محمدحسین شهریار، شاعریست که نامش با غزل، عشق و «حیدربابایه سلام» گره خورده و شعرش هم در دل مردم کوچه و بازار نشسته و هم در محافل دانشگاهی و ادبی جدی گرفته شده است. ۲۷ شهریور، سالروز درگذشت او، در تقویم رسمی کشور، «روز ملی شعر و ادب فارسی» نام گرفته؛ روزی برای بازاندیشی در میراث شعری معاصر ایران. به همین مناسبت، خبرنگار ایکنا از اصفهان با رضا شجری طاهری، دانشیار رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه کاشان دربارهی جایگاه شهریار، نسبت او با سنت و مدرنیته، راز ماندگاری اشعارش، نسبت او با هویت ایرانی ـ آذربایجانی و همچنین تأثیر زندگی شخصی وی بر شعرش گفتوگو کرده است؛ گفتوگویی که نشان میدهد چرا شهریار هنوز هم «ناگزیر شعر فارسی» است.
بله، همانطور که اشاره کردید، شهریار غالب اشعارش را در قالبهای سنتی چون غزل، قصیده، قطعه، رباعی، مثنوی و... سروده است و از این میان، در غزلسرایی شهرت و آوازهی بیشتری دارد. به قول استاد شفیعی کدکنی، میتوان برخی از غزلسرایان همنسل شهریار را از تاریخ ادبیات حذف کرد؛ ولی شهریار «ناگزیر شعر فارسی است»؛ یعنی اگر شهریار نبود، شعر فارسی چیزی کم داشت.
با اینکه شعر شهریار در سنت ریشه دارد و به قول خودش، نوعی شعر کلاسیک است (هرچند منتقدان گاه او را رمانتیست یا حتی سوررئالیست نامیدهاند)، با فضای مدرنیته نیز به دلایل زیر سازگاری دارد:
۱ ـ شهریار نسبت به شعر نو و شاعران نوپرداز نهتنها نگاه مثبت دارد، بلکه گرایش به نوگرایی و نوسرایی را نیاز جامعهی امروز میداند و خود نیز با تأثیرپذیری از اشعار نیما، بهویژه شعر افسانه، به سرودن آثاری از این دست مبادرت میکند. انصافاً اشعار نیمایی او نیز هم از حیث ساختار و هم محتوا به اشعار درجهیک نیمایی پهلو میزند؛ آثاری مانند «پیام به انیشتین» که واقعاً خواندنی، زیبا و آموزنده است و به نظر من، هنرمندانه سنت و مدرنیته را در کنار هم نشانده، یا شعر «ای وای مادرم»، «دو مرغ بهشتی» و... .
نمونهای از شعر:
«انیشتین! ناز شست تو!
نشان دادی که جرم و جسم، چیزی جز انرژی نیست
اتم تا میشکافد، جزو جمع عالم بالاست
به چشم موشکاف اهل عرفان نیز
جهان ما حباب روی چینِ آب را ماند
منِ ناخوانده دفتر هم که طفل مکتب عشقم
جهان جسم، موجی از جهانِ روح میبینم
اصالت نیست در ماده
انیشتین! صد هزار احسن! ولیکن صد هزار افسوس
حریف از کشف و الهام تو دارد بمب میسازد!...»
این حرفها برای انسان معاصر جذاب، شیرین و پندآموز است و با اینکه چند دهه از سرودن آن گذشته، همچنان تازگی دارد.
۲ ـ دیگر اینکه شهریار در استفاده از مضامین نو، ترکیبات و واژگان تازه و بهکارگیری زبان ساده، صمیمی و امروزی، تبحر و مهارت دارد و مسائل و مشکلات جامعهی امروز را میشناسد و هنرمندانه در اشعارش بازتاب میدهد.
۳ ـ شهریار هم با شاعران کلاسیک، نظیر ایرج میرزا، بهار و صبا رابطهای صمیمانه دارد و هم با شاعران نوپردازی مانند نیما، مشیری و سایه. او وقتی شعر «افسانه» را میخواند، عاشقانه به دنبال شاعرش میگردد و برای دیدارش به مازندران میشتابد؛ اما پس از چند روز سرگردانی ناکام به تهران بازمیگردد. بعدها نیما خود به دیدارش در تهران میآید. به همین دلایل میتوان گفت شعر شهریار زنده و پویاست و توانسته در دل نسل جوان نیز جایگاهی والا داشته باشد.
شهریار همزمان با انقلاب مشروطیت (۱۲۸۵ شمسی) به دنیا آمد و ۸۴ سال زیست؛ بنابراین با شعر عصر بازگشت، مشروطه، نو و شعر انقلاب بهخوبی آشنایی دارد. هرچند با تأثیرپذیری از نیما و برخی از شاعران نوگرای دیگر، در این قالب نیز طبع خود را آزموده و ثابت کرده است که دستکم در قالب نیمایی میتواند حرفی برای گفتن داشته باشد، ولی همانطور که اشاره شد، او شاعر کلاسیک است؛ هرچند رگههایی از رمانتیسم اجتماعی یا حتی سوررئالیسم نیز در بعضی از اشعارش دیده میشود.
به نظر من، اگر او اکنون هم زنده بود، شعرش از نظر ساختار و قالب تفاوت چندانی نمیکرد؛ ولی قطعاً از نظر محتوا متناسب با شرایط زمانه تغییر مییافت؛ همانگونه که شعر پس از انقلاب او با شعر پیش از انقلابش متمایز است.
جلوههای ادبیات پایداری و جنبههای آیینی در شعر پس از انقلاب او بیشتر است که از آن جمله میتوان به قطعهای اشاره کرد که در توصیف مبارزان بسیج سروده است؛ بنابراین اگر شهریار زنده بود، قطعاً مسائل و مشکلات ایران و جهان اسلام، بهویژه حوادث غزه، لبنان و فلسطین در شعر او بازتاب پیدا میکرد؛ چراکه اشعار مناسبتی او کم نیست.
«حیدربابا» درواقع شعری نوستالژیک است که شاعر در آن به توصیف دقیق و هنرمندانهی محیط روستایی و خاطرات دوران کودکی خود میپردازد و با یادآوری این خاطرات، غم غربت خویش را تا حدی تسکین و تسلی میدهد. این شعر از شاهکارهای ادب ایرانی و ترکیست و از همان آغاز انتشار (۱۳۳۲) محبوب دلها و ورد زبانها شد، به زبان فارسی ترجمه گردید و در ترکیه و آذربایجان نیز به چاپ رسید و استقبال زیادی از آن صورت گرفت.
این شعر برای تمام کسانی که از محیط اجتماعی و روستایی خویش بهدلایل گوناگون دور شدهاند، جذاب و لذتبخش است. پاکی و صداقت، سختکوشی و دیانت، شادابی و طراوت، پایداری و استقامت و دهها ویژگی دیگر طبیعت و مردم اطراف کوه حیدربابا در آیینهی این شعر متجلی شده است و از این نظر، بازتابدهندهی قسمتی از فرهنگ بومی و روستایی ماست. عشق شهریار به این فرهنگ و محیط اجتماعی و طبیعت بکر، موجب خلق این شاهکار به زبان ترکی شد.
شهریار اثبات کرد که زبان ترکی و اوزان هجایی شعر ترکی نیز استعداد سرودن اشعاری والا، ماندگار و دوستداشتنی را دارد؛ بنابراین این شعر به نظر من هم به غنای فرهنگ ایرانی کمک میکند و هم بیانگر عشق و علاقهی شاعر به محیط فکری، ادبی و اجتماعیست. شهریار، فرهنگ آذربایجانی را بخشی از فرهنگ ایرانی و بلکه آریایی میدانست و معتقد بود زبان هیچگاه ایجاد ملیت و فرهنگ مستقل نمیکند: «ترکی ما بس عزیز است و زبان مادری/ لیک اگر ایران نگوید لال باد از وی زبان.»
همانطور که اشاره شد، شهریار محصول فکری و ادبی فرهنگ ایرانی و اسلامیست، نه صرفاً فرهنگ آذربایجانی. علاقهی او به شعر حافظ، نیما، مشیری، سایه، سعدی و...، تأثیرپذیری از آنها و آشنایی او با آموزههای قرآنی و دینی، معارف علوی، تاریخ و هنر و ادب این سرزمین، شعر او را غنی، پرمایه و بلندآوازه کرده است.
او همیشه خود را مدیون و مرهون استادان شعر و ادب ایران، بهویژه شاعران یادشده میدانست و معتقد بود بدون وجود این شاعران، وجود شعری او منتفی بود: «طفل من یاد اساتید کهن دار به خیر/ زانکه ترکیب تو از تجزیهی آنها بود.»
او خود را فرزند ایران میدانست و میگفت: «مادر ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر/ روز سختی چشم امید از تو دارد همچنان»؛ بنابراین با جان و دل در اعتلای فرهنگ ایرانی میکوشید. شهریار قطعاً نمونهی بسیار خوبی برای اثبات پیوند خردهفرهنگها با فرهنگ عمومی جامعهی ایرانی و تفکیکناپذیری آنها از یکدیگر است. بسیاری از استادان برجستهی زبان فارسی همچون خیامپور، منوچهر مرتضوی، حسن انوری، احمدی گیوی، سجاد آیدنلو و... از همین خطه برخاسته و در حفظ و اعتلای زبان فارسی کوشیدهاند.
برخی از شاعران در مسیر زندگی خویش با چالشهایی روبهرو میشوند که موجب تحولات شگفت روحی، عاطفی و فکری در آنها میگردد. مولوی، ناصرخسرو، سنایی، عطار و... هر یک بهگونهای در این مسیر دچار چنین تحولاتی شدهاند و مسیر زندگیشان تغییر کرده است.
شهریار نیز در جوانی و در حین تحصیل در رشتهی پزشکی، دچار عشقی سوزان و ناکام میشود؛ بهطوری که پزشکی را رها میکند و در آتش فراق و تألمات روحی و روانی خویش میسوزد و میگدازد. هرچند این شکست عاطفی تا حدی او را منزوی و مردمگریز میسازد، بهگونهای که او را چهار سال از پایتخت دور و در ادارهی ثبت احوال نیشابور و مشهد مشغول میکند، اما شعرش را شور و هیجان بیشتری میبخشد.
این شکست عاشقانه، او را مانند برخی از عاشقان شکستخوردهی دیگر به مواد مخدر یا رهایی از زندگی دنیوی نکشاند، بلکه با تلطیف بیشتر احساسات و عواطفش، شعر او را آتشینتر و خیالانگیزتر کرد. او همچنان در خیال خویش با معشوق مهجور و سنگدل خود عشقبازی میکرد و در فراقش میسوخت و میگدازید.
به قول محمد حقوقی: «زبان و قلم شهریار با هر نوازش و نواختی که بر پیکر روح و روان او وارد شد، به تکاپو افتاد.»
از سوی دیگر، این ماجرا توجه او را به معشوق پایدار و حقیقی بیشتر کرد و به قول مولوی، این عشق مجازی او را به عشقی حقیقی رهنمون ساخت: «عشقها گر زین سر و گر زان سر است/ عاقبت ما را بدان سر رهبر است.»
بنابراین با اینکه شهریار بعدها ازدواج کرد و صاحب فرزندانی شد، ولی هرگز نتوانست خاطرهی این عشق و معشوق را فراموش کند و به صراحت یا کنایه در اشعار خویش بازتاب داد.
شعر معروف: «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا/ بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟» که در سالهای پایانی عمر و در دیدار این معشوق ایام جوانی سروده شده است، تا حدی آرزوهای بر باد رفتهی این عاشق حیران و سرگشته را بیان میکند. با همهی این احوال، او را از زندگی در اجتماع و انجام فعالیتهای روزمره بازنداشت. حدود ۳٠ سال در ادارهی ثبت و بانک کشاورزی در جایگاه کارمند کار کرد تا بازنشسته شد.
همانطور که اشاره شد، شهریار در عمر خویش سختیها و تلخیهای زیادی چشید: ناکامی در عشق و شکست عاطفی، از دست دادن پدر و مادر و همسر، غم غربت و... در روحیهی او تأثیر زیادی گذاشت و او را به دنیای درون کشاند. شاید همین درونگرایی و تألمات روحی مانع شد تا پیش از انقلاب، مانند برخی از شاعران متعهد، وارد دنیای سیاست شود و از قلمش مسلسل برای سینهی ستمگران بسازد؛ هرچند دغدغههای اجتماعی و گاه سیاسی در شعر او کم نیست.
برای نمونه، همان شعر «پیام به انیشتین» تا حد زیادی با انگیزههای سیاسی سروده شده است. از سوی دیگر، شهریار وابستگی حزبی و سازمانی نیز نداشت تا برای اهداف آرمانی حزب بکوشد، هرچند با شاعران چپگرا و مبارز نیز ارتباطات خوبی داشت. پس از انقلاب، ورود بیشتری به دنیای سیاست پیدا کرد و اشعاری دربارهی انقلاب، جنگ و آرمانهای ملی و دینی سرود. به هر حال، قضاوت در اینباره کمی سخت است.
همانطور که اشاره شد، شهریار در انواع قالبها و موضوعات شعر سروده است و برای هر طیف و طایفه نیز اشعاری دارد. قطعاً کسانی که بهدنبال اشعار مذهبی و آیینی هستند، با اشعار آیینی او، همچون علی ای همای رحمت و... انس و الفت میگیرند و آنها را به حافظه میسپارند و در محافل و مجالس میخوانند. عاشقانهها و عارفانههای او برای اهل دل و معنا مؤثر است.
اشعار و ابیات اخلاقی و تعلیمی او که کم نیز نیست، برای هر طبقه و طیفی میتواند سودمند باشد. از آنجا که زبان شاعر تقریباً ساده، صمیمی و امروزیست، علاقهمندان بهراحتی میتوانند با شعر او ارتباط برقرار کنند و از سفرهی گستردهی اندیشه و دانش او توشه برگیرند. نسل شتابزدهی امروز حوصلهی خوانش اشعار طولانی را ندارد؛ بنابراین باید ابیات زیبا، استوار و جاندار او را گزینشی تازه کرد و بهمناسبتهای گوناگون در فضاهای مجازی انتشار داد.
آنچه مسلم است، شهریار از معدود شاعران بزرگ معاصر محسوب میشود که تقریباً مورد قبول بیشتر اهالی فضل و ادب و استادان بزرگ ادبیات فارسی قرار دارد. مرحوم ملکالشعرای بهار که خود شاعری بزرگ و نویسنده و منتقدی برجسته بود، «شهریار را نهتنها افتخار ایران، بلکه افتخار عالم شرق میدانست» و میگفت: «من گاه برای تشحیذ (تیزکردن) طبعم به نزد او میروم.»
استاد شفیعی کدکنی که در فضل و دانش و سرآمدی او شکی نیست، شهریار را بهویژه در غزلسرایی، شاعری فحل و برجسته میداند و میگوید: «دنیای غزل، بدون او چیزی را کم داشت.» دیگر منتقدان و صاحبنظران نیز به گونههای مختلف، او و شعرش را ستودهاند.
شعر «علی ای همای رحمت» شهریار نیز که بنا به نقل مشهور و متواتر (نقل خواب آیتالله مرعشی) به تأیید مولا علی(ع) رسیده است و ترجمهی بعضی از اشعار او، مخصوصاً حیدربابا به زبانهای متعدد دنیا و از همه مهمتر ایمان، تعهد و اعتقاد او به رسالت شعر و پایبندیاش به فرهنگ ایرانی و... اقتضا میکند که از این شاعر وجیه و بزرگ، تجلیل بیشتری صورت گیرد.
حال، به هر انگیزه و صورتی که میخواهد باشد، نامگذاری یک روز با نام شعر و ادب و تجلیل از مقام شهریار، بهانهایست تا ملت ایران یک بار دیگر متوجه مفاخر و مواریث فرهنگی و ادبی خویش شود و به چشم عنایت به آثار ارزشمند آنها بنگرد.
زهراسادات محمدی
انتهای پیام