در دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان آمده است:
بِسمِ ِاللّهِ الرَّحمنِ الرِّحیم
اَللَّهُمَّ وَفِّرْ فِیهِ حَظِّی مِنْ بَرَكَاتِه
خدایا! در این ماه بهرهام را از برکتهایش كامل گردان
وَ سَهِّلْ سَبِیلِی إِلَى خَيْرَاتِه
و راهم را به سوى نیکیهایش هموار نما
وَ لا تَحْرِمْنِی قَبُولَ حَسَنَاتِه
و از پذیرفتن خوبیهایش محرومم مساز
يَا هَادِیاً إِلَى الْحَقِّ الْمُبِین
اى هدایتکننده به سوى حق آشكار
اگر در دعای این روز و هم در دعاهای روزهای گذشته و آینده تا آخر این ماه دقت شود، یک موضوع واحد به چشم میخورد و آن کثرت ضمیر اول شخص مفرد در تمامی درخواستهاست، وفر حظی، سهل سبیلی، لا تحرمنی و ...
این همه تأکید (۹۲ بار، متوسط سه بار در هر دعا) بر «من» و عدمِ وجود ضمائر دیگر، حتی یکبار، برای درخواستهای ذکر شده در این دعاها به چه خاطر است؟ شاید علتش این باشد که این ماه آمده است تا من گم شده و فراموش شده ما را پیدا کند و نشانمان دهد. نشان مایی (با تأکید بر واژه ما به جای من؛ زیرا دیگر من واحدی نیستیم، هزاران کس در این «من»، بازیگر است) بدهد که در شلوغی روزها و نقشهای بسیار مختلفی که هر کدام بر عهده میگیریم، عملاً آن «منِ» اصیل و واقعیمان ناپدید شده است. هر کدام پدریم، مادریم، فرزندیم، همسریم، کارمندیم، دانشجوییم، استادیم، اهل شهر و کشوریم، وابسته به گروههای سیاسی و اجتماعی و ... مختلفیم و در روز، صدها نقش مختلف داریم و هزاران بازیگر مختلفیم؛ اما هیچگاه خودمان نیستیم و اساساً ناشناختهترین موجود عالم برای خودمان، خودمان هستیم! به قول آن نویسنده و متفکر بزرگ، از آن فرد بومی ناشناس در یکی از قبایل ناشناخته آن سوی یکی از جزایر هنوز کشف نشده آن سوی آبهای ناشناس، که هنوز متولد نشده است، برای خودمان ناشناستریم!
آری! این دعاها میخواهند ما را به خودمان یادآوری کنند و ما را با خودمان آشتی دهند. از نیازها و درخواستهای این «من» میگویند و او را به پیشگاه خدا میبرند. از زیر آوار بیرونش میکشند، غبار و آلودگیهایش را پاک میکنند، او را زینت میبندند و صیقل میدهند، در مقابل نورش میگیرند تا تلألؤاش را ببینند و نشان دهند و باور کنند و ...
آری! اینها همه برای این «منِ» فراموش شده گمگشته رخ میدهند تا از الینه شدن او در جامعه و محیط و خانواده و تاریخ و سیاست و... جلوگیری کنند.
اما امروز از او، بهره بردن از برکات این روز و ساده شدن راهمان بهسوی خیرات آن و عدم محرومیت از پذیرش حسناتش را درخواست کردهایم.
ترکیبهای «حظ» برای برکات و «سبیل» برای خیرات و «قبول» حسنات، در خود نکاتی را نهفته دارد. برکات، نعمتهای خداوند است که در این روز درخواستشان میکنیم. این نعمتها مانند سلامتی، ثروت و... تا به کارشان نگرفتهایم خاماند و وقتی در راه او به کار گرفته شوند و تبدیل شوند و بهره بدهند، آنوقت به خیر مبدل میشوند. بنابراین، برای برکات و آن ثروتها و...، حظ و بهره و سهم و نصیب مطرح میشود و برای خیرات، راه وصول و مکانیسم تبدیل و آسان شدن این مسیرهای تبدیل طرح میشود؛ اما در مورد حسنات چه؟
حسنات یعنی کارهای نیکی که به زیبایی انجام شوند؛ یعنی هم اصل کار خوب و نیک باشد، هم به زیبایی انجام شود. اکثر اوقات برای ما، تنها همان انجام کار کفایت میکند؛ اینکه چقدر آن را به زیبایی انجام داده باشیم را دست و پاگیر و اضافه میدانیم؛ خواه به دلیل شتاب باشد و یا خواه به دلیل عدم وجود درک زیباییشناسانه در ما. مثلاً همین که مطلبی را بیان کنیم و افاده نتیجه و مقصود کند برایمان کافی است، دیگر اینکه چقدر جملات زیبا و ترکیبات بدیع و متن جذاب باشد، برایمان اهمیتی ندارد.
اما محسن، کسی است که کار و عمل و طاعت را با خوبی و زیبایی و حسن همراه میکند. اینجا بیشتر نیاز به قبولاندن به خود داریم تا این مرتبه جدید را اضافی نپنداریم؛ و از خدا میخواهیم تا این قبول و پذیرش زیبایی در اعمالمان را که مرتبهای عالیتر از عمل است، بر ما حرام نکند.
در پایان او را راهنمای به سوی حق آشکار و روشنگر مینامیم و میخوانیم. همه این برکات خام و خیرات کار شده و حسنات به آذین نشسته، با ملاک حق معنا مییابند و در جای خود مینشینند و در غیر هدایت او چه بسا باطلها که حقنما شوند و به گمراهی رسانند.
او به سوی حقی هدایت میکند که روشنگر نعمتها و خیرات و حسنات است؛ روشنگر؛ روشنکننده ...
نوشته زندهیاد داریوش (مصطفی) اسماعیلی
انتهای پیام