتهای شعری است، ولی باطن آن فرهنگ غنی دینی محسوب میشود. این تقسیمبندی در ادبیات غرب هم وجود دارد، یعنی اگر به بزرگان ادبیات غرب هم رجوع کنید، میبینید کسانی همچون شکسپیر و دانته که شاهکارهای ادبی خلق کردهاند، از انجیل و تورات تأثیر پذیرفتهاند. البته نمیتوان گفت شاعرانی که به آموزههای دینی توجه نداشتهاند و آثار آنها بیشتر جنبه سیاسی، اجتماعی و انسانی دارد، نبوغی در شعر آنها دیده نمیشود، ولی طبیعتاً هر چه شاعران ما از ادبیات دینی بهره بردهاند، ادبیات غنیتری ارائه دادهاند.
تأثیرپذیری شاعران از قرآن بیشتر جنبه محتوایی و مفهومی داشته است تا جنبه شکلی و ظاهری و برهمین اساس غنای شعر فارسی متأثر از قرآن است، زیرا روح قرآن در شعر فارسی موج میزند و همین عامل به شعر فارسی زیبایی و جذابیتی خاص بخشیده است، ولی هر چقدر شعر فارسی از قرآن و آموزههای آن فاصله گرفته، از غنای آن کاسته شده است.
انتهای پیام