اصلاح فرهنگ عمومی در گرو امر به‌معروف و نهی از منکر است
کد خبر: 3945434
تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۸

اصلاح فرهنگ عمومی در گرو امر به‌معروف و نهی از منکر است

عضو هیئت‌علمی دانشگاه فرهنگیان اصفهان با تأکید بر اینکه اصلاح فرهنگ عمومی وظیفه‌ای همگانی است، گفت: فلسفه امر به‌معروف و نهی از منکر این است که انسان‌‌ها در جامعه از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند، بنابراین نمی‌توان گفت که هر کس باید از خودش مراقبت کند و مسئولیتی در قبال دیگران ندارد و یا اینکه بگوییم جامعه نیاز به مراقبت ندارد.

فرهنگ عمومی

فرهنگ عمومی به‌منزله فرهنگ غالب و گسترده در متن جامعه، دربرگیرنده عقاید،‌ ارزش‌ها، باورها و هنجارهای اجتماعی است و این مؤلفه‌ها در آن جامعه رواج دارد. دین و آموزه‌های معنوی و اخلاقی آن در شکل‌دهی و رشد فرهنگ عمومی جامعه تأثیر قابل توجهی دارد. خبرنگار ایکنا در اصفهان درباره تأثیر دین و قرآن بر فرهنگ عمومی، گفت‌وگویی با عصمت همتی، عضو هیئت‌علمی دانشگاه فرهنگیان اصفهان داشته است که متن آن را در ادامه می‌خوانید: 

ایکنا ـ با توجه به اینکه پیامبر اسلام(ص) هدف از رسالت خود را تکمیل مکارم اخلاق بیان کردند و از طرف دیگر، بپذیریم که نهادینه شدن مکارم اخلاق در جامعه نیازمند اصلاح فرهنگ عمومی در آن جامعه است، از آیات قرآن راجع به فرهنگ عمومی، چه نکاتی را می‌توان استخراج کرد؟ آیا در قرآن، راجع به فرهنگ عمومی سخنی گفته شده است؟

جامعه مجموعه‌ای از افراد است. وقتی افراد در کنار هم قرار می‌گیرند، مفهومی انتزاعی به نام جامعه شکل می‌گیرد. از اینجا به بعد است که مفاهیمی مثل مصلحت عمومی، فرهنگ اجتماعی و روابط فرد با جامعه، خود به خود به وجود می‌آید. البته پایه اصلی جامعه، افراد هستند و بنای قرآن بر ساختن افراد است. اگر بخواهیم جامعه‌ای اخلاق‌مدار داشته باشیم، انسان‌های اخلاق‌مداری باید در جامعه حاکم باشند و برنامه‌های فرهنگی در راستای تقویت بنیان‌های اخلاقی طراحی و تدوین شود. اگر افراد اخلاق‌مدار باشند، جامعه نیز رنگ و بوی اخلاقی خواهد گرفت. بنابراین همه صفاتی که قرآن برای مؤمنین ذکر می‌کند، ترسیم یک جامعه ایده‌آل است. وقتی مؤمنین صادق‌اند و فریب‌کار نیستند، وفای به عهد دارند و یکدیگر را «تواصوا بالصبر و تواصوا بالحق» می‌کنند، اگر هر فردی به رعایت این موارد پایبند باشد، مجموعه افراد رنگ و بوی جامعه را عوض می‌کنند.

پیامبر(ص) در رأس حاکمیت اسلام، نمونه تام اخلاق بود. در بعضی از روایات نیز آمده است که سردمداران و حاکمان یک جامعه نقش زیادی در ساختن فرهنگ اخلاقی آن جامعه ایفا می‌کنند. وقتی سفارش اسلام این است که بهترین‌ها حاکم باشند و امور را اداره کنند، این نیز نوعی دعوت به اصلاح اخلاق اجتماعی است. در واقع اسلام هم به این موضوع توجه کرده که خود افراد اخلاق‌مدار باشند تا جامعه اخلاق‌مدار شود و هم در یک شکل و قالب کلی، با مطرح کردن ملاک تقوا به عنوان کرامت اکتسابی، آن را شاخص شخصیت و برگزیدگی انسان‌ها قرار داده است.

ما معتقدیم اسلام دین سیاسی و اجتماعی است، یعنی در بعد سیاست و اجتماع نیز صاحب دیدگاه است، در این صورت اگر شیعه قائل به این است که امام باید افضل الناس و اعلم الناس باشد، به این دلیل است که امام و رهبر جامعه نقش کلیدی در سعادت یک جامعه دارد. بنابراین، سؤال شما را این‌طور جواب می‌دهم که می‌توان از قرآن در حوزه اخلاق عمومی و اجتماعی استنباط کرد، با توجه به دو نکته‌ای که بیان کردم، یعنی اولاً اصلاح افراد به کار فرهنگی جامعه تبدیل شود و این امور از شعار دادن به تلاش برای تغییر باورهای درونی افراد تغییر کند که در اینجا منظور از مجموعه افراد، همان اجتماع است. ثانیاً برنامه‌های فرهنگی زیر نظر حاکمیت بر محور اخلاق برنامه‌ریزی شود. آن وقت است که می‌توان انتظار داشت جامعه‌ای اخلاق‌مدار باشد.

ایکنا ـ در خصوص اصلاح اخلاق و فرهنگ عمومی، قرآن نقطه شروع اصلاح را فرد می‌داند یا جامعه؟

اگر سؤال این باشد که در بحث اصالت فرد یا اصالت اجتماع، دیدگاه اسلام کدام است، به نظر من، دیدگاه اسلام، اصالت فرد است و فقط در جایی که مصالح اجتماع با مصالح فرد تعارض پیدا کند، اسلام مصالح جمع را بر مصالح فرد برتری داده است. در مورد سؤال شما باید گفت، وقتی اسلام دستور به اصلاح می‌دهد، یکی را بر دیگری متوقف نمی‌کند. یعنی این‌طور نیست که بگوید به اصلاح افراد بپردازید و وقتی افراد اصلاح شدند، جامعه خود به خود اصلاح می‌شود، نه این‌طور نیست. البته این‌گونه هم نیست که اسلام بگوید جامعه باید از بالا اصلاح شود، صرف‌نظر از اینکه افراد این جامعه اصلاح شوند یا نه.

از نظر منطقی و تحلیل عقلی، تا زمانی که فرد اصلاح نشود، موضوع اصلاح اجتماعی نیز به نتیجه نمی‌رسد، مثلاً امکان دارد در یک جامعه حاکمان مصلحی وجود داشته باشند، ولی بدنه آن جامعه اصلاح نشده باشد، در این صورت آن حاکمان مصلح نیز نمی‌توانند جامعه را هدایت کنند، نمونه آن حکومت امام علی(ع) است. در رأس آن حکومت، ایشان بعد از حضرت محمد(ص) افضل‌الناس بودند، ولی وقتی افراد آن جامعه علی(ع) را درک نمی‌کنند و اخلاق در بین آنان وجود ندارد و دنیا چشم همه مردم از جمله صحابه را گرفته است، امام(ع) نمی‌توانند به صورت مطلق به آن اهداف اصلاحی در جامعه برسند، ولی تلاش ایشان برای کسانی که می‌خواهند حرکت کنند و حاکمیت داشته باشند، الگوست. در واقع افراد جامعه هستند که صلاح و فساد از آن‌ها برمی‌خیزد. بنابراین در تحلیل عقلی به اصلاح فرد تقدم می‌دهیم، ولی در مقام عمل و تحقق خارجی این‌طور نیست که کدام یک اولی و کدام یک دومی باشد، ولی در تحلیل عقلی می‌گوییم تا زمانی که فرد به سامان نشود، جامعه اخلاقی نیز تحقق پیدا نمی‌کند.

ایکنا ـ در این منظومه «الناس علی دین ملوکهم» چه نقشی دارد؟

معنای آن تأثیر شدید حاکمیت در صلاح و فساد جامعه است. این روایت می‌گوید دین، روش و آیین ملوک، تأثیر فراوانی بر ناس یعنی مردم خواهد داشت. وقتی می‌گوییم انسان اجتماعی زندگی می‌کند و لازمه زندگی اجتماعی، حاکمیت سیاسی است و به فرموده امام علی(ع) آن را بدیهی می‌گیریم، این به دلیل صلاح و فسادها است. در مقام بحث عقلی نمی‌توانیم این‌طور نتیجه بگیریم که اگر حاکمان اصلاح شوند، همه افراد اصلاح می‌شوند. حاکمان اگر اصلاح شوند، باید برنامه اخلاقی جامعه را در مسیر درستی هدایت کنند، اگرچه در زمینه تأثیر و تأثر رابطه متقابلی وجود دارد و نمی‌توانیم بگوییم کدام یک بر دیگری تقدم دارد. یعنی در تحلیل می‌توان چنین تقدمی را صادق دانست، ولی در مقام فعلیت و در متن جامعه این‌ها از یکدیگر قابل تفکیک نیستند.

ایکنا ـ در قرآن درباره روش‌های اصلاح اخلاق و فرهنگ جامعه چه نوع رویکردی وجود دارد؟

در سوره لقمان و در کنار موعظه‌هایی که لقمان به فرزند خود می‌کند، می‌گوید: «يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَكَ ۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»؛ یعنی درباره اصل امر به‌معروف و نهی از منکر سخن می‌گوید. پایه این اصل، مسئولیت متقابل افراد برای ایجاد جامعه‌ای سالم و نیکوست. امر به معروف در قرآن پررنگ است و یکی از فروعات دین هم مسئله امر به‌معروف و نهی از منکر محسوب می‌شود و این اصل در حد و حدود خودش واجب است. فلسفه امر به‌معروف و نهی از منکر این است که انسان‌‌ها در جامعه از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند و به همین دلیل نمی‌توانیم بگوییم که هر کس باید از خودش مراقبت کند و مسئولیتی در قبال دیگران ندارد و یا اینکه بگوییم جامعه نیاز به مراقبت ندارد. قرآن صراحتا خطاب به مؤمنان می‌فرماید: «وَتَواصَوا بِالحَقِّ وَتَواصَوا بِالصَّبرِ»؛ « وَتَواصَوا» از باب تفاعل است، یعنی حالت متقابل دارد و منظور این است که مؤمنین نسبت به هم این‌طور رفتار می‌کنند.

از این نظر، همه نسبت به هم مسئولیت دارند و امیرالمؤمنین(ع) این مسئولیت را در نسبت میان مردم و حاکمان نیز صادق می‌داند، یعنی معتقد است مردم باید حاکمان را به کار خیر توصیه کنند و خطاهایشان را تذکر دهند و متقابلا خود ایشان به مردم می‌گویند که من شما را آموزش دادم و برایتان خیرخواهی کردم و این وظیفه من نسبت به شما بوده است. بنابراین اصلاح فرهنگ عمومی جامعه وظیفه همگانی است. افرادی که خودشان را اصلاح می‌کنند و به این موضوع توجه دارند، نمی‌توانند نسبت به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، بی‌تفاوت باشند. همان‌طور که گفتم، حاکمیت فرهنگی جامعه باید همه چارچوب‌های اجرایی امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه مشخص کند، وگرنه اگر به ظواهر کسی بگوید می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر انجام دهد و به نظرش برسد که انجام حد شدید امر به معروف و نهی از منکر نیز وظیفه اوست، نتیجه هرج و مرج خواهد بود؛ بنابراین حاکمیت فرهنگی باید چارچوب‌های اجرایی را معنا کند، لذا از نظر قرآن، کسی نمی‌تواند بگوید که من گلیم خودم را از آب بیرون می‌کشم و دیگران به من مربوط نیستند.

جامعه مانند یک کشتی است که همه سوار آن هستند، هیچ کس نمی‌تواند زیر پای خود را سوراخ کند و مدعی باشد که این کار به دیگران مربوط نمی‌شود. خیلی‌ها می‌خواهند به مسائل اجتماعی حالت شخصی بدهند، مثلا می‌گویند لباس پوشیدن امری شخصی است، بنابراین دیگران حق ندارند برایش حد و مرز تعیین کرده یا باید و نباید تعریف کنند، چون در این صورت آزادی‌های اصلی خدشه‌دار می‌شود. چنین اظهارنظری در مورد مسائل اجتماعی و جامعه غلط است، کسی نمی‌تواند بگوید هر طور لباس بپوشم، به دیگران مربوط نیست، چون خواه ناخواه نوع لباس پوشیدنش بر دیگران تأثیر دارد و خودش نیز از نحوه لباس پوشیدن دیگران تأثیر می‌پذیرد.

همان‌طور که گفتم، اگر در موردی میان مصالح فردی و اجتماعی تعارض به وجود بیاید، در دیدگاه اسلامی حتما مصالح اجتماعی را بر مصالح فردی تقدم می‌دهیم. جامعه مفهومی اعتباری به معنای فلسفی نیست، بلکه مفهومی انتزاعی است که یک سلسله سنت‌ها و قوانین پیدا می‌کند و یک سلسله حاکمیت بر اراده افراد تحمیل می‌شود. اسلام اصلاح جامعه را با اصلاح فرد می‌داند، ولی در عین حال معتقد است که افراد نسبت به اصلاح جامعه هم تأثیرگذارند و هم تأثیرپذیر.

ایکنا ـ اگر بخواهیم در مورد جامعه خودمان صحبت کنیم، فکر می‌کنید فرهنگ عمومی رایج در جامعه ما چقدر مطابق با آموزه‌های قرآن است؟

این سؤالی نیست که بتوان به صورت تحلیلی به آن پاسخ گفت، باید در این مورد تحقیق میدانی انجام داد، چون اگر براساس تجربیات خودم نظر دهم، این تجربیات جزئی و فردی است و تعمیم آن به جامعه، نه علمی محسوب می‌شود و نه قابل دفاع؛ ولی براساس تحقیقاتی که مثلا در حوزه خانواده و راجع به طلاق یا در مورد بزهکاری‌های اجتماعی و اعتیاد و امثال آن انجام شده است، با تأسف باید گفت که جامعه ما فاصله زیادی با جامعه اخلاقی و ایده‌آل قرآن دارد.

متأسفانه ضدارزش‌هایی در جامعه ما به ارزش تبدیل شده است و برخی ارزش‌ها نیز اصلاً جایگاه خودش را در جامعه ندارد، مثل صداقت. همه افرادی که عقل معمولی داشته باشند، به خوب بودن صداقت و بد بودن دروغ حکم اولیه می‌کنند. حتی کسی که دروغ‌گو است، خیلی جدی می‌گوید که من دروغ نمی‌گویم. معنی‌اش این است که به حکم عقل خودش می‌فهمد که دروغ بد و راست‌گویی خوب است، ولی با همین ملاک چه نمره‌ای می‌توانیم به جامعه خودمان بدهیم؟ دروغ از گناهان کبیره است و قرآن شدیدا آن را نهی می‌کند، ولی جامعه‌ای که دروغ در روابط اجتماعی‌اش پررنگ است، چطور می‌توان نمره اخلاق قرآنی به آن داد؟ البته معنایش این نیست که ناامید باشیم، به هر حال باید تلاش کرد و کسانی هم که در این مسیر تلاش می‌کنند، باید بدانند که این کار، دیرپاسخ و فرایندی است که اگر شرایط و زمینه‌ها فراهم شود، شاید در یکی دو نسل بعد نتیجه دهد. اگر همه معضلات جامعه را ریشه‌یابی کنیم، ریشه آنها به بی‌اخلاقی برمی‌گردد و هر کس از درصد معضلات آگاهی داشته باشد، می‌تواند حکم کند که چقدر با اخلاق مورد قبول دین فاصله داریم.

انتهای پیام
captcha