زیدیه یکی از فرقههای شیعه بهشمار میرود که پیروان آن معتقدند پس از امامت حضرت علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) و زید بن علی، امامت به هر مردی از فرزندان حضرت فاطمه(س) میرسد که مردم را به امامت خود دعوت کند و مؤمنان با او برای جهاد بیعت کنند. این فرقه، یکی از مهمترین فرق شیعی محسوب میشود و در طول تاریخ تشیع، جایگاه و نقش پررنگی در بعضی از نقاط جهان اسلام، بهویژه کشور یمن داشته است.
پس از شهادت امام حسین(ع)، برخی از سادات علوی اندیشه قیام مسلحانه را یکی از شروط مهم امامت و راهبرد مبارزه با ظالمان بنیامیه و بنیعباس مطرح کردند. با شکلگیری این تفکر سیاسی در زمان امام سجاد(ع)، سنگ بنای زیدیه گذاشته شد و پس از شهادت ایشان، اختلاف میان سادات علوی با دو دیدگاه مبارزه علمی و فرهنگی یا قیام مسلحانه علیه حکومت امویان پدیدار گشت. در این میان، عدهای امامت امام محمد باقر(ع) را پذیرفتند و گروهی دیگر به امامت زید بن علی معتقد شدند. بر این اساس، شیعیان معتقد به قیام مسلحانه، زید بن علی را پس از امام علی(ع)، حسنین(ع) و امام سجاد(ع)، امام پنجم میدانند. البته در بعضی از منابع زیدیه، از حسن مثنی، فرزند امام حسن مجتبی(ع) با عنوان امام زیدیه پس از امام سجاد(ع) نام برده شده است.
زید بن علی با همراهی نزدیک به ۱۵ هزار نفر در کوفه، خود را برای قیام علیه هشام بن عبدالملک، خلیفه اموی آماده کرد. هنوز نیروهای زید برای قیام سازماندهی نشده بودند که والی عراق با سپاهی به مخفیگاه او حمله کرد و زید با خروج زودتر از موعد در ماه محرم سال ۱۲۲ قمری، با ۲۰۰ نفر از همراهان خود به جنگ با سپاه امویان رفت و در ۲۴ یا ۲۵ محرم همان سال به شهادت رسید. پس از درگذشت زید، شیعیانی که معتقد به اندیشه و خط مشی وی، یعنی قیام مسلحانه و خروج علیه حاکمان ظالم بودند، زید را امام بدون نص دانستند و به زیدیه معروف شدند.
در بررسی اندیشههای سیاسی زیدیه، آنچه باید مورد توجه قرار دهیم، این است که عقاید سیاسی زیدیه را نمیتوان بهطور کلی، مختص شخص زید دانست، بلکه این آموزهها در طول زمان و پس از درگذشت او شکل گرفته و مبانی اندیشه زیدیها را تشکیل داده است؛ از این رو، زیدیه انشعاباتی دارد که در ادامه این نوشتار به آنها خواهیم پرداخت.
با این حال، پایه و اساس اندیشه سیاسی زیدیه بر دو اصل مبتنی است؛ تفسیر زیدیه از حکومت خلفای سهگانه، بهویژه خلیفه اول و دوم و دیگری امامت زیدی. در باب تفسیر امر سیاسی خلافت خلفای پیش از حضرت علی(ع)، یعنی ابوبکر، عمر و عثمان، زیدیه نظریه امامت مفضول را مطرح میکند. براساس این نظریه، امام علی(ع)، افضل و برگزیدهترین فرد امت برای جانشینی پیامبر اکرم(ص)، ولی حکومت خلفای قبلی هم قابل قبول و مشروع است. این خلفا در مقام و منزلت، همپای حضرت علی(ع) نبودند؛ اما نسبت آنها به امام علی(ع)، همانند نسبت مفضول به افضل بود و در شرایطی که امکان تحقق حکومت افضل وجود ندارد، حکومت مفضول بدون اشکال است؛ درواقع زیدیه با این تفسیر به نوعی درصدد جمع آرای میان شیعیان و اهل سنت و پوشاندن شکاف ایجادشده برآمد.
پذیرش حکومت مفضول با وجود شخص افضل، در راستای مصلحت مسلمانان است؛ یعنی تا زمانی که شرایط اجتماعی افضل، امکان و فرصت حکومت را فراهم نمیکند، چون مسلمانان نمیتوانند فاقد حکومت باشند، تندادن به حاکمیت مفضول که رتبهاش پایینتر از افضل است، به مصلحت مسلمانان خواهد بود و مانع از بروز هرجومرج و بینظمی ناشی از نبود قدرت مستقر میشود.
نظریه مفضول، نظریه مطلوب زیدیه نیست، بلکه برای بیرونآمدن از بنبست ناشی از امکاننداشتن امامت شخص افضل بیان شده است. نظریه مطلوب زیدیه، همان نظریه امامت است. امامت زیدی با امامت شیعیان امامیه یا دوازده امامی، اشتراکات و افتراقاتی دارد و مانند امامت شیعیان امامیه از لحاظ نسب، فاطمی است. زیدیان با شیعیان امامیه در سلسله امامت تا امام چهارم، یعنی امام سجاد(ع) اتفاق نظر دارند؛ همچنین زیدیه بر عدالت امام تأکید بسیاری دارد که این امر از اصول اعتقادی همه شاخههای تشیع است. از بعد عدالت مورد نظر زیدیه، شرح دقیقی در دست نیست؛ اما بعید به نظر میرسد که اساس این امر همان چیزی باشد که در شیعیان امامیه دیده میشود.
عدالت امام در اندیشه شیعه امامیه از وجه باطنی حقایق بنیادیتر در جایی باید به محک صدق زده میشد. نص، انتخاب الهی و معرفتی از سوی پیامبر اکرم(ص) و در ادامه امام قبلی برای امام بعدی به میان آمده است. از سویی امام ویژگی عصمت هم دارد، در حالی که امام زیدی فقط عادل است و نص الهی و ویژگی عصمت را نیز ندارد. امام در اندیشه شیعه امامی، از مشروعیت برخوردار است، هر چند قدرت نداشته باشد و حتی اگر بهطور گسترده مردم را به سوی خود دعوت نکند؛ اما امامت امام زیدی در گرو رفتار سیاسی وی برای کسب قدرت است. امام زیدی مردم را به خویش دعوت میکند و آماده است تا دعوت خود را از طریق قیام با شمشیر، پشتیبانی کند.
مشروعیت امام زیدی بیش از هر چیزی به افعال سیاسی نظامی او وابسته است؛ از اینرو، در تاریخ زیدی به «قائم بالسیف» (قیامکننده با شمشیر) معروف است. با توجه به آموزه سیاسی زید در باب امامت و حکومت، میتوان نتیجه گرفت که این فرقه با امام مکتوم و غایب موافقت ندارد. طبق اندیشه سیاسی زیدیه، امامت در کارایی سیاسی، نظامی و اجتماعی وی نهفته است. امامت در نظریه شیعیان امامی، بیش از هر چیز، نمایندگی مکتوم و غیرصوری است؛ همان بعدی که جز با تأیید خدا و گواهی نص به آن دسترسی وجود ندارد. وجه ظاهری و حکومتی چنین امامی در صورت امکان و بروز، تابع وجه باطنی و حقایق عالیتر است. روی هم رفته، در اندیشه سیاسی زیدیه، امامت در راستای برپایی حکومتی عادلانه با در دست گرفتن قدرت از طریق دعوت امام و در صورت نیاز، قیام با شمشیر است و تحقق چنین حکومتی را منوط به خصایص و تأییدات الهی نمیداند. این در حالی است که اندیشه تشیع امامی، ضمن تأکید بر حکومت عادلانه، آن را منصوص معصوم و تأییدشده از سوی پروردگار میداند.
بهدنبال شهادت زید بن علی، قیامهای متعددی از سوی زیدیان علوی به وقوع پیوست که به تعدادی از آنها پرداخته میشود.
قیام یحین بن زید: پس از شهادت زید، فرزندش یحیی در سال ۱۲۵ قمری در خراسان قیام کرد و به شهادت رسید. این قیام همزمان با آغاز فعالیتهای ابومسلم خراسانی و سایر مخالفان امویان بود که سرانجام به پیروزی عباسیان بر امویان در سال ۱۳۲ قمری منجر شد.
قیام محمد بن عبدالله (قیام نفس زکیه): محمد بن عبدالله بن حسن بن امام حسن مجتبی(ع) ملقب به نفس زکیه، پیش از خلافت عباسیان، منصور و سفاح با او بیعت کرده و از داعیان او بود. محمد بن عبدالله که خود را شایستهتر از منصور به خلافت میدید، قیامی را در سال ۱۴۵ قمری در مدینه شکل داد. منصور با نوشتن نامههایی به نفس زکیه، او را تهدید کرد؛ اما نفس زکیه به نامههای منصور توجهی نکرد و سرانجام منصور سپاهی به فرماندهی عیسی بن موسی به مدینه فرستاد و نفس زکیه کشته شد.
قیام ابراهیم بن عبدالله: پس از قتل محمد بن عبدالله، برادر او، ابراهیم بن عبدالله در بصره قیام کرد. وی در این شهر با همراهی عیسی بن زید بن علی(ع)، قیامی ترتیب داد و افراد زیادی از زیدیان و همچنین معتزلیان طرفدار شاخه معتزله بغداد به او پیوستند؛ همچنین گفته میشود برخی از اهالی فارس و اهواز نیز با آنها همراهی کردند. در نبردی که میان سپاهیان ابراهیم با سپاه اعزامی از سوی خلیفه در باخمرا (مکانی در نزدیکی کوفه) رخ داد، ابراهیم همراه ۴۰۰ تن از زیدیان به قتل رسید.
قیام صاحب فخ: حسین بن علی بن حسن مثلث بن حسن بن امام حسن مجتبی(ع)، ملقب به صاحب فخ در سال ۱۶۹ قمری در مدینه قیام کرد. صاحب فخ فردی به نام دِنیار خزاعی را والی مدینه قرار داد و خود همراه ۳۰۰ نفر از یارانش به سمت مکه حرکت کرد. عباسیان با سپاهی متشکل از چهار هزار نفر، در محلی به نام فخ با سپاه حسین فخی روبهرو شدند. فرمانده عباسی به حسین امان داد؛ اما او نپذیرفت و نبردی خونین درگرفت که باعث شهادت صاحب فخ و تعداد زیادی از یارانش شد. سایر یاران وی نیز اسیر شدند یا فرار کردند. گفته میشود بنیعباس تعدادی از اسرا را کشتند و تعدادی دیگر را همراه سرهای شهدا به بغداد نزد هادی عباسی فرستادند. براساس گزارش بیهقی در لبابالانساب، پس از شهادت صاحب فخ، امام کاظم(ع) بر پیکر وی نماز خواند و با گریه بر شهدای فخ، از خداوند برای قاتلین آنها عذاب شدید درخواست میکرد.
قیام یحیی بن عبدالله: در زمان خلافت هارونالرشید، یکی از یاران حسین فخی، به نام یحیی بن عبدالله که از واقعه فخ جان به در برده بود، به دیلم رفت و با حمایت شماری از زیدیان، قیامی ترتیب داد؛ اما چیزی نگذشت که این حمایت را از دست داد و ناچار به مصالحه با خلیفه شد.
قیام ابن طباطباء و ابوالسرایا: ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن امام حسن مجتبی(ع) معروف به ابن طباطباء، از امامان زیدیه در سال ۱۹۹ قمری در جریان جنبشی که فرماندهی آن را ابوالسرایا السری در زمان خلافت مأمون بر عهده گرفته بود، در کوفه دعوت به خویش کرد و بیعت گرفت و برای مدتی بر کوفه مسلط شد. پس از درگذشت ابن طباطباء، جوانی دیگر از سادات علوی به جای او نشست. از سوی دیگر، ابوالسرایا فرستادگانی از علویها، همچون حسین بن افطس را به حجاز و ابراهیم بن امام موسی کاظم(ع) را به یمن فرستاد و خود نیز پس از کوفه، بصره را تصرف کرد. این قیام سرانجام پس از ۱۰ ماه، یعنی در حدود سال ۲۰۰ قمری سرکوب شد.
فرقه زیدیه نیز همانند هر فرقه مذهبی، دچار انشعاباتی شده است. بهطوری که پیشتر اشاره شد، مبانی اندیشهای زید منحصر در شخص زید نماند و پس از شهادت وی، شاخههایی از این فرقه با مطرحکردن و تغییر بعضی از مبانی فکری و اعتقادی زید ایجاد شدند که جارودیه، صالحیه و سلیمانیه از جمله این شاخهها هستند.
جارودیه (سرحوبیه): این شاخه به ابیجارود زیاد بن منذر عبدی منسوب است. وی از اصحاب امام محمد باقر(ع) و سپس امام صادق(ع) بود؛ ولی بعدها از ایشان فاصله گرفت و به اردوگاه زیدیها پیوست. اصول عقیدتی جارودیه عبارت است از نص خفی بر امامت امام علی(ع) و نص جلی بر امامت حسنین(ع)، کافر دانستن و ضلالت امت پس از پیامبر(ص) بهدلیل مخالفت با نص و تندادن به خلافت خلفای سهگانه، حصر امامت در فرزندان حضرت فاطمه(س) (امام حسن(ع) و امام حسین(ع)) و اعتقاد به اصل مهدویت.
این شاخه از زیدیه با مطرحکردن نص بر خلافت حضرت علی(ع) و حسنین(ع) و دورشدن از قبول خلافت خلفای سهگانه و همچنین رویآوردن به اصل مهدویت که از اصول مورد قبول شیعیان امامیه است، بیش از سایر شاخهها به شیعه امامی نزدیک شد. علاوه بر مخالفت با خلفای سهگانه و کافر دانستن آنها، این فرقه افرادی از اهل بیت(ع) را که مدعی امامت باشند، اما سکون پیشه کنند و قیام نکنند، همراه پیروان آنها تکفیر کرده است. آنها همچنین مانند خوارج، کسی را که مرتکب گناه کبیره میشود نیز به کفر محکوم میکنند.
سلیمانیه (جریریه): این شاخه به سلیمان بن جریرالرقی منسوب است. او نیز مانند ابوجارود، در آغاز از اصحاب امام صادق(ع) بود؛ اما بعدها از ایشان جدا شد. از جمله اصول اعتقادی این فرقه عبارت است از منحصرنشدن امامت در فرزندان حضرت فاطمه(س)، اعتقاد به شوراییبودن آن و دادن مشروعیت ذاتی به خلافت خلفای سهگانه. اگرچه آنها نیز به خطای امت در انتخابنکردن افضل (امام علی) معتقد بودند، اما آن را خطایی از سر اجتهاد قلمداد میکردند که موجب فسق نمیشود و درباره عثمان و همه مخالفان حضرت علی(ع) مانند عایشه، طلحه و زبیر مانند جارودیه جواز کفر صادر میکردند. از سویی اهل سنت نیز متقابلاً آنها را تکفیر میکردند. سلیمانیه بر شیعیان امامی بهدلیل اعتقاد به تقیه خرده میگرفتند.
صالحیه (بتریه): این گروه به حسن بن صالح بن حی همدانی و ابواسماعیل کثیر بن اسماعیل بن نافع نواء، ملقب به کثیرالنواء و الابتر منسوب هستند. از اصول اعتقادی مطرح در این فرقه، جواز امامت مفضول با وجود افضل است، با این تفاوت که علی(ع) و فرزندان او از دیگران افضلند؛ اما در خصوص حضرت علی(ع) معتقدند که ایشان به خواست خود کنار رفت و امامت آن حضرت فقط پس از بیعت مردم محقق شد و خلافت خلفای سهگانه نیز بدون اشکال است. آنها همچنین درباره حکم عثمان توقف کردند. از سویی، امامت هریک از فرزندان حضرت علی(ع)، اعم از حضرت فاطمه یا سایر همسران ایشان را که خروج کند، میپذیرفتند.
همانطور که مشخص است، در میان سه شاخه یادشده، جارودیه بهدلیل اعتقاد به وجود نص بر امامت، رد خلفای سهگانه و قبول اصل مهدویت، از شاخههای دیگر زیدیه به شیعیان امامیه نزدیکتر بوده و تأثیر بیشتری از آنها پذیرفته است، در حالی که دو گروه دیگر، صالحیه و سلیمانیه از حنفیه و معتزله تأثیر بیشتری گرفتند و به عبارتی، به اهل سنت نزدیکتر بودهاند. حسینیه، قاسمیه، هادویه، ناصریه، صباحیه، عقبیه، نعیمیه و یعقوبیه از دیگر شاخههای زیدیه هستند.
حکومتهای منتسب به جریان زیدی
زیدیان در بعضی از سرزمینها مانند ایران، یمن و مغرب موفق به تشکیل حکومت شدند که به هر کدام از آنها بهطور جداگانه پرداخته میشود.
ایران: با دعوت مردم طبرستان از حسن بن زید، از نوادگان زید، فرزند امام حسن مجتبی(ع) و ملقب به داعی کبیر، وی در سال ۲۵۰ قمری از ری به آنجا رفت و از مردم بیعت گرفت و پس از شکست طاهریان وارد آمل شد. حاکمیت ۲۰ ساله حسن بن زید با جنگ و گریز همراه بود؛ اما او توانست در نامههایی به مردم مناطق شمال ایران، شمار زیادی از آنها را که تا آن دوره اسلام را نپذیرفته بودند، به اسلام شیعی دعوت کند. حسن بن زید در نامههایش بر افضلبودن امام علی(ع) بر دیگر خلفا و صحابه تأکید کرده است. پس از درگذشت داعی کبیر، برادرش محمد بن زید با نام داعی صغیر، فرمانروای طبرستان شد و پس از ۱۷ سال حکومت، سرانجام در جریان درگیری با سپاه سامانیان به قتل رسید. پس از این شکست، طبرستان جزو قلمرو سامانیان شد. پس از حدود ۱۳ سال از سیطره سامانیان بر مناطق شمالی، فردی به نام حسن بن علی بن عمر بن امام سجاد(ع)، معروف به ناصر اطروش یا ناصر کبیر توانست پس از چند بار جنگ و درگیری، طبرستان را از تصرف سامانیان خارج کند و وارد آمل شود.
براساس بعضی از گزارشها، ناصر اطروش در دوران زندگی خود کتابهای زیادی نگاشت و برخلاف سایر امامان زیدی، بیشتر از آنکه متأثر از اندیشههای معتزله باشد، به امامیه متمایل بود. او در اواخر عمر خود، مدارس علمی بنیان نهاد و به تعلیم و تربیت شاگردان پرداخت. پیدایش شاخه ناصریه که به آن اشاره شد، حاصل اندیشه و تفکرات اوست. پس از ناصر اطروش، بهتدریج حکومت علویهای زیدی در ایران رو به زوال رفت و سلسله شیعی آلبویه شکل گرفت. در دوره بوئیان، امامان زیدی بهصورت مقطعی، حکومتهای محلی تشکیل دادند. از مهمترین امامان زیدی در این دوران میتوان به احمد بن حسین هارون، ملقب به ابوالحسین هارونی و برادرش ابوطالب یحیی بن حسین هارونی اشاره کرد. آنها با وجود ناصر اطروش دارای گرایشهای معتزلی بودند و نقش مهمی در ترویج فقه هادویه داشتند. با ظهور سلسله صفویه، به دنبال جنگی که میان شاه طهماسب با بعضی از بقایای زیدیه درگرفت، بهتدریج این آیین کنار گذاشته شد و به دنبال آن، تودههای مردم مناطق شمالی نیز از مذهب زیدیه به امامیه گرایش پیدا کردند.
مغرب: ادریس بن عبدالله، برادر محمد بن عبدالله پس از همکاری با حسین فخی و شکست قیام، به مغرب یا همان مراکش گریخت و در سال ۱۷۲ قمری پس از دعوت و بیعت قبایل آن دیار، دولت خود را تأسیس کرد. درباره دعوت ادریس آوردهاند که او یک مرحله داعی برادرش محمد نفس زکیه، در مرحله دوم داعی صاحب فخ، در مرحله سوم داعی برادر دیگرش، یحیی بود و در نهایت وقتی خبر سرانجام کار یحیی به او رسید، داعی خود شد و برای تأسیس دولت به طنجه رفت و پایهگذار نخستین دولت زیدیه شد.
در خصوص زندگی ادریس بن عبدالله اطلاعات روشنی در دست نیست؛ اما گفته میشود که او پس از چند سال حکومت، احتمالاً در سال ۱۷۷ قمری با دسیسه هارونالرشید به قتل رسیده باشد. پس از درگذشت وی، فرزندش ادریس بن ادریس، جانشین او شد. پس از درگذشت وی در سال ۲۱۴، محمد بن ادریس بن ادریس دولت ادریسیان را در مغرب استمرار بخشید و از آن زمان، نوادگان ادریس یکی پس از دیگری بر این سرزمین حکومت کردند؛ اما دولت آنها حداکثر تا سال 375 قمری دوام آورد.
پس از انقراض دولت ادریسیان در مغرب، آنها در آندلس با امویان حاکم در آنجا وارد منازعه شدند. در سال ۴۰۷ قمری، یکی از نوادگان ادریس به نام علی بن حمود با کنارزدن امویان، بر آندلس حکومت کرد. بنیحمود تا سال ۴۴۷، یعنی نزدیک به ۴۰ سال با فراز و نشیبهایی بر آندلس حکومت کردند.
نکتهای که باید در اینجا یادآور شد، این است که دولت ادریسیان در مغرب و آندلس اگرچه ابتدا در جایگاه یک دولت شیعی زیدی ظهور کرد، اما رشد تشیع زیدی در آن پررنگ نبود، بهطوری که ضمن شرح حال ادریس اول گفتهاند که او به تشیع خود اظهار نمیکرد و حداقل در سالهای نخست، خود را امام یاد نمینامید. البته برخی بر این باور هستند که هدف ادریس، قیام بوده است تا ادعای امامت و انجام حرکتی فکری و عقیدتی.
پس از انحلال ادریسیان در مغرب و آندلس، تفکر زیدی بهتدریج از شمال آفریقا رخت بربست. بعدها عموزادگان آنها، مشهور به حسنیون که خاندانی از نسل محمد بن عبدالله نفس زکیه بودند، با عنوان شرفا به مراکش هجرت کردند و سلسله سادات یا شرفای علوی را تشکیل دادند. در حال حاضر، حکومت پادشاهی مراکش در دست شرفای علوی است، با این تفاوت که آنها دیگر شیعی زیدی نیستند، بلکه به اهل سنت و مذهب مالکی گرایش پیدا کردهاند.
یمن: حکومت امامان زیدی در یمن به دست یحیی بن حسین بن القاسم الرسی بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن امام حسن مجتبی(ع)، معروف به امام هادی و دو فرزندش تا سال ۴۴۴ قمری ادامه داشت. از این دوره با نام دوره اول دولت زیدیه یاد میشود. در این دوره حکومت امامان زیدی بیشتر در صعده و اطراف آن محصور مانده بود و ثبات سیاسی نداشت. در سال ۴۵۱، امام حمزه بن ابوهاشم که او نیز از نوادگان قاسم رسی و از نسل امام حسن مجتبی(ع) بود، پس از وقفهای کوتاهمدت، دوباره حکومت امامت زیدیه را در یمن احیا کرد و از آن پس امامانی در یمن، بهویژه از نوادگان قاسم رسی به امامت رسیدند.
در سال ۱۰۰۶ قمری، امام متوکل عبدالله المهدی که در سال ۹۹۴ به امامت رسیده بود، به نفع قاسم بن محمد بن علی از منصب خود کنارهگیری کرد. از این مقطع، یعنی ۹۹۴ تا ۱۰۰۶ با نام دولت دوم زیدیه یاد میشود و همانند دوره اول با بحران سیاسی و تسلط عثمانیها همراه بود.
دوره سوم که آخرین حکومت امامان زیدی از زمان قاسم بن محمد است، از این دوره آغاز شد و به کودتای ۱۹۶۲ و اعلام جمهوری در یمن انجامید. در زمان قاسم بن محمد، یعنی در سالهای ۱۰۰۶ تا ۱۰۲۹، حکومت زیدیان یک بار دیگر اقتدار یافت و قاسم بن محمد برای نخستین بار موفق شد تا بر همه بخشهای یمن، از جنوب تا شمال حکومت کند؛ همچنین در زمان امام متوکل اسماعیل، از ۱۰۵۴ تا ۱۰۸۵، این اقتدار گسترش بیشتری یافت.
بالاخره آخرین امام زیدی از خانواده حمیدالدین و از نسل قاسم رسی بود. امامت این خانواده با امام محمد بن یحیی حمیدالدین «المنصور» در سال ۱۳۰۷ قمری آغاز شد. امام منصور و پس از او فرزندش، امام یحیی المتوکل در سال ۱۳۲۲ قمری به امامت رسید و براساس سیاستهای هزار ساله حکومت کرد، با این تفاوت که پس از استقلال دوم یمن از عثمانی در سال ۱۹۱۹ به دنبال سیطره کامل حکومت زیدی بر یمن و همزمان با سیطره غرب و رشد سریع تحولات سیاسی اجتماعی در جهان و منطقه، عرصه تا حدود بسیاری بر امامان زیدی تنگ شد.
هرچند یحیی المتوکل تلاش کرد تا با بهکارگیری راهبردهایی مانند ترور مخالفان، «مملکت متوکلیه یمنیه»، نامی را که بر یمن گذاشته بود، حفظ کند، اما در جریان انقلاب ۱۹۴۸ به قتل رسید و عبدالله بن احمد الوزیر از آلوزیر که از طرف حزب احرار، کاندیدای مقام امامت بود، با داعیه امامت مشروط یا همان امامت قانون اساسی، یعنی در انقلابی که انقلاب قانون و علما نامیده شد، زمام امور را در دست گرفت. این انقلاب با شکست مواجه شد و امام عبدالله و نخستوزیرش، علی بن عبدالله اعدام شدند و امام احمد بن یحیی الناصر بر مسند امامت نشست. سرانجام در ۲۶ سپتامبر ۱۹۶۲ و پس از درگذشت امام احمد، در کودتایی به دست عبدالله سلال و با حمایت جمال عبدالناصر، حکومت زیدیه به پایان رسید و حکومت جمهوری اعلام شد.
با وجود پایان حکومت ۱۱۰۰ ساله زیدیه در یمن و از سویی سرکوب و انزوای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی زیدیان از جانب جمهوریخواهان و جریان سکولار، علما و رهبران زیدی برای تأسیس احزاب، تشکلها و مراکز دینی و علمی تلاش کردند و توانستند از نفوذ و قدرت زیادی در میان بعضی از قبایل یمن، اعم از زیدی و غیرزیدی برخوردار شوند؛ پس به همین دلیل انقلاب ۲۰۱۴ حوثیها با حمایت بسیاری از این گروهها صورت گرفت و زمینه را برای فراگیرشدن انصارالله یمن ایجاد کرد.
انصارالله یمن از لحاظ مذهبی جزو شاخه جارودیه زیدیه بهشمار میرود و به شیعه امامیه نزدیک است. هسته اولیه این جنبش با راهاندازی مجموعهای فرهنگی به نام انجمن شباب المؤمن شکل گرفت و در سال ۱۹۹۰ تأسیس شد. فعالیت این گروه اگرچه در ابتدا ماهیت فرهنگی داشت، اما بعدها بهدلیل نارضایتی از دولت وقت، یعنی علی عبدالله صالح، بهویژه بهدلیل همپیمانی با آمریکا، جنبه سیاسی و نظامی به خود گرفت و درگیریهای زیادی بین دو طرف ایجاد شد که در نتیجه آن، سید حسین حوثی، رهبر جنبش کشته شد.
با برکناری علی عبدالله صالح از مسند ریاستجمهوری، این گروه توانست جوانان بسیاری را جذب کند و در سال ۲۰۱۴ علیه منصور هادی قیام کرد. با استعفای منصور هادی و فرار وی به عدن و عربستان، زمینه برای حمله هوایی ائتلافی از کشورهای عربی منطقه به رهبری عربستان فراهم شد. این حملات که به منظور دفاع از رئیسجمهور مستعفی یمن علیه مخالفانش، بهویژه انصارالله رخ داد، با وجود آسیبهای فراوان نتوانست باعث عقبنشینی انصارالله شود، بهطوری که این گروه از مهمترین شریانهای قدرت در یمن است که علاوه بر سیطره بر صنعا و بخش شمالی این کشور، از وزن سیاسی نظامی بسیاری، بهویژه پس از عملیات هفتم اکتبر یا طوفانالاقصی بهدلیل عملیات نظامی در دریای سرخ علیه مواضع دولتهای غربی و نزاع با اسرائیل بهمنظور حمایت از مردم غزه برخوردار شده است.
روی هم رفته، جریان زیدیه با اینکه در سایر نقاط جهان اسلام، یعنی شمال آفریقا و ایران دوام زیادی نیاورد، اما پایگاه خود را در یمن با وجود فراز و نشیبهای فراوان حفظ کرده و همچون گذشته، در جایگاه جریانی مذهبی، سیاسی و نظامی با قوت بیشتر به حیات خود در این کشور ادامه داده است.
پگاهسادات طباطبایی
انتهای پیام