به گزارش ایکنا، کرسی علمی «نظریه تمثل در تفسیر متون دینی»، یکشنبه ۱۷ اسفند، به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و با سخنرانی، حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی اردستانی عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد که در ادامه متن آن را میخوانید؛
بحث را از این زاویه ارائه میکنم که مسئله تمثل یک حیث هستیشناسی دارد و یک حیث معرفتشناسی. آنچه در فلسفه ما مطرح شده ناظر به جهت هستیشناسی است که در خارج چه میشود. البته مقصود بنده تمثل به صورت مطلق نیست که کل خیال و صورت خیالی را در بر بگیرد. تمثل در اینجا به معنای خاص است. یک وقت میگوییم خیال و از صور خیالی تعبیر به تمثلات خیالی میکنید که به این گستردگی مورد نظر ما نیست. چنانکه در اشارات بوعلی و کتب دیگر از این مسئله صور خیالی تعبیر به تمثل شده است. ما در اصل مسئله خیال مشکل چندانی نداریم که یک شی مادی در بیرون وقتی که در مرتبه احساس حس میشود، در مرتبه خیال در قوه خیال، صورتی از آن محفوظ باقی میماند.
همچنین در مسئله خیال به صورت مطلق از نظر معرفتشناسی ممکن است مشکلاتی باشد و یا حتی در مرتبه تبدل آن صورت حسی از احساس به خیال که یک فضای دیگری است که ما یک ارتباطی در مرتبه حس با بیرون داریم و خود یک مسئله است و این سوال مطرح میشود که آیا حضوری است یا حصولی و یک بحث نیز در مرتبه احساس در درون داریم که این جهتش مرتبط با خیال است و این فضای دیگری است و ما یک تحقیقی را داریم انجام میدهیم که با موضوع فلسفه حس است. آن تحقیق به این دو حیثیت پرداخته و جهت استنباطی نیز دارد.
تمثل در اینجا معنای خاص دارد و از حیث مصداقی در مورد فرشته بحث میکنیم و البته مختص به فرشته هم نیست، چون مسائل مربوط به معراج و جن و تمثلاتی که ابلیس دارد را تحت پوشش قرار میدهد و این جهت را برای آغاز بحث در نظر گرفتهایم. مسئلهای که از حیث هستیشناسی در این موارد داریم این است که یک موجودی داریم که این موجود ممکن است مجرد باشد، مانند فرشته و باید دید در خارج انقلابی در او حاصل میشود که او را به صورت یک انسان میبینیم و یا اینکه انقلابی رخ نمیدهد؟ این از حیث هستیشناسی است.
در دیدگاه رایج به خصوص دیدگاه علامه طباطبایی مطالبی را بیان میکنم تا ببینیم به عنوان متمم بحث، میشود چیزی ارائه کرد یا خیر. این مسئله از فارابی شروع میشود و بیانی را در فصوص دارد و ابنسینا نیز بعداً در تعلیقات مباحثی که مربوط به فعالیت قوه متخلیه میشود را آورده است. فارابی میگوید فرشتگان دو گونه ذات دارند؛ یکی ذوات حقیقی و یکی ذواتی به قیاس انسان. ذوات حقیقی آنها، امری است، یعنی مربوط به عالم امر است. روح بشریِ قوی که انسانی است که قدسی شده است، با او ملاقات میکند و در هنگام تخاطب با او، حس باطن و ظاهر به بالا کشیده میشود و به حسب آن قابلیت و میزان تحمل روح قدسی، در این بالا کشیده شدن، صورتی از فرشته برای او تمثل پیدا میکند و فرشته را بر غیر صورت حقیقی میبیند و کلامش را میشنود و این نیز نحوی از تمثل صوتی است.
عصاره فرمایش ایشان این است که صورت حقیقی مَلَک وجود نفسی او است و تمثل ملک برای روح قدسی انسان وجود اضافی او است. این چیزی است که از کلام فارابی استفاده میشود و سپس ایشان وحی را به همین مسئله گره میزند که وحی اشراقی است که از مراد ملک برای روح انسانی بدون واسطه حاصل میشود. انسانی که به باطن خود به ملک متصل شده وحی را با باطن خود تلقی میکند و در این ارتباط، ملک یک صورتی محسوس در باطن این انسان پیدا میکند و کلام ملک یک صداهای مسموعی پیدا میکند و ملک از دو جهت متعدی به قوای مدرکه انسان میشود؛ یکی اتصال ملک به ادراک قوه قدسی و تمثل ملک به صورت محسوس و یکی نیز تمثل عینی و اصوات مسموع است. این بدون توضیح افزوده و عصاره کلام فارابی است.
در روایات به دو بیان اکتفا میکنم که اهمیت مسئله را بگوید و این جهت ناظر به مباحث معراج است که آنجا نیز مسئله تجرد را داریم. علامه دو تعبیر دارد؛ یکی اینکه اخبار معراج مملو از تمثلات روحی است و تعبیر دیگر اینکه تمثلات برزخیه که در مورد اعمال و نتایج اعمال و عذابهایی که به عنوان نتیجه برای اعمال گفته شده در این اخبار آمده است. از حیث هستیشناسی در آنجا نیز این مشکل را داریم. در بخشی از متون حدیثی به دلیل اینکه بحث بنده جنبه معنوی پیدا کند مثال زدهام به جریان ملاقاتی که پیامبر(ص) با ارواح ائمه(ع) دارد و در آنجا تعبیرات عجیبی است که میگوید همه ائمه(ع) را میبیند و امام زمان(عج) به صورت کوکب دری است و در بین اهل بیت(ع) میدرخشد، با اینکه آنجا هنوز مسئله جسمانی مطرح نیست و ایشان هنوز به دنیا نیامده است، اما ایشان در معراج آنها را به صورت بشر میبیند. بالاخره آن حقیقت نوری که در آنجا آمده چه اتفاقی افتاده است؟ آیا در خارج به یک امر جسمی انقلاب یافته یا خیر.
دامنه بحث بسیار وسیعتر از مقدای است که در قرآن آمده است. امثال علامه به تاسی از فارابی و ابنسینا قائل به این هستند که آنجا تجرد و عالم امر است و تسجد رخ نمیدهد، چون امر مجرد جسم نمیشود و تشکل هم نیست چون تشکل نیز تابع تجسد است و شکل، مربوط به جسم است و تشکل و تجسد نیست، بنابراین در خارج اتفاقی نمیافتد و این شیء با حفظ حقیقت خود در آن قوه مثالی و خیالی بیننده، به صورت انسان ظهور پیدا میکند و میشود تمثل. این چیزی است که از حیث هستیشناسی قائل هستند و به نظر بنده باید تکمیل شود.
اینکه میگویم باید فکر دیگری اندیشیده شود به دلیل حیث دوم بحث است که حیث معرفتشناسی ما است و این بخش، تمام تلاشی است که علامه در این مسئله میکنند و البته در المیزان این مقدار را بیان کردند و اصل نظریه را در برخی از نوشتههای دیگر دارند. حیث معرفتشناسی بسیار مهم است و ایشان نیز اشکالات متعددی را بر این مسئله تمثل نقل میکند که از تفاسیر قبلی بوده است، من جمله تفسیر فخر رازی و تفسیر روح المعانی که برخی از این مطالب مطرح شده و چیزی که علامه بدان توجه کرده و در تفاسیر قبلی به این توجه نشده است، آن هم به دلیل اینکه ایشان فیلسوف بوده و نظریه و دغدغه دارد این جهت خیلی مبارک است.
برای ما در دفاع از عقلانیت فلسفه اسلامی در بعد معرفتشناسی و تبیین متون دینی این جهتی که علامه توجه کرده مهم است و الآن با یک مسئلهای مواجه هستیم و اگر از نظر هستیشناسی قبول کنیم که در امر خارجی انقلابی رخ نداده است، اینجا با مشکل مواجه میشویم که در مرتبه ظهور برای انسان، یک موجودی که حقیقتا انسان نیست، برای انسان به صورت انسان جلوه کرده است. این اصل مسئله است، چون نتیجه آن از حیث معرفتشناسی سفسطه است. اگر بخواهیم به لحاظ فقهی بیان کنیم این جمله شایسته است که آنچه ما میخواستیم این بود که شیء خارجی را بفهمیم و آنچه فهمیدیم شیء خارجی نیست و این بسیار شفاف و مختصر مشکلی که در اینجا هست را میگوید.
ایشان سعی میکند مشکل را حل کند و میگوید آنهایی که این مسئله را مطرح کردند فکر کردند ما در حس به محسوس خارجی دست پیدا میکنیم، اما اینطور نیست. همان مسئلهای است که در اوائل اصول فلسفه نیز مطرح کرده که هرچه دست به سوی خارج میبریم، جز علم دستگیر ما نمیشود که در قالب یک اشکالی این را مطرح میکند. واقعا علم دستگیر میشود اما ایشان در پاسخ به اشکال میگوید علم با خاصه کاشفیت و حکایتش دستگیر ما میشود. آنجا میشود این را گفت، چون بحث یک شیء مادی است اما اینجا چون میخواهند پاسخ شبهه را دهند، روی یک شیء مادی شیفت میکنند.
مثل طوری بیان شده که ناظر به یک امر محسوس و مادی است و در این امور مشکلی نیست، بالاخره اگر هیئت را نیز درک کنیم، به وجهی شیء را شناختهایم و یک شناخت بهوجهی است و آن وقت از نظر فکری و با کمک تفکر میتوانیم ذرات را نیز اثبات کنیم که اینها در مباحث معرفتشناسی است. اینجا در این حد شاید بیان ایشان را بتوانیم قبول کنیم، اما مسئله این است که در خارج با موجودی طرف هستیم که مجرد است، یعنی اصلا نمیتوانید بگویید بالوجه این را شناختیم. اینجا اصلا آن طرفش یک حقیقت دیگری است و در این حد که شاید بتوانید از اصل علیت استفاده کنید و بگویید چیزی هست که این تاثیر را درون من داشته و این ظهور را داشته است. اما اینجا یک امر مجردی است که شما هیچ شناختی حتی بالوجه نیز از آن ندارید.
بنابراین، ما هم در حیث هستیشناسی نیاز داریم این نظریه را تکمیل کنیم و هم در معرفتشناسی باید نظریهپردازی کنیم و الا در مورد بخش گستردهای از متون دینی از قرآن و روایات با تفسیرش دچار مشکل میشویم.
انتهای پیام