همه چيز با اين جمله آغاز شد: «سيد، شهيد شد»؛ اینکه سیدمرتضی آوینی که بود و چه کرد؟ خود داستان عجیبی دارد که مستند این روزهای «آقا مرتضی» از رسانه ملی، زوایایی از آن را نشان میدهد.
شهید آوینی «راوی واصل» بود، چنانکه رهبر بزرگوار و فرهیخته انقلاب بر آن تأکید دارند: «گاهی حرفی را کسی میزند و حرف بزرگی است؛ اما پیداست که خودش اعتقادی به این حرف ندارد. اما این صدا (اشاره به شهید آوینی در روایت فتح)، آن صدایی است که بزرگترین حرفها را میزد و خودش اعتقاد داشت. مثلاً میگفت: «این جوانان ما، به راههای آسمان آشناترند تا به راههای زمین» این را چنان میگفت که گویا راههای آسمان را خودش رفته، دیده و میداند که اینها آشناتر هستند!»
علامه جوادی آملی نیز هنر آوینی را چنین توصیف میکند: «روایت فتح را با درایت شهادت آمیختن و هنر تصویر را با ظفر تحقیق هماهنگ ساختن؛ و دو قوس نزول و صعود را با منحنی تام هنر اسلامی دور زدن؛ و معقول را با عبور از بستر خیال، محسوس کردن؛ و محسوس را با گذر از گذرگاه تخیل، معقول نمودن؛ و تجرد تام عقلی را در کسوت خیال کشیدن؛ و از آنجا به جامه حس درآوردن و سپس از پیراهن حس پیراستن و کسوت خیال را تخلیه نمودن و به بارگاه تجرد کامل عقلی رسیدن و رساندن و در لفافه هنر، سه عالم عقل و مثال و طبیعت را به هم مرتبط جلوه دادن؛ و کاروان دلباخته جمال محبوب را از تنگنای طبیعت به درآوردن و از منزل مثال رهایی بخشیدن و به حرم امن عقل رساندن که عناصر اصلی هنر اسلامی را تشکیل میدهند، در سلاله سلسله سادات و دوده شجره طوبای شهادت یعنی شهید سعید، سیدمرتضی آوینی و دیگر هنرمندان متعهد دینی تبلور یافت و مییابد.»
پس از شهادت او، با پیشنهاد برخی از شاعران، نویسندگان و هنرمندان به مقام معظم رهبری، روز بیستم فروردین بهعنوان «روز هنر انقلاب اسلامی» نامگذاری شد. در این نوشته، فرازهایی از اندیشه خالق «روایت فتح» درباره هنر و هنرمند را مرور میکنیم.
1 ـ حقیقت هنر نوعی معرفت است که در عین حضور و شهود برای هنرمند مکشوف میشود و این کشف، تجلی واحدی است که از یک سو، در محتوا و از سوی دیگر، در قالب هنر ظاهر میشود.
2 ـ مایه اصلی هنر نیز عشق و عرفان است. هنر تجلی شیدایی است و شیدایی، هر چه هست، در عشق است. مسیحای عشق است که روح شیدایی در پیکر هنر میدمد و اگر نباشد این روح، هنر نیز جز جسدی مرده بیش نیست.
3 ـ در زبان (و ادبیات) ما هرگز «هنر» به معنایی که این روزها مصطلح است، بهکار نمیرفته؛ ارباب هنر، ارباب کمال بودهاند و از همین روی کشتیشان را آسمان میشکسته است. (اشاره است به بیتی از حضرت لسانالغیب: آسمان کشتی ارباب هنر میشکند / تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم)، حال آنکه هنر در معنای اصطلاحی آن، نه به مفهوم کمال و فضیلت، بلکه به مجموعه مساعی خاصی اطلاق میشود که قشر هنرمندان و جدا شده از سایر مظاهر حقیقت در حیات بنیآدم انجام دادهاند.
4 ـ آزادی هنرمند در «درک تکلیف» اوست، نه در «نفی و طرد التزام به همه چیز» و البته این التزام باید از درون ذات بیرون بجوشد، نه آنکه از بیرون بر وجود هنرمند سایه بیندازد.
5 ـ اگر خیال را ماهیتی مستقل از اعتقادات هنرمند بود، شاید میتوانستیم هنر را بینیاز از دین و حکمت و تعهد، تنها در خود هنر معنی کنیم، اما مگر خیال مرتبهای از مراتب نفس هنرمند نیست؟ آیا خیال وجودی منفصل از روح و عقل هنرمند دارد که آزادانه به هر کجا که بخواهد، بال گشاید؟ خیر، خیال هنرمند نیز متصل به روح و نفس و عقل اوست و لاجرم پایبسته اعتقاداتش.
6 ـ «هنر برای هنر» تلاشی است که سعی دارند هنر را بینیاز از دین و حکمت و تعهد، در خود هنر معنا کنند، اما مگر این کار ممکن است؟ آیا هنرمندان به خود اجازه نمیدهند که در همه مسائل عالم وجود اظهار نظر کنند؟ آیا اعتقادات هنرمندان درباره آفرینش جهان، انسان، اخلاق، اجتماع یا سیاست در آثارشان ظهور نمییابد؟
7 ـ حق آن است که هنر را نه چون امری که خود خویشتن را معنا میکند، بنگریم (هنر برای هنر) و نه چون ظرفی جداگانه که میتواند هر نوع مظروفی را قبول کند و در خدمت هر محتوایی قرار گیرد (هنر سفارشی).
8 ـ برخی هنرمندان با رغبت فراوان حاضرند در خدمت تبلیغ صابون و پودر لباسشویی و آفیش فیلمهای سینمایی کار کنند، اما چون سخن از صدور انقلاب یا پشتیبانی از رزمآوران میدان مبارزه با استکبار جهانی به میان میآید، روی ترش میکنند که: «نه آقا، قبول سفارش، هنر را میخشکاند!» این کدام هنر است که برای پروپاگاندای تجارت فوران میکند، اما برای عشق به خدا، نه؟ آیا هنرمند با این انتخاب، نوع تعهد خویش را مشخص نکرده است؟ حال آنکه آزادی حقیقی تنها در عشق به خداست و هنر آنگاه حقیقتاً آزاد میشود که غایتش وصول به حق باشد، هنر برای وصول به حق.
9 ـ برخی از هنرمندان امروز از تعهد و پیام میگریزند، یا تعهد خویش را در انکار تعهد و پیام میجویند، بیآنکه بدانند و در این معنی اندیشه کنند که آیا گریز از پیام و تعهد و انکار آن ممکن است یا خیر؟ هنر عین پیام و تعهد است و انتزاع این دو از یکدیگر و انکار نسبتی که مابینشان وجود دارد، از اصل بیمعناست و محال.
10 ـ قالب و محتوای هنر نیز بهمثابه جمال و کمال حق، از یکدیگر انفکاک و انتزاع نمیپذیرد و هر یک عین دیگری است، ولیکن غفلت انسان باعث میشود که او زیبایی را اصالتاً به اشیا باز میگرداند، نه به جلوه کمال حق در جمال اشیا، حال آنکه زیبایی، هر چه هست، حسن و بهاء حضرت حق است که در ظرف ماهیات جلوهگری میکند.
11 ـ حجاب اکبر هنری است که تعلق خویش را به آن میثاق ازلی و عهد الست انکار کند و مگر نکرده است؟ اصلاً هنر مدرن با انکار این میثاق و نفی تعهد بهوجود آمده است. جایگاه پرورش این مولود اصلاً خودپرستی انسان است. هنر امروز نیز همچون سایر شئون بشری در این روزگار، متناسب با غلبه اومانیسم است و چگونه میتواند جز این باشد؟
12 ـ هنر اگر برای هنر نباشد، برای هیچ چیز دیگری هم نباید باشد، جز عشق به خدا، زیرا هر تعلقی جز این، بدفرجامی و غُل و زنجیری است بر گرده روح که او را به زمین میچسباند. این را نیز باید اذعان داشت که اگر هم توصیه و سفارش و شعار از بیرون وجود هنرمند بخواهد بر او تحمیل شود، بهناچار ذوق را خواهد کشت. تعهد هنرمند باید از باطن چشمهسار هنر او بیرون بجوشد، نه آنکه از بیرون چون لعابی نازک از رنگ بر هنر او بنشیند. غلیان درد است که باید پیمانه وقت هنرمند را پر کند و سرریز شود در هنر او، نه آنکه هنرمند بیآنکه دردمند باشد، بخواهد ذوق خویش را در خدمت سیاست قرار دهد؛ زیرا هنری اینچنین، هنر باسمهای (کلیشهای) مارکسیستها و ایدئولوژیستها است که نام هنر بر آن نچسب و بیمسماست.
یادش گرامی و راهش پر رهرو.
یادداشت از حجتالاسلام مهرداد آقاشریفیان، عضو هیئت علمی دانشگاه هنر اصفهان
انتهای پیام