نقدی بر نظریه چندجهانی هاوکینگ
کد خبر: 3957944
تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۸:۰۴

نقدی بر نظریه چندجهانی هاوکینگ

مهدی گلشنی با اشاره به نظریه هاوکینگ در مورد جهان بیان کرد: هاوکینگ و همکاران وی، در 2010 کتاب طرح بزرگ را نوشتند و گفتند این تئوری نهایی است که بی‌نهایت جهان داریم و جواب اینها این بود که اینها از قانون فیزیکی نتییجه می‌شود، ولی سوال این است که اگر این جهان‌ها از قانون فیزیکی نشئت گرفتند، این قانون از کجات ناشی شده است؟ بدتر این بود که در 2014 هاوکینگ آمد و حرفش را تغییر داد و گفت تئوری کامل را نمی‌توانیم داشته باشیم و تئوری‌های متعددی داریم و هرکدام بخشی از جهان را توضیح می‌دهد.

به گزارش ایکنا، نشست «بررسی انتقادی نگره خودزایی جهان در نگاه هاوکینگ» امروز 16 اسفندماه به صورت مجازی و به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد. در ادامه متن سخنان مهدی گلشنی، استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف را می‌خوانید؛

نکته نخست این است که نفوذ خارجی باعث شده، تحولات مثبت که در غرب رخ داده است را نداشته‌ایم. یک امر برکت‌زا که رخ داده، برگشت فلسفه به محیط‌های علمی است که در زمان دانشجویی بنده در آمریکا این بحث‌ها را نداشتیم، اما اکنون بحث‌های فلسفی داغ شده است و این نصیحتی است که انیشتین کرد که فیزیک‌دان‌ها باید با فلاسفه بنشینند و این مسائل حل شود، اما گوش ندادند و به تجربه روی آوردند. اما امروزه خیلی تغییر یافته و این برای ما موجب برکت است و موجب می‌شود بحث‌های فلسفی ما به علوم دیگر وارد شود.

سخن  هاوکینگ فقط موقوف به خدا نیست، به دلیل اینکه ملحد بوده و هر راهی را می‌رود و هر چیزی را در فیزیک قبول دارد و حرف‌های عجیب می‌زند و حتی آنها که همگنانش بودند، اینها را قبول ندارند. کیهان‌شناسی با مقاله انیشتین در 1917 شروع شد و معادلات وی جواب‌های مختلفی دارد که جهان می‌تواند آغاز داشته باشد و ... و این بحث مطرح بود تا اینکه همه کسانی که آمدند و حرکت کهکشان‌ها را حس کردند، شروع عالم مطرح شد و اسمش را بیگ بنگ گذاشتند. اما آنهایی که مایل نبودند پای خدا در کار آید، می‌خواستند به هر طریقی از این قضیه خلاص شوند.

«هویل» که یکی از کیهان‌شناسان تراز اول بود و هاوکینگ می‌خواست او استاد راهنمایش باشد، در دهه 40، جهان ماندگار را مطرح کرد. یعنی جهانی که همیشه بوده است. پس دو نظریه حاکم بود؛ یک اینکه جهان از یک زمانی شروع شده و یک عده که می‌گفتند همیشه بوده است. هویل در اینکه همیشه بوده اصرار داشت و برای اینکه پای خدا در کار نیاید، به سراغ جهان ماندگار رفت. اما در دهه 1960، دو حادثه اتفاق افتاد و به نفع این نظریه بود که جهان آغازی دارد؛ یکی در 1965 که اشعه کیهانی کشف شد که از هر طرف به طرف زمین می‌آید و گفتند تنها توجیهش انفجار بزرگ است و قضیه دیگر این است که هاوکینگ وقتی دانشجو بود، قضایای تکینِگی را ثابت کرد. لذا معادلات انیشتین حاکی است که جهان حدوث زمانی دارد.

حتی در 1970، هاوکینگ در کنفرانس مهمی با برخی از فیزیک‌دان‌های مهم گفت که به زودی تئوری نهایی را پیدا می‌کنیم و نیازی به خدا هم نیست. اما یک کشیش فیزیک‌دان وقتی قضیه گودل را برای او تعریف کرد، هاوکینگ نتوانست چیزی بگوید. قضیه گودل می‌گوید هیچ وقت به تئوری نهایی نمی‌رسیم. بنابراین امثال هاوکینگ که می‌خواستند از خدا فرار کنند، دنبال راه حل می‌گشتند و با یک عده‌ای کار کردند و به این رسیدند که جهان بی‌مرز داریم؛ یعی نه شروع و نه پایان دارد و به کار خود ادامه دادند.

اما یک قضیه مهمی رخ داد که در سال 1974 یک مقاله نوشته شد که جهان تنظیم بسیار ظریفی دارد و اصل انسان‌مداری و انسان‌محوری را آوردند و گفتند جهان طوری تنظیم شده که منجر به به وجود آمدن این موجودات شده است و دیگران نیز گفتند چهار نیرو داریم و اگر اینها نسبت قوتشان اندکی متفاوت بود، در این جهان، انسان و ... به وجود نمی‌آمد. آنها پرسیدند این جهان که تنظیم شگرف شده، کار کیست؟ دو جواب مطرح شد؛ یکی اینکه قادر متعال این تنظیم را برقرار کرده است و دوم اینکه تعداد بی‌شماری جهان داریم و در برخی‌ها نسبت دو نیرو به صورت خاصی است و آنها که نسبت این چهار نیرو را دارند، زمینه را برای پیدایی موجوداتی مانند انسان فراهم می‌کنند.

اما هاوکینگ دنبال راه فرار بود و راه فرار برایش از جای دیگری پیدا شد. فیزیک‌دانان کشف کرده بودند که به دنبال وحدت نیروها بروند که عبارت از نیروی گرانش، الکترومغناطیس، هسته‌ای ضعیف و قوی هستند و آنها به دنبال این بودند که اینها را به یک نیرو تبدیل کنند که کیهان‌شناسی روسی می‌گوید این ایده وحدت نیروها را فیزیک‌دانان از ادیان توحیدی گرفته‌اند. بنابراین وحدت نیروها مطرح بود و فیزیک‌دان‌ها توانستند در دهه 1970، سه مورد از این نیروها را به نیروی بالاتر برگردانند. اما نتوانستند یک نیرو را با آن سه نیرو وحدت ببخشند که عبارت از گرانش بود. به دنبال یک نظریه‌ای بودند که گرانش کوانتومی را به وجود آورند که نظریه کوانتومی را به نظریه گرانش، وحدت دهند.

این مسائل به شدت مطرح بود و در این زمان در دهه 1980 چند مطلب مطرح شد؛ یکی اینکه فیزیک‌دان‌ها احساس کردند برای جواب به چند سوال، فرض کنند جهانی که در حال انبساط است، در یک زمانی انبساط سریع داشته است. این تئوری را تورم نامیدند که منجر شد به اینکه برخی‌ها بیایند و فرض کنند که می‌توانیم تعداد زیادی جهان داشته باشیم و این یکی از راه‌هایی بود که مطرح شد و به ذهن آنها انداخت که برای جواب تنظیم ظریف جهان نیز بگویند، ما بی‌نهایت جهان داریم و یکی از آنها این جهان است. البته یکی از جواب‌های به این نظریه این بود که این قوانین به وجود آمدن جهان‌ها از کجا آمده‌اند که هاوکینگ به اینها جوابی نداد.

یک نظریه مهم دیگر که مطرح شد و چندجهانی را قوت بخشید، نظریه ریسمان بود و عوض اینکه مبدأ اشیاء را ذرات بگیرد، ریسمان گرفت و حتی نظریه ریسمان را در دبیرستان‌های آمریکا درس دادند. البته برای این نظریه نیز حدود 500 جواب داده شده است. بنابراین نظریه ابرریسمان حاکم شد و هاوکینگ نیز چسبید به اینکه این نظریه ما را از خدا بی‌نیاز می‌کند و تعدادی مسئله مطرح شد.

بنابراین، مسئله چندجهانی همچنان باقی ماند و هاوکینگ می‌گفت ایده چندجهانی می‌تواند تنظیم ظریف قانون فیزیکی را توضیح دهد، بدون اینکه نیازی به خالق خیرخواه داشته باشد. این نظریه نیز 500 جواب دارد. هاوکینگ می‌گوید نظریه ابرریسمان پیش‌بینی می‌کند که این جهان مستلزم یک نیروی فوق طبیعی و خدا نیست، اما یکی از شاگردان مهم وی که مدتی نیز با او زندگی می‌کند و استاد عالی رتبه در کانادا است، می‌گوید چندجهانی مستلزم این نیست که خدا نباید باشد. همچنین هاوکینگ و چند تن از این اساتید در سال 1980 یک کنفرانس مهم در رم داشتند و هاوکینگ نیز در اوائل دهه 80، کرسی نیوتن را در دانشگاه کمبریج کسب کرد و سپس گفت به تئوری نهایی می‌رسیم و این نظریه تا 20 سال دیگر جواب همه چیز را می‌دهد، اما 10 سال بیشتر طول نکشید و در 2002 وی سخنرانی کرد و گفت ما دلمان می‌خواست یک تئوری نهایی داشته باشیم که جواب همه چیز را بدهد، اما قضیه گودل می‌گوید چنین چیزی میسر نیست.

هاوکینگ و همکاران وی، در 2010 کتاب طرح بزرگ را نوشتند و گفتند این تئوری نهایی است که بی‌نهایت جهان داریم و جواب این بود که اینها از قانون فیزیکی نتیجه می‌شود، ولی سوال این است که اگر این جهان‌ها از قانون فیزیکی نشئت گرفتند، این قانون از کجات ناشی شده است؟ چیز بدتر این بود که در 2014 هاوکینگ آمد و حرفش را تغییر داد و گفت تئوری کامل را نمی‌توانیم داشته باشیم و تئوری‌های متعددی داریم و هرکدام بخشی از جهان را توضیح می‌دهند.

می‌گوید این درخواست را ندارم که نظریه‌ای مطابق با واقع داشته باشیم و دغدغه من این است که این نظریه، نتیجه اندازه‌گیری‌ها را نشان دهد، اما این حرف باطل است و برخلافش عمل می‌شود و جالب است که هاوکینگ برای نظریه‌ها یک ارزش ابزاری قائل است و می‌گوید این درخواست را ندارم که نظریه مطابق به واقعیت باشد، زیرا نمی‌دانم واقعیت چیست. نتیجه اینکه، هاوکینگ یک تصویر غیرواقعی از جهان ارائه می‌دهد. هایزنبرگ نیز دیدگاه ایده‌آلیستی دارد، اما وی در کتابش سفارش می‌کند اگر کار علمی می‌کنید، باید دیدگاه رئالیستی داشته باشید و این را مفروض بگیرید.

انتهای پیام
captcha