بهار در شعر مولانا جلوه عرفانی دارد
کد خبر: 3886958
تاریخ انتشار : ۰۴ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۹:۴۶

بهار در شعر مولانا جلوه عرفانی دارد

یک مدرس ادبیات فارسی گفت: مولانا در اشعار خود بهره‌های عرفانی از بهار و طبیعت می‌گیرد، یعنی اشعارش علاوه بر برداشت‌های مادی و طبیعی، عمق وسیعی دارد و مانند مرواریدهایی گران‌بها در عمق چند هزار متری اقیانوس است.

بهار در ادب فارسی

ناصر جان‌نثاری، مدرس ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی نجف‌آباد، در گفت‌وگو با ایکنا اصفهان، با بیان اینکه بهار یکی از پربسامدترین واژه‌ها در زبان و ادبیات فارسی است، اظهار کرد: زیباترین توصیف‌ها در این زمینه متعلق به پدر شعر فارسی یعنی رودکی است. اگر تأثیرات او را بر شاعران بعدی به خصوص در سبک عراقی، هندی و سبک بازگشت بررسی کنیم، می‌بینیم که بسیاری از واژه‌های مورد استفاده او مجدداً تکرار شده است. رودکی در قصیده‌ای که به توصیف بهار پرداخته، تصویرهای بسیار زیبا و بدیعی را از طبیعت ارائه داده است. وصف‌هایی که اصلاً تکرارشدنی نیست، یعنی شاعران دیگر با این واژه‌ها نتوانسته‌اند آن زیبایی‌ها را به تصویر بکشند.

وی افزود: پدیده‌های ناتکراری که در فصل بهار به وجود آمده، توجه شاعر را به خود جلب کرده است. در قصیده‌ای مشهور، وزیدن باد، درخشیدن برق، غرش رعد، گریستن ابر یا همان باران، جریان یافتن جوی‌های آب گوارا، آب شدن تدریجی برف‌ها، روییدن سبزه‌ها و گل‌ها، جاری شدن دوباره آب در جوی‌های خشک شده، نغمه‌سرایی پرندگان و فراهم شدن شرایط کامرانی برای هر عاشق و معشوقی منعکس شده است. این قصیده بسیار زیبا ابتدا توسط رودکی سروده شد و سپس شاعران یکی بعد از دیگری از آن تقلید کردند.

مدرس ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی نجف‌آباد ادامه داد: در این قصیده آمده است: «آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب/ با صد هزار نزهت و آرامش عجیب/ چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد/ لشکرش ابر تیره و باد صبا نقیب/ آن ابر بین که گرید چون مرد سوگوار/ و آن رعد بین که نالد چون عاشق کئیب/ خورشید را ز ابر دمد روی گاه گاه/ چو نان حصاریی که گذر دارد از رقیب/ باران مُشک‌بوی ببارید نو به نو/ وز برگ برکشید یکی حله قشیب/ کنجی که برف پیش همی داشت گل گرفت/ هر جو یکی که خشک همی بود شد رطیب/ تندر میان دشت همی باد دردمد/ برق از میان ابر همی برکشد قضیب/ لاله میان کشت بخندد همی ز دور/ چون پنجه عروس به حنا شده قضیب/ بلبل همی بخواند در شاخسار بید/ سار از درخت سرو مرو را شده مجیب/ صلصل به سر و بن بر، با نغمه کهن/ بلبل به شاخ گل بر، با لحنک غریب/ اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد/ کاکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب».

جان‌نثاری اضافه کرد: در همین دوره، اشعار دیگری نیز سروده شده، مثل شعر زیبای شهید بلخی که تحت تاثیر همین واژه‌ها و بسامدهاست: «ابر همی‌ گرید چون عاشقان/ باغ همی خندد معشوق‌وار/ رعد همی نالد مانند من/ چون که بنالم به سحرگاه زار». در اشعار مشابهش نیز آمده است: «آن صحن چمن که از دم دی گفتی دم گرگ یا پلنگ است/ اکنون ز بهار مانوی طبع پر نقش و نگار همچو ژنگ است». در اینجا، شاعر بهار را به کتاب ارژنگ که متعلق به مانی است، تشبیه کرده، به دلیل اینکه طبیعت پر از گل و لاله شده است.

وی بیان کرد: رابعه کعب قزداری نیز فصل بهار را بسیار زیبا توصیف کرده است: «فشاند از سوسن و گل، سیم و زر باد/ زهی بادی که رحمت باد بر باد/ بداد از نقش آذر، صد نشان آب/ نمود از سحر مانی، صد اثر باد». در واقع رابعه نیز بهار را به ارژنگ، کتاب مانی تشبیه کرده است. «مثال چشم آدم شد، مگر ابر/ دلیل لطف عیسی شد، مگر باد/ که دُر بارید هر دم در چمن ابر/ که جان افزود خوش خوش بر شجر باد». این شاعران طبیعت را نقاشی کرده‌اند، هر مصرع از شعرشان یک نقاشی یا به تعبیر امروز عکسی از زوایای مختلف طبیعت است.

این استاد دانشگاه گفت: دقیقی نیز چنین سروده است: «برافکند ای صنم ابر بهشتی/ زمین را خلعت اردیبهشتی/ بهشت عدن را گلزار ماند/ درخت آراسته حور بهشتی/ زمین برسان خون آلوده دیبا/ هوا برسان نیل اندوده مشتی/ به طعم نوش گشته چشمه آب/ به رنگ دیده آهوی دشتی». این گفته‌ها و سروده‌ها ادامه پیدا می‌کند تا سبک عراقی و شاعرانی مثل سعدی که استاد غزل بوده و تصاویر زیبای بهار را در اشعار، غزلیات و طیبات خود منعکس کرده است: «این باد بهار بوستان است/ یا بوی وصال دوستان است/ دل می‌برد این خط نگارین/ گویی خط روی دل‌ستان است/ ای مرغ به دام دل گرفتار/ بازآی که وقت آشیان است/ شب‌ها من و شمع می‌گدازیم/ این است که سوز من نهان است».

وی تصریح کرد: بهار در شعر و ادب فارسی جایگاهی بس وسیع دارد و با بسامد بالا و تعابیر گوناگون در شاعران بعد از سبک خراسانی و رودکی و شاعران معاصر او همچنان با لطافت و زیبایی‌های بی‌نظیر بیان شده است. «ز بس گل که در باغ ماوا گرفت/ چمن رنگ ارژنگ مانا گرفت/ مگر چشم مجنون به ابر اندر است/ که گل رنگ رخسار لیلی گرفت/ به می ماند اندر عقیقش قدح/ سرشکی که در لاله ماوا گرفت/ سر نرگس تازه از زر و سیم/ نشان سر تاج کسری گرفت».

جان‌نثاری با بیان اینکه نگاه مولانا و حافظ با یکدیگر تفاوت دارد، گفت: حافظ رند نظربازی است که غزلیاتش در عشق و رندی خلاصه شده و همین بهره‌های مادی و طبیعی که ما از بهار و طبیعت دریافت می‌کنیم، از اشعارش مستفاد می‌شود؛ ولی حضرت مولانا جلال‌الدین که بر قله معرفت ایرانی و اسلامی قرار دارد، بهره‌های عرفانی از بهار و طبیعت می‌گیرد که بیشتر در دیوان شمس انعکاس دارد. در اشعار حافظ نیز خوش‌باشی و تاثیراتی که از شاعری مثل خیام گرفته شده است، منعکس می‌شود و بیشتر سطحی و ظاهری و برای لذت طبیعی و مادی است؛ ولی اشعار مولانا علاوه بر لذت مادی و برداشت‌های دم‌دستی، عمق وسیعی دارد، مثل اینکه بخواهیم در عمق چند هزار متری اقیانوس شنا کرده و مرواریدهای گران‌بهایی را استخراج کنیم و به دیگران نشان دهیم. در واقع اوج بهره‌برداری از بهار را در اشعار حضرت مولانا شاهدیم.

وی بیان کرد: بهار در سبک هندی و در اشعار صائب، بیدل دهلوی، طالب آملی و دیگران نیز البته بیشتر با رویکرد فرهنگی، اجتماعی و دینی منعکس شده است. در سبک خراسانی، عشق و شراب و بهار، مجازی و زمینی بوده و آنچه با چشم ظاهر می‌بینیم، در اشعار این سبک منعکس می‌شود، ولی در اشعار دوره‌های بعد شاهد جنبه‌های انسانی و نوعی هرمنوتیک هستیم که باید از ظاهر به باطن رفته و از تفسیر به تاویل رو آوریم تا از حقایقی که آنها بیان کرده‌اند و بهار و طبیعت را بستری برای اندیشه‌هایشان قرار داده‌اند، بیشتر استفاده کنیم.

مدرس ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی نجف‌آباد افزود: در میان شاعران معاصر، به اقتضای شرایط جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی، بهار در اشعار نیما نمود و موضوعیت بیشتری دارد. نیما پایه‌گذار شعر نیمایی است که از آن به شعر نو تعبیر می شود، ولی من شخصا این تعبیر را نمی‌پسندم، چون اگر از شعر نو سخن بگوییم، باید اشعار امثال سعدی و حافظ را کهنه بنامیم،‌ بنابراین تعبیر شعر نیمایی بهتر است. نیما با تغییر اوزان، محل قرارگیری قافیه و هجاها، نوعی انقلاب و رستاخیز در شعر فارسی به وجود آورد و چون اهل یوش است و آن منطقه با جنگل و دریا و طبیعت ارتباط دارد، چهره بهار در اشعار او بیشتر منعکس است تا در اشعار اخوان ثالث، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، شاملو و دیگران. «می‌تراود مهتاب، می‌درخشد شب‌تاب، نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک، غم این خفته چند، خواب در چشم ترم می‌شکند». یا شعر «آی آدم‌ها که بر ساحل نشسته‌اید»، طبیعت را بیشتر برای ما منعکس می‌کند. اصولا شاعر تحت تاثیر عوامل مختلفی مثل جغرافیا، محل سکونت، ارتباط با افراد، مذهب و شرایط فرهنگی و اجتماعی قرار دارد که در انعکاس حقایقی که از روزگار خودش برداشت می‌کند، تاثیرگذار است.

انتهای پیام
captcha