به گزارش ایکنا، جلسه تفسیر قرآن کریم آیتالله علیاکبر سیفی مازندرانی، از اساتید درس خارج حوزه علمیه قم، صبح امروز، دهم آذرماه با محوریت آیه دوم و سوم سوره بقره برگزار شد.
در ادامه متن این جلسه را میخوانید؛
در آیه «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ» بودیم. درباره معنای لغوی «کتاب» و اقسام کتاب صحبت شد و به روایات رسیدیم. علی بن ابراهیم در تفسیرش این روایت را نقل کرده است: «قَالَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي عِمْرَانَ عَنْ يُونُسَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ». در اینجا دو نفر محل اختلاف هستند، یکی سعدان بن مسلم است. در اینکه سعدان بن مسلم ثقه هست یا نه اختلاف است. تحقیق مطلب این است که این شخص از مشاهیر است لذا روایاتش معتبر است. در مورد یحیی بن ابی عمران هم نص صحیح دلالت دارد وکیل امام جواد(ع) بوده است. امکان ندارد امام معصوم شخصی را امین بداند و ثقه نباشد. پس این روایت معتبره هست.
متن روایت این است: «الْكِتابُ عَلِيٌّ (ع) لَا شَكَّ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ قَالَ بَيَانٌ لِشِيعَتِنَا قَوْلُهُ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ قَالَ مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ يُنْبِئُونَ- وَ مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ مِنَ الْقُرْآنِ يَتْلُونَ- وَ قَالَ الم هُوَ حَرْفٌ مِنْ حُرُوفِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ- الْمُتَقَطِّعِ فِي الْقُرْآنِ الَّذِي خُوطِبَ بِهِ النَّبِيُّ ص وَ الْإِمَامُ- فَإِذَا دَعَا بِهِ أُجِيبَ». حضرت در این روایت میفرمایند خود امیرالمومنین(ع) که قرآن ناطق و فضیلت مجسم است، بیان برای شیعیان است یعنی هر کس بخواهد حق را بجوید باید در رفتار امیرالمومنین(ع) پیدا کند. وقتی اهل بیت(ع) میخواستند کسی را به نطق غرا و صاحب بیان نسبت دهند، به امیرالمومنین(ع) نسبت میدادند.
این روایت دلالت بر تفسیر بطن و تاویل آیه دارد. ظهر آیه هم به معنای کتاب تشریع یعنی قرآن کریم است ولی بطن آیه این است. این را هم گفتم که در مورد اکثر آیات شریفه قرآن روایات وارد شده است و عموما متعرض بطن و تاویل آیه هستند. البته بعضی روایات هم مدلول لفظی را شرح میدهند. در عین حال بین این دو یعنی معنای ظاهری و بطن آیه منافاتی وجود ندارد چون ما میتوانیم چند معنا را از یک لفظ قصد کنیم. پس امیرالمومنین(ع) قرآن مجسم بود، یعنی کسی بود که تمام اعمالش مطابق قرآن بود.
روایات دیگری هم در اینجا هست؛ «و بإسناده إلى عليّ بن أبي حمزة سالم البطائني- أحد عمد الواقفة- قال عليّ بن الحسن بن فضّال: عليّ بن أبي حمزة- متّهم- عن يحيى بن أبي القاسم قال: «سألت الصادق جعفر بن محمّد عليه السّلام عن قول اللّه- عزّ و جلّ-: الم. ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ. الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ فقال: المتّقون شيعة عليّ و الغيب هو الحجّة الغائب، و شاهد ذلك قول اللّه- عزّ و جلّ-: وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ». حضرت اینجا فقط متعرض کلمه متقون شده است. میبینید که همه این چند روایتی که اینجا هست متعرض بطن در آیه شدند.
آیه بعدی را بیان کنیم: «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ». شیخ الطائفه برای ایمان دو معنا میآورد. یکی ایمان به معنای تصدیق است و دیگری ایمان به معنای امان از عذاب است. اگر ایمان در وصف ذات مقدس حق بیاید مثل آیه «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ» یعنی کسی که امنیت از عذاب ایجاد کند، وقتی در وصف غیر خدا بیاید یعنی کسی که مامون از عذاب است. وقتی فردای قیامت شود فقط مومنین، مامون از عذاب هستند.
ایمان در این آیه قطعا به معنای تصدیق است. در یک روایت آمده است: «روي عن الرضا(ع): ان الايمان هو التصديق بالقلب والعمل بالاركان والقول باللسان». در روایت دیگری میخوانیم: «الإِيمانُ ما وَقَرَتهُ القُلوبُ» اگر این دو روایت را کنار هم بگذاریم جمعش چه میشود؟ حقیقت ایمان در قلب است اما عمل و قول علامت بر وجود ایمان در قلب است. اگر عمل به ارکان باشد و عمل صالحه وجود داشته باشد، قول هم قول سدید باشد، کاشف از وجود ایمان است. اگر عمل و قول نشاندهنده فسق و فجور باشد، نشان میدهد در قلب انسان ایمان وجود ندارد.
لفظ غیب به معنای هر چیزی است که از انسان غایب باشد و با حواس درک نشود. مرحوم شیخ میفرمایند: «و ليس الغيب ما غاب عن الإدراك لأن ما هو معلوم و ان لم يكن مشاهداً، لا يسمي غيباً» یعنی غیب آن چیزی نیست که از ادراک غایب باشد، چون آن چیزی که برای انسان معلوم باشد ولی به چشم سر معلوم نباشد، غیب نیست. ظاهرا مقصودش این است که در غیب، دو چیز شرط است یکی اینکه معلوم نباشد، یکی اینکه مشاهد نباشد. ما میگوییم اینطور نیست که هر دو تا شرط باشد.
خیلی چیزها مشاهد نیست ولی برای بشر معلوم است مثلا برای انسان از واقعهای خبر میآورند و برای انسان علم حاصل میشود. آیا این غیب است؟ نه. اساسا چیزهایی که برای بشر معلوم است دو قسم است: یک قسمت آن این است که قابلیت ادراک حسی ندارد و از راه استدلال و برهان برای انسان معلوم میشود. این داخل غیب میشود. یکجا علم هست ولی قابلیت ادراک حسی هم وجود دارد ولو خود شخص آن امر را احساس نکند. پس غیب آن چیزی است که نه مدرک به حواس باشد و نه قابلیت ادراک به حس را داشته باشد. پس مصداق غیب منحصر به چیزی است که با برهان عقلی و ایمان قلبی مورد ادراک انسان قرار میگیرد.
انتهای پیام