گوشه‌هایی از داستان حضرت مریم
کد خبر: 4112224
تاریخ انتشار : ۱۷ دی ۱۴۰۱ - ۱۱:۱۴
در صحبت قرآن/ 3

گوشه‌هایی از داستان حضرت مریم

سوره مریم وزن و آهنگ و قافیه و حال و هوای خاصی دارد که از آغاز تا پایان حفظ شده است، چنانکه خواندن هر آیه تعلق آن را به این سوره نشان می‌دهد.

۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.

کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند. 

این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌‎هایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. سومین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان دعای «گوشه‌هایی از داستان حضرت مریم» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

 

وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا ﴿۱۶﴾

فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا ﴿۱۷﴾

قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا ﴿۱۸﴾

قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا ﴿۱۹﴾

قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا ﴿۲۰﴾

قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَكَانَ أَمْرًا مَقْضِيًّا ﴿۲۱﴾

فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا ﴿۲۲﴾

فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا ﴿۲۳﴾

فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا ﴿۲۴﴾

وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا ﴿۲۵﴾

فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا‌﴿۲۶﴾

فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا ﴿۲۷﴾

يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا ﴿۲۸﴾

فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا ﴿۲۹﴾

قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا ﴿۳۰﴾

وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا ﴿۳۱﴾

وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا ﴿۳۲﴾

وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا ﴿۳۳﴾

ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ ﴿۳۴﴾

و (ای رسول ما) یاد کن در کتاب احوال مریم را، آن روز که از اهل خانه خویش کناره گرفت و به مکانی به جانب شرق روی آورد(16)

و آنگاه که از همه خویشان در حجاب تنهایی پنهان شد، ما روح خود را (که همان روح القُدُس یا جبرئیل است) بر او مجسّم ساختیم(17)

(مریم که آن روح مجسم را در آن صورت جمیل دید بدو) گفت: من از تو به خدای رحمان پناه می‌برم باشد که پرهیزگاری کنی (و بدین زیبایی خیال زشتی در خاطرت نیاید)(18)

(روح القدس در پاسخ مریم) گفت: من فرستاده پروردگار توام و آمده‌ام تا به امر او تو را فرزندی بسیار پاکیزه و نیک‌سیرت بخشم(19)

مریم گفت: ای عجب! از کجا مرا پسری تواند بود در صورتی که دست بشری به من نرسیده و من کاری ناشایست نکرده‌ام(20) روح القُدُس گفت: پروردگارت چنین فرموده است که: البته این کار تحقق خواهد یافت و آن بر من بسیار آسان است و ما این پسر را آیت رحمت(و پیامبر بزرگ الهی) برای خلق می‌گردانیم و قضای الهی بر این کار رفته است(21)

پس مریم (به مشاهده جبرئیل در گریبانش نسیم اهتزازی یافت و) به آن پسر بار برداشت و (برای آنکه از سرزنش قوم جاهل برکنار باشد) به مکانی دور خلوت گزید(22)

و آنگاه که او را درد زایش فرارسید به زیر درخت خرمایی پناه برد و از شدت حزن و اندوه، با خود می‌گفت این کاش من از این پیش مرده بودم و نامم از صفحه عالم به کلی فراموش شده بود(23)

پس در این حال روح القُدُس او را ندا کرد که غمگین مباش که خدای تو از زیر قدمهایت چشمه‌ آبی جاری کرد(24)

پس شاخه درخت را تکان ده تا از آن برای تو خرمای تازه فرو ریزد(25)

پس ای مریم، از آن خرمای تازه و از آن آب گوارا بخور و بنوش و چشمانت را خنک گردان. و اگر کسی از آدمیان به سوی تو آمد با او(به اشارت) بگو که«من با پروردگار رحمان عهد روزه بسته‌ام. از این رو امروز با هیچ کس سخن نخواهم گفت»(26)

پس آن کودک را به نزد قوم خود آورد. گفتند: ای مریم، کاری سخت عجیب و نامانوس کرده‌ای(27)

ای خواهر هارون، پدرت مردی بدکار نبود و مادرت نیز قدم از راه پاکدامنی بیرون ننهاده بود(28)

پس مریم اشاره به کودک کرد(یعنی که از او بپرسید).قوم گفتند: چگونه ما سخن گوییم با کودکی که هنوز در گهواره است؟(29)

(آن کودک لب به سخن گشود و)گفت: همانا که من بنده خدا هستم و او کتابی بر من نازل کرده و مرا در شمار انبیاء قرار داده است(30)

و وجود مرا مبارک و فرخنده‌ پی کرد به هر کجا که باشم، و مرا سفارش کرد به نماز و زکات تا آن دم که زنده باشم(31)

و نیز مرا توصیه فرمود که با مادرم نیکویی کنم و خداوند مرا جبّار و زورگو و از اهل شقاوت قرار نداد(32)

و سلام خواهد بود بر من در آن روز که تولد یافتم و آن روز که بمیرم و ان روز که بار دیگر به حیات تازه‌ای مبعوث گردم(33)

این است داستان زندگی عیسی اگر در آن شک و تردید داردی و در جستجوی سخن حق و راست هستید(34)

این آیات معدود تمامی داستان حضرت مریم و عیسی را از آغاز تا پایان بیان می‌کند. یک داستان بلند و شکوهمند که در یک صفحه از سوره مریم آمده است اما مجموعه لطایفی که در آن به اشارت آمده می‌تواند کتابی را به خود اختصاص دهد.

سوره مریم وزن و آهنگ و قافیه و حال و هوای خاصی دارد که از آغاز تا پایان حفظ شده است، چنانکه خواندن هر آیه تعلق آن را به این سوره نشان می‌دهد.

خلاصه داستان چنین است که روزی مریم به مکانی در لامکان دل و به شرقی از شهود احوال روحانی خویش خلوت گزیده و خود را از چشم مردمان در حجاب برده بود شاید می‌خواست در برکه‌ای از آب‌های مصفای بحر جان غبار عالم خاکی را از دل بشوید و در این حال خداوند روح خود را که همان روح الامین یا روح القُدُس یا جبرئیل است در صورت بشری صاحب جمال و سرو قد به سوی مریم فرستاد:

پیش او بررُست خوبی بی‌نقاب
آنچنان کز شرق روید آفتاب    (مثنوی)

مریم از دیدن او سخت هراسان شد و گمان برد که بیگانه‌ای به خلوت او وارد شده است و چون حجابی نداشت نگران شد که مبادا آن جان زیبارو در وی طمع کند. پس گفت: من پناه می‌برم به خدای رحمان که تو جوانی پاک و پرهیزگار باشی. روح گفت: همانان که من رسولی از جانب پروردگار توام و آمده‌ام که تو را پسری عطا کنم پاک و پرهیزگار. مریدم که از پاکی خود اطمینان داشت گفت: چگونه مرا پسری تواند بود در حالی که هیچ مردی با من نیامیخته و من هیچگاه دختری نبوده‌ام که به کاری ناپسند پردازم.

روح گفت: پروردگارت می‌فرماید که این کار برای خداوند بسیار سهل است که تو را بی آن مقدمات معمول پسری عطا کند و خداوند خواهد که این فرزند تو را یکی از معجزات الهی قرار دهد تا رحمتی باشد بر همه مردمان از جانب تو و این کار امری است که در قضای الهی گذشته است و بی گمان رخ خواهد داد.

بدین سان مریم از آن روح باردار می‌شود و به جایی دوردست از مردم کرانه می‌کند تا آثار حاملگی او از ایشان پنهان باشد اما وقتی هنگام زایش فرامی‌رسد مریم از شدت درد به تنه درخت خرمایی پناه می‌برد و می‌گوید: ای کاش پیش از این مرده بودم و چنین روز سختی را ندیده بودم و ای کاش نام و نشان و یاد و خاطره‌ای از من در عالم نبود اما در این حال نومیدی ندایی می‌شنود از فرودست که با وی می‌گوید: ای مریم، حزن و اندوه به خود راه مده که خداوند در زیر پای تو نهر آبی جاری کرده است و اگر همان تنه خرما را به جانب خود تکان دهی بر تو خرمای تازه فرود خواهد ریخت. بنابراین از آن خرما تناول کن و از آن آب بنوش و چشم خود را بدان جویبار خنک گردان و اگر کسی از آدمیان نزد تو آمد برای آنکه از گفتگو و پرس و جو برهی به اشارت بگو: من امروز نذر روزه زبان کرده‌ام و با هیچ کس از آدمیان مرا سخنی نیست. آنگاه مریم به جانب قوم و قبیله‌ خویش باز آمد در حالی که عیسی را به دنیا آورده بود و در آغوش خود حمل می‌کرد.

ایشان گفتند: ای مریم، کاری شگفت پیش آوردی! ای خواهر هارون، آخر پدرت مردی نادرست و نابکار نبود و مادرت را نیز زنی ناپاک و بدکار نمی‌شناسیم.

مریم در این حال که همچنان روزه زبان داشت اشاره به کودک کرد بدین معنی که اگر سوالی دارید از او بپرسید گفتند: چگونه ما سخن گوییم با طفلی شیرخوار که در گهواره خفته است اما طفل ناگاه به صدا درآمد و گفت: همانا که من بنده خدا هستم که مرا صحیفه آسمانی عطا کرده و در شمار پیام آوران قرار داده و مرا چنان آفریده است که هر کجا باشم قدمم فرخنده و مبارک باشد و پروردگارم مرا سفارش کرده است که تا هنگامی که زنده هستم سنت نماز و زکات به جای آورم و مادرم را نیکویی و اکرام کنم و خداوند مرا انسانی جبّار و بی‌رحم و سنگین دل قرار نداده است بلکه به لطف او بر من درود و سلامت است هنگامی که به دنیا آمدم و درود و سلام خواهد بود هنگامی که از این جهان رخت بربندم و نیز مرا تحیّت و سلام الهی خواهد بود آن رو که زنده در عرصه قیامت محشور شوم.

در اینجا خداوند می‌فرماید: اگر در داستان زندگی عیسی شک و تردید و رد و انکاری دارید بدانید که حقیقت داستان همین است که پروردگارتان بیان کرده است و آن خدای سبحان هرگز کسی را به فرزندی نگرفته و خلقت او چنان است که هرگاه چیزی را اراده کند به صرف آنکه بگوید باش موجود می‌شود.

و از زبان عیسی می‌فرماید: خدا پروردگار من است و پروردگار شماست. پس همگی او را عبادت کنید که راه مستقیم کمال و سعادت همین است.

ادبیات منظوم و منثور پارسی آکنده از داستان مریم و مسیح است. همراه با تفسیرهای عارفانه و نگرش‌های ژرف.

ما را چو مریم بی‌سبب از خار خشک آید رطب
ما را چو عیسی بی‌سبب در مهد آید سروری   (دیوان شمس)

زین طلب بنده به کوی تو رسید
درد مریم را به خرمابن کشید    (مثنوی)

داستان عیسی و مریم یک حقیقت گسترده مستمر دارد و آن این است که در این جهان علی الدوام مریمان استعداد و ظرفیت و پذیرندگان صورت‌های غیبی توسط ارواح قدسی حامله می‌شوند و مسیحانی پر از عشق و محبت از موسیقی و نقاشی و شعر به دنیا می‌آورند که به محض تولد با شما سخن می‌گویند کما اینکه در سطح طبیعت نیز دشت و چمن و گل و گلزار همه از نفَس‌ بهاری که همان نسیم روح‌بخش جبرئیل است حامله می‌شوند و باز مسیحانی چون گل و میوه و سبز و ریحان به دنیا می‌آورند که بی‌هیچ گفتاری در مهد سخن می‌گویند.

مریمان بی‌شوی آبست از مسیح
خامُشان با نطق و گفتاری فصیح

بی زبان گویند سرو و سبزهزار
شکر آب و شکر عدل نوبهار

حله‌ها پوشیده و دامن کشان
مست و رقاص و خوش عنبرفشان

ماه ما بی‌نطق خوش بر تافته‌ست
هر زبان نطق از فر ما یافته‌ست

نطق عیسا از فرِ مریم بود
نطق آدم پرتوِ آن دم بود       (مثنوی)

انتهای پیام
captcha