عرفان مقوم اخلاق است یا تضعیف‌کننده آن؟
کد خبر: 4084744
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۳:۰۰
حسن مهدی‌پور بیان کرد:

عرفان مقوم اخلاق است یا تضعیف‌کننده آن؟

عضو هیئت علمی پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی گفت: تحقیقات قائلان به نظریه ناسازگاری اخلاق و عرفان عمدتاً در حوزه عرفان‌های شرق همانند هندو، بودا و برخی جریانات عرفان مسیحی است و در مطالعات خود، چندان به عرفان اسلامی مخصوصاً نظریات ابن عربی نپرداخته‌اند و اگر هم پرداخته شده مبتنی بر منابع دست دوم بوده است.

حسن مهدی پور

به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «مسئله امکان اخلاق و وحدت‌گرایی عرفانی» امروز یکشنبه 20 شهریورماه با سخنرانی حسن مهدی‌پور، عضو هیئت علمی گروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی برگزار شد.
در ادامه متن سخنان وی را می‌خوانید: 
 
مسائل مختلفی در زمینه مطالعات عرفانی مطرح می‌شود و مخصوصاً متفکران غربی سؤالات و انتقاداتی را در این زمینه مطرح می‌کنند. اعتقاد بنده و افرادی که در این حوزه کار کرده‌اند این است که اگر بخواهیم تحقیقات خوبی در زمینه مسائل عرفانی داشته باشیم باید اقداماتی در این راستا انجام دهیم که از جمله آنها بررسی نسبت اخلاق و عرفان است و اینکه آیا این دو سازگار هستند یا خیر؟ آیا عرفان تقویت کننده اخلاق یا تضعیف کننده آن است؟ آنچه در زمینه نسبت اخلاق و عرفان به میزان بیشتری مطرح می‌شود عرفان با رویکرد وحدت‌گرایانه است.

دیدگاه‌های منتقدان عرفان

مدعای اصلی منتقدان عرفان این است که لازمه وحدت عرفانی، بی‌معنایی و امکان‌ناپذیری اخلاق است و در نتیجه عرفان باعث تضعیف اخلاق می‌شود لذا این دو ناسازگار هستند و نهایتاً و در خوش بینانه‌ترین حالت ممکن می‌توان گفت عرفان بی‌اعتنا به اخلاق است. در مقابل افرادی هستند که دفاع اخلاقی از عرفان دارند و اتفاقاً معتقدند اساس اخلاق در عرفان است و به وسیله عرفان می‌توانیم تبیین صحیحی از اخلاق داشته باشیم. دیدگاه دیگری که میانه‌روانه است معتقد است رابطه ضروری و منطقی میان اخلاق و عرفان وجود ندارد چراکه یک نوع عرفان نداریم بلکه انواع سنت‌های عرفانی وجود دارد و بر اساس یک رویکرد می‌توانیم بگوییم اخلاق با عرفان سازگار است و بر اساس رویکرد دیگر ناسازگار است. 
 
قائلان به نظریه ناسازگاری اخلاق و عرفان معتقدند اخلاق نیازمند شرایطی مقدماتی است که این پیش‌فرض‌ها، شرایط کاربردپذیر حل مجموعه‌ای از قواعد و باورهای اخلاقی هستند یعنی هر نظام اخلاقی که بخواهیم داشته باشیم باید تلقی خاصی از جهان نیز وجود داشته باشد. این افراد سه پیش‌فرض هستی‌شناسانه، انسان‌شناسانه و ارزش‌شناسانه دارند. پیش‌فرض مهم هستی‌شناسانه اخلاقی در این زمینه این است که اخلاق باید ناظر بر جهان واقعی باشد. از لحاظ انسان‌شناسی، مبتنی بر مفاهیم خوب با دیگری و از لحاظ ارزش‌شناسی مبتنی بر اعتبار مفاهیم ارزشی و تمایزگذاری‌های ارزشی همانند خیر و شر و درست و نادرست است. 

اعتقاد به فراسوی خیر و شر بودن عرفان

برخی معتقدند تفکر عرفانی تا آنجایی که ترغیب کننده آموزه‌های وحدانی است با هر نظام اخلاقی در تنش است چراکه نظام اخلاقی در جهان واقعی امکان‌پذیر است اما نظام‌های عرفانی مبتنی بر هستی‌شناسی وحدت‌گرا به وضوح مسئله‌ برانگیز هستند چون مستلزم دوگانگی‌ها و تمایزات هستند. مسئله دیگر که در تعارض با اخلاق و زیست اخلاقی است نفی غیریت خود و دیگری است. در تفکر اخلاقی، یکی از شرایط لازم امکان اخلاق، اعتبار غیریت انسان‌ها از یکدیگر است که در قالب مفهوم خود و دیگری از آن تعبیر می‌شود چون اخلاق، هنجارهایی را به دست می‌‌دهد تا بر اساس آن بایستگی و نابایستگی روابط اخلاقی انسان‌ها را مشخص کنیم اما یگانه‌انگاری عرفانی معتقد است که همه انسان‌ها واحد هستند یا به واقعیت واحدی منتهی می‌شوند بنابراین دیگر نمی‌توان از مفاهیم خود و دیگری سخن گفت لذا فاصله اخلاق و عرفان از میان می‌رود و دیگرگزینی سخت می‌شود. 
 
قائلان به نظریه ناسازگاری اخلاق و عرفان معتقدند اگر قرار است تمایزات ما غیر واقعی باشد نزاع هم غیر واقعی می‌شود در این صورت کاربرد اخلاق هم از میان می‌رود و نمی‌توانیم درباره تمایزات میان انسان‌ها داوری اخلاقی کنیم و مثلاً نمی‌توانیم بگوییم فردی ظالم و فردی مظلوم است. نکته دیگر اعتقاد به فراسوی خیر و شر بودن عرفان است. اخلاق مشتمل بر مجموعه‌ای از ارزش‌ها و هنجارها است که ما بر اساس آن اعمال انسان‌ها را طبقه‌بندی و داوری می‌کنیم و اینها از عناصر سازنده اخلاق هستند. قائلان به ناسازگاری اخلاق و عرفان، این نگاه را به حوزه ارزش‌ها هم تعمیم می‌دهند و معتقدند با این درک از هستی نمی‌توانیم درباره انسان‌ها، نگرش اخلاقی داشته باشیم بلکه صرفاً انسان‌ها را توصیف می‌کنیم و ارزشگذاری ما تأثیری بر واقعیت ندارد و ما با وجود اینکه واقعیت وجود دارد نمی‌توانیم بگوییم چه چیزی خوب و چه چیزی بد است چون تمام این ارزش‌ها برساخته ذهن ماست. 

چرا عرفانِ غیر ثنوی با اخلاق ناسازگار است؟

به تعبیری وحدت‌گرایی عرفانی، زبان اخلاق را با بی‌ارزش ساختن عناصر سازنده آن الکن می‌کند. لازمه نفی تمایزات ارزشگذاری این است که دیگر هیچ دلیلی پیدا نمی‌کنیم تا جریانی از عمل را بر جریانی دیگر از عمل ترجیح دهیم و دیگر انتخاب‌های اخلاقی بی‌ارزش می‌شود. یکی از استدلال‌های این افراد این است که اخلاق مبتنی بر وجود تمایزات جوهری میان افراد است و آگاهی عرفانی با این عقیده ناسازگار است که تمایزات جوهری واقعی میان افراد وجود دارد بنابراین آگاهی عرفانی مانع از این است که فرد اخلاقی به نظر برسد. از سوی دیگر آگاهی عرفانیِ غیر ثنوی، مبتنی بر درکی از جهان به مثابه وحدت الوهی فراگیر و حسی است که هر عملِ فردی، ظهوری از این الوهیت است بنابراین عرفانِ غیر ثنوی با اخلاق ناسازگار است. نکته دیگر اینکه خیر و شر اخلاقی، ناظر بر نیازها و اقتضائات وجودی ما است و از منظر انسانی معنادار می شود اما از منظر الهی، هیچ خیر و شری اخلاقی نیست.
 
لازم به ذکر است تحقیقاتی که قائلان به این نظریه در حوزه عرفان انجام داده‌اند عمدتاً در حوزه عرفان‌های شرق همانند هندو، بودا و برخی جریانات عرفان مسیحی است و در مطالعات خود، چندان به عرفان اسلامی مخصوصاً نظریات ابن عربی نپرداخته‌اند و اگر هم پرداخته شده مبتنی بر منابع دست دوم بوده است. 
انتهای پیام
captcha