دُروزیه، فرقهای مذهبی و از انشعابات شیعه اسماعیلیست که در نیمه اول قرن پنجم هجری با محوریت اعتقاد به الوهیت الحاکم بامرالله، خلیفه فاطمی پدید آمد. در یادداشت پیش رو به پیشینه تاریخی، آموزههای اعتقادی و جایگاه سیاسی اجتماعی دروزیان پرداخته میشود.
براساس منابع تاریخی، الاخرم، نخستین فردیست که در سال 408 قمری نهضتی به قصد اعلام الوهیت الحاکم بامرالله ترتیب داد؛ اما تلاشهای وی بهدلیل مخالفت سازمان دعوت رسمی اسماعیلیه، بینتیجه ماند و به قتل او منجر شد. پس از مرگ اخرم، حمزة بن علی دعوت جدید را از سر گرفت. طبق اعتقاد دروزیان، الحاکم شروع دعوت توحید را در همان سال 408 اعلام کرد و حمزه را امامالموحدین خواند. در این زمان رقابتی بین محمد بن اسماعیل درزی و حمزه به وجود آمد و در رهبری نهضت شکاف ایجاد شد. محمد بن اسماعیل در سال 410 به دست مخالفانش کشته یا ناپدید و حمزه نیز مخفی شد. او بعدها از مخفیگاه خود بیرون آمد و با حمایت الحاکم، دعوتش را از سر گرفت. حمزه به الوهیت الحاکم صورت کلامی داد و سازمان دعوت قدرتمندی ایجاد کرد. دعوت جدید با مخالفت جدی سازمان دعوت رسمی اسماعیلیه روبهرو شد و حمیدالدین کرمانی از داعیان برجسته این دوره، چندین اثر در رد مذهب جدید و رد الوهیت الحاکم نوشت.
پس از ناپدیدشدن الحاکم، پسرش الظاهر بر تخت سلطنت نشست. او پیروان مذهب جدید یا همان دروزیها را تحت تعقیب قرار داد و آنها را از مصر بیرون کرد. به این ترتیب، دروزیان ناچار به اقامت در منطقه شام شدند. پس از ناپدیدشدن حمزه، چندین سال فعالیتهای تبلیغی مذهب جدید تعلیق شد؛ اما بعدها فردی به نام علی بن احمد سموقی، معروف به بهاءالدین مقتنی، رهبری سازمان را در دست گرفت و شروع به تبلیغ کرد. او فعالیتهای تبلیغیاش را در خارج از مصر و در شام انجام داد و پیروان زیادی در آن منطقه گرد خود آورد. رقابت میان داعیان مذهب جدید با مقتنی، مانند ابنالکردی و سکین برای رسیدن به رهبری سازمان باعث شکاف و توقف آن شد.
مقتنی پس از مرگش، فعالیتهای تبلیغاتی مذهب جدید را رسماً تعطیل کرد و از آن زمان به بعد، جامعه دروزی بهصورت جامعهای بسته درآمد که نه افراد جدیدی میپذیرفت و نه اجازه تغییر مذهب میداد. پس از مرگ مقتنی، در منابع تاریخی اطلاعات چندانی از دروزیها و فعالیتهایشان به غیر از برهههایی کوتاه از تاریخ در دست نیست. اطلاعات تاریخی که از دروزیها بر جای مانده است، نشان میدهد که آنها حکومتهای محلی کوچکی در مناطق کوهستانی محل اقامت خود در شام تشکیل میدادند.
درباره انتساب فرقه دروزیه به دروز، نظرات مختلفی وجود دارد. براساس مشهورترین نظریه، این انتساب برگرفته از نام محمد بن اسماعیل درزی است؛ با این وجود دروزیان این انتساب را قبول ندارند و با برائت از تعالیم وی، خود را موحدون مینامند. دروزیان به تقیه و سری نگهداشتن عقاید خود معروفاند. علما و بزرگان آنها در نوشتههای خود از رموز و تعلیمات خاصی استفاده میکنند که برای مردم عادی قابل فهم نیست؛ از طرفی رعایت تقیه باعث شده تا آنها بتوانند با پیروان دیگر ادیان و فرقهها همزیستی مسالمتآمیزی داشته باشند. دروزیان هرگز اجازه چاپ کتابهای دینی خود را نمیدادند تا اینکه بعضی از کتابهای آنها در زمان حمله سپاهیان عثمانی به دست این نیروها افتاد و برای نخستین بار اعتقادات آنها برملا شد. از جمله اعتقادات دروزیان عبارت است از:
تَقَمٌّص (تناسخ): دروزیان به انتقال روح پس از مرگ به جسمی جدید اعتقاد دارند. براساس اعتقاد آنها، تمام ارواح بهصورت یکجا و ثابت آفریده شدهاند و تعداد آنها تغییر نمیکند. دروزیها معتقد به انتقال روح از جسم انسان به جسمی دیگر هستند؛ زیرا نفس جاودانه است و آنچه میمیرد، جسم یا چیزی شبیه به پیراهن است که کهنه میشود و هنگامی که کهنه شود یا از بین برود، به پیراهنی دیگر تبدیل میشود؛ پس وقتی جسم انسان از بین میرود، نفس انسانی به جسمی جدید منتقل میشود. علی بن حمزه میگوید: «عذابی که برای گناهکاران است، همین انتقال دنیوی و از مرتبه بالاتر به مرتبه پایینتر است و هر چه این انتقال بیشتر ادامه یابد، جایگاه دینی او فروتر میشود و از سوی دیگر، پاداش نیز با انتقال از مرتبهای به مرتبه فراتر و بهتر تحقق مییابد؛ همچنین انتقال روح در چارچوب جنسیت صورت میگیرد؛ به این صورت که روح مردان به مردان و روح زنان به زنان منتقل میشود.
تجلی: دروزیان معتقدند خداوند منزه از صفات و بالاتر از فهم و درک بشر است؛ اما برای تقرب انسان به خود، در قالب تجلیات مختلف ظاهر شده است. براساس باور دروزیان، خداوند در 72 دوره تاریخی متجلی شده که مهمترین آنها ظهور در هیئت الحاکم بامرالله و در جایگاه آخرین تجلی آشکار الهیست. دروزیان بر این باورند که تجلی خدا در صورت انسان به درک بهتر وی کمک میکند؛ اما ذات الهی همچنان غیرمادی و لایتناهی باقی میماند. آنها تأکید دارند که پرستش فقط باید معطوف به الحاکم بامرالله باشد؛ زیرا او آخرین ظهور کامل الهیست.
خلقت و حدود دعوت: براساس تعالیم و باورهای اعتقادی دروزیان، خالق عقل کلی را از نور خود آفرید و عناصر موجودات را در علم او به ودیعت نهاد. عقل کلی با نظر به خود و بیهمتاییاش دچار تغییر و ضد خالق شد؛ اما پس از توبه و طلب آمرزش، نفس کلی پدید آمد که حاوی نور، عقل و عناصری از تاریکی بود. از نور نفس کلی، «کلمه» و سپس سابق یا جناح ایمن و تالی یا جناح ایسر متجلی شدند و سرانجام زمین، افلاک، بروج دوازدهگانه و طبایع چهارگانه شکل گرفتند. حمزة بن علی مراتب یادشده را به تشکیلات دعوت خود منتسب کرد و پنج حد اصلی شامل عقل کلی، نفس کلی، کلمه، جناح ایمن سابق و جناح ایسر تالی تعیین کرد؛ در اینجا مرتبه عقل کلی در حمزه متجسد شده و چهار مرتبه بعدی به ترتیب به اسماعیل بن محمد بن تمیمی، محمد بن وهب قرشی، سلامة بن عبدالوهاب سامری و علی بن محمد سموقی تعلق دارد و اینان حجج اربعه نامیده میشوند و در هر دوره زمانی با صورتی جدید ظاهر میشوند.
قیامت: در باور دروزیان، روح جاودانه است و مرگ ندارد. قیامت در نگاه آنها مرحلهای از تکامل است که با پیروزی نهایی توحید بر شرک و پایان چرخه تناسخ همراه خواهد بود. نشانههای نزدیکی قیامت شامل سلطه مسیحیان و یهودیان بر جهان، فساد اخلاقی گسترده، اشغال فلسطین و ظهور حاکمی ناصالح از نسل امامت است؛ سرانجام الحاکم بامرالله در صورت ناسوتی خود در کنار رکن یمانی کعبه ظاهر میشود و حمزة بن علی در کنار وی با گرفتن شمشیر او، مخالفان را تهدید میکند و در اینجا مردم به چهار دسته تقسیم میشوند: اهل ظاهر، اهل باطن، مرتدان و موحدان؛ در این میان سه فرقه نخست جزو هلاکشدگان هستند و فقط موحدان نجات مییابند.
نسخ ادیان: طبق باور دروزیان، حمزه ناسخ همه ادیان پیشین از جمله یهودیت، مسیحیت و اسلام است و شریعت ظاهری و باطنی را نیز منسوخ میکند.
رسائلالحکمة مهمترین کتاب دروزیان و طبق نوشتههای آن، تربیت روحانی از انجام فرائض دینی مهمتر است و در بعضی از موارد، مؤمنانی که خود را وقف علوم و حقایق توحیدی کردهاند، از انجام اعمال واجب مذهبی معافاند؛ همچنین الحاکم هفت تکلیف شرعی را از دروزیان برداشت و به جای آن خصلتهای توحیدی برای آنها تعیین کرد؛ برای نمونه، دروزیان به جای نماز باید از دروغ پرهیز کنند و راستگو باشند. به جای پرداخت زکات باید به برادران دینی خود یاری رسانند. به جای انجام حج باید از ابلیس و طغیانکردن برائت جویند. توحید و پرستش الحاکم را در هر زمان به جای شهادتین و رضا را به جای جهاد انجام دهند.
در حوزه احکام نیز بر مساویبودن زوجین در حقوق تأکید دارند؛ جایزنبودن چندهمسری و جایزنبودن ازدواج با غیردروزیها. در زمینه ارث نیز احکام آنها با فقه مکتب حنفی مطابقت دارد، با این تفاوت که پدر میتواند ورثه را از ارث محروم کند؛ البته این در صورتیست که وی این اموال را کسب کرده باشد، اما اگر آن را به ارث برده باشد، حق وصیت ندارد.
دروزیان به دو گروه عقال و جهال تقسیم میشوند. عقال، روحانیون پرهیزکاری هستند که به حقایق دینی واقفاند و قادر به تفسیر نوشتههای سری و رسائلالحکمة هستند. آنها راهنما و هدایتگر علمای جهالند و بر مراسم و فرائض جامعه دروزی نظارت دارند. داناترین افراد طبقه عقال مرجعیت خاصی در جامعه دارند و شیخ خوانده میشوند. سایر افرادی که بر هوای نفس خود مسلط نیستند، در گروه جهال طبقهبندی میشوند؛ اما این به آن معنا نیست که همه جهال در این تقسیمبندی باقی بمانند و امکان واردشدن به طبقه عقال غیرممکن باشد. اگر یک جاهل موفق به گذراندن امتحانات طولانی در خصوص تطبیقدادن عقاید و رفتار مذهبیاش با الگوی رفتاری مورد نظر شود و پس از آن بتواند طبق مقررات دینی زندگی کند، میتواند وارد طبقه عقال شود؛ اما اگر معیارهای پذیرفتهشده را نادیده بگیرد یا رعایت نکند، از حضورش در مجامع دینی و خواندن رسائلالحکمة جلوگیری و اِبعاد رد میشود.
پس از فتح شام به دست سلطان سلیم اول عثمانی، دروزیان در جایگاه نیرویی سیاسی ظاهر شدند و دو سلسله دروزی به نامهای آل مَعن و شهابیان تشکیل شد. آل مَعن بر قسمتهای مرکزی و شمالی لبنان امروزی حکومت میکردند. نخستین حاکم این سلسله، فردی به نام امیر فخرالدین اول بود که با حمایت حکومت عثمانی، حاکم شوف شد و پس از مرگش، فرزندش قرقماز جانشین او گردید. عثمانیها قرقماز را به مفقودشدن مالیاتهای منتقلشده به استانبول متهم کردند؛ پس برای تنبیه وی ابراهیم پاشا حاکم مصر را مأمور سرکوب او کردند و به دستور ابراهیم پاشا، 600 دروزی کشته شدند و صدها تن دیگر به اسارت درآمدند؛ اما قرقماز موفق به فرار شد. پس از قرقماز، پسرش، امیر فخرالدین دوم به حکومت رسید؛ او در دوره حکومتش بر ناحیه وسیعی از شام که از شمال به انطاکیه (از شهرهای ترکیه امروزی) و از جنوب به صفد در فلسطین میرسید، حکومت کرد. او سرانجام در جنگ با عثمانیها به اسارت درآمد و در استانبول اعدام شد.
در دوره زمامداری امیر فخرالدین دوم، دروزیان به لحاظ سیاسی، نظامی و اقتصادی به موقعیت بسیار خوبی در منطقه دست یافتند. پس از امیر فخرالدین دوم، سلسله آل مَعن بهتدریج رو به ضعف نهاد و با درگذشت احمد معنی، آخرین امیر آل مَعن، حکومت آنها منقرض شد. پس از انقراض آل مَعن، قدرت سیاسی به سلسله دروزی دیگری به نام شهابیان منتقل شد. در زمان شهابیان اختلافات زیادی میان دروزیان بهوجود آمد و بعضی از قبایل دروزی به مخالفت با شهابیان پرداختند که در نتیجه این مخالفتها و درگیریها، مخالفان به حوران، منطقهای در جنوب غربی سوریه مهاجرت کردند. با خروج مخالفان، باز هم شهابیان از نزاع و درگیری در امان نبودند و این نزاعها به مرور زمان باعث تضعیف شهابیان شد.
در سال 1247 قمری، محمدعلی پاشا، حاکم مصر جنوب سوریه را اشغال کرد و تا سال 1265 بر آن منطقه سلطه داشت. در این دوره امارت شهابیان که به بیروت، صیدا و صور محدود بود، تحت فرمان محمدعلی پاشا قرار داشت. افزون بر محمدعلی پاشا، پسرش، ابراهیم پاشا نیز سیاستهایی در مخالفت با دروزیان در پیش گرفت؛ به همین منظور وی به توقیف سلاح، فراخواندن دروزیان به سربازی و گرفتن مالیات از آنها اقدام کرد که این امر، باعث شورش آنها در لبنان شد؛ در نتیجه این شورشها برخی از دروزیها بهویژه رهبرانشان به دستور ابراهیم پاشا تبعید شدند. دروزیها بهمنظور مقابله با سیاستهای ابراهیم پاشا، اتحادی با مسیحیان مخالف تشکیل دادند که این اتحاد باعث اخراج محمدعلی پاشا از لبنان شد. پس از آن، امیر بشیر سوم، آخرین امیر شهابی توانست به مدت دو سال حکومت کند. پس از برکناری امیر بشیر سوم، حکومت شهابیان منقرض شد و بسیاری از دروزیهای لبنان از ترس حکومت عثمانی، ناچار به ترک لبنان و سکونت در حوران شدند. در زمان فرمانروایی معنیان و شهابیان، یک خاندان قدرتمند دروزی به نام خاندان جنبلاط، نقش وافر و تأثیرگذاری در سیاستهای حکومتهای یادشده داشتند؛ این خاندان ساکن جبل لبنان بودند و نفوذ زیادی در این منطقه داشتند.
پس از زوال و فروپاشی امپراطوری عثمانی و طبق قرارداد سایکس پیکو، اداره سوریه و لبنان به فرانسه و اداره فلسطین به انگلیس واگذار شد؛ در نتیجه این قرارداد و قراردادهای بعدی، دروزیهای فلسطین از همکیشان خود در سوریه و لبنان جدا شدند. با استقلال سوریه و لبنان از فرانسه و تأسیس رژیم صهیونیستی در فلسطین، گروههای اقلیت نقش قابل توجهی در عرصه سیاسی و تحولات تاریخی کشورهای یادشده داشتهاند، بهطوری که علویان، کردها و مسیحیان مارونی و از همه مهمتر، دروزیها به نحوی در تاریخ سیاسی این کشورها به ایفای نقش پرداختهاند. در ادامه به جایگاه سیاسی اقلیت دروزی در کشورهای لبنان، فلسطین اشغالی (اسرائیل) و سوریه پرداخته میشود.
لبنان: دروزیها 6/5 درصد از جمعیت لبنان را تشکیل میدهند. آنها عمدتاً در مناطق کوهستانی مانند جبل و در منطقه شوف، عالیه و حاصبیا سکونت دارند. طبق بعضی از آمارها، جمعیت دروزیها در لبنان بیش از 300 هزار نفر است. دروزیها در زمانهای گذشته در لبنان، بهویژه جبل، قدرت و نفوذ زیادی داشتند؛ این نفوذ سیاسی در تاریخ معاصر نیز حفظ شده و این گروه مذهبی توانسته است تأثیرات قابل توجهی در صحنه سیاسی این کشور بگذارد. این تأثیرگذاری از ناحیه خاندان جنبلاط که پیشتر به آنها پرداخته شد و افرادی همچون کمال جنبلاط و ولید جنبلاط بوده است.
کمال جنبلاط در سال 1917 در مختاره واقع در جبل لبنان به دنیا آمد. او دوره دبیرستان را در مدرسه عین طوره گذراند و سپس به فرانسه رفت و از دانشگاه سوربن، دو مدرک کارشناسی در رشتههای جامعهشناسی و روانشناسی گرفت. پس از بازگشت به لبنان، وارد دانشگاه سنژوزف شد و از آنجا لیسانس حقوق گرفت و سپس به مدت یک سال، در دفتر امیل ادّه، رئیسجمهور وقت لبنان به وکالت پرداخت و از بلوک ملیگرای وی که نزدیکی زیادی به فرانسه داشت، حمایت کرد؛ اما بعدها به مخالفت با آن پرداخت و در سال 1943 از منطقه شوف به نمایندگی مجلس ملی لبنان انتخاب شد. وی در کابینه بشارة الخوری، وزیر اقتصاد و کشاورزی شد؛ ولی بعدها به مخالفت با او پرداخت و موفق به خلع قدرتش شد؛ البته دیری نپایید که روابطش با کمیل شمعون، رئیسجمهور بعدی نیز رو به تیرگی رفت و نقش مهمی در شورش عمومی ایفا کرد که علیه شمعون رخ داد.
کمال جنبلاط با فؤاد شهاب، رئیسجمهور بعدی همکاری کرد و در کابینه وی دارای چندین سمت از جمله وزارت کشور شد؛ اما بعدها از شهاب و طرفدارانش فاصله گرفت و به چپگرایان نزدیک شد و تصمیم گرفت حزبی با گرایشهای سوسیالیستی تشکیل دهد؛ به این ترتیب حزب سوسیالیست ترقیخواه را تشکیل داد. حزب سوسیالیست ترقیخواه و در رأس آن، شخص کمال جنبلاط از حامیان مقاومت فلسطین و از مخالفان نفوذ سوریه در لبنان بودهاند. کمال جنبلاط از مخالفان فالانژیستها (شبهنظامیان مسیحی مارونی) در دوران جنگ داخلی لبنان بود.
پس از ترور کمال جنبلاط، فرزندش ولید جنبلاط به ریاست حزب سوسیالیست ترقیخواه رسید. وی نیز مانند پدرش نقش زیادی در عرصه سیاسی لبنان داشته، با این تفاوت که بهشدت محافظهکار بوده است. ولید جنبلاط در عرصه سیاست داخلی و حتی سیاست خارجی مواضعی یکسان و مشخص نداشته، بهطوری که در ابتدای جنگ داخلی لبنان در دهه 80 میلادی با سوریه همسو بود؛ اما پس از خروج نیروهای سوری از لبنان به ائتلاف ضدسوری به رهبری سعد حریری پیوست. در خصوص حزبالله نیز گاهی به حمایت و همکاری با آن روی میآورد و گاهی هم علیه حزبالله موضعگیری میکند. چرخشهای سیاسی ولید جنبلاط را میتوان در چارچوب منافع شخصی و رویکرد محافظهکارانه وی ارزیابی کرد.
در حال حاضر، دروزیهای لبنان 8 کرسی در مجلس این کشور دارند و حزب سوسیالیست ترقیخواه از مهمترین احزاب لبنان است و در معادلات سیاسی و پیمانهای محلی نقش مهمی برعهده دارد. با وجود تلاشهای خاندان جنبلاط برای عضوگیری از سایر طوایف لبنانی، این حزب منحصر به دروزیهاست.
سرزمینهای اشغالی: دروزیها از قرنهای گذشته در فلسطین و در مناطق کوهستانی مانند الجلیل، کرمل، صفد و طبریه سکونت داشتهاند. طبق دادههای مرکز آمار رژیم صهیونیستی، جمعیت دروزیها در اسرائیل و جولان اشغالی، بیش از 150 هزار نفر است. بیشتر دروزیها در شمال سرزمینهای اشغالی، بهویژه در مناطق الجلیل و کرمل زندگی میکنند و دو شهر دلیات الکرمل و یرکا بزرگترین اجتماعات دروزی را دارند. روایتهای تاریخی درباره موضع دروزیهای فلسطین نسبت به رژیم اسرائیل متناقض است، بهطوری که برخی میگویند آنها با ملیگرایی عربی همراه نبودند و در منازعات با اسرائیل مشارکت نداشتند؛ اما برخی دیگر بر این باورند که بخشی از دروزیهای ساکن فلسطین در مبارزات مسلحانه علیه رژیم صهیونیستی مشارکت داشتهاند؛ با این حال دروزیها همچون سایر دورههای تاریخی تلاش کردهاند بهصورت مسالمتآمیز در کنار یهودیان صهیونیست در سرزمینهای اشغالی زندگی کنند.
رژیم صهیونیستی در سال 1957 دروزیها را در جایگاه یک جامعه دینی مستقل به رسمیت شناخت و به آنها تابعیت اسرائیلی داد؛ این تصمیم که با درخواست برخی از مشایخ دروزی همراه بود، بخشی از سیاست این رژیم برای جداکردن دروزیها از محیط عربی و اعراب مسلمان بود. از طرفی در سال 1963، دادگاه مذهبی دروزی، شوراهای محلی و نظام آموزشی برای آنها تدارک دیده شد. خدمت اجباری در ارتش رژیم صهیونیستی برای دروزیها از سال 1956 آغاز شد؛ این در حالی بود که سایر اعراب اسرائیلی از خدمت سربازی معاف بودند. در سال 1974، واحد نظامی ویژه دروزی به نام «حیرف» در اسرائیل تأسیس شد. دیوید بن گوریون، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی برای توصیف رابطه دروزیها با ارتش اسرائیل، از اصطلاح «پیمان خون» استفاده کرد.
در حوزه سیاسی، دروزیها از دهههای گذشته، نمایندگانی در پارلمان رژیم صهیونیستی یا همان کنست داشتهاند؛ علاوه بر این، آنها توانستهاند به پستهای سیاسی دیگر از جمله وزارت دست یابند. بسیاری از رهبران دروزی به حمایت از سیاستهای رژیم اسرائیل پرداخته و در جنگهای این رژیم در منطقه از ارتش اسرائیل حمایت کردهاند، بهطوری که شیخ موفق طریف، رهبر معنوی دروزیهای سرزمینهای اشغالی روابط نزدیکی با نتانیاهو و سایر سران رژیم صهیونیستی دارد و بابت اقدامات اخیر ارتش اسرائیل در استان سویدا در سوریه، از نتانیاهو تشکر کرده است.
اگرچه دروزیان نقش فعالی در جامعه اسرائیل، بهویژه در بعد امنیتی و نظامی داشتهاند، اما اعتراضاتی نیز نسبت به سیاستهای نظامی رژیم صهیونیستی داشتهاند، بهطوری که در دهه 1950 میلادی به مقاومت در برابر قانون خدمت سربازی اجباری مردان دروزی پرداختند؛ حتی در سالهای اخیر، جوانان دروزی نسبت به خدمت اجباری در ارتش رژیم صهیونیستی اعتراض داشتهاند.
دروزیها علاوه بر سکونت در مناطق فلسطین اشغالی، در بلندیهای جولان تحت اشغال اسرائیل نیز حضور دارند. پس از آنکه اسرائیل بلندیهای جولان را در جنگ ششروزه در سال 1967 به اشغال خود درآورد، جامعه دروزی این منطقه تحت کنترل رژیم صهیونیستی قرار گرفت؛ اما برخلاف دروزیهای فلسطین اشغالی، حاضر به دریافت تابعیت اسرائیلی نشدند و بر حفظ هویت سوری خود تأکید دارند. با وجود تعهد نسلهای قدیمیتر دروزیهای جولان به هویت سوری و اعلام وفاداری به سرزمین مادری خود، رژیم صهیونیستی تلاش کرده تا با توسعه زیرساختهای آموزشی و بهداشتی و آموزش زبان عبری در مدارس جولان، نسل جدید دروزیها را به خود جذب کند؛ نتیجه این سیاست رژیم صهیونیستی ظهور نسل جدیدی در جولان است که نه بهطور کامل جذب فرهنگ اسرائیلی شدهاند و نه با هویت سوری خود پیوند مستحکمی دارند؛ اما بهدلیل جنگ داخلی و اوضاع نابسامان سوریه و از طرفی، گرایش نسل جدید به الگوگیری از غرب، درخواستهایی برای تابعیت اسرائیلی از سوی دروزیهای جولان مشاهده شده است.
از آنجا که جولان موقعیت راهبردی دارد و از طرفی، یکسوم آب آشامیدنی سرزمینهای اشغالی از این منطقه تأمین میشود، اسرائیل تلاش زیادی برای حفاظت از آن و مقابله با دولتهای حاکم بر سوریه، برای بازپسگیری این منطقه کرده است. کابینه نفتالی بنت در سال 2021، طرحی برای دوبرابر کردن جمعیت شهرکنشینان یهودی در بلندیهای جولان تصویب کرد و اعضای کابینه بنت به طرح ساخت هفت هزار و 300 خانه برای شهرکنشینان در بازه زمانی پنجساله رأی مثبت دادند. هدف از تصویب این طرح، افزایش جمعیت یهودیان و به حاشیه راندن جامعه دروزی جولان و تسلط هر چه بیشتر رژیم صهیونیستی بر این منطقه راهبردیست.
سوریه: دروزیها ریشهای تاریخی در سوریه دارند و در مناطق جنوبی این کشور، از جمله استان سویدا و حومه دمشق ساکن هستند. سوریه در میان کشورهای منطقه، بیشترین جمعیت دروزیها را دارد، بهطوری که 700 هزار نفر از جمعیت یک و نیم میلیونی دروزیها در این کشور سکونت دارند. در دوره قیومیت فرانسه بر سوریه، دروزیها یکی از گروههای کلیدی بودند که به مقاومت در برابر فرانسویها پرداختند. سلطان پاشا الاطرش، یکی از رهبران بزرگ دروزی آن دوره در سال 1925 در قیام بزرگ سوریه شرکت کرد و علیه استعمارگران فرانسوی جنگید، بهطوری که در تاریخ سوریه از وی همچون قهرمانی ملی یاد میشود.
پس از استقلال سوریه از فرانسه، دروزیها حضوری فعال در عرصه سیاسی این کشور داشتند و توانستند به مناصب مهم دست یابند. آنها از حامیان حزب بعث سوسیالیست عرب بودند و در کودتای سال 1963 نقش داشتند. در دوران زمامداری حافظ اسد، بخشی از نخبگان دروزی در ارتش و دستگاه امنیتی سوریه بهکار گرفته شدند و نقش تقریباً پررنگی در این حوزه داشتند. با آغاز جنگ داخلی سوریه، دروزیها تلاش کردند نسبت به عملکرد بشار اسد موضعی بیطرفانه داشته باشند و از درگیریها اجتناب کنند؛ اما با افزایش تهدیدات امنیتی از سوی گروههای تروریستی مانند داعش و جبهةالنصرة (سلف تحریرالشام)، مجبور به تشکیل گروههای محلی برای دفاع از خود شدند.
بشار اسد تلاش میکرد خودمختاری محدود به اقلیتها از جمله دروزیها بدهد تا آنها را راضی نگه دارد؛ با این حال رابطه دروزیها با حکومت اسد بسیار پیچیده بود، بهطوری که بخشی از جامعه دروزی سوریه به حمایت از بشار اسد پرداختند، در حالی که برخی دیگر اعلام بیطرفی کردند و از هرگونه درگیری با دولت و گروههای معارض خودداری میکردند؛ البته برخی هم به اعتراضات و مخالفت با حکومت اسد پرداختند که این اعتراضات و مخالفتها بیشتر جنبه اقتصادی داشت و علیه سیاستهای اقتصادی دولت و وخامت شرایط اقتصادی و معیشتی مردم سوریه بود.
پس از سقوط حکومت اسد و به قدرت رسیدن احمدالشرع یا همان ابومحمد جولانی، شاهد درگیریهای گسترده میان دروزیها و جولانی بودهایم؛ در این درگیریها که از ماه فوریه شروع شد، یکی از نیروهای امنیتی تحریرالشام شروع به تیراندازی هوایی کرد، این امر به درگیری و تنش میان او با افراد مسلح و در نهایت، قتل این عامل جولانی انجامید. پس از این حادثه، نیروهای جولانی به محل حادثه، یعنی شهرک دروزی جرمانا در نزدیکی دمشق وارد و در آنجا با دروزیان مسلح درگیر شدند؛ در این درگیری یک دروزی کشته و 9 نفر دیگر زخمی شدند، در این میان ارتش و مقامات سیاسی رژیم صهیونیستی ضمن حمایت از دروزیها، خواستار غیرنظامیکردن مناطق جنوبی سوریه، بهویژه سویدا شدند؛ اما ماجرا به اینجا ختم نشد و در اواسط ماه جولای، درگیریهای گستردهای بین دروزیان و قبایل بادیهنشین مسلح طرفدار جولانی رخ داد که در نتیجه آن شماری کشته و زخمی شدند. باز هم مثل دفعه قبل، نیروهای ارتش رژیم صهیونیستی به میدان آمدند و در راستای حمایت از دروزیها به حومه استان سویدا حمله هوایی کردند. علاوه بر سویدا، رژیم صهیونیستی بعضی از مواضع حکومت جولانی در دمشق، از جمله وزارت دفاع و ستاد کل ارتش سوریه را بمباران کرد که در نهایت به آتشبس بین دو طرف انجامید.
نکتهای که در اینجا باید مورد توجه قرار داد، این است که حمایت اسرائیل از دروزیها نه بابت دفاع از منافع آنها در برابر نیروهای جولانی و گروههای سلفی تکفیری، بلکه در راستای منافع خودش است. رژیم صهیونیستی از دهههای گذشته تا امروز با هدف تأمین امنیت خود بهدنبال تضعیف و تجزیه کشورهای منطقه از جمله کشورهای همجوار و قدرتمند بوده است؛ اگر چه در حال حاضر موفق به تجزیه کشورهای منطقه نشده، اما حمایت از گروههای اقلیت در برابر دولت مرکزی و بهرهبرداری از اختلافات قومی و مذهبی در راستای همین سیاست بوده است. با نگاهی به وضعیت کشورهای همجوار اسرائیل، بهویژه لبنان و سوریه، این گزاره تقویت میشود؛ در این میان، حمایت از دروزیها در جایگاه گروهی بیخطر و مطیع برای رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی و از سوی دیگر، موقعیت راهبردی مناطق جنوبی سوریه، بهویژه جولان اشغالی و استان سویدا و حفاظت و کنترل مناطق یادشده از سوی رژیم صهیونیستی میتواند باعث بهبود موقعیت این رژیم در منطقه شود؛ پس حمایت از دروزیها، غیرنظامیکردن سویدا و تلاش برای خودمختاری یا حتی مستقلشدن آن از سوریه بهمنظور پیگیری اهداف توسعهطلبانه و نفوذ هر چه بیشتر رژیم صهیونیستی در منطقه و تحت تأثیر قرار دادن موقعیت کشورهایی همچون ایران است.
با اینکه اکثر دروزیهای سوریه بهدنبال جداییطلبی نیستند و به هویت سوری و سرزمین مادریشان پایبند هستند، اما تلاشهای گسترده تلآویو برای پیگیری سیاستهای مورد نظرش و از طرفی، حمایتهای بیچون و چرای دولت فعلی آمریکا از سیاستهای رژیم صهیونیستی در منطقه و ارتباط نزدیک شیوخ بزرگ دروزی، همچون شیخ موفق طریف و حکمت الهجری با رژیم صهیونیستی و تأکید آنها بر حمایت اسرائیل از دروزیها و بعضاً خودمختاری استان سویدا و نیز ضعف حکومت مرکزی سوریه و شرایط نابسامان این کشور و وضعیت مناسبتر دروزیهای ساکن سرزمینهای اشغالی شاید بتواند بر جامعه دروزی سوریه تأثیر بگذارد و زمینه را برای جدایی سویدا از سوریه فراهم کند. با این اوصاف، بهطور قطع نمیتوان درباره سرنوشت دروزیهای سوریه اظهار نظر کرد و همهچیز به معادلات سیاسی و تحولات پیش روی منطقه بستگی دارد.
بهطور کلی، دروزیها گروهی مذهبی با پیشینه تاریخی هزارساله هستند و نقش مهمی در تحولات سیاسی لبنان، سوریه و اسرائیل داشتهاند. این گروه با عمل به تقیه و همزیستی مسالمتآمیز با گروههای مختلف دینی، بهویژه مسلمانان، مسیحیان و یهودیان توانسته به حفظ هویت دینی خود ادامه دهد و انسجام دینیاش را حفظ کند؛ با این حال دسترسینداشتن به منابع دینی آنها و سری نگهداشتن آن و از سوی دیگر، نداشتن رفتار و موضع سیاسی مشخص نسبت به رویکرد دولتها و گروههای سیاسی، بهویژه در لبنان و سوریه باعث شده تا گروهی مرموز و منفعتطلب شناخته شوند، بهطوری که تعاملاتی با دولت بشار اسد، حزبالله و رژیم صهیونیستی داشتهاند. به نظر میرسد سیاستهای مرموزانه دروزیها و همکاری آنها با دولتها و گروههای متعارض با یکدیگر، مثل حکومت اسد، رژیم صهیونیستی و حزبالله در راستای همان رویکرد تاریخی هزارساله، یعنی حفظ جامعه خود و تضمین بقای آن باشد.
پگاهسادات طباطبایی
انتهای پیام