آیا پروژه اسلامی‌سازی علوم شکست خورده است/ در دانش‌های جهانی شریک باشیم + صوت
کد خبر: 4068343
تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱۴۰۱ - ۰۹:۳۶
پورحسن در گفت‌وگو با ایکنا توضیح داد:

آیا پروژه اسلامی‌سازی علوم شکست خورده است/ در دانش‌های جهانی شریک باشیم + صوت

قاسم پورحسن ضمن اشاره به نارسایی‌ها و مشکلات موجود در فضای علمی کشور، بیان کرد: ما پس از انقلاب اسلامی دریافتیم که می‌توانیم بیرون از عالمیت غرب بیندیشیم و این موضوع امیدوارکننده است.

ایکنا در گفت‌وگو با اندیشمندان و دغدغه‌مندان حوزه علم و دانش در قالب پرونده «تولید علم» به بررسی ابعاد وضعیت تولید علم در ایران و عوامل و نتایج آن پرداخته است. به همین مناسبت با قاسم پورحسن، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، هم‌صحبت شدیم.

پیش‌تر بخش اول این گفت‌وگو منتشر شد؛ (ریشه‌های بی‌توجهی به علوم انسانی در ایران).

پورحسن در بخش نخست گفت‌وگو ضمن اشاره به اینکه در ایران التفات جدی به علوم انسانی وجود ندارد، به توضیح عوامل آن پرداخت و بیان کرد: ما هنوز به اهمیت فلسفه، جامعه‌شناسی، روانشناسی و اقتصاد آگاهی پیدا نکرده‌ایم و هنوز نمی‌دانیم این علوم چقدر ارزشمندند. لذا به آنها بی‌توجهیم.

در ادامه بخش دوم این گفت‌وگو را می‌خوانید؛

ایکنا ـ به مشکلات موجود در حوزه مدیریت دانشگاه اشاره کردید. یکی از مواردی که در گفت‌وگو با دیگر اساتید مطرح شد این بود که در کشور ما گاهی یک نفر را از خارج دانشگاه می‌آورند تا مدیریت کند و اداره دانشگاه برعهده دانشگاهیان قرار نمی‌گیرد. درباره این مسئله بیشتر توضیح دهید.

البته من این را یک معضل فرعی و کاملا حاشیه‌ای می‌دانم، یعنی مسئله شخص نیست، حتی اگر استادی از درون دانشگاه عهده‌دار مسئولیت شود، در چنبره ساختار ناتوان و مریض دانشگاه گرفتار می‌شود. وقتی ما ساختار پژوهشی‌مان مبتنی بر تفکر نیست، دانش به وجود نمی‌آید. درست است که علم بر اساس تجویز و سفارش و آرزو و نامه نیست، ولی اگر ساختار دانشگاه مبتنی بر بی‌اعتنایی به دانش و پژوهش باشد، وضعیت به مراتب بدتر می‌شود. لذا مسئله شخص نیست؛ گرچه آن هم می‌تواند دخیل باشد. مسئله این است که توجه جدی به اهمیت آموزش و پژوهش نداریم. ما به کار پژوهشی درجه یک که ممکن است شش سال هفت سال طول بکشد بی‌اعتنا هستیم. یک پژوهشگر و استاد نیاز به حمایت دارد تا بتواند سی سال از عمر خود را صرف پژوهش کند و اثری را در تراز عالی شکل بدهد و مجموعه پژوهش‌ها به تولید علم بینجامد.

غرب هم همین راه را رفت. این‌طور نبود که غرب دستور دهد برای من دانش تولید کنید تا تمدن بسازم و قدرتمند شوم. دانش‌ها فرایندی طبیعی دارند. غرب فهمید که اگر پژوهشگر و استاد در جایگاه حقیقی خودش قرار بگیرد، طبیعتا دغدغه اصلی او علم است، نه مثل اساتید ما که دغدغه اصلی‌شان گذران زندگی است. در کشور ما اگر استادی بخواهد دغدغه اصلی خودش را بر علم بنا کند، زندگی‌اش ازدست‌رفته خواهد بود.

این مسئله مهم است. اگر شما به تمامی پیشرفت‌های مهم در هر دوره‌ای از تاریخ نگاه کنید، حمایت‌های صحیح و دقیق ساختارمند از آن وجود داشته که امکان رشد و شکوفایی دانش را فراهم کرده است. لذا من کاملا از ساختارهای فرسوده و مدیریت‌های نادرست و عدم اعتماد به علوم انسانی نگران هستم. در کشور ما پژوهش‌های مهم به هیچ وجه حمایت نمی‌شود، در حالی که همین پژوهشی که در ایران مورد بی‌مهری است در بسیاری از کشورها مورد اقبال قرار می‌گیرد. این امر نشان می‌دهد که ما بر مدار گرایشهای سیاسی قرار گرفته‌ایم و متأسفانه امکان افزایندگی دانش برای دست یافتن به شکوفایی علمی میسر نمی‌شود.

 

ایکنا ـ دو عنوان کلی وجود دارد که گفتمان آنها در کشور شکل گرفته است و خواه ناخواه آینده علوم انسانی را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ یکی بومی‌سازی علم است و دومی اسلامی‌سازی علوم انسانی. تعریف شما و دیدگاهتان در این باره چیست؟

ما در هر دو مسئله راه نادرستی را پیمودیم. تصورمان این است که علم می‌تواند به معنای خاص بومی شود. یعنی ما پدیدآورندگانش باشیم و علم تابعی از پرسش‌ها و اقتضائات ما باشد، در حالی که مهمترین ویژگی علم عام و همگانی بودن است. اگر دانشی شکل بگیرد که مبتنی بر قواعد مشترک و عام انسان‌ها و جوامع نباشد، مورد استفاده انسان‌ها و جوامع نخواهد بود. ما به این بی‌توجه بودیم که علم نمی‌تواند از ویژگی عام و جهانی بودن تهی باشد. اگر تمام جوامع نتوانند از آن علم استفاده کنند، اسم آن را دانش نمی‌گذاریم.

به نظرم بومی شدن می‌تواند دو معنا داشته باشد که ما معنای دوم را گرفتیم. معنای اول بومی‌سازی این است که ما به نیازها و پرسش‌هایمان بی‌توجه بودیم. باید علاوه بر دانش‌های عام، دانش‌هایی را شکل دهیم که بتواند به نیازهای ما پاسخ دهد. این معنای درستی است که در همه جوامع وجود دارد. معنای دوم این است که آنچه علوم انسانی می‌نامیم در غرب به وجود آمده و غرب دنیای سکولار است. لذا چنین دانشی نمی‌تواند با ما سازگار باشد. بنابراین دست به حذف می‌زنیم و از ابتدا تلاش می‌کنیم دانشی را که منحصر به ما باشد تولید کنیم. ما راه دوم را پیمودیم بنابراین به شکست انجامید. من معتقد به نظریه شراکت هستم؛ یعنی اگر بخواهید دانشی را به وجود بیاورید که به نیازهایتان پاسخ دهد، مهم‌ترین مسئله این است که در دانش‌های جهانی شریک شوید.

اسلامی کردن علوم انسانی هم داستانی طولانی دارد و محدود به الان نیست. از دهه هفتاد کشورهای اسلامی و متفکران اسلامی مسئله اسلامی‌سازی معرفت را مطرح کردند. بعد اسلامی شدن علوم را بیان کردند و سپس علوم انسانی اسلامی به وجود آمد. مدتی در حوزه شرق آسیا در کشورهایی مانند اندونزی و مالزی و در دوره‌ مقارن با انقلاب اسلامی در عربستان و مصر این مباحث وجود داشت.

ما در باب اسلامی‌سازی علوم هم راه اشتباهی پیش گرفتیم و گفتیم که علوم رایج غربی است و به جای بهره‌گیری دست به حذف زدیم. به طور مدام سکولار بودن، غربی بودن و ملحد بودن را مطرح کردیم، بدون اینکه توجه کنیم که علوم بالذات منبعث از عقل جمعی بشر است و سرزمین و جغرافیا مسئله دوم محسوب می‌شود. علم مراحلی را پیمود و نقطه اوج آن در مغرب‌زمین محقق شد. پس این‌گونه نیست که مغرب‌زمینی‌ها دانش را شکل داده باشند، بلکه علم موجود ثمره روند طولانی تولید دانش بوده است.

الان وقتی کسی بخواهد پروژه اسلامی‌سازی علوم انسانی یا مسئله علم دینی را منصفانه بررسی کند، باید حکم دهد که این پروژه شکست خورده است. این شکست خوردن دلیل دارد. دلیلش این نیست که کوشش کردیم خاستگاه معرفتی و غایات علمی را مبتنی بر آموزه‌های دین مطالعه کنیم، بلکه نگاه‌های ایدئولوژیک سبب شکست شد. نگاه‌های ایدئولوژیک از دهه سی شروع شد و همچنان بر ما تاثیرگذار است و چه بازرگان، چه شریعتی و چه مطهری در آن سهیم بودند. نگاه ایدئولوژیک شما را از منظر عینیت‌گرایانه دور می‌کند، یعنی تصور می‌کنید دانشی بر حق و صحیح است و هر عبارت سلبی را به دانش مقابل نسبت می‌دهید. این مواجهه‌ را از دهه 30 تاکنون با دانش غرب داشته‌ایم. در دهه 30 ما شکست مشروطه را پشت سر گذاشته بودیم و به قول آل احمد حدیث ما حدیث شکست‌خوردگان بود و در تقابل با آن شکست‌ها، نگاه ایدئولوژیک را شکل دادیم. در شکل‌گیری این نگاه همه مقصر بودند و هنوز در باب علوم انسانی نگاه ایدئولوژیک داریم. تلقی ما این است که دو سنخ علم داریم؛ علوم انسانی غیراسلامی و علوم انسانی اسلامی.

اگر مراد ما از اسلامی‌سازی علوم انسانی کاری باشد که فارابی و ابن سینا انجام دادند و در یک داد و ستد عقلانی و منطقی از دانش جهانی بهره بردند و لباسی جدیدی را برایش دوختند و صورت جدیدی از علم را عرضه کردند، این همان نظریه شراکت است. تاکید می‌کنم که اگر بخواهیم در علوم انسانی کاری انجام دهیم، باید همانند تمام سرزمین‌ها و جوامع دانش تولید کنیم. در غیر این صورت بی‌دلیل ادعای اسلامی کردن علوم را مطرح کرده‌ایم.

 

ایکنا ـ پیش از این گفتید که نگاه امیدوارانه به وضعیت علمی کشور دارید. آینده را چطور ارزیابی می‌کنید و به چه سمتی خواهیم رفت؟

من این نگاه امیدوارانه را به طور نسبی در قیاس با گذشته مطرح کردم. ما تا پیش از انقلاب التفات نداشتیم که ادامه غرب هستیم و آگاهی نداشتیم که مقهور تفکر مغرب‌زمین هستیم و در ادامه آنها می‌اندیشیدیم. الان بسیاری از کشورهای منطقه مثل امارات و عربستان پیشرفت چشمگیری دارند و برخی دانشگاه‌هایشان رتبه جهانی بالایی دارند، ولی پیشرفت آنها چیزی غیر از بسط غرب نیست. این پیشرفت‌ها دستاورد جهان اسلام نیست؛ یعنی امارات، قطر و عربستان ادامه غرب هستند. همچنان که معتقدم ترکیه و مالزی ادامه غرب هستند. این کشورها هنوز التفات ندارند که مقهور دانش غرب هستند، یعنی نتوانسته‌اند دانشی مستقل را شکل دهند، اما در ایران به واسطه جنبش‌های اجتماعی که از مشروطه شروع شد، آگاهی پیدا کردیم که چگونه بیرون از عالمیت و جهان فکری مغرب‌زمین بایستیم.

کد

من از این نظر می‌گویم امیدوارم نه اینکه در دانش توانسته باشیم ساختارها را تغییر و دانش مهمی را سامان دهیم. ما توانستیم بفهمیم مسئله‌ای داریم. تاکنون هیچ کشور اسلامی نتوانسته به این موضوع آگاهی پیدا کند که ادامه غرب است. در درون تمدن اسلامی متفکران ایرانی آگاهی یافتند که با دنیای امروز چه مواجهه‌ای داشته باشند. این خیلی مهم است که دریافتیم می‌توانیم بیرون از عالمیت غرب بیندیشیم و امیدوارکننده است، گرچه در ابتدای راه هستیم و معضلات بسیاری را پیش رو داریم که مهمترین آن بی‌توجهی جدی به پژوهش‌های بنیادین است. متفکران ما که ستون‌های این التفات هستند مورد بی‌مهری قرار می‌گیرند. پس امیدواری من از این است که توانستیم دریابیم که چگونه بیندیشیم و دریافتیم که به اندیشیدن مجدد درباره وضعیت خودمان نیاز داریم.

 

ایکنا ـ به عنوان پایان این گفت‌وگو اگر سخنی هست بفرمایید.

در مقدمه کتاب فارابی نوشتم که مهمترین کوشش ما زنده کردن میراث عقلی است. متاسفانه علی‌رغم تلنگری که آنجا زدم و بیان کردم که به میراثمان بی‌توجه هستیم، این مسئله مورد توجه قرار نگرفت. ما به این مسئله بی‌توجهیم که باید پای در میراث گذشته بگذاریم و برای بازفهمی سنت بکوشیم و این مسئله مورد التفات قرار نمی‌گیرد. این معضل مهمی است که با آن روبه‌رو هستیم و تا زمانی که نتوانیم اهمیت این تلاش را دریابیم وضع خوبی نخواهیم داشت.

انتهای پیام
captcha