یکی از مهمترین جنبشهای اسلامی که تأثیرات شگرفی بر کشورهای اسلامی و بهویژه مصر گذاشته، اخوانالمسلمین است. این جنبش که نزدیک به یک قرن از زمان تشکیل آن میگذرد، یک جنبش فراملی اسلامگراست که در مبانی فکری و اعتقادی اهل سنت ریشه دارد. اخوانالمسلمین با تأثیرپذیری از تفکرات و اندیشههای دینی و سیاسی سیدجمالالدین اسدآبادی، محمد عبده، حسن البنا و سید قطب، در راستای مقابله با قدرتهای استعمارگر غربی و بازگشت به خلافت اسلامی تشکیل شد.
شناخت اصول فکری و اعتقادی جنبش اخوانالمسلمین معطوف به تفکرات و اندیشههای رهبران بزرگ و افراد برجسته این جنبش، از جمله حسن البنا و سید قطب است. حسن البنا از جمله متفکران و بانیان این جنبش محسوب میشود. وی فردی سنتگرا بود و شناخت واقعی اسلام را در آشنایی هرچه بیشتر با صدر اسلام و مسلمانان آن عصر، در زمان پیامبر اکرم(ص) جستوجو میکرد.
حسن البنا در رساله معروفش با عنوان «بین الأمس و الیوم»، ضمن آرمانی خواندن جامعه صدر اسلام، علل تضعیف و انحطاط مسلمانان را تشریح میکند و تنها راه نجات آنان را در بازگشت به قرآن و سلف صالح و عملکردن به آنها میداند. قرآن مهمترین منبع مورد استناد وی بود و حدیث، دومین اصل از اصول اسلام. حسن البنا از حامیان صحابه بود و پیروی از آنها را لازم میدانست. او همراه چند تن از دوستانش، انجمنی کوچک در شهر اسماعیلیه پایهریزی کردند. آنها از ضعف و انحطاط مسلمانان و سلطه قدرتهای استعمارگر غربی بر مصر و سایر سرزمینهای اسلامی رنج میبردند.
البنا رهبری این انجمن را بر عهده گرفت و تمام تلاش خود را برای رشد و گسترش آن صرف کرد. به همین منظور، به مکانهای گوناگونی رفتوآمد داشت و ضمن دیدار با گروههای گوناگون مردم، سعی در تبلیغ، جذب و سازماندهی این انجمن کرد. آنها در ابتدای کار، تقریباً فعالیتهای مخفی داشتند که فقط به پخش جزوهها، سخنرانیها و ملاقاتهای شخصی محدود بود؛ اما بعدها بر تعداد اعضا و دامنه فعالیتهای آنها افزوده و دارای شعبی در سایر شهرهای مصر، از جمله قاهره شد و این جنبش رسماً در سال ۱۹۲۶ میلادی اعلام موجودیت کرد.
پایههای نخستین شکلگیری اخوانالمسلمین براساس تعالیم صوفیانه و تحت تأثیر فرقه حصافیه، بنیاد نهاده شد و گفته میشود موضوع اخوت و حتی نامگذاری اخوانالمسلمین تحت تأثیر همان تعالیم صوفیانه بوده است، اگرچه البنا بعدها از این تعالیم فاصله گرفت. همانطور که اشاره شد، البنا الگوی اخوانالمسلمین را سلف صالح اعلام کرد و پیروان این سلف، اسلام را عقیده، عبادت، سرزمین، نژاد، اخلاق، فرهنگ، قانون، تساهل و قدرت میدانستند و در اصل، اسلام را حاکم بر تمام مظاهر زندگی تلقی میکردند و به عبارتی، اسلام، دین، دولت، کتاب و شمشیر و «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»، بنمایه این جنبش بود.
مبنای ایمان در نظر البنا، ایمان صحابه و تابعین بود و قرآن نیز قانون اساسی بهشمار میرفت. البنا دعوت مردم به اخلاق نیک، مبارزه با منکرات مانند قمار و شرب خمر و مبارزه با گروههای میسیونری را جزو مهمترین وظایف این جریان قلمداد میکرد. اخوانالمسلمین از همان ابتدای تشکیل، با مخالفت حکومتهای سکولار و جریانهای ضداخوانی مواجه بود؛ پس به همین دلیل، حسن البنا ترور شد.
یکی دیگر از افراد مهم و تأثیرگذار در جنبش اخوانالمسلمین، سیدقطب بود. وی به همکاری آمریکا و انگلیس در مخالفت با جریان اخوان پی برد و در زمان اقامت در آمریکا با مشاهده نژادپرستی، مادیگرایی، ابتذال، اختلاطهای جنسی و...، تصمیم خود را برای بازگشت به مصر گرفت و به مخالفت با غربیشدن و حرکت به سوی رادیکالیسم گام برداشت و کتاب «معالم فی الطریق» را نوشت که بزرگترین مانیفست فکری اخوانالمسلمین شد. او در این کتاب به تبیین جاهلیت پرداخته و جاهلیت مدرن را بدتر از جاهلیت پیش از اسلام دانسته است.
سید قطب حملات تندی علیه قدرتهای استعمارگر فرانسه، انگلیس و همچنین آمریکا داشت و آنها را مسبب ستمهای ایجادشده بر مسلمانان و مانع وحدت آنها میدانست. وی در ادامه، تلاشهایی در راستای ایجاد جبههای مشترک از اسلامگرایان، به منظور گسترش تفکراتش در جهان اسلام شکل داد، بهطوری که گروههایی همچون التکفیر و الهجره، از دل این تفکر و جریان بهوجود آمد. سیدقطب سرانجام در سال ۱۹۶۶ میلادی به اتهام توطئه علیه جمال عبدالناصر، رئیسجمهور وقت مصر اعدام شد.
پس از مرگ حسن البنا، جریان اخوانالمسلمین بهتدریج از اصول فکری مورد نظر وی، بهویژه ایده خلافت اسلامی و حاکمیت قوانین الهی تا حدودی فاصله گرفت و روش همکاری یا تعامل انتقادی با حکومت را اتخاذ کرد. رهبران بعدی اخوانالمسلمین به جای تأکید بر محتوا و اصول حاکمیتی مورد نظر مؤسسان اخوان، دولتی با تکیه بر آرای مردمی، توجه به قوانین مدنی، پذیرش پارلمانتاریسم و ایجاد دولتهای دموکراتیک عرفی را موقعیتی برای مشارکت در قدرت سیاسی قلمداد میکردند؛ برای نمونه، یوسف القرضاوی از اعضای برجسته اخوانالمسلمین معتقد است که مدنیت در دولت اسلامی ظهور و بروز یافت و بنیان دولت مدنی براساس شورا، بیعت و انتخاب است.
اخوانالمسلمین بعدها بهویژه از دهه ۷۰ به بعد، به سوی تحزب و تکثرگرایی پیش رفت، بهطوری که توانست با جلب آرای مردمی، با وجود فشارهای گوناگون در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۵، برای نخستین بار در طول تاریخ فعالیت خود با کسب ۸۸ کرسی از مجموع ۴۵۴ کرسی پارلمانی، بزرگترین فراکسیون مخالف دولت را تشکیل دهد؛ اما با این وجود، بعضی گروههای دیگر، بهویژه نحلههای فکری مرتبط با سید قطب به دنبال تقابل شدید با دولت مصر بودند، بهطوری که نه تنها حاضر به همکاری با دولت نشدند، بلکه جامعه و دولت مصر را نیز جاهلی میدانستند. آنها گروه نظامی مخفیانهای تشکیل دادند که به گروه «محافظهکاران» یا «تنظیمیون» معروف شد.
بعصی از مهمترین زمینههای پیدایش جنبش اخوانالمسلمین در مصر عبارت است از: فروپاشی امپراطوری عثمانی و خلأ قدرت خلافت، ضعف و سستی کشورهای اسلامی در مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی از یک طرف و قدرتگیری کشورهای غربی از طرف دیگر، اشغال بعضی از کشورهای اسلامی بهویژه مصر بهوسیله قدرتهای استعمارگر از جمله انگلیس، (بهطوری که در ابتدای تشکیل انجمن اخوان، برخی از اعضای آن با انتقاد از این وضعیت (استعمارگری انگلیس) خطاب به حسن البنا گفتند: «از این زندگی ذلتبار خسته شدهایم. در این کشور، مسلمانان هیچ عزت و حرمتی ندارند و جایگاه آنها از خدمتکاران و بیگانگان نیز پایینتر است. ما حاضریم با نثار خون خود با تو همراه شویم.» پس از متأثرشدن حسن البنا از سخنان آنها، در همانجا سوگند خوردند که تا جان در بدن دارند، در راه اسلام فعالیت و مبارزه کنند)، گسترش غربزدگی و دوری از تعالیم اسلامی و اشغال فلسطین و اعلام موجودیت رژیم اسرائیل.
ارکان اصلی جنبش اخوان المسلمین شامل مرشد عام، شورای مشورتی یا هیئت مؤسسان و دفتر ارشاد عام میشود. شورای مشورتی، مرجع قانونگذاری و سیاستگذاری اخوانالمسلمین است که مسئولیت نظارت بر فعالیتهای این جنبش و انتخاب مرشد عام را دارد و مصوبات آن برای همه اعضا، الزامآور است.
این شورا ۳۰ عضو دارد که از بین اعضای شوراهای مشورتی مناطق گوناگون مصر برای مدت چهار سال انتخاب میشوند. مرشد عام اخوانالمسلمین را شورای مشورتی برای مدت ۶ سال انتخاب میکند که پس از پایان دوره مأموریت خود، تا پایان عمر همچنان عضو شورای مشورتی باقی خواهد ماند، مگر آنکه در نتیجه اهمال در انجام وظایف خود برکنار شود. دفتر ارشاد عام نیز مسئول اجرایی همه فعالیتهای اخوانالمسلمین است که ۱۳ عضو دارد و از سوی شورای مشورتی، از مناطق گوناگون انتخاب میشوند.
اقدامات و فعالیتهای اخوانالمسلمین بعدها با استقبال بعضی از کشورهای اسلامی یا جریانهای اسلامی دیگر از جمله در اردن، سوریه، لبنان، فلسطین، ترکیه، قطر و... مواجه شد که مهمترین آنها، شاخههای اخوانالمسلمین در اردن و سوریه هستند.
اخوانالمسلمین اردن در سال ۱۹۴۶ بهدلیل جمعیت زیاد فلسطینیهای پناهنده در آنجا، به عضویت اخوانالمسلمین درآمدند؛ برای نمونه، حزب التحریر تلاش زیادی در راستای آگاهیبخشی دینی و سیاسی به پناهجویان فلسطینی و حتی مردم انجام داد و هدف اصلیاش را اسلامیکردن دولت و جامعه تعریف میکرد. اخوان اردن با تبلیغ و ارشاد، سعی در ورود به صحنه سیاسی اردن داشت و از طریق شرکت در انتخابات توانست به کرسیهای مجلس دست یابد.
اخوانالمسلمین سوریه نیز از سوی مصطفی السباعی با تأسی از اخوانالمسلمین مصر و بهمنظور رسیدگی به اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این کشور و رفع شکافهای جهان عرب، احیای یک نظام جامع اسلامی را مدنظر قرار داده بود. اقدامات و فعالیتهای آن علیه حکومتهای سکولاریست و ملیگرا باعث واردشدن فشار زیادی به آنها شد.
از سویی در لبنان نیز جریانی با عنوان الجماعةالاسلامیه، خود را امتداد جنبش اخوانالمسلمین و حامل پیامهای سیاسی و دینی میداند. این جماعت در دهه ۷۰ میلادی در سراسر مناطق سنینشین لبنان گسترش یافت؛ اما بیشتر توجهش به مؤسسات دینی این کشور بود. با این وجود، این جریان در سال ۱۹۷۲ میلادی وارد پارلمان لبنان شد. همچنین در جنگهای داخلی لبنان، جماعت اسلامی لبنان، گروهی شبهنظامی موسوم به مجاهدین تشکیل داد تا از مناطق بیروت، طرابلس و صیدا حمایت کند.
در کشور ترکیه، حزب حاکم عدالت و توسعه دارای گرایشهای اخوانی است، با این تفاوت که در عرصه سیاسی، خط مشی لیبرالی را دنبال میکند. در عربستان نیز با توجه به تلاشهایی که حسن البنا برای توسعه جریان اخوانالمسلمین صرف کرد، اما مقامات سعودی تمایل چندانی به نقشآفرینی این جریان در این کشور نداشتند.
قطر از جمله کشورهایی است که حمایتهای زیادی از اخوانیها به عمل آورده؛ اما به نظر میرسد اصلیترین نیت امیران قطر برای حمایت از این جریان، جلوگیری از حلشدن در گفتمان اسلام وهابی و سیاستهای لیبرالمحور محمد بن سلمان در سالهای اخیر باشد. از آنجا که قطر در جایگاه قدرتی نوظهور در حوزه خلیج فارس و خاورمیانه عرض اندام کرده، به دنبال حفظ این وضعیت و حتی افزایش آن نیز بوده است؛ پس به همین دلیل و با توجه به پیشزمینه سلفیگری در قطر، این کشور تلاش کرده تا با حمایتهای مالی و معنوی خود از اخوانیها، سدی در مقابل گفتمان اسلام وهابی و همچنین سیاستهای لیبرالمحور عربستان و امارات متحده عربی ایجاد کند. این کشور در طول سالیان گذشته، میزبان رهبران و اعضای برجسته اخوان مانند یوسف القرضاوی، راشد الغنوشی و از همه مهمتر، رهبران فلسطینی حماس مانند اسماعیل هنیه و خالد مشعل بوده و در مذاکرات آتشبس میان حماس و اسرائیل، دست بالا را داشته است.
جمهوری اسلامی ایران نیز به دلایلی مانند ظرفیت سیاسی زیاد اخوانالمسلمین و توجه این جنبش به وحدت میان مذاهب اسلامی و از همه مهمتر، حمایت از آرمان ملت فلسطین، دارای ارتباطاتی با اخوانالمسلمین بوده و حتی حضرت آیتالله خامنهای(مدظله العالی) کتابهای سید قطب مانند «فی ظلال القرآن» و «المستقبل لهذا الدین» را ترجمه کرده است.
اخوانالمسلمین مصر بهدلایل گوناگون، از جمله سرکوب شدید آن از سوی عبدالفتاح السیسی و همچنین عملکرد محمد مرسی در دوره یک ساله ریاستجمهوریاش، تا حدود زیادی در مصر منفعل شده و از سویی، همچون گذشته فاقد رهبران و اشخاص تأثیرگذاری مانند حسن البنا، سید قطب و عمر التلمسانی است؛ اما با این وجود، شاخههای منشعب از آن در سایر نقاط جهان اسلام به ایفای نقش فعال پرداختهاند؛ برای نمونه، سازمان فلسطینی حماس در اصل شاخهای منشعبشده از جنبش اخوانالمسلمین است که توانسته به ایفای نقش در صحنه سیاسی، نظامی و اجتماعی غزه بپردازد.
آنچه در اینجا حائز اهمیت است اینکه، اگرچه در طول یک دهه اخیر، دولت مصر مانع ورود این جریان به عرصه مدنی این کشور شده و حتی تمام تلاش خود را برای تضعیف آن بهکار گرفته است، اما شاید دور از انتظار نباشد که بعدها در خود مصر و همچنین با توجه به عملیات جنگی اسرائیل علیه مردم فلسطین، افراد و گروههایی با ایدئولوژی رادیکالتر، از دل این جریان بهوجود آیند.
پگاهسادات طباطبایی
انتهای پیام