قیام مسجد گوهرشاد یا حماسهای که در تیرماه ۱۳۱۴ در قلب مشهدالرضا(ع) رقم خورد، اعتراضی به اقدامات ضددینی رضاشاه، بهویژه در زمینه پوشش و حجاب بود و نخستین مقاومت سازمانیافته مردم ایران در برابر پروژه غربگرایی آمرانه وی محسوب میشد. بهمناسبت سالگرد این رویداد تاریخی، خبرنگار ایکنا از اصفهان با علیاکبر جعفری، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان گفتوگو کرده است تا به بررسی و واکاوی ابعاد پیدا و پنهان این قیام مردمی بپردازد. در ادامه، شماره نخست این گفتوگو را میخوانیم.
این واقعه شاخصترین جنبش اجتماعی، اسلامی و مردمی در دوره پادشاهی رضاشاه در فاصله سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ خورشیدی و از جمله وقایع حقاً مظلوم تاریخ معاصر ایران است. تعبیر «مظلوم» را نیز مقام معظم رهبری در سال ۱۳۹۷ و در جمع شاعران بهکار برد، هنگامی که سرودهای از آقای ملکیان، شاعر اصفهانی درباره واقعه گوهرشاد قرائت شد. ایشان با تشکر از این شاعر، فرمود: «مسئله گوهرشاد یک مسئله مظلوم در تاریخ ماست» و اشاره کرد که این رویداد، سالها در طول دوره پهلوی مسکوت ماند و حتی پس از انقلاب اسلامی نیز کمتر به آن پرداخته شد؛ البته در سالهای اخیر، بهویژه پس از برگزاری همایشی در مشهد در سال ۱۳۹۵ و تولید محتوای مرتبط، توجهی به این موضوع صورت گرفته است.
در بررسی قیام مسجد گوهرشاد در تیرماه ۱۳۱۴، لازم است به دو نکته کلیدی توجه شود؛ نکته اول اینکه این قیام تقریباً شش ماه پیش از ابلاغ رسمی قانون کشف حجاب رخ داد. قانون کشف حجاب، نه مصوبه مجلس، بلکه فرمانی دیکتاتورمآبانه از سوی رضاشاه بود؛ بنابراین قیام مسجد گوهرشاد را باید اعتراضی پیشرو نسبت به سیاستهای بعدی رژیم پهلوی در زمینه کشف حجاب دانست.
نکته دوم اینکه ریشههای این واقعه را باید در تحولات پس از به قدرت رسیدن رضاخان و تثبیت سلطنت پهلوی جستوجو کرد. در اواخر دوره قاجار و بهویژه پس از کودتای ۱۲۹۹، اندیشه تشکیل «دولت ملی»، البته با تعریف غربی آن، یکی از محورهای اصلی گفتمان حاکمیت وقت قرار گرفت.
آنچه به بسیاری از تغییرات فرهنگی در دوره پهلوی منجر شد، در مبانی فکری و ایدئولوژیک خاصی ریشه داشت. پیش از به قدرت رسیدن رضاشاه، برخی روشنفکران غربگرا خواستار تشکیل «دولت ملی» به مفهوم غربی آن بودند. این خواسته بهمرور، به یکی از پایههای سیاستگذاری رژیم پهلوی تبدیل شد و حتی میتوان آن را زمینهای برای اعتراضات مردمی، از جمله قیام مسجد گوهرشاد در نظر گرفت. با تثبیت حکومت رضاشاه و ادامه آن در دوره محمدرضا پهلوی، شاهد تلاش نظاممند این رژیم برای زدودن فرهنگ و اعتقادات دینی از جامعه بودیم. این رویکرد فقط ناشی از بیاعتقادی شخصی پهلویها نبود، بلکه به وابستگی عمیق این سلسله به قدرتهای خارجی، بهویژه انگلیس (در تأسیس حکومت) و آمریکا (پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲) نیز مرتبط بود.
در این راستا، رژیم پهلوی با اقداماتی نمایشی، مانند تأسیس «دانشکده معقول و منقول» در دانشگاه تهران یا ایجاد «مؤسسه وعظ و خطابه» تلاش کرد تا وانمود کند که دغدغههای دینی دارد؛ اما در عمل با برخوردهای سختگیرانهای مانند محدودیتهای قانونی بر مراسم سوگواری، حتی عزاداریهای امام حسین(ع) و تعیین زمانهای مشخص برای مجالس ترحیم، برای حذف تدریجی شعائر اسلامی گام برداشت.
بررسی قیام مسجد گوهرشاد بدون توجه به ایدئولوژی حاکم بر نظام پهلوی، ناقص خواهد بود. دستور کشف حجاب، برگزاری کنگرههای زنان با پوشش غیرشرعی و ترویج برهنگی، همگی خروجیهای اصلی این ایدئولوژی بود. احیای افراطی و جهتدار نمادهای ایران پیش از اسلام، طرد هویت اسلامی و تجددگرایی افراطی، پایههای ایدئولوژیک رژیم پهلوی محسوب میشد. دولت پهلوی با ادعای نوسازی ایران، پایه اصلی برنامههای خود را بر دو اصل «ناسیونالیسم باستانگرا» و «تجددگرایی افراطی» استوار کرده بود. این ناسیونالیسم باستانگرا که بهتر است از آن با عنوان «ملیگرایی مبتنی بر ایران پیش از اسلام» یاد کنیم، بر دو رکن اساسی تکیه داشت؛ ایرانگرایی افراطی که در تقابل با هویت اسلامی جامعه قرار میگرفت و شاهپرستی که محور وحدت ملی تبلیغ میشد.
این دو مفهوم بهشدت از طریق نظام آموزش و پرورش و رسانههای آن دوره ترویج میشد. نکته حائز اهمیت اینکه این نوع ملیگرایی مستلزم تحقیر ارزشهای دینی و اسلامی جامعه بود. متأسفانه زمینه این گرایش از نیمه دوم دوره قاجار و در مواجهه با تمدن غرب فراهم شده بود، بهگونهای که خودباختگی فرهنگی در برابر غرب، جای مقاومت در برابر آن را گرفته بود.
یکی از شاخصترین ویژگیهای این ناسیونالیسم باستانگرا، ارائه تصویری اغراقآمیز و تحریفشده از ایران پیش از اسلام بود. اگرچه ما به تاریخ کهن و تمدن درخشان ایران باستان افتخار میکنیم، اما روایت ارائهشده در دوره پهلوی چند ویژگی مشکلزا داشت؛ بزرگنمایی غیرواقعی دستاوردهای تاریخی، حذف یا تحریف نقش مذهب در تاریخ ایران و ایجاد تقابل مصنوعی بین ایران باستان و دوره اسلامی از جمله آنها بود.
پایه دوم ایدئولوژی رژیم پهلوی، تجددگرایی افراطی بود که از اواخر دوره قاجار و بهویژه از دوره ناصرالدینشاه به بعد شکل گرفته بود. اگرچه دغدغه اولیه این جریان، رفع عقبماندگی کشور بود، اما بهتدریج به احساس حقارت در برابر غرب و تقلید کورکورانه از الگوهای غربی تبدیل شد.
رضاشاه این تجددگرایی را به معنای غربیسازی کامل ایران تفسیر میکرد و تمام ابزارهای حکومتی از جمله نظام آموزشی، نهادهای فرهنگی، صنعت و ارتباطات، ساختار حقوقی و حتی ارتش را در خدمت این هدف بهکار گرفته بود. نتیجه این سیاست، حذف تدریجی تمام نمادها و نشانههای هویت اسلامی و جایگزینی آنها با الگوهای غربی بود.
دولت پهلوی با شعار تجددگرایی، تغییرات گستردهای در ساختار شهری و فرهنگی کشور به اجرا گذاشت که در عمل به تخریب بسیاری از آثار تاریخی و سنتهای فرهنگی منجر شد. این تغییرات که عمدتاً تقلیدی ناقص از الگوهای غربی بود، بدون توجه به ویژگیهای فرهنگی و زیستبوم ایرانی اجرا میشد و پیامدهای ناگواری برای هویت فرهنگی جامعه داشت. از جمله این پیامدها میتوان به نابودی بناهای تاریخی به بهانه نوسازی شهری، تغییر اجباری سبک زندگی و پوشش مردم و حمله به سنتهای ریشهدار دینی و فرهنگی اشاره کرد. این سیاستها که بیشتر ناشی از خودباختگی فرهنگی در برابر غرب بود تا تحلیل منطقی، صرفاً به تقلید از ظواهر تمدن غربی بسنده کرد و آسیبهای جبرانناپذیری به ساختار فرهنگی جامعه وارد آورد.
در کنار این تجددگرایی سطحی، سکولاریسم افراطی، پایه سوم ایدئولوژی رژیم پهلوی بود که هدف اصلی آن حذف تدریجی دین از عرصههای عمومی و محدودکردن آن به حوزه خصوصی بود. این رویکرد در طول حکومت رضاشاه در سه مرحله متوالی به اجرا درآمد. در مرحله نخست که از کودتای ۱۲۹۹ تا حدود ۱۳۰۶ ادامه یافت، رضاشاه برای تثبیت قدرت خود از نیروهای مذهبی بهره برد و چهرهای مذهبی از خود نمایش داد؛ اما از سال ۱۳۰۶ به بعد، سیاست محدودسازی نهادهای دینی در پیش گرفته شد که نمونه بارز آن، ممنوعیت امر به معروف و نهی از منکر و تحت فشار قرار دادن روحانیون منتقد بود. واقعه ضرب و شتم آیتالله بافقی در حرم حضرت معصومه(س) و مقابله با قیام روحانیت به رهبری حاج آقا نورالله نجفی از جمله نمودهای این دوره محسوب میشود.
سرانجام از سال ۱۳۱۳ و بهویژه پس از بازگشت رضاشاه از سفر ترکیه، دوره سوم این سیاستها آغاز شد که مشخصه اصلی آن، رویارویی مستقیم با مظاهر دینی و سرکوب شدید اعتراضات مردمی بود. اوج این دوره، واقعه خونین گوهرشاد در تیرماه ۱۳۱۴ بود که نقطه عطفی در تقابل حکومت پهلوی با ارزشهای دینی جامعه بهشمار میآید. این تغییر تدریجی مواضع رضاشاه نسبت به دین، نشاندهنده برنامهریزی بلندمدت برای حذف تدریجی نقش دین از عرصههای اجتماعی و سیاسی بود.
نکته حائز اهمیت این است که تغییر پوشش مردان و زنان از کلاه تا سایر البسه، جایگاه ویژهای در سیاستهای فرهنگی رضاشاه داشت و این روند تدریجی از همان ابتدای تأسیس سلسله پهلوی آغاز شده بود.
این سیاست فرهنگی بهصورت گامبهگام و با برنامهریزی دقیق اجرا میشد. واقعه تیرماه ۱۳۱۴ در مسجد گوهرشاد، نقطه اوج این روند محسوب میشد که مسبوق به سابقهای طولانی بود. یکی از نخستین اقدامات در این زمینه، بازسازی و نوسازی ارتش بود که در همان سالهای ابتدایی قدرتگیری رضاشاه آغاز شد. ادغام نیروهای قزاق و ژاندارمری و ایجاد لباس متحدالشکل برای نیروهای نظامی، نخستین گام در راستای یکسانسازی پوشش بود. این ایده بهتدریج به سایر بخشهای جامعه تسری یافت. در مرداد ۱۳۰۶، هیئت وزیران به دستور رضاشاه تصویبنامهای به اجرا گذاشت که براساس آن کارمندان دولت، معلمان و دانشآموزان موظف به پوشیدن لباس متحدالشکل شدند.
این دستورالعمل که مغایر با پوشش سنتی و فرهنگی ایرانیان بود، در حالی اجرا میشد که همان حکومت مدعی ملیگرایی بود. تناقض آشکار بین ادعای حفظ ارزشهای ملی و اقدام عملی برای نابودی نشانههای هویت فرهنگی، از ویژگیهای بارز این دوره محسوب میشود. براساس این سیاست، همه ایرانیان میبایست لباسهای بومی خود را کنار میگذاشتند و به پوشش تحمیلی حکومت تن میدادند.
این روند تدریجی تغییر پوشش که از سالهای ابتدایی حکومت پهلوی آغاز شده بود، سرانجام به برگزاری جلسات بدون حجاب و پوشش شرعی و رسمی، صدور دستور کشف حجاب و واقعه خونین مسجد گوهرشاد منجر شد؛ بنابراین این واقعه را باید در چارچوب این سیاستگذاری بلندمدت فرهنگی تحلیل کرد که هدف نهایی آن تغییر هویت دینی و فرهنگی جامعه ایرانی بود.
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام