ادبیات و بهویژه شعر همیشه محمل شایستهای برای پرداختن به مضامین ارزشمند بوده است. سخنگفتن از گردان حضرت یونس(ع) و رزمندگان غواص آن نیز از جمله موضوعاتی بهشمار میرود که در پیوند با کلمات و مقام شعر، رد عمیقی بر احساسات آدمی به جای میگذارد.
محسن کاویانی، متولد ۱۳۶۸ در محله جوی شور شهر قم، از جمله شاعران آیینی است که الفبای سرودن شعر و اصول آن را بهصورت حرفهای از سال ۱۳۸۹ در محضر استادش، محمدعلی مجاهدی، ملقب به «پدر شعر آیینی» آموخته و با حضور در حدود ۵۰۰ کنگره ملی و بینالمللی شعر موفق به کسب افتخارات گوناگون شده است. اثر او با نام «نیزارنامه» نیز به تازگی در بخش ویژه چهارمین کنگره ملی شعر حضرت مادر که از سوی دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان برگزار شد، مورد تقدیر قرار گرفت. این اثر انتظار مادر یک شهید غواص را در قالب کلمات به تصویر میکشد. خبرنگار ایکنا از اصفهان به گفتوگو با این شاعر آیینی پرداخته است که در ادامه متن آن را میخوانیم.
گردان حضرت یونس(ع)، گردان غواصان لشکر ۱۴ امام حسین(ع) بود که در چند عملیات، بهویژه کربلای چهار حضور فعال داشت. پدرم از دوستان نزدیک شهید حسین خرازی بود و از کودکی خاطرات بسیاری از دلاوریهای ایشان، بهویژه درباره تشکیل و اعتلای گردان حضرت یونس(ع) برایمان تعریف کرده بود. با اینکه پدرم از رزمندگان لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع) بود؛ اما آنقدر از خصوصیات اخلاقی شهید خرازی برایمان گفته بود که او را همانند شهیدان مهدی زینالدین و محمدجواد دلآذر، راهنشان زندگی خود میدانستیم و همیشه به دلاورمردان دریادل این گردان غبطه میخوردیم. مطالعه کتاب «فرار از خود» که روایت یکی از رزمندگان گردان حضرت یونس(ع) است نیز بسیار برایم الهامبخش بود و تأثیر بسزایی در سرودن شعر و روایت برای جوانمردان افلاکی این گردان داشت.
یکی از تفریحات من در اوقات فراغت، خواندن کتاب است. پس از کشف پیکر مطهر ۱۷۵ شهید غواص در سال ۱۳۹۴، گویی قلبم داشت از جا کنده میشد. مگر میشود انسان ماجرای این شهیدان را بشنود و احساس خفگی نکند. فکرکردن به اینکه همه این جوانان که هرکدام جگرگوشه پدر و مادری بودهاند، با دستان بسته زنده به گور شدهاند، آنچنان گلوی آدمی را با پنجه بغض میفشارد که گویی جلادان بعثی دارند ما را هم زنده به گور میکنند. تصور آن شرایط و اینکه رزمندگان در آن لحظات به چه فکر میکردند و چه میگفتند، تن آدم را آنچنان میلرزاند که دیگر تحمل نداری هیچ ماهی سرخی را بیرون از آب در حال بالا و پایین پریدن ببینی. آن ثانیههایی که مجرای تنفسی آنها لحظهلحظه بوی نم خاک را بیشتر حس میکرد و جز نگاهکردن به خندههای قاتلین خود، زبان دفاع دیگری نداشتند، مگر میشود راحت به این لحظات فکر کرد و آتش نگرفت؟ آیا این جنایت را پدر و مادرهایشان هم شنیدهاند؟ یقین دارم هزاران بار در روز پس از شنیدن این داغ، نفسشان گرفته است؛ اما دلم گواهی میدهد فرد یا افرادی در لحظات آخر به این شهیدان دلگرمی دادهاند، همانطور که مادری در کنار نهر علقمه این کار را انجام داده است.
این غم تا مدتها باعث شده بود کتابهای مربوط به این ماجرا را بیشتر بخوانم. «غواصها بوی نعنا میدهند»، «هفتادودومین غواص»، «خورشید که غرق نمیشود»، «ساحل خونین اروند» و «صدوهفتاد و ششمین غواص» از جمله کتابهایی بودند که از نظر من به زیبایی درباره شهدای غواص به نگارش درآمده است و هنوز هم دوست دارم درباره این موضوع بیشتر بخوانم. فیلم سینمایی «اروند» هم برایم جالب بود؛ ولی این ماجرا در حوزه کارهای مستند و سینمایی ابعاد و مضامین گوناگون بسیاری دارد که انشاءالله به آنها پرداخته شود.
صددرصد. گاهی تأثیر یک بیت شعر بیشتر از یک ساعت سخنرانی است. مردم زبان شعر را دوست دارند و راحتتر با آن ارتباط برقرار میکنند. حتی اقشار گریزان از ارزشها در اکثر اوقات، زبان هنر و ادبیات را با آغوش باز پذیرا هستند؛ اما از زبان نصیحت و موعظه و توضیح بیزارند. توجه مسئولان به زبان هنر برای پرداختن به ارزشها باید بسیار گستردهتر از چیزی باشد که امروز هست. مردم ما قدردان و فهیماند و فرق خادم و خائن را زود متوجه میشوند.
نمیتوان صرفاً با برگزاری چند همایش یا نمایش، از شهدا دم زد؛ شهدایی که زندگیشان مردم بود و وجود پاک خود را به گناهی آلوده نکردند. وقتی مردم ببینند که من شاعر از شهدا دم میزنم؛ اما مسیر آنها را نمیروم، هرگاه بخواهم برایشان از شهدا بگویم، ابراز انزجار میکنند، در حالی که این اکراه و انزجار نسبت به شهدا نیست، بلکه نسبت به ماست. این دقیقاً به این معناست که مردم شهدا و مرامشان را خوب میشناسند و از اینکه شهدا و بزرگان، بازیچه و سنگر اشتباهات افرادی شوند که شبیه شهدا نیستند، گریزانند.
پس ساحت شعر و ادبیات برای صحبت از دریادلان همیشه مؤثر و نافذ بوده و مخاطب هیچوقت از ماهیت این هنر رویگردان نیست و با جان و دل آن را پذیراست؛ البته اگر از جان و دل برآمده باشد و هدفش سوءاستفاده از نام شهیدان نباشد.
جدا از محدودکردن این سؤال درباره خودم لازم است بگویم سرودن شعر درباره موضوعات خاص دشواری بیشتری دارد و معمولاً هنر شاعر وقتی عیان میشود که دایره مضامین و موضوعات شعری برایش محدودتر و جزئیتر شود؛ مثلاً اگر به شما بگویند به ترتیب درباره مفاهیمی همچون ازخودگذشتگی، جوانمردی، پهلوانی، کشتیگیر، جهانپهلوان تختی، زیرنگرفتن تختی از پای حریف مصدومش و... شعر بگویید، پرداختن به موضوع اول بسیار آسانتر از موضوع آخر است. هرچند تمام این موضوعات زیرمجموعه همان موضوع اول، یعنی ازخودگذشتگی بهشمار میروند؛ اما قدمگذاشتن به هریک از موضوعات بعدی موجب میشود خود را به موضوع خاصتری محدود کنید و مسلما مسیر دشوارتری در پیش دارید.
درباره شهدای غواص نیز چنین است. پرداختن به مضامینی از قبیل ایثار و ازخودگذشتگی، دفاع مقدس، شهدای دفاع مقدس، غواصان ایرانی، غواصان حاضر در کربلای چهار، غواصان و شهدای گردان حضرت یونس(ع) و در نهایت جزئیترشدن موضوع، کار شاعر یا هر مؤلفی را دشوارتر میکند و از این سختی در خاصترکردن موضوعات پایاننامهها و رسالههای دکترا نیز برای تلاش بیشتر دانشجو استفاده میشود.
در هرصورت تمام این دشواریها با عنایت شهدا و برقراری ارتباط قلبی با آنها آنچنان برطرف و دلچسب میشود که ناهمواری راه را متوجه نمیشوید.
یادآور میشود، بخشی از شعر محسن کاویانی با نام «نیزارنامه» از این قرار است:
«شد کربلای چار و مادر هی دعا میخواند
«ام الرصاص» امالبنینها را فرا میخواند
وای از مرور آن شب و آن آتش سنگین
لو رفت مثل شعر من از بیت آغازین
مادر در آن شب دست و پای خویش را گم کرد
آتش درون حوض خانه هی تلاطم کرد
حس کرد در گوشش صدای سوت میآید
حس کرد بوی آتش و باروت میآید
حس کرد روی حوض، سقفی از منوَّرهاست
در حوض خانه پیکر پاک کبوترهاست
رفت و نیامد در دل نیزارها باران
رفت و نیامد یوسف گمگشته در کنعان
با اینکه آن اطراف هرساله تفحص شد
او یوسف غواص در «گردان یونس» شد»
زهرا مظفریفرد
انتهای پیام