در مسیر پرفروغ خادمان و ذاکران اهل بیت(ع)، نام سیدالذاکرین، سیدرضا حسینیتبار (سیدرضا بهی) برای اهالی کاشان یادآور چهرهای مؤمن، مهربان، بااخلاق و مخلص است. او نهفقط در مجالس روضه که در لحظهلحظه زندگیاش، خادم واقعی آلالله بود.
سیدرضا فرزند سیدصادق در سال ۱۳۱۲ شمسی در کاشان، دیده به جهان گشود، در اوان جوانی در محضر آیتالله رضوی کسب فیض و ادب کرد، با توصیه معظمله به عتبات عالیات مشرف شد و از جذبه ارواح طیبه حضرات معصومین(ع) به مداحی و ذاکری اهل بیت عصمت و طهارت(ع) روی آورد و با کمال اخلاص آن را ادامه داد.
صداقت و راستی، بیریایی و سادگی همراه عشق و علاقه وافر به برپایی روضههای خانگی، از ویژگیهای این ذاکر بااخلاص بود و به همین دلیل، مردم نیز روضهخوانی او را در منزل، موجب برکت و نورانیت خانه خویش میدانستند. سرانجام بر همین مسلک، هنگامی که ذکر مصیبت آلالله میخواند، در غروب روز جمعه، ۲۸ دیماه ۱۳۸٠ جان به جانآفرین تسلیم کرد و در مزار فیض کاشانی به خاک سپرده شد.
آنچه در ادامه میخوانیم، شماره نخست گزارش خبرنگار ایکنا از اصفهان در قالب روایتی کامل و مستند از زبان اعضای خانواده و نزدیکان این ذاکر اهل بیت(ع) درباره اخلاق، سلوک، عبادت، سادهزیستی و تأثیرگذاری اوست؛ مجموعهای که میتواند الگویی برای نسل امروز مداحان و ذاکران باشد.
در یکی از عصرهای دلنشین تابستان، میهمان خانهای شدیم که هنوز عطر حضور مردی از تبار نور در آن جاریست؛ خانهای که دیوارهایش، خاطره صدای روضه و زمزمه دعا را در خود حفظ کردهاند. در اتاقی ساده اما آکنده از صفا، میان چای تازهدم و تسبیحهای تربت، پای حرفهای صمیمانه خانواده مرحوم سیدرضا حسینیتبار نشستیم؛ جمعی که هنوز داغ فراق پدر، پدربزرگ و مراد دلشان تازه است؛ اما با لبخند، خاطره میگویند، نه از غم، که از نور.
صحبتها ابتدا با خانم فهیمه حیدرینژاد، عروس سوم خانواده آغاز شد. صدایش آرام بود؛ اما هر جملهاش تصویری از مردی بزرگ میساخت؛ مردی که بیادعا میزیست، بیمنت میبخشید و با همان کلاه سبز سادهاش، برای بسیاری نماد بندگی و عزت شده بود. حیدرینژاد درباره این ذاکر اهل بیت(ع) چنین توضیح داد: «مرحوم حاج آقا حسینیتبار، عمری را در مسیر اهل بیت(ع) سپری کرد و همواره ثابتقدم و مخلص در راه آلالله بود.
ایشان الگویی از اخلاق، سادگی، معنویت، صداقت و اخلاص بود. شخصیتی داشت که میتوان از رفتار و سلوکشان برای زندگی فردی و اجتماعی الگو گرفت. از نظر اخلاقی، بسیار خوشرو، شیرینزبان و بذلهگو بود. خلقوخو و سیره اخلاقیشان بهقدری دلنشین بود که دلهای اطرافیان را جذب میکرد. در خانهها و منازلی که برای روضهخوانی میرفت، همه به خوشاخلاقی ایشان اذعان داشتند؛ همچنین مردم کوچه و بازار برای حاج سیدرضا حرمت خاصی قائل بودند؛ همیشه اول سلام میداد و با خوشرویی برخورد میکرد.
از جنبه عبادی، نماز اول وقت برایشان اهمیت ویژهای داشت؛ حتی وقتی برای مرثیهخوانی به جایی میرفت، نماز اول وقتشان ترک نمیشد. اهل مستحبات بود، از جمله نماز شب. هیچگاه دچار افراط و تفریط نمیشد و همیشه تعادل در رفتارشان مشهود بود.
در بُعد مالی، بسیار سادهزیست و بیاعتنا به تجملات بود، اهل مالاندوزی نبود و قلبی فارغبال داشت؛ حتی در روزهای بیماری و پس از فوت همسرشان، صبوری میکرد. در سالهای پایانی عمر، با وجود کسالت، چهرهای بشاش و پرنشاط داشت و در جمع دیگران همواره با روحیهای قوی حاضر میشد، مگر هنگام روضه و ذکر مصیبت که اشک میریخت.
در ماه رمضان آخر عمرشان، هنگام خداحافظی ما برای بازگشت از کاشان بسیار گریه کرد؛ گریهای که دل همه را لرزاند. خاطرم هست که یکبار تسبیح تربت امام حسین(ع) را که از سفر آورده بود، به من هدیه داد و گفت: «این باارزشترین چیزیست که به شما میدهم.» این تسبیح برای من ارزش مادی و معنوی فراوانی دارد. گرچه گاهی هدایای مالی هم میداد، اما این تسبیح برایم ماندگارترین و پربرکتترین یادگار شد.
از نظر سیاسی نیز در خط ولایت بود. تبعیتی محض از امام و رهبری داشت. با بصیرت کامل، سه فرزند خود را روانه جبهه کرد؛ در عین حال اهل جناحبازی و افراطگری نبود. زندگیشان در مسیر حسینی بود. همسر ایشان، بانوی بزرگوار حاجیه خانم انواری، همراهی دائمی با ایشان داشت و روضههای خانگی برکت زندگیشان بود.
غیرت در وجودشان بسیار بارز بود، بهخصوص نسبت به ناموس. اگر میخواستیم تنها مسیری را طی کنیم، کسی را با ما همراه میکرد؛ حتی زمانی که همسرم برای تبلیغ در شهر نبود، دغدغه داشت که کسی کنار من باشد. این غیرت در کنار محبتشان، آرامشبخش بود. هیچگاه به مقدار صله و هدیه اهمیت نمیداد و شاید همین بیتوجهی دنیوی، موجب برکت در مسیرشان شده بود.
به حجاب و حیای بانوان بسیار اهمیت میداد و از بیتوجهی به این موضوع ناراحت میشد. بسیاری از اطرافیان، وجود ایشان را مایه برکت میدانستند. بعضاً نذر ایشان میکردند و حاجت میگرفتند و هنوز هم بر سر مزارشان میآیند و طلب حاجت میکنند.
از صبر ایشان، خاطراتی در ذهن داریم؛ برای نمونه یکی از نوههای کوچکشان شبها بیقراری میکرد. آقاجان که معمولاً زود میخوابید، شبها بیدار میشد و آنقدر محبت میکرد تا نوه آرام میگرفت. بعد از فوت ایشان، همان کودک هر شب کنار پلهها میرفت و آقاجان را صدا میزد.
یکی از ویژگیهای بارز ایشان این بود که با هر فردی، متناسب با سن و شرایطش رفتار میکرد. با کودکان شوخی میکرد و برای بزرگترها سخنان حکیمانه داشت. همین عامل سبب شده بود تا با تمام گروههای سنی ارتباط عمیق و مثبتی برقرار کند.
لباسهایشان همیشه تمیز و مرتب بود. لباس خانه و بیرون را جدا میدانست. وسایل شخصیشان منظم و در جای مشخصی بود. کلاه سفید سادهای داشت که در منزل به سر میگذاشت. یکی از این کلاهها در منزل ما باقی مانده و ما آن را در کنار مهر و جانماز نگه میداریم. نظافت و بهداشت شخصی برایشان اهمیت فراوانی داشت؛ برای نمونه وقتی وارد منزل میشد، ابتدا به شستن پاها و جورابها میپرداخت.
آقاجان مهماننواز و بسیار مهربان بود؛ حتی اگر احساس میکرد ما مشکلی داریم، بلافاصله حمایت میکرد. کنار سفره، نان بربری با پنیر محلی میآورد و در چهرهشان عشق و محبت موج میزد. نسبت به خواستههای کوچک ما توجه خاصی داشت. نوهشان سیدمجید که در ۳۰ سالگی بر اثر عارضه قلبی درگذشت، دقیقاً همان مهربانی و معرفت را از ایشان به ارث برده بود. اگر کسی میگفت دلش چیزی میخواهد، میرفت با پول توجیبی خودش تهیه میکرد و میآورد.»
اکنون که با گوشهای از سلوک، رفتار و باورهای این ذاکر خالص اهل بیت(ع) از زبان عروس خانواده آشنا شدیم، در شمارههای بعدی نوبت آن است که دیگر اعضای خانواده نیز سفره دلشان را باز کنند و از دریچه نگاه هر کدامشان، ابعاد تازهای از زندگی پرنور سیدرضا حسینیتبار را مرور کنیم؛ چهرهای که برای کاشان، نهفقط یک ذاکر، بلکه ستونی از خیمه محبت اهل بیت(ع) بود.
زهراسادات محمدی
انتهای پیام