کد خبر: 4142050
تاریخ انتشار : ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۲
درس اخلاق آیت‌الله مظاهری/ 3

انسان‌شناسی به نورانیت زندگی می‌انجامد

اگر کسی بتواند بفهمد انسان كیست، از كجا آمده است، برای چه آمده و به كجا می‌رود، اولین نتیجه آن این است که از آن به بعد، در زندگی پناه دارد، نورانیت دارد و زندگی برای او تاریک نیست. چنین کسی امید دارد و آنکه در زندگی مأیوس باشد، به‌ قول قرآن شریف، گناهش در سر حد كفر است.

آیت‌الله‌العظمی مظاهریبه گزارش ایکنا از اصفهان، آیت‌الله‌العظمی مظاهری در ادامه بحث «انسان در قرآن» که موضوع جلسات درس اخلاق ایشان است، ابتدا این موضوع را مطرح می‌کند که هر کس هدف از خلقت انسان را درک و باور کند، ثمره‌اش این است که در زندگی پشتوانه خواهد داشت و می‌تواند به سلامت، تلاطم‌های روزگار را پشت سر بگذارد. سپس به موضوع تقوا می‌پردازد که انسان را از خلیفة‌اللهی به مقام عنداللهی می‌رساند و نصیب کسانی می‌شود که خدا بر دل‌های آنها حکومت دارد، به‌گونه‌ای که هیچ چیز و هیچ کس جز خدا در دل‌های آنها نیست.

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی‏»

موضوع بحث جلسات درس اخلاق در چند جلسه گذشته، «انسان در قرآن» بود؛ بحثی که اگر حل شود، اول چیزی كه پیدا می‌شود، نورانیت در زندگی است. اگر کسی بتواند بفهمد انسان كیست؟ از كجا آمده است؟ برای چه آمده و به كجا می‌رود؟ اگر بداند معنای آیه «إنّا لله و إنّا إلَیهِ راجِعُون» (بقره، 156) چیست؟ و معنای آیه «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏» (رعد، 28) را بفهمد، دیگر مسئله برای او حل می‌شود. اولین نتیجه حل‌شدن مسئله برای بنده آن است که از آن به بعد، در زندگی پناه دارد، در زندگی نورانیت دارد و زندگی برای او تاریک نیست. چنین کسی امید دارد، آنکه در زندگی مأیوس باشد، به‌ قول قرآن شریف، گناهش در سر حد كفر است: «وَ لا تَيْأسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ؛ از رحمت خدا نوميد نباشيد، زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمى‏‌شود.» (يوسف/ 87)


بیشتر بخوانید:


یأس و ناامیدی به كفر منجر می‌شود، وقتی انسان خدا را نداشته باشد، زندگی او را مأیوس می‌كند. وقتی انسان خدا را نداشته باشد، جزرومد زندگی او را هلاک می‌كند. دنیا و زندگی دنیا همیشه جزرومد دارد. مگر می‌شود كسی به دریا برود و جزرومد نبیند؟ مگر می‌شود كسی به دریا برود و موج روی موج سراغ او نیاید؟ دریا كه همیشه آرام نیست، تلاطم و موج و جزرومد دارد. دنیا نیز چنین است؛ یعنی موج دارد. گاهی موج‌ها خیلی بلند و سنگین است، گاهی كوتاه، اما بالاخره موج دارد. به‌ عبارت دیگر، زندگی مشكل دارد، زندگی گره روی گره دارد. چه کسی می‌تواند گره‌های زندگی را باز كند؟ آنکه تسلط بر اعصاب دارد. کسی که در دریای زندگی شناگر خوبی باشد. چه کسی می‌تواند خوب شنا کند و از موج‌های بلند و کوتاه دریای دنیا به‌ سلامت بگذرد؟ بنده‌ای که بداند برای چه به این دنیا آمده؟ بفهمد موج‌ها برای چیست؟ دریابد که از همین موج‌ها می‌شود استفاده كرد و می‌شود خود را ساخت. آنکه در راه بیفتد و درک کند که می‌تواند از جزرومد زندگی استفاده کند و به آنجا برسد كه خلیفه خدا شود. وقتی خلیفه خدا شد، زندگی‌اش منهای غم و غصه، اضطراب خاطر و نگرانی و همیشه مصداق این آیه است: «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏؛ آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى‌‏شوند.» (یونس/ 62)؛ خوشا به حال چنین افرادی.

این دنیای آنهاست و آخرتشان هم معلوم است به کجا می‌رسد: «إِنَّ الْمُتَّقينَ في‏ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ،‌ في‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر؛ در حقيقت مردم پرهيزگار در ميان باغ‌ها و نهرها، در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانايند.» (قمر/ 54 و 55) علاوه بر برخورداری از نعمت‌های بهشتی، از تقرب به خداوند و اینکه جایگاه آنها نزد خداست، لذت می‌برند.

یک دسته از بهشتیان، همان عموم مردم هستند كه در بهشت از نظر نعمت‌های مادی و جسمی‌، هر چه بخواهند دارند؛ یعنی باغ و حور و قصر و نظایر آن در اختیار آنهاست، اما بهشت برتر و والاتری نیز برای برخی بندگان وجود دارد؛ آنها در بهشت، افزون بر آن نعمت‌ها، خدا را هم دارند.

از خلیفة‌اللهی تا عنداللهی

آیه شریفه می‌فرماید: اگر انسان به‌ راستی متقی شد و در راه تقوا افتاد، در راه خلیفة‌اللهی افتاد و خلیفه خدا شد، بهشت او علاوه بر اینكه هر نعمتی نظیر باغ، حور و قصر دارد، خدا را هم دارد. به این مقام، عنداللّهی‌ می‌گویند. مقام عنداللّهی در بهشت نصیب کسانی می‌شود که خلیفه خدا هستند و خدا بر دلشان حكومت دارد، به‌گونه‌ای که هیچ چیزی و هیچ كسی در دل آنها نیست جز خدا.

قرآن شریف جمله‌ای از آسیه، همسر فرعون نقل می‌كند كه یک پیام برای همه آدمیان است. آسیه زنی بود كه هر چه یک زن بخواهد، او داشت. متمكن بود، شوهرش مقام پادشاهی داشت، از عزت و شوکت برخوردار بود و چون فرعون ادعای خدایی می‌کرد، آسیه در نظر مردم همسر خدا محسوب می‌شد، ولی آن موقعیت و تمام آن امکانات برای آسیه به زندان مبدل شده بود. چرا؟ برای اینكه دید این زندگی منهای خداست. زندگی منهای خدا برایش تاریک بود. دلش می‌خواست از این زندگی فارغ شود. او در قصر فرعون به خداوند ایمان داشت و ایمانش را مکتوم داشته بود تا بالاخره ایمان او آشکار شد. پس از آن به اعدام محكوم شد و مردم را برای اعدام او جمع كردند. اعدام فرعون به این صورت بود كه شخص اعدامی را در زمین میخ‌كوب می‌كردند؛ یک اعدامی نظیر آسیه را می‌خواباندند، یک میخ به كف یک دستش بر روی زمین می‌كوبیدند، میخ دیگر روی آن دستش، میخی روی یک پا و یک میخ هم روی پای دیگرش می‌کوفتند. سپس سنگ بزرگی روی بدنش قرار می‌دادند تا زیر آفتاب سوزان با شکنجه جان دهد. به این سبب، قرآن کریم به فرعون، لقب «ذی‌الاوتاد» به‌معنای صاحب میخ‌ها داده است: «وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ» (فجر/ 10).

بالاخره آسیه شهید شد، اما قبل از شهادت و زیر شکنجه، با خدا مناجات می‌کرد و در همان حال، جمله درخشانی دارد که برای همه حاوی پیام مهمی است. بنابر نقل قرآن کریم، آسیه گفت: «رَبِّ ابْنِ لي‏ عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّني‏ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّني‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ؛ پروردگارا، پيش خود در بهشت خانه‌‏اى برايم بساز و مرا از فرعون و كردارش نجات بده و مرا از دست مردم ستمگر برهان.» (تحریم/ 11) خدایا، این زندگی برای من زندان است. خدایا، مرا از این فرعون و از مردمی ‌كه این‌قدر نفهمند كه به جای خدا فرعون را می‌پرستند، از این زندگی که برای من تاریک است و از این زندان، نجات و رهایی بخش. خوب اگر تو را نجات بخشم، چه چیز به تو بدهم؟ بهشت؟ آسیه می‌گوید: نه، بهشت منهای تو را نمی‌خواهم، آنكه می‌خواهم این است که یک خانه نزد خودت در بهشت برای من باشد.

عبارت «فِي الْجَنَّةِ» را آخر کلام خود به‌ کار برده است، یعنی خدایا آن بهشتی كه منهای تو باشد، آن هم برای من تاریک است. آن هم پوچ است. به‌ قول حافظ: «نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست/ چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم»؛ یعنی آنكه مرا برای رسیدن به مقام خلیفة‌اللهی خلق كرده، به من یاد داده است كه باید به آنجا برسی كه هیچ در دل تو نباشد، جز خدا؛ لذا آسیه می‌گوید: خدایا تو را می‌خواهم. اگر هم بهشت می‌دهی، بهشت منهای تو را نمی‌خواهم. بهشتی كه با حورالعین سرگرم شوم، بهشتی كه سرگرم خوردن شوم، این بهشت را نمی‌خواهم. پس چه بهشتی؟ آن بهشتی که: «إِنَّ الْمُتَّقينَ في‏ جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ،‌ في‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر»؛ در آن تو را داشته باشم.

مرحوم دیلمی‌ در کتاب «ارشادالقلوب» روایتی مفصل نقل می‌كند که به روایت «معراجیه» مشهور است. در آن روایت آمده که خداوند سبحان ‌در معراج خطاب به رسول گرامی(ص) فرمود: در بهشت قصری از در و مروارید ساخته شده که خواص بندگان خود را در آن جای می‌دهم. من روزی هفتاد مرتبه به آن بندگان خاص توجه می‌کنم و نظر می‌افكنم و با ایشان سخن می‏‌گویم و در هر نظری، ملک آنها و سعه وجودی آنها هفتاد برابر می‌شود. وقتی اهل بهشت از خوردن و آشامیدن لذت می‌‏برند، آن بندگان از مکالمه با من، ذکر من و حدیث من لذت می‏‌برند. (ارشادالقلوب، ج 1، ص 200)

بهشت؛ جایگاه ترقی

جوان‌های عزیزم، معلوم می‌شود در بهشت استكمال هست، چنانکه می‌فرماید: با توجه و نظر خداوند، سعه وجودی آنان و درجه‌ای که در بهشت دارند، ارتقا می‌یابد. یعنی نمی‌شود این انسان حد یقف داشته باشد و همواره، حتی در قیامت رو به کمال و پیشرفت معنوی است. در بهشت تكلیف نیست، اما استكمال هست. پس انسان به‌ سوی مقام عنداللهی حرکت می‌کند و تا خدا، خدایی می‌كند، حرکتش ادامه خواهد یافت. حتی می‌توان گفت: انسان از وقتی به دنیا می‌آید، دیگر مردن ندارد. ما خیال می‌كنیم وقتی انسان جان از بدنش بیرون آمد، مرده است؛ خیر، درواقع او لباسی كنده و لباسی نو پوشیده است. جان از بدن خارج می‌شود و به عالم برزخ می‌رود. یعنی از نشئه‌ای به نشئه دیگر منتقل می‌شود و هنگامی که به آن نشئه آخر رسید، تازه اول استكمال اوست. بزرگان اخلاق و عرفان، نام آن سیر را «سیر من الحق فی الحق» گذاشته‌اند و استکمال اصلی در آن سیر آغاز می‌شود. هر قدم معنوی كه برمی‌دارد، یک استكمال و ترقی است، ترقی در علم، ترقی در قدرت، ترقی در مظهریت اسماء و صفات حق. این ترقی به آن معنا نیست که مثلاً مقداری علمش زیاد شود، نه، بالاتر از این‌هاست، اما نه می‌شود شنید و نه می‌شود فهماند و فقط دورنمایی از آن را می‌دانیم، چنانکه از قیامت، بیش از دورنمایی در آیات شریفه قرآن کریم بیان نشده است. 

به هر حال، بالاترین لذت دسته‌ای از بهشتیان، گفت‌وگو با حق‌‌تعالی و توجه کامل به اوست و به نعمت‌های بهشتی که برای آنان فراهم شده، هیچ توجهی ندارند. هر نعمتی که بخواهند، آنجا هست، بهشت، عالم حیوان است و نعمت‌های آن نوش بدون نیش است. اما لذت آن خواص، سخن گفتن خدا با آنها و حرف زدن آنها با خداست. حق‌تعالی به آنان نگـاه می‌كند، نگاه عاشق به معشوق و نگاه معشوق به عاشق، برای اینكه آنجا محبت، طرفینی است.

در آیه‌ای از قرآن کریم می‌خوانیم: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ؛ در آن روز چهره‏‌هايى شاداب‏ند و به سوى پروردگار خود مى‌‏نگرند.» (قیامت/ 22 و 23) یعنی برخی بندگان در قیامت به پروردگار خود مى‏‌نگرند. چطور می‌شود خدا را دید؟ با چشم سر که دیدن خداوند امکان ندارد، خدا كه جسم نیست تا بشود با چشم او را دید.

قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: «لا تُدْرِكُهُ‏ الْأَبْصارُ» (انعام/ 103)؛ یعنی چشم‌ها او را نمی‌بینند، نه در دنیا و نه در آخرت. پس این آیه یعنی چه؟ یعنی با چشم باطن و با چشم دل خدا را می‌بینند، همان دلی كه مال خداست. اگر ما عاشق خداییم، قبل از ما، او عاشق ماست، به خاطر اینكه عشق بین بنده و خدا دوطرفه است. «تا که از جانب معشوقه نباشد کششی/ کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد».

بنده‌ای که واقعاً در راه رسیدن به مقام خلیفةاللهی بیفتد، در همین دنیا به آنجا می‌رسد كه نمازش یک معاشقه است. به جایگاهی می‌رسد كه با خواندن حمد و سوره، كلام خدا را می‌شنود. كلام الله معنایش این است که خدا با ما سخن می‌گوید. بعد به ركوع می‌رود و ذکر رکوع را می‌گوید، آن‌گاه توجه می‌کند كه خدا كلامش را می‌شنود و به ذکر گفتن او توجه دارد. نماز را با همین مکالمه و معاشقه ادامه می‌دهد تا به سلام در تشهد می‌رسد. ابتدا سلام و درود خود را نثار نبی گرامی(ص) کرده، می‌گوید: «اَلسَّلامُ عَلَیک أیّها النّبی و رحمَةُ الله و بَرَكاتُه» و با این جمله، به ایشان اظهار ارادت می‌کند. اگر گوش شنوا داشته باشد، پاسخ پیامبر اکرم(ص) را می‌شنود و پس از آن به سراغ سلام بعدی می‌رود. می‌گوید: «السَّلام عَلینا وَ عَلی عِبادِ الله الصَّالِحین» و با این سلام، ائمه طاهرین(ع) و حضرت زهرا(س) جوابش را می‌دهند، تا چه کسی لیاقت شنیدن پاسخ آنان و ظرفیت دیدنشان را داشته باشد. سپس سلام آخر نماز را ادا می‌کند: «اَلسَّلام عَلَیكُم و رحمَةُ الله و بَرَكاتُه» و صدای موجودات عالم وجود را می‌شنود که می‌گویند: درود بر تو با این بندگی، درود باد بر تو با این سلام، چقدر این نماز مزه دارد.

این نماز بسیار شیرین و گواراست، اما برای بعضی از افراد، شیرینی بالاتر از این نماز هم هست. در سوره یـــس می‌خوانیم كه خداوند سبحان گاهی با اهل بهشت سخن می‌گوید، آن وقتی كه آنها منغمر در نعمت‌ها هستند، ناگهان خداوند به آنها سلام می‌کند: «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ؛ از جانب پروردگاری مهربان به‌ آنان‏ سلام گفته مى‌شود.» این سلام مزه دارد و شیرین است، این است كه آنها را مست می‌كند، این است كه در اثر آن، سالیان سال در حال مدهوشی هستند.

این‌گونه مفاهیم به قول طلبه‌ها، «یُدرَک و لایوصف» است، یعنی گاهی اوقات انسان مطالبی را می‌فهمد، ولی قادر به وصف آن نیست. همین مقدار فهم و درک نیز خوب است و از نعمت‌های بزرگ خداست، حتی اگر نتوانیم آن را وصف کنیم؛ نشانه آن است که استعداد رسیدن به مقام‌های بلند عرفانی و لیاقت استکمال در انسان وجود دارد. مطالبی با اشاره و بدون تصریح بیان می‌شود و به‌طور تفصیل در دل شنونده می‌نشیند. پس انسان می‌تواند از طریق باطن، راه را طی کند تا به مقام خلیفة‌اللهی و پس از آن به مقام عنداللّهی نائل شود.

خلاصه بحث این چند جلسه این شد که پروردگار عالم انسان را آفریده و در این دنیا آورده است، برای اینكه خلیفه‌اش شود. خلیفه خدا شود، یعنی چه؟ یعنی مظهر اسماء و صفات حق گردد و مقام معنوی‌اش به قدری ارتقا یابد که ملائكه به او سجده کنند. حال اگر این انسان با این مقام و منزلتی که برای او در نظر گرفته شده است، به جایگاهی نزول کند كه مطیع شیطان، یعنی تابع دشمن خود شود، تا جایی که شیطان را بپرستد و به او سجده کند، چقدر خسارت دارد؟ اگر به هواوهوس سجده کند، چه می‌شود؟ چقدر حسرت دارد.

در روز قیامت، این حسرت و ندامت برای جهنمی‌ها، شدیدتر و سخت‌تر از آتش جهنم است. اگر یک قطره از آتش جهنم به دنیا بیاید، دنیا را آتش می‌زند و آب تمام دریاها را به جوش می‌آورد، اما عذاب سخت‌تر از آتش جهنم برای اهل جهنم، پشیمانی و حسرت آنهاست. حسرت از اینکه در آخرت ‌می‌‌بینند به جای اینكه ملائکه، نظیر جبرئیل، به آنها سجده كنند، آنان به شیطان، هوس و شهوت سجده‌ کرده‌اند. هواپرستی، شهوت‌طلبی و دنیادوستی، مقام پستی برای آنها رقم زده و در قیامت ناچارند حسرت محرومیت از مقام آدمیت را بخورند و در حسرت خود بسوزند. 

ادامه بحث «انسان در قرآن» و تبیین مقام‌های معنوی انسان از نظر قرآن کریم در جلسات آینده ارائه خواهد شد.

انتهای پیام
captcha