کد خبر: 4282809
تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۲
در گفت‌وگو با ایکنا بررسی شد

سبک‌های زندگی سه‌گانه؛ کدام‌یک انسان را به سعادت می‌رساند

عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان با بیان اینکه همه سبک‌های زندگی‌ با وجود تعدد و تکثر، از نظر بنیادین به سه دسته تقسیم می‌شود، گفت: سبک زندگی که بتواند میان ماده و معنا تعادل برقرار کند، حداقل از دیدگاه اسلام و بعد از آن، از منظر منطقی و فلسفی معقول به‌ نظر می‌رسد.

ابوالحسن فیاض انوش عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهانسبک زندگی یکی از اصلی‌ترین مباحث علوم انسانی در سال‌های اخیر و بازتابی از برنامه‌های نظام‌مند انسان به‌مثابه کنشگر است؛ همچنین غایت‌مندی، هدف‌گرایی، وحدت، ثبات‌ فردی و ثبات‌ بنیادین و درونی شخص را نشان می‌دهد. سبک زندگی علاوه بر اهداف، دربردارنده اندیشه خاص فرد در خصوص خود و جهان اطراف و در نهایت، شیوه‌ای منحصر به‌فرد در راستای تلاش برای رسیدن به اهداف است. در این راستا، خبرنگار ایکنا از اصفهان به‌منظور واکاوی و تأمل در سبک زندگی جامعه ایرانی، با ابوالحسن فیاض انوش، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان به گفت‌وگو پرداخته است که در ادامه، متن آن را می‌خوانیم. شماره نخست این گفت‌وگو به تعریف سبک زندگی، عوامل مؤثر بر آن و انواع رایج از سبک زندگی در ایران و جهان اختصاص دارد.

ایکنا ـ برخی معتقدند که جامعه ایرانی در سال‌های اخیر در خصوص سبک زندگی با چالش‌هایی روبه‌رو شده‌ است و این مسئله در آینده تشدید می‌شود؛ با توجه به این موضوع در ابتدا منظور از سبک زندگی را توضیح دهید و بگویید دلیل اهمیت این مقوله چیست؟ 

با توجه به نگاهی که به صحنه تاریخ اجتماعی دارم، یکی از مقولات این عرصه سبک زندگی است. سبک زندگی، انتخاب مجموعه‌ای از رفتارها و افکار خودآگاه و ناخودآگاه یک فرد، گروه یا ملت محسوب می‌شود که براساس آن ارتباطش را با خود، دیگران، طبیعت و خداوند تنظیم می‌کند؛ در نتیجه شیوه‌ای که به‌طور خودآگاه و ناخودآگاه در زندگی در پیش گرفته‌ایم، سبک زندگی نام دارد.

اهمیت دو کلمه خودآگاه و ناخودآگاه که در این تعریف بر آن‌ها تأکید شده، به‌ این دلیل است که گاهی ما رفتار و افکاری را آگاهانه انتخاب می‌کنیم، در حالی که بعضاً به‌طور ناخودآگاه در مسیر سبکی از زندگی قرار می‌گیریم که بعد از مدتی تأمل در آن، درمی‌یابیم انتخاب ما نبوده است؛ برای نمونه برخی افراد در عرصه بهداشت و تغذیه، چندین سال سبک خوراک با فست‌فود را در پیش می‌گیرند؛ ولی بعد از اینکه متوجه ناآگاهانه‌بودن این تصمیم می‌شوند، تغییراتی در این زمینه ایجاد می‌کنند.

بخش مهمی از سبک زندگی فقط به خود ما وابسته نیست، به‌طوری که در هر قالبی از جمله فردی، خانوادگی، گروهی و اجتماعی که باشد، باید شیوه تعامل را در چهار زمینه ارتباط با خود، انسان‌های دیگر، طبیعت و خداوند مشخص کند؛ البته بعضی از نگرش‌ها خداوند را حذف می‌کند؛ ولی در نگرش ما که همان نگرش اسلامی‌ست، خداوند اهمیت ویژه‌ای دارد.

سبک زندگی واسطه‌ای برای سعادتمندشدن و بهبود وضعیت زندگی انسان‌هاست و از همین بابت ضرورت می‌یابد. اگر کسی در حال حرکت از وضعیت فعلی زندگی خود به وضعیت بهتر، سبکی انتخاب کند که به هدفش از زندگی منجر نشود، باید سبک منتخب را بازنگری کند؛ همچنین اگر دریافت که سبک زندگی انتخابی، او را به اهدافش می‌رساند، باید آن را ادامه دهد؛ البته بحث ما درست‌بودن اهداف و سبک زندگی افراد نیست؛ برای نمونه اگر هدف شخصی دستیابی به مدال المپیک رشته شنا یا تیراندازی باشد، باید سبک زندگی‌ خود را به‌گونه‌ای تنظیم کند که او را گام‌به‌گام به هدف برساند.

اگر سبک زندگی در مختصات وسیع‌تر مانند اجتماع که تعیین‌کننده آینده و سعادت یک ملت است، روابطی مشخص و اندیشیده‌شده نداشته باشد، بخش بیشتری از مسیر زندگی و هدایت جامعه به‌وسیله امور ناخودآگاه تعیین می‌شود. اهمیت سبک زندگی به روشی بازمی‌گردد که در هماهنگی با هدف زندگی انتخاب می‌کنیم. میزان اهمیت اهداف در زندگی و جدیت شخص برای رسیدن به آن‌ها، تعیین‌کننده سبک زندگی متناسب با اهداف است.

سبک زندگی باید هر لحظه مورد بازاندیشی قرار گیرد. فرد یا ملتی که اهداف خود را بر مبانی مشخصی پایه‌گذاری کرده باشد، سبک زندگی هماهنگ و مختص آن را انتخاب می‌کند؛ به‌عبارتی سبک زندگی و هدف زندگی باید با یکدیگر هم‌راستا باشند؛ برای نمونه دانش‌آموزی که هدفش کسب نمره عالی در امتحان روز بعد است، نمی‌تواند تا نیمه‌شب تلویزیون تماشا کند.

ایکنا ـ سبک زندگی از چه عواملی تأثیر می‌پذیرد؟

ایده‌های خود شخص اولین مورد از عوامل مؤثر و تشکیل‌دهنده سبک زندگی است. هرکس می‌تواند با مطالعه و براساس تجربیات و تصمیمات خود، سبکی از زندگی را در پیش گیرد. عامل دوم، اقلیم است؛ تصمیم به انجام هر کاری باید با اقلیم متناسب باشد؛ برای نمونه نمی‌توان در محیطی بسیار گرم، لباس گرم پوشید. اقلیم یکی از عوامل تعیین‌کننده فرهنگ خاص هر منطقه، از جمله سبک پوشش و تغذیه است.

دین و مذهب مهم‌ترین عامل مؤثر بر سبک زندگی و منظور از دین در این مبحث، معنای اعم آن است؛ علاوه بر ادیان توحیدی، هر نوع تفکری که زندگی را برای انسان‌ معنادار می‌کند، می‌تواند در دسته‌بندی دین و مذهب قرار گیرد. شاید شخصی احساس کند که زندگی با ایده یک دین، شخص، فیلسوف، هنرمند و حتی سلبریتی معنا پیدا می‌‌کند.

در یافتن معنای زندگی خود، نیازمند چیزی هستیم که به ما در معناکردن مقولات اصلی هستی کمک کند؛ سؤالات بنیادی از جمله اینکه من چه کسی هستم؟ هدف من از زندگی چیست؟ آخرت و عاقبت این زندگی چیست و... به یافتن معنای زندگی کمک می‌کند. تمام چیزهایی که در زندگی به رفتارهای ما معنا می‌دهد، در اصطلاح دین نامیده می‌شود.

ادیان به دو دسته کلی توحیدی و غیرتوحیدی یا سکولار تقسیم می‌شود؛ یهودیت، مسیحیت، اسلام و حتی دین زرتشت از جمله ادیان توحیدی هستند. اروپائیان زمانی ادیان سکولار را ایجاد کردند که تصمیم گرفتند دین مسیحیت را از روابط اجتماعی خود کنار بگذارند؛ البته کسی آن‌ها را دین ننامید، بلکه مکتب یا «ایسم» نامیده شدند. مهم‌ترین مکاتب در جهان مدرن لیبرالیسم، کمونیسم و فاشیسم هستند که هر کدام در دوران اوج خود در نقش دین عمل کردند.

اروپائیان سعی کردند خلأ ایجادشده به سبب کنارگذاشتن مسیحیت را با تولید این مکاتب پر کنند؛ به‌ این ‌ترتیب هرکس براساس سلایق، علایق و منافع خود، یکی از آن‌ها را پسندید. در دوران معاصر، هر سه مکتب امتحان خود را پس‌ دادند. به‌نظر می‌رسد که لیبرالیسم در مقایسه با کمونیسم و فاشیسم، سخت‌‌جان‌تر بوده که تاکنون دوام آورده است، در حالی که کمونیسم از این عرصه کنار رفته و فاشیسم به‌ معنای تکامل‌گرایی یا نژادپرستی در دوران هیتلر مورد استقبال قرار گرفت.

مکتب فاشیسم، انسان‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کند که عبارت است از اربابان یا نژاد برتر و نژاد پایین‌تر که شامل همگان می‌شود. این مکتب هنوز هم طرفدارانی دارد که از آن استقبال می‌کنند؛ ولی از بیان حمایت از این مکتب خجالت می‌کشند؛ زیرا در جنگ جهانی دوم بی‌آبرو شد؛ ولی امروز شاهد رواج دوباره فاشیسم در اسرائیل هستیم.

براساس دیدگاه طرفداران یهودی فاشیسم، قوم بنی‌اسرائیل از دیگران برتر است و حرف دیگری در این ادعا وارد نیست؛ ولی صریحاً آن را بیان نمی‌کنند، بلکه خود را در قالب لیبرالیسم تعریف می‌کنند. در حال حاضر ظاهراً شاهد شکل‌گیری جامعه لیبرالیستی در اسرائیل هستیم؛ ولی وقتی به عمق ماجرا می‌پردازیم، جریان فاشیسم را در پشت صحنه مشاهده می‌کنیم.

نکته جالب توجه این است که اخیراً کتاب‌هایی نگاشته شده، مبنی بر اینکه اگر زمانی فاشیسم به‌وسیله هیتلر در سراسر جهان بی‌حیثیت شد، دلیلی بر این نیست که از توانمندی‌های آن صرف نظر کنیم. شاید نام کتاب‌های سه‌گانه انسان خردمند، انسان خداگونه و 21 درس برای قرن 21 را که نوشته یووال نوح هراری هستند، شنیده باشید که دقیقاً به همین مطلب اشاره داشته‌اند.

بنابراین سه عامل اصلی شکل‌دهنده سبک زندگی انسان‌ها تأملات فردی، اقلیم و دین در همه اشکال خود هستند. این سه عامل را به‌طور کلی در نظر گرفتیم؛ بنابراین تفاوت‌های جزئی هر کدام از آن‌ها در شکل‌دهی به مدل‌های سبک زندگی‌ کوچک و کوچک‌تر خود را نشان می‌دهد؛ برای نمونه مکاتب کمونیسم و فاشیسم در سبک لباس‌پوشیدن و آرایش‌کردن به وحدت گرایش دارند، به‌گونه‌ای که افراد را در قالب‌های مشخص قرار می‌دهند؛ همچنین تمایل زیادی دارند که افراد تحت پوشش خود را مثل قوطی‌های جعبه در کنار هم قرار دهند و همه را به شکل یکسانی درآورند. این تمایل به همان جداکردن خودشان از دیگران و برتر نشان‌دادن خود بازمی‌گردد.

در مکتب لیبرالیسم ماجرا به شکل دیگری‌ است؛ به این ترتیب که در ظاهر هیچ اجباری برای افراد به منظور در پیش گرفتن سبک خاصی از زندگی وجود ندارد و به نظر می‌رسد که همه آزاد باشند؛ ولی میان افراد وحدت فکری ایجاد می‌کند، به‌طوری که انسان‌های در ظاهر گوناگون، ولی با طرز فکر یکسان را در جامعه مشاهده می‌کنیم که به مباحث بنیادی لیبرالیسم بازمی‌گردد.

ایکنا ـ وضعیت کنونی جامعه ما از نظر سبک زندگی چگونه است؟ آیا انواعی از سبک زندگی در جامعه وجود دارد یا اینکه نوعی واحد، اشکال مختلفی به خود گرفته است؟

در طول دوران تحصیل خود دانشجوی تاریخ بودم و در حال حاضر نیز تاریخ تدریس می‌کنم؛ بنابراین دوست دارم برای پاسخ به این سؤال از تاریخ مدد بگیرم.

همه سبک‌های زندگی‌ از نظر بنیادین به سه دسته تقسیم می‌شود؛ به‌طوری که حتی اگر بگوییم در حال حاضر 10 هزار سبک زندگی متفاوت وجود دارد و آن‌ها را تجزیه ‌و ‌تحلیل کنیم، در نهایت به یکی از این سه نوع اصلی می‌رسیم. این سه سبک زندگی در تاریخ بشریت به فراخور موقعیت، بسیار تأثیرگذار بودند و در زمان‌های گوناگون، در جوامع گوناگون بروز و ظهور یافتند.

یکی از این سه سبک اصلی، سبک زندگی رهبانی نام دارد. در این سبک از زندگی، معنویت ملاک اصلی و تعیین‌کننده همه‌چیز است، به‌طوری که جسم اهمیت زیادی ندارد و ریاضت بسیار مهم است؛ انسان باید تا جایی که می‌تواند، از دنیا فاصله بگیرد، ازدواج بسیار مذموم و ارتباطات اجتماعی محدود است، اقتصاد و شکوفایی آن بسیار چندش‌آور است، هر کس باید در بیغوله خود بماند، دل خود را صاف کند و فقط با خدای خود به رازونیاز بپردازد؛ این خدا می‌تواند توحیدی باشد یا همچون بودایی‌ها، نیروانا یا در اصطلاح مبدأ هستی نامیده شود.

سبک زندگی رهبانی در جوامعی مانند هندوستان بسیار رایج بوده و هنوز هم هست. در این سبک از زندگی، فردگرایی شدیدی حاکم است، به‌طوری که باید خود را از جمع کنار کشید تا رستگاری حاصل شود. در یکی از اشعار سعدی هم به این مطلب پرداخته شده؛ سعدی بیان کرده است که زاهد به رستگارشدن خود می‌پردازد؛ ولی عالم در میان مردم است و سعی می‌کند دست دیگران را هم بگیرد. جامعه در این سبک از زندگی بسیار کم‌اهمیت است، به‌طوری که انسان هر چقدر بتواند خود را از آن جدا کند و به اعتذال، انزوا و در خود فرورفتن و معتکف‌شدن دائمی پناه ببرد، رستگارتر خواهد شد.

سبک زندگی رهبانی در جوامع گوناگون، اشکال متفاوت به خود گرفت، به‌طوری که در جهان اسلام تا حدودی به تصوف منجر شد و در جهان مسیحیت رهبان‌ها، دیرها و صومعه‌ها به این سبک زندگی معروف هستند. مسیحیان با انتخاب سبک زندگی رهبانی، تجرد را به خود تحمیل می‌کردند؛ ولی کاملاً به آن پایبند نمی‌ماندند، به‌طوری که فسادهای اخلاقی آنان در سال‌های دورتر آشکار شد؛ همچنین سبک زندگی رهبانی در هندوستان به شکل مرتاضی‌گری درآمد.

به‌طور کلی، تجمیع سبک زندگی رهبانی با ادیان گوناگون، به شکل‌گیری مذاهب گوناگون منجر می‌شود. ریشه این سبک زندگی به گنوسیسم، نوعی عرفان بازمی‌گردد که در خود فرورفتن را عامل شکوفایی معرفت انسان می‌داند. براساس آموزه‌های این عرفان علم، دادوستد و گفت‌وگو به ایجاد معرفت منجر نمی‌شود، بلکه انسان با قرارگرفتن در خلسه و عمق وجود خود به انوار معرفت دست می‌یابد؛ البته در این سبک حقیقت‌هایی وجود دارد؛ ولی افراطی‌گری در این شیوه خطراتی با خود به دنبال دارد.

سبک زندگی دوم که در گنوسیسم ریشه دارد، سبک زندگی اپیکوریستی نامیده می‌شود که کاملاً با سبک زندگی رهبانی در تضاد و به‌ معنای غرق‌شدن در لذت‌های دنیایی است، به‌طوری که برنامه‌ریزی برای آینده و وقت صرف‌کردن برای آن اصلاً درست نیست؛ نباید امروز را برای فردا هزینه کرد، باید امروز را دریافت؛ زیرا کسی نمی‌داند که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد. در این سبک از زندگی، واقعیت‌داشتن جهان آخرت نیز مورد تردید قرار می‌گیرد؛ زیرا افرادی که حاضر نیستند برای دو یا سه روز آینده خود تلاش کنند، چگونه می‌خواهند دوران پس از مرگ را دریابند.

این سبک زندگی لذت‎‌طلبی و التذاذجویی‌ست که مفهوم باری به هر جهت بودن را در دل خود دارد؛ بنابراین باید همین دم را غنیمت‌ شمرد؛ البته برخی گمان می‌کنند شعر «از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن/ فردا که نیامده‌ست فریاد مکن/ بر نامده و گذشته بنیاد مکن/ حالی خوش باش و عمر بر باد مکن» از خیام نیشابوری به همین سبک زندگی اشاره دارد؛ ولی چنین نیست.

این سبک زندگی در تاریخ اروپا، اپیکوریسم نام گرفت و در دوران معاصر، لذت‌طلبی در نحله‌های گوناگون دیده شد. مکتب لیبرالیسم با وجود قواعد و ضوابطی که داشت، به این فضا دامن زد. این مکتب مدعی سبک زندگی لذت‌گرا نیست؛ ولی عرصه‌ای جدید به روی بشریت گشود، به‌طوری که انسان‌ها، به‌ویژه جوانان گمان می‌کنند که لیبرالیسم و مفهوم آزادی در این مکتب به این معناست که هر کس به هر روشی که بخواهد، می‌تواند زندگی کند، در حالی که این‌طور نیست و شاید منظور فیلسوفان لیبرال از آزادی، این سبک زندگی نبوده باشد، بلکه به آزادی‌های اجتماعی اشاره داشتند تا بتوانند از قیود استبداد و تحکم قدرت‌های سیاسی و مذهبی خارج شوند.

زمانی که لیبرالیسم به دست توده‌ها افتاد، معنای لذت‌طلبی، کام‌جویی و عشرت‌طلبی به خود گرفت و به نوعی سبک زندگی تبدیل شد؛ البته این سبک در طول تاریخ بشریت وجود داشته؛ ولی در مشرق‌زمین کمتر بوده است. در سرزمین‌های شرقی کره زمین، به این سبک زندگی، الحاد گفته می‌شد. برخی انسان‌ها در عین حال که به خداوند باور داشتند، معتقد بودند که پیامبر و به‌ دنبال آن دستوراتی برای پرستش خداوند وجود ندارد. الحاد در جهان اسلام برخلاف اروپا به معنای نفی خدا نیست، در صورتی که در اروپا به‌ معنای نفی خداوند است.

ملحدان در جهان شرق، هر پیامبری را نفی می‌کنند. آن‌ها معتقدند که خداوند با انسان در ارتباط است و به او آزادی داده تا به هر روشی که دوست دارد، او را پرستش کند. این سبک از زندگی جسم‌پرور، دنیاطلبانه و مادی است. ماده‌انگاری و حس‌انگاری در جهان مدرن، بنیاد تفکر و علم است؛ بنابراین سبک زندگی لذت‌جویانه عرصه وسیع‌تری برای بروز خود یافت، به‌طوری که سبک زندگی رهبانی در دنیای جدید جایی ندارد، مگر اینکه افرادی دوست داشته باشند آن را دنبال کنند. بنیاد فکری و علمی دوران مدرن براساس ماتریالیسم و حس‌انگاری بنا شده؛ در نتیجه سبک زندگی لذت‌جویانه بیشتر شیوع یافته است.

سبک زندگی سوم که کمتر مورد توجه قرار گرفته، سبک زندگی متعادل یا توحیدی نامیده می‌شود. ادیان توحیدی و به‌ویژه اسلام در میانه طیفی قرار دارند که در خصوص آن توضیح دادیم، به‌طوری که هر دو دیدگاهی که بیان کردیم، از نظر اسلام افراطی و تفریطی است. ما نمی‌توانیم به آخرت امید داشته باشیم، مگر اینکه زندگی دنیایی خود را بسازیم و نمی‌توانیم بدون رسیدگی به عرصه اقتصاد، انتظار شکوفاشدن آخرت خود را داشته باشیم. کسی نمی‌تواند بگوید هیچ زحمتی برای زندگی خود نمی‌کشم و کار نمی‌کنم؛ ولی آخرتم را آباد می‌کنم؛ زیرا این تفکر نوعی از دیوانگی است.

پیامبر اسلام(ص) در این خصوص فرمود: «دنیا کشتزار آخرت است.» اسلام در سبک زندگی خاص خود، مادیت و معنویت را به‌طور جامع در نظر می‌گیرد و این دو با هم در تعامل هستند. هرچند سرنوشت نهایی انسان در آخرت مشخص می‌شود؛ ولی نمی‌توان این دنیا، تن و جسم خود و نیازهای مربوط به آن را که مقدمه‌ای برای دنیای پس از مرگ است، نادیده گرفت. انسان نمی‌تواند این دنیا و متعلقات وابسته به آن را نادیده بگیرد، تکه‌ای پارچه به‌مثابه لباس تن کند و خرمایی به‌مثابه غذا بخورد تا زندگی را طی کند؛ این شیوه اصلاً در دستورات اسلام پذیرفته نیست و در سیره پیامبر(ص) نیز شفاف است. سبک زندگی متعادل دامنه گسترده‌ای دارد.

در سبک زندگی رهبانی و لذت‌طلبانه، عرصه‌های فکری و سیاست از یکدیگر جدا می‌شود، به‌طوری که شخص هیچ علاقه‌ای به عرصه سیاست ندارد و در انزوا یا لذت‌جویی‌های خود غرق شده است؛ ولی در سبک زندگی سوم، سیاست شخص را رها نمی‌کند. در این سبک زندگی، همان‌گونه که ایده‌هایی برای زندگی شخصی خود داریم، باید برای مدیریت جامعه نیز به همان شیوه فکر کنیم تا ضمن آن، سعادت اخروی اعضای خانواده و جامعه خود را نیز تأمین کنیم.

نوعی هماهنگی بین ماده و معنا، جسم و روح، سیاست و دیانت وجود دارد که از یکدیگر تفکیک‌ناپذیرند. فرصت‌های بروز این تفکر و سپس سبک زندگی در تاریخ بشریت کمتر حاصل شده است. فرصت‌هایی وجود داشته و لحظه‌هایی خود را شکوفا کرده؛ ولی بشر و به‌ویژه در تاریخ اسلام، جامعه دوست داشته بیشتر به یکی از دو طرف متمایل باشد.

در تاریخ اسلام، جامعه اسلامی که به‌وسیله حضرت محمد(ص) شکل گرفت، بعد از مدتی به دو دسته تقسیم شد؛ دسته‌ای به‌سوی اشرافی‌گری و دنیاطلبی بنی‌امیه متمایل شدند و دسته‌ای به‌ سوی صوفی‌گری و عزلت‌طلبی تمایل یافتند. در این میان شیعیان بلاتکلیف بودند؛ زیرا خواستار تشکیل حکومت سیاسی و معنویت به‌صورت توأمان بودند؛ ولی از سوی دو جریان مخالف زیر فشار قرار گرفتند. همیشه کسانی که خواستار زندگی متعادل هستند، از سوی دو طیف افراطی برچسب‌هایی دریافت می‌کنند، به‌طوری که افراطی‌ها از متعادل‌ها می‌خواهند که تکلیف زندگی و مسیر خودشان را مشخص کنند و وسط مسیر نباشند، در حالی که مهار زندگی به این معناست که مدیریت و هماهنگی میان این دو برقرار شود.

سبک زندگی که بتواند میان این دو مسیر تعادل برقرار کند، حداقل از دیدگاه اسلام و بعد از آن، از منظر منطقی و فلسفی معقول به‌ نظر می‌رسد. نمی‌توانیم از دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، به‌دلیل فانی‌بودن، بگذریم و آن را نادیده بگیریم تا فقط به آخرت برسیم؛ در این صورت خودکشی بهترین راه رسیدن به سعادت بود؛ ولی چنین نیست و انسان باید در این دنیا آب‌دیده شود، زحمت بکشد و با سختی‌ها دست‌وپنجه نرم کند.

افراد زیادی به‌دلیل اینکه عادت به دست‌وپنجه نرم‌کردن با دنیا ندارند و مواجه‌شدن با چالش‌ها را نیاموخته‌اند، قرارگرفتن در مسیری افراطی یا تفریطی را انتخاب می‌کنند. اصطلاح توحیدی برای این سبک زندگی بسیار مناسب است؛ زیرا انسان به وحدت می‌رسد و در مسیری مستقیم به زندگی خود ادامه می‌دهد.

اگر ارتباط را در چهار سطح، یعنی با خود، دیگران، طبیعت و خداوند در نظر بگیریم، مشخص است که دو سبک زندگی رهبانی و لذت‌جویانه ما را به سعادت نمی‌رساند؛ برای نمونه در سبک زندگی رهبانی ارتباط با دیگران اصلاً معنایی ندارد، یا در سبک زندگی لذت‌جویانه، ارتباط با طبیعت معنایی ندارد؛ زیرا انسان اجازه دارد به‌ هر روشی که دوست دارد، از طبیعت کام‌جویی کند.

سبک زندگی متعادل برای طبیعت حرمت قائل است، به‌طوری که انسان می‌تواند از چوب درختان برای ساختن ابزارآلات مورد نیاز خود استفاده کند؛ ولی اجازه ندارد نسل درختان را منقرض کند. او می‌تواند از ماهی دریا برای خوراکی استفاده کند؛ ولی اجازه ندارد نسل ماهی‌ها را منقرض کند.

سبک‌ زندگی‌های رهبانی و لذت‌جویانه به‌دلیل رفتارهای افراطی، یکی از چهار ارتباط اصلی را زیر پا می‌گذارد، به‌طوری که در این سبک زندگی‌ها طبیعت، خداوند یا دیگران فنا می‌شوند و البته که در مرحله اول، خود انسانی که این سبک را برای زندگی انتخاب کرده، به فنا رفته‌ است؛ ولی متوجه نمی‌شود؛ زیرا انسان‌ها در سبک زندگی رهبانی فکر می‌کنند که در حال پرورش روح خود هستند و در سبک زندگی لذت‌جویانه گمان می‌کنند که جسم و لذت‌ها را می‌پرورانند، غافل از اینکه مسیر از خود انسان آغاز می‌شود. اگر انسان در ابتدا ارتباط درستی با خود برقرار نکند، ارتباط او با سه مقوله دیگر هیچ‌گاه درست نخواهد شد.

در دورانی که زندگی می‌کنیم، پرسش اصلی این است: «چرا جهان مدرن با وجود فناوری قوی، محیط زیست را تخریب کرده است؟» انسان در طول قرن بیستم، بیشتر از کل دوران حیات بشر در کره زمین، زباله‌های وحشتناک تولید کرده؛ همچنین بیشترین کشتارهای جمعی کل تاریخ زندگی بشر در این قرن صورت گرفته است. هر دوی این وقایع، حقیقت‌هایی حیرت‌انگیزند. برخی افراد حمله مغولان را بیشترین تلفات جنگی تاریخ بشر می‌دانند؛ ولی درواقع در آن جنگ کمتر از یک میلیون نفر به قتل رسیدند، درحالی که حدود 60 میلیون نفر در جنگ جهانی اول و دوم در قرن بیستم کشته شدند.

منظور نهایی این است که وقتی تکلیف انسان در سبک زندگی با خود مشخص نباشد، دچار انحرافاتی می‌شود که مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. در تفکر سنتی، طبیعت مادر انسان بود و حرمت داشت؛ در نتیجه از او استفاده می‌کردیم؛ ولی تخریبی در آن ایجاد نمی‌کردیم، در حالی که در تفکر برخی از اندیشمندان مدرن، متأسفانه این جملات بیان شده است؛ آن‌ها طبیعت را مانند زنی می‌دانند که فقط باید از او کام گرفت. این طرز تفکر بسیار خطرناک است؛ زیرا افسارگسیختگی اخلاقی را در مواجهه با طبیعت به دنبال دارد؛ به همین دلیل در سال‌های اخیر شاهد آسیب‌های جبران‌ناپذیر به طبیعت هستیم.

در این دوران اپیکوریستی، لذت‌های جسمانی و خوش‌بودن‌های لحظه‌ای ملاک تعیین ارزش‌هاست. شاید کسی بگوید که حاکمان و اندیشمندان این جوامع، انسان‌های دوراندیشی هستند و برای جامعه خود برنامه‌ریزی‌هایی دارند؛ در حالی که این اقدامات کوتاه‌مدت است و اگر نگاه جامعی به این وضعیت داشته باشیم، تخریب‌های اساسی و ویران‌کننده‌ای مشاهده می‌کنیم.

زهراسادات مرتضوی

انتهای پیام
captcha