حجتالاسلام مجتبی سپاهی، عضو هیئت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه اصفهان در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، درباره فلسفه غدیر، اظهار کرد: نبوت جریانی است که از ابتدای زندگی انسان برای وی مطرح شد و هر چه انسان جلوتر آمد، جریان نبوت نیز به همان میزان قوت بیشتری گرفت. سؤال اصلی این است که وقتی انسان خلق شد و بر روی زمین قرار گرفت، آیا باید با تکیه بر منابع فکری، حسی، عقلی و خدادایاش همه شئونات خود را مدیریت میکرد، یا اینکه در زندگی روی زمین این احساس برای او به وجود آمد که به تنهایی و با تکیه بر دریافتهای تجربی، عقلانی و ذهنی خودش توانایی حل بسیاری از مسائل مهم زندگیاش را ندارد؟ انسان بر سر چنین دوراهی بزرگی در مقاطع تاریخ قرار گرفت و در حال حاضر نیز بر سر این دوراهی قرار دارد.
وی افزود: اکنون نیز تفکر و ایده بخش زیادی از انسانها این است که ما بر روی زمین خلق شدیم و باید با تعامل با دیگران، بهطور تجربی دریافتهایی پیدا کنیم و با تکیه بر تجربیات انسانهای قبل و همچنین تعقل و معرفت عقلانی که از راه قیاس و تمثیل و موارد دیگر به دست میآوریم، بتوانیم زندگی مناسبی داشته باشیم. در واقع، نظر این گروه این است که انسان متکی به خود و خودبنیاد بوده و اساساً نیاز به کسب معرفتی فراتر از تجربه و عقل متکی به تجربه ندارد. البته این جریان مخالف این نیست که انسان بعضاً دچار یک سری شهودهای درونی شود، ولی منطق و دریافتی فراتر از عقل که انسانی بیاید و از غیب خبر دهد، برای این دسته از انسانها مهم نیست.
عضو هیئت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه اصفهان اضافه کرد: وقتی جریان نبوت از طرف خداوند برای انسان شکل گرفت، مشخص شد که در بسیاری از موارد، بهخصوص در عقل عملی و به دست آوردن سبک و سیاق زندگی و رها شدن از نفسانیت و خوی فساد و خونریزی که در انسان وجود دارد، طبیعتاً باید نیرویی فراتر از نیروهای درونی وجود داشته باشد، یعنی دریافتهای تجربی و عقلانی صرف نمیتوانست مانع طبیعت سرکش و خوی تجاوزگری انسان شود. قرآن نیز میفرماید: «ما شما را به زمین فرستادیم و قطعاً دشمن یکدیگر خواهید شد، ولی انبیا را فرستادیم تا بتوانند جلوی خوی تجاوزگری شما را بگیرند.»
حجتالاسلام سپاهی ادامه داد: وقتی انبیای الهی وارد عرصه زندگی انسان شدند، تلاش کردند دریافتی بالاتر، ایمانی قویتر و هماهنگی با نظام هستی و اصول حاکم بر طبیعت انسان و کل خلقت را بیان کنند، تا انسان با توجه به شناخت کلی از نظام هستی و اصول حاکم بر آن، خودش را با هستی تطبیق دهد. به تعبیر دیگر، انبیا آمدند تا موازنهای ایجاد کنند، قوای طبیعت را از افراط و تفریط نجات و آنها را در جاده تعدیل و عدالت قرار دهند. حتی هدف بالاتر آنها این بود که انسانها را تا حدی رشد دهند که خود آنها بتوانند عدالت را در میان خودشان اجرا کنند.
وی افزود: قیام به قسط یعنی انسانها به لحاظ معرفتی، سامانه ذهنی و ریشه شخصیتی، پی ببرند تنها چیزی که باعث میشود زندگی آرام و لذتمندی در دنیا داشته باشند، پیاده کردن عدالت در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعیشان است. انسان همواره از دو چیز رنج برده و میبرد؛ یکی اینکه خودش نتوانسته عدالت را در میان خود اجرا کند و دیگر اینکه طبیعتاً وقتی عدالت را اجرا نکرده، آزادی را نیز قربانی کرده است. هدف ایدهآل انسان این است که به عدالت و آزادی برسد، چون اگر عدالت وجود داشته باشد، میتوان احساس آزادی کرد، ولی اگر عدالتی وجود نداشته باشد، طبیعتاً قدرتمندان، سرکشان و طاغوتیان با تکیه بر زور و زر و تزویر خود، انسان را به بردگی میبرند، آزادی را قربانی میکنند و انسانها را در خدمت هوای نفس خودشان قرار میدهند.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان بیان کرد: پیامبر اکرم(ص) بهعنوان خاتم انبیا برنامه جامع خود را به بشریت عرضه کرد، ولی در اینجا سؤالی پیش میآید و آن اینکه اگر پیامبر اسلام، پیغمبر خاتم است، بعد از ایشان جریان نبوت باید چگونه تداوم پیدا کند؟ آیا باید منتظر پیامبران تبلیغی باشیم، یا شیوه جدیدی در کار است؟ پیامبر اکرم(ص) برای تداوم نبوت خود باید برنامهریزی دقیقی انجام میداد و آن اینکه با رفتن ایشان، وحی تشریعی قطع میشد و اراده الهی نیز این بود که فقط به پیامبران وحی شود، ولی وحی باطنی و الهامی که بهصورت هدایت مرموز درونی و فراتر از هدایتهای ذهنی و عقلانی است، تداوم پیدا میکند. بنابراین، پیامبر اکرم(ص) با توجه به پیامی که حضرت حق به ایشان داده بود، میدانست که بعد از او دیگر پیامبر تبلیغی نخواهد آمد، اینجاست که دستگاه و جریان امامت شکل گرفت. این جریان دو وظیفه بسیار عمده دارد؛ یعنی به لحاظ علمی، تفسیری و بیانی حافظ وحی تشریعی خواهد بود و از تحریف، افراط و تفریط، انحطاط و تفسیرهای ناروا جلوگیری میکند.
وی مسئولت دیگر جریان امامت را تحقق عینی وحی تشریعی در میان مردم دانست و گفت: این جریان باید بتواند رهبری اجتماعی را به عهده بگیرد و مردم را مدیریت الهی کند، تا آنها بتوانند آموزههای وحیانی را در زندگی فردی و اجتماعی خود پیاده کنند. غدیر که در بازگشت پیامبر(ص) از سفر حجةالوداع اتفاق افتاد، مأموریت ایشان برای تداوم جریان نبوت بود. خطبه غدیریه دو پیام بسیار مهم داشت؛ اولاً تقدیر الهی این بود که پیامبر(ص) از میان مردم برود. نبوت پیامبر(ص) جریان سادهای نبود، بلکه تحولدهنده جامعه بود و انسانهای بسیار بزرگی با افکار بلند تربیت کرد. این وحی باید حفظ میشد و در واقع، غدیر، نصب و راهاندازی جریان امامت بود، نه فقط نصب امیرالمؤمنین(ع)، یعنی اتصال جریان امامت به جریان نبوت و تداوم این جریان در غدیر اتفاق افتاد. بنابراین، پیامبر(ص) اولین و کاملترین امام را بهعنوان ثقل اصغر در کنار ثقل اکبر یعنی قرآن معرفی کرد، یعنی خطاب به مردم گفت: من دو ثقل یا امر بسیار مهم و بنیادی را در میان شما به امانت میگذارم؛ قرآن بهعنوان ثقل اکبر و در صورت اختلاف در تفسیر آیات آن، مراجعه به جریان امامت بهعنوان ثقل اصغر.
حجتالاسلام سپاهی ادامه داد: تا زمانی که پیامبر(ص) در قید حیات بود، وحی به شخص ایشان القا میشد و بعد از رحلت پیامبر(ص)، این جریان امامت بود که باید وحی را تفسیر میکرد. مردم باید این موضوع را میپذیرفتند و در جریان آن قرار میگرفتند. این اتفاق در غدیر رخ داد و پیامبر(ص) علناً حضرت علی(ع) را نه تنها بهعنوان جانشین خود در امر حکومت و رهبری، بلکه بهعنوان اولین مصداق جریان امامت به مردم معرفی کرد. اشکالی که ما به علما و برادران اهل سنت وارد میکنیم، این است که اصلاً نباید غدیر را در شخص حضرت علی(ع) خلاصه میکردند. پیامبر(ص) در غدیر مأموریت داشت که جریان مهم امامت را به مردم معرفی کند و خداوند نیز هشدار داد که اگر پیامبر(ص) این کار را انجام ندهد، گویا اسلام از بین رفته و پیامبر(ص) رسالت خود را انجام نداده است. بنابراین، امیرالمؤمنین(ع) بهعنوان اولین مصداق این جریان معرفی شد و در خود غدیر نیز واکنشها نسبت به این جریان کاملاً منطقی بود.
وی تصریح کرد: اگر پیامبر(ص)، علی(ع) را بهعنوان ولیّ معرفی کرد، این ولایت در ارتباط با همان جریان امامت است، نه در ارتباط با محبت که اهل سنت اینگونه تفسیر کردند. پیامبر(ص) مردم را در غدیر جمع نکرد که بگوید هر کس مرا دوست دارد، علی را نیز دوست داشته باشد. دوست داشتن یک امر دستوری نیست، امری قلبی است. خداوند در قرآن خطاب به پیامبر(ص) میگوید: «تو نمیتوانی هر کس را که دوست داشتی، هدایت کنی.» اگر غدیر را به دوست داشتن علی(ع) معنا کنیم، شاید خیلیها به دلایلی در قلب خود ایشان را دوست نداشتند، ولی ولایت فراتر از دوست داشتن محسوب میشود. ما ممکن است به لحاظ شخصی کسی را دوست نداشته باشیم، ولی اگر بر ما ولایت داشته باشد، باید او را بپذیریم. در قرآن آمده که پیامبر(ص) نسبت به مؤمنین از نفس خودشان اولیتر است. این اولویت، در محبت نیست، بلکه اولویت در ولایت است.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان اظهار کرد: ولیّ دو وظیفه مهم بر عهده دارد؛ یکی اینکه بتواند وحی را از تفسیر به رأی و تحریف نجات دهد و دیگر اینکه بتواند قرآن را تفسیر و جامعه را هدایت کند. امامت باید به لحاظ فکری و رفتاری مواظب جامعه مسلمانان باشد. مگر میتوان گفت امیرالمؤمنین(ع) رهبر جامعه نباشد، ولی بتواند آن را هدایت کند؟ ایشان به مدت 25 سال در مقام رهبری جامعه قرار نداشت، در این مدت چقدر توانست جامعه را هدایت کند، نسبت به چهار سال و 9 ماهی که حاکم بود؟ در این چهار سال و 9 ماه که ایشان حاکم و رهبر جامعه بود، نهجالبلاغه به مردم عرضه شد و امام توانست به لحاظ اخلاق، اعتقادات، سیاست و عدالت، جامعه را متحول کند، ولی وقتی ایشان بعد از پیامبر(ص) خانهنشین شد و در صحنه اجتماع حضور نداشت، چند درصد مردم با ایشان ارتباط داشتند؟
وی اضافه کرد: ارتباط مردم با شخصیتها بر اساس حکومت و ولایت آنهاست. در هر جامعهای ممکن است انسانهای بسیار خوبی در گوشه و کنار وجود داشته باشند، ولی وقتی در رأس حکومت نیستند، چند درصد مردم آنها را میشناسند و از وجودشان بهره میبرند؟ وقتی این انسانها در رأس حکومت قرار بگیرند، مردم به آنها مراجعه میکنند و الگو میپذیرند. بنابراین، پیامبر(ص) در غدیر تلاش کرد تا این مسائل را نهادینه کند، منتها شروع این جریان با امام علی(ع) بود. یعنی فلسفه غدیر در واقع تداوم نبوت در قالب امامت است.
انتهای پیام