هزار تا ممد که جنگ را بودند و جشن را نه
کد خبر: 4059258
تاریخ انتشار : ۰۳ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۳۶
روایتی از آزادسازی خونین‌شهر

هزار تا ممد که جنگ را بودند و جشن را نه

حسین فخری می‌گفت ممد نبودی ببینی و توی یادها، هزار تا ممد بودند که نبودند، هزار تا علی، هزار تا حسین، هزار تا محمود که لکه خون‌شان روی پاره پاره آجرهای خانه‌های آوار خرمشهر ماند، هزار تا یاسر که برای کشور ایثار کردند و کلی حسین فهمیده که شانه به شانه ایستادند تا خرمشهر آزاد شود.

آزادسازی خرمشهر

پشت چهره‌های خسته از عملیات و جنگ، فقط چشم‌های رزمنده‌ها و مردم بود که خوشی را نشان می‌داد. سربازها رفتند بالای مسجد جامع، تفنگ‌ها را بالا گرفتند و شعری جنوبی سر دادند. پسرها بالای مسجد جامع، بلندتر از قواره درخت‌های نخل شدند و پرچم را به اهتزاز درآوردند. کسی از ذوق گریه کرد. مردی به عربی، احسنتی گفت لابد و خندید. از مرزی‌های ایرانی بود که عربی هم می‌دانست.

پسرها زدند و خوشی کردند. خیلی‌های‌شان یکه و تنها، باقی‌مانده از خانواده‌شان، جشن گرفتند. بعثی‌ها به خانه‌ها هم رحم نکرده بودند. پرچم رفت بالا و پیرمردی، بعثی‌ها را لعنت کرد. پرچم بالای مسجد نصب شد و کسی از خوشی، روی خاک‌های گرم و زرد خرمشهر به سجده شکر رفت.

بچه‌ها پوتین‌ها را درآورده، پاچه‌های‌شان را بالا زدند و شروع به شستن صحن مسجد کردند. سیاهی دیوارها را سابیدند، جای ترکش‌ها اما ماند. ماند و شد سند خوشی‌شان، ماند و شد سند کذب بعثی‌ها که گفته بودند خرمشهر در عرض سه روز سقوط می‌کند. جای ترکش‌ها ماند و شد یادگار دلاورهایی که جنگ را بوده و جشن را نه!

کامیون پشت کامیون می‌آمد و می‌رفت. تک خبرنگار و عکاس‌هایی هم بودند که خنده بچه‌ها را در قاب دوربین‌شان ثبت و ضبط کنند و ببرند برای تهرانی‌ها که چاپ شود توی روزنامه، که تیترش بزرگ باشد: خرمشهر آزاد شد و بچرخد توی دست مردم که آنها هم خوشی سر بدهند و بریزند توی خیابان‌ها.

بچه‌ها دست‌های‌شان را به علامت پیروزی می‌گرفتند، می‌خندیدند و چفیه‌ها، نامنظم و بی‌آهنگ، بالا و پایین می‌رفت. رخت خاکستری جنگی توی تن‌های‌شان بود هنوز و به مشام‌شان، بوی اسفند می‌آمد. کسی با پلاک‌های توی دستش گریه می‌کرد و همه چیز را برای همرزم‌های شهیدش از نو تعریف می‌کرد.

حسین فخری می‌خواند؛ با غم می‌خواند، نوحه ممد نبودی سر داده بود. بعضی بچه‌ها میان خون یاران پر ثمر گشته، گریه می‌کردند. حسین فخری می‌گفت ممد نبودی ببینی و توی یادها، هزار تا ممد بودند که نبودند، هزار تا علی، هزار تا حسین، هزار تا محمود که لکه خون‌شان روی پاره پاره آجرهای خانه‌های آوار خرمشهر ماند، هزار تا یاسر که برای کشور ایثار کردند و کلی حسین فهمیده که شانه به شانه ایستادند تا خرمشهر آزاد شود.

به قلم نرگس‌سادات نوری

انتهای پیام
captcha